RE: راهی برای کنترل و هدایت احساساتم
سلام بهار جان:72:
گفتی از تجربه هاتون و راهکارهای عملی بگین.
من نمیدونم تا حالا قلب کسی رو اونقدر زخم کردم یا نه:316: ولی قلبم رو شدیدا شکستن با رفتارهای انتحاری و عصابنیت های :320:
حرفام ممکنه در مورد شما صادق نباشه ولی خب تجربه هست.
وقتی آدم هایی رو که کنترل احساساتشون زیاد مدیریت شده نیست بررسی کردم (گاهی اوقات خودم هم جز این دسته قرار میگیرم) یه حس بین همشون مشترک بود حس برتر بودن ( همه جا صفت تفضیلی هست و "تر" داره)و علت اکثر عصبانیت هاشون هم این بوده که حس کردن تحقیر شدن یا این فرد به دلیل برتر بودنش حق داره هر طور که میخواد رفتار کنه.(کلا حق و حقوق بیشتری برای خودشون نسبت به دیگران قائل هستند)
مثلا پدر یه خانواده خودش رو محق میدونه که بخاطر زحمات یا .... و به خاطر حس بزرگ"تر" بودن با فرزندانش هر برخوردی داشته باشه. داد بزنه و فحش بده و ...
این حس برتر بودن باعث میشه که افراد و شرایطشون رو درک نکنیم و فقط ازشون انتظار داشته باشیم که به خواسته های ما توجه داشته باشند و اونا رو برآورده کنند.
ببین اون مثال رو که از اون آقای همکلاسی زدی با حرفای من مچ میشه؟
اینکه ظرف وجودیمون رو بزرگتر کنیم به نظر من یعنی این حس های برتری غیر صحیح رو در خودمون کمرنگ تر کنیم . اینجوری دیدمون وسیع تر میشه. وقتی بقیه انسان ها رو به اندازه خودمون محق بدونیم و در نظر داشته باشیم که گاهی اعمال ما نسبت به واکنش های دیگران بسی آزاردهنده تر از کارهای اوناست و اگه اون فرد هم میخواست عصبانی بشه حق داشت بیشتر از ما قدرت نمایی کنه به نظر من ظرف وجودمون خود به خود بزرگتر میشه.
:72::72:
RE: راهی برای کنترل و هدایت احساساتم
گام اول :
نیازهایت را بررسی کن و غیر اساسی را از اساسی جدا کن ، اساسیها را لیست کن و اولیت زندگیت قرار بده
توجه >>> نیازهای اساسی و غیر اساسی را باید بشناسی اینطوری نیست که هرچه خیلی برامون مهم باشه اساسی بدونیم .
برای همین برو سراغ این لینکها :
http://www.hamdardi.net/thread-22541-post-208277.html#pid208277
http://www.hamdardi.net/thread-10711.html
اول این کار را بکن و خودت را متقاعد کن و با خودت کنار بیا که نیازهای اساسی را اول از هرچیز اولویت بدهی و دیگر نیازها را فعلاً تا وقتی که بهت میگم کنار بذاری .
هروقت برخودت در این رابطه مسلط شدی خبر کن ، فوری وفوتی هم تصمیم نگیر چون اونم احساسی خواهد بود . خوب سنگهات رو با خودت وا بکن .
اگر لبیک گفتی ، این تاپیک را کارگاهی و عملیاتی جلو می بریم
حاضری قرارداد امضاء کنیم ؟
.
RE: راهی برای کنترل و هدایت احساساتم
نمی دونم حالا که قراره با فرشته مهربون پیش بری لازمه ما هم نظر بدیم یا نه. اما منظورم این بود که اصلا در برنامه روزانت یا هفتگیت جایی برای کارهایی که نیاز به تمرکز و ارامش و عمیق شدن داره وجود داره یا نه؟
ببین وقتی این کارها در برنامه ادم باشه به ادم یاد میده در ابراز هیجانات صبور باشه. این اصلا بد نیست که ادم هیجانی باشه اما مشکل وقتی ایجاد میشه که بخواهی زود در برابر یا به دنبال هیجاناتت عکس العمل نشون بدی. اینو از تجربه خودم میگم. مثلا من زمانهایی که خطاطی (به عنوان کاری که نیاز به عمیق شدن داره) توی برنامه روزانه م باشه خیلی با فکر و تامل بیشتری هیجاناتم رو بروز می دم. یعنی این کارها که میگم یکجور تمرین هستند برای کنترل کردن احساسات و هیجانات. این کارها برای من شامل پرورش و رسیدگی به گل ها، خطاطی، قران خوندن، شنا و در گذشته یوگا بود.
RE: راهی برای کنترل و هدایت احساساتم
سلام
ممنون از همراهیاتون.
مرسی مینوش جان:72:،صبای عزیز:72:،فرشته مهربونم:72:ودلجودلتنگ عزیزم:72:.
دلجو دلتنگ عزیز مسلما در کنار راهنمایی های خوب فرشته مهربون راهنمایی های شما عزیزان هم برام خیلی موثره و روی هرکدومشون خیلی فکر میکنم و برام مفیدن.
خوب من یه توضیحی درباره نوشته ها بدم.
صبا جان من احساس برتری نمیکنم..اینو جدی میگم.در واقع وقتی واکنش منفی هیجانی بروز میدم حتما خیلی ازرده شدم..معمولا صبر میکنم اما وقتی طرف مقابل کوتاه نیاد یا دست بذاره رو مسائلی که من روش حساسم با واکنش تند من روبرو میشه.
اما گاهی همون طرف مقابل که با رفتارش یا حرفش منو ناراحت کرده و باعث واکنش من شده با دیدن واکنش من ممکنه من رو به خودخواهی متهم کنه.اینجا یادش رفته چطور حرفی که زده یا رفتار وقیحانش باعث ناراحتی یا واکنش من شده..و حالا من تازه بدهکارم شدم.
میدونم من گاهی تند میرم.ولی طرف مقابل هم نباید درک کنه؟؟
رفتار من خودخواهانه تره یا اون که علی رغم تذکر بازم تکرار میکنه؟؟
اما با ظرف وجودی موافقم..باید اون لحظه خاطرم بمونه چطوری ممکنه واقعا یه نفرو برنجونم.
فرشته مهربونم یکی از لینکها رو کامل خوندم یکیش رو یه کم..خیلی سنگین بود..بعید میدونم فعلا کامل درکش کنم..شاید برای فهم و هضمش بازم بهت رجوع کنم.پس اگه بخوام هم نمیتونم فوری و فوتی چیزی بنویسم چون نمیخوام الکی بنویسم.برای همین ممکنه طول بکشه..اما بدون من دارم پیگیری میکنم.
کاملا موافقم کارگاهی و عملیاتی شدن تاپیک هستم که احتمالا قدم اول فهمیدن نیازهای اساسیم هست که بالا گفتم ممکنه طول بکشه.
چه قراردادی؟؟؟:46:
دلجو دلتنگ عزیز من خیلی از وقتم با فکر کردن میگذره و کلا ادمی هستم که مثلا تو یه ماه ممکنه 1یا 2 یار بد عصبانی بشم.شاید کمتر یا بیشتر.که این بستگی به اتفاقایی که برام میفته داره.یعنی اینطور نیست که هی فرت فرت عصبانی بشم.
ولی پیشنهاد جالبی دادی..یه کار یا کارایی باید واسه خودم جور کنم که ذهنمو از دغدغه ازاد کنه..دلم نقاشی میخواد ولی فعلا نمیتونم..شاید نوشتن..یا پرورش گیاه یا..باید فکر کنم و چندتا پیدا کنم.مرسی
راستی مینوش جان من انقدا عصبانی نمیشم.خیلیاشم با همون روش نوشتن و بخشیدن و رها کردن و داد زدن تو خفا و ... تخلیه کردم.
الان یه کمش مونده که با کمک شماها حلش میکنم:)
بازم مرسی، مرسی از کمکهاتون.و فقط یه نکته بگم این شدت احساسی فقط مربوط به احساسات منفی مثه خشم نمیشه..
موفق باشید
RE: راهی برای کنترل و هدایت احساساتم
قراردا برای پای کار بودن و به تکالیف کارگاه عمل کردن .
یعنی برای ملزم شدن و متعهد به عمل گشتن . یک متن قرارداد با خودت تنظیم کن و برام ارسال کن تا ببینم .
متن خیلی مهمه . خوب خودت را درک کن و ببین چی میخواهی و برای تحقق آنچه می خواهی چقدر حاضری به کارگاه به صورت عملیاتی پایبند باشی :305:.
.
RE: راهی برای کنترل و هدایت احساساتم
لینک زیر را هم بخون و بعد از آن پست های بعدی از ایوب و من را بخوان
http://www.hamdardi.net/thread-19100-post-193282.html#pid193282
.
RE: راهی برای کنترل و هدایت احساساتم
سلام بهار جان:72:
نقل قول:
صبا جان من احساس برتری نمیکنم..اینو جدی میگم.در واقع وقتی واکنش منفی هیجانی بروز میدم حتما خیلی ازرده شدم..معمولا صبر میکنم اما وقتی طرف مقابل کوتاه نیاد یا دست بذاره رو مسائلی که من روش حساسم با واکنش تند من روبرو میشه.
اما گاهی همون طرف مقابل که با رفتارش یا حرفش منو ناراحت کرده و باعث واکنش من شده با دیدن واکنش من ممکنه من رو به خودخواهی متهم کنه.اینجا یادش رفته چطور حرفی که زده یا رفتار وقیحانش باعث ناراحتی یا واکنش من شده..و حالا من تازه بدهکارم شدم.
میدونم من گاهی تند میرم.ولی طرف مقابل هم نباید درک کنه؟؟
رفتار من خودخواهانه تره یا اون که علی رغم تذکر بازم تکرار میکنه؟؟
اما با ظرف وجودی موافقم..باید اون لحظه خاطرم بمونه چطوری ممکنه واقعا یه نفرو برنجونم.
حرفات رو کاملا درک میکنم.
اینقدر که قصدم این بود که یه تاپیک واسه مسائل خودم تو این زمینه بزنم ولی فعلا توانش رو ندارم:316:
من سوال تو رو که سوال خودمم هست اینجوری بیان می کنم :
"چطور زمانی که آزرده خاطر (آزردگی از رفتار غلط و تکرار شونده افراد)هستیم احساساتمون رو بروز بدیم که اون فرد متوجه رفتار اشتباهش بشه بطوریکه ما هم موجب آزار اون نشیم و اسباب دل شکستگیش رو فراهم نکنیم؟"
اگه این سوال واقعا سوال تو هم هست و به نظرت کمکی به پیشرفت این تاپیک میکنه بگو. خودم یه سری جواب واسش دارم ولی ناقصه و حداقل واسه خودم عملی نیست.
:72::72:
RE: راهی برای کنترل و هدایت احساساتم
مرسی فرشته مهربونم.:72:
ممنون صبای عزیز:72:
عذر میخوام دیر جواب میدم.کمی گرفتارم.
قرارداد خوبه...مینویسم..اما یه سوال دارم..من ممکنه دیگه نتونم زود به زود بیام اشکالی نداره؟یعنی تو روند پیشرفت اشکال ایجاد نمیکنه؟؟
سوال دومم هم اینه بعضی پستهایی که معرفی کردی سنگینه..ذهن من دائم میخواد فرار کنه و نخونه..کلا راحت طلبه...
چی کار کنم؟همینجوری نیازای اساسیمو بنویسم؟؟
مسائل خیلی زیادی هم که نمیتونم اینجا بگم هم ذهنمو درگیر کرده..چطور بهشون برسم جوری که خسته نشم؟؟
بله صبا جون منم همین سوالی که با قرمزنوشتی رو دارم.
ممنونم ازتون.
موفق باشید
RE: راهی برای کنترل و هدایت احساساتم
داخل پرانتز اینکه :
هرچقدر ذهن را در حواشی و مسائل سطحی فعال نگه داریم و به عبارتی هرچقدر احساسات ما بیشتر محور باشد ، برای ذهن عمیقتر شدن سخت هست . چون عمیقتر شدن نیاز به انرژی و تمرکز زیاد دارد و وقتی ما انرژی خود را روی انبوهی از مسائل تقسیم می کنیم عملاً هم حواس خود را بیشتر پراکنده کرده ایم که تمرکز را از بین می برد یا حوصله برای تمرکز عمیق را از آدم می گیرد ، هم انرژی را نیز پراکنده و بیخود هدر می دهد .
هرقدر بیشتر احساسات را کنترل و زوائدش را ترک کرده و ذهن را کمتر در گیر کنیم انرژی ما ذخیر و غنی سازی می شود و چون این کار نیاز به صبوری دارد خود به خود یکی از ابزارهای لازم برای تمرکز عمیق روی مسائل محتوایی که صبر و حوصله هست را فراهم می کند و اینگونه فهم مسائل عمیق برای ما راحتتر و ذهن در حل مسائل پیچیده قویتر و حضور ذهن نیز بیشتر می شود .
و اما در راستای گام اول :
نیازهای اساسی را به 3 مورد بسیار اساسی غیر از خورد و خوراک و پوشاک و مسکن که تأمین هست . کاهش بده یعنی اگر واقعاً هم دقت کنی نیازهای اساسی انگشت شمار هست . یادت باشه اعتباریات جزء نیازهای اساسی نیست . مثلاً نگی ادامه تحصیل ، چون غیر اساسی هست . اما تأمین و مراقبت از سلامت جسم و روح و فکر و اخلاق . که اتفاقاً همین تاپیکت قدمی در همین مسیر هست ، جزء نیازهای اساسی هست .
عزیزم هرچه کمتر پست ارسال کنی و ذهنت را درگیر حرف زدن در اینجا و شنیدن جواب کنی بهتره ، بیشتر عمل کن .
تالار هم که میایی سراغ هیچ تاپیکی نرو بخصوص بخصوص تاپیک های مشاوره .
با تأکید مراقب باش که وقتی تالار میایی اصلاً لیست ارسالها را نگاه نکنی ، لیست آنلاین را نبینی ، رتبه ها و تشکرها را نبینی . در پی خبر گیری از حال کسی نباشی . یعنی در یک کلام نگاهت را کنترل کن که فقط به تاپیک خودت باشه .
در بیرون هم همینطور ، ورودیهای ذهن را کنترل کن به این شکل :
جز آنچه ضرورت دارد نبین :160:
جز آنچه ضرورت دارد نشنو:160:
جز آنچه ضرورت دارد نگو :160:
جز آنچه ضرورت دارد نخواه :160:
جز آنچه ضرورت دارد نخور :160:
اینها ورودیهاست که کنترل کن ، سخت هست اما نیجه ای بسیار شیرین دارد . البته جزء کار کارگاه هست و تکلیف شماست :305:
یادت باشه قول دادی عمل کنی به راهکارها .
یاعلی
.
RE: راهی برای کنترل و هدایت احساساتم
بهار جان:72:
با توجه به قراردادی که با فرشته بستی نمی دونم حضور بقیه تو این تاپیک و نظر دادنشون درست باشه یا نه ؟:303:
فرشته قدغن کرده که تو تاپیک های دیگه هم نری!! نمیدونم چقدر حرف گوش کن باشی. من باید یه تاپیک واسه مسائل خودم باز کنم ان شا ا... اگه یه روزی اون تاپیک باز شد بهش سر بزن.
"چطور زمانی که آزرده خاطر (آزردگی از رفتار غلط و تکرار شونده افراد)هستیم احساساتمون رو بروز بدیم که اون فرد متوجه رفتار اشتباهش بشه بطوریکه ما هم موجب آزار اون نشیم و اسباب دل شکستگیش رو فراهم نکنیم؟"
اینا حرفای مینوش هست تو یه تاپیک دیگه :
نقل قول:
نوشته اصلی توسط meinoush
ببین به خودت بگو تا 5 یا تا 7 می شمرم بعدش شروع می کنم اون چیزی رو که می خوام بگم. کم کم می تونی تعداد ثانیه هایی رو که وامیستی بیشتر کنی. اولش می تونی فقط بشمری و بعد همونی که از اول می خواستی بگی رو بگی. بعدش کم کم خودتو عادت بده که این چند ثانیه تا یه دقیقه ای که وادار می کنی خودتو به صبر کردن روی غلظت حرفی که می زنی هم اثر بذاره که خیلی دلخراش نشه حرفی که می زنی و یه مقدار چیزی که می خوای رو بتونی با ملایمت بیشتری بگی. یعنی کم کم خودتو عادت بده.
یه نکته دیگه هم خودم بهش اضافه میکنم :
به زمان هایی فکر کردم که دیگران از دست من عصبانی میشن و نسبت به من پرخاش میکنند.
حالت هاش رو بررسی کردم یکیش که همون تحقیر بود که سعی میکنم خودم این حس رو نداشته باشم و اینجوری فکر نکنم تو هم که گفتی کلا اینطوری نیستی.
یه زمان هایی هم دیگران یه خواسته ای رو دارن که از دید من اولویتش بالا نیست و چندان بهش اهمیت نمیدم ولی وقتی با عصبانیت اون فرد متوجه میشم تازه اولویت و اهمیت اون کار واسم آشکار میشه. وقتی اینو تعمیم می دم به بقیه که اونا هم نسبت به خواسته های من همچنین نظر یا حسی دارن واسم قابل درک میشن و کمتر عصبانی میشم.
بعضی رفتارها در وجود افراد نهادینه شده مثل یه بیماری و ناخوداگاه هستن اگه به این دید هم به مسائل نگاه کنیم قابل تحمل تر میشن.
اما وقتی به مرز انفجار میرسی چی کار باید بکنی؟ فقط چند لحظه تامل و فکر کردن به اینکه اگه من داد بزنم و پرخاش کنم یا این جمله رو بگم چه نتیجه ای داره؟
فکر کردن به نتیجه رفتار در شرایط عصبانیت گاهی ما رو از واکنش دادن منصرف میکنه. بعضی مواقع فقط یه واکنش نشون میدیدم بدون اینکه اون فرد تغییری در خودش بوجود بیاره و در نهایت این ماییم که متهم به دل شکستن و آدم بده داستان شدن میشیم پس بهتره هیچ واکنشی نشون ندیم و در حالت ریلکس به سیاست های ارتباطمون با اون فرد فکر کنیم.
بیشتر از اونی که من بخوام بهت کمک کنم تو با این تاپیک بهم کمک کردی ممنونم:46::72::43: