اولا که من سنگدل نیستم .:81:
دوما من بهت می گم که حواست رو جمع کنی .
خیله خوب آقای کنجکاو و جسور پس ما رو هم بی خبر نذار .
نمایش نسخه قابل چاپ
اولا که من سنگدل نیستم .:81:
دوما من بهت می گم که حواست رو جمع کنی .
خیله خوب آقای کنجکاو و جسور پس ما رو هم بی خبر نذار .
اگر به تازگی نامزد کردند هنوز شناخت درستی از همسرش نداره. اون الان خودش هم نمی دونه که انتخابش درسته یا نه، چون تازه با هم آشنا شدند.
دستان محترم،
شما دو سه سال به این خانم فکر می کردید و علاقه داشتید و حتی دو سه ماه پیش هم گفتند خواستگار آمده باز جدی نگرفتید حالا که ازدواج کرده به تکاپو افتادید زندگیش را به هم بزنید؟
از یک طرف می گید نمی شد روی نظر پدربزرگش حرف بزنه و این اجاره را نداره که از اول بگه نه، از اون طرف می گید از نامزدش جدا بشه.
بیشتر از اون که مایل به ازدواج با دخترخاله ات باشی، افتادی روی لج. می خواهی کسی را که مدتی بهش فکر کردی و هیچ اقدامی هم نکردی سرگردون کنی.
آقای محترم،
این حرف شما دختر را به شک می ندازه. نه چون شما را دوست داره، بلکه چون الان در مرحله شناخت و شاید هم دل بستن به همسرش هست، اما شما با این کارتون افکارش را از تمرکز روی چیزی که باید بهش فکر کنه خارج می کنید. حتی ممکنه رو سادگی این حرف منتقل بشه و به گوش نامزد و ... برسه و سالهای اول زندگیشون دایم بحث و کشمکش و ناراحتی باشه به خاطر کار نسنجیده شما.
به اون آقا هم فکر کنید که الان به نامزدش و زندگیش امید بسته و داره برای زندگیش برنامه ریزی می کنه. بعد شما می خوای بری زندگیش را به هم بزنی.
حتی خودت هم مطمئن نیستی داری چیکار می کنی. زندگی و این طور که از رسوماتتون می گی آبروی دو نفر را الکی الکی فدای احساس نامطمئن خودت نکن.
آقا دستان
ببخشید اشتباه نشه من گفتم از مادرتون مشورت بگیرید نگفتم به مادرتون بگید که قطعا باید این کارو بکنه.
دلیل اصلی برای این حرفم هم این بود که حداقل با گفتن به مادرتون و در واقع با درد دل کرد حالتون بهتر میشه و ضمنا یه آدم بالغ هم شرایط رو میسنجه و هم چون میتونه حضوری با شما صحبت کنه قدرت آرام کردن شما رو داره.
اگر مادرتون به شما گفته بهترین راه فراموش کردن هست این کارو بکنید.
تمام دیروز و امروز به این موضوع فکر کردم قبل از پست 12 که " پیدا " عزیز گذاشتند هنوز قصدم همون بود گه گفته بودم. ولی حرفهاشون من رو به خوم اورد و متوجه عواقب این کار کرد. گفته بودم فکرهای بچه گونه به سراغم میاد این هم یکی از اونها بود.
به مادرم گفتم که بیخیال ماجرا بشه و همه چی رو دست خدا بسپاریم. مادرم هم میگه اگه اون وقاعا نامزدش رو دوست نداشته باشه حتما به همش می زنه و اگه هم علاقه ای بینشون باشه حداقل ما این وسط اشتباهی نکردیم.
ازتون ممنونم که کمکم کردید دید درستی از شرایطی که توش قرار دارم به دست بیارم.اما هنوز نمیتونم مهرشو از دلم بیرون کنم. همه چیز رو به گذشت زمان میسپارم چون هر اقدامی ممکنه عواقب پیش بینی نشده ای به دنبال داشته باشه.من صبر میکنم،صبر تا وقتی که شرایط یه کم ثبات پیدا کنه به قول شما شناختش از نامزدش بیشتر بشه یا اینکه اگه دوستش نداره همه پیو به هم بزنه اون وقت من هم تکلیف خودم رو می دونم.
خدا رو شکر میکنم که اومدم توی سایت همدردی. از همه ی شما عزیزان بی نهایت سپاسگزارم. نمی دونم به چه طریقی قدردانتون باشم. از اینجا چه کاری از دست من بر میآد ولی آروز میکنم همیشه شاد و تندرست و کامیاب باشید.
من باز هم این پست رو دنبال میکنم و منتظر حرف های سازنده تون هستم.
یا حق
زنگ خطر!
دیر بجنبی و هی وقتتو با مشورت و ورزش و ... هدر بدی قافیه را میبازیا. بعد خوندن عرایض بنده سریع پاشید و با چنگ و دندون خوشبختی آیندتون را بچسبید. اقدام درست را خودتون میدونید. مطرح کنید!البته اگه دیر نشده!! اگر شد که خوب و اگه نشد نهایت ی دلخوری کوچیک پیش میاد و بعدشم همه چیز کم کم فراموش میشه"حداقل تا آخر عمر افسوسش باهاتون نمیمونه:310:
سلام
من به هيچ وجه با پاسخ كامروا موافق نيستم.
فكر مي كنم پيدا بهترين راهنمايي رو به شما كرد.
بگذاريد به زندگيشان برسند.
ضمن اينكه هيچ تضميني نيست كه در صورت به هم زدن نامزدي ايشون شما با او ازدواج كنيد! و شايد هم ايشون شما رو مسئول به هم خوردن ازدواجش بداند.
اين احساسات شما شايد تا حدودي طبيعي باشند و زمان لازم داريد تا فراموشش كنيد.
شايد بتوانيد از اين ماجرا دو درس بگيريد:
تا وقتي شرايط و قصد ازدواج نداريد درگير اينگونه احساسات نشويد.
اگر قصد ازدواج با دختري (مجرد) داريد ازش خواستگاري كنيد و دست روي دست نگذاريد!
اگر خواستيد مي توانيد حضوري با يك مشاور هم صحبت كنيد.
موفق باشيد.
اون ديگه زن يكي ديگه است !!!!!
از اين اتفاقات در دنيا زياد ميفته بيخيال باش - مثل دخترخالت كم نيست .
مادرت هم چون دختر خواهرش بوده اينقدر اصرار داشته. اگه دختر جاريش هم بود همينقدر اصرار ميكرد ؟؟؟
بيخيال سعي كن به زن مردم فكر نكني
از همه سپاسگزارم
"kamrava " جان این خود خواهیه که من نسنجیده بیام آشوب به پا کنم و اقدام کنم بعد اگه من اشتباه میکردم چه؟ اگه اون به نامزدش ( هر چند اجباری ) علاقه پیدا کرده بود چه؟ به قول " پیدا " با این کار زندگی اونها رو تحت تاثیر قرار میدم و تلخ میکنم. من نمیخوام به هدفم به قیمت خراب کردن یه رابطه دیگه برسم. گفته بودم فقط در صورتی میخواستم این قضه رو ابراز کنم که مطمئن بشم دختر خاله م هم به من علاقه داره و بین اون و نامزدش هیچ علاقه ای وجود نداره. دونستنش هم خیلی سخته چون اون اینقدر حجب و حیا داره که محاله کسی بتونه بفهمه توی دلش چه خبره.پس من این ریسک رو نمی کنم. فقط میسپارمش دست گذشت زمان و امیدوارم و راضی ام به رضای خدا.
ولی در کل یه کم بی انصافیه این وسط هیچکی به فکر من نیست. من شب با خیالش میخوابم صبح با خیالش بیدار میشم.اما نمی خوام در صورت اشتباه من، اون و خانوادش خسارتش رو بدهند. به خاطر همین تصمیم گرفتم سکوت کنم و صبر کنم.از "HAMED65" هم ممنونم خودم هم با تمام وجود این دو درس رو حس کردم.
بعد اینکه آقا/خانم "عشقولانه" نامزد که نمیشه زن مردم! من هم اونقدر بی حیا و شرف نیستم که به زن مردم فکر کنم.
از لطف همه سپاسگزارم
اگه احساس میکنید واقعا دوستش دارید
اگه احساس میکنید اون همسر زندگیتونه
اگه احساس میکنید که به هم میخورید و مشکلی بینتون وجود نخواهد داشت
از نظر من دست رو دست نذارید و سریع بجنبید تا دیر نشده چون ممکنه بعدا بخاطر این صبر پشیمون بشید. اول از همه به مادرتون بگید. و به خواهرتون و بعد از احساستون نسبت دختر خاله تون بگید تا مادرتون مطمئن شن که جدی هستید بعد خودشون میدونن چیکار کنن...
غصه نخورید هنوز دیر نشده....موفق باشید:72:
با مادرم صحبت کردم اون هم پیشنهاد کرد صبر کنم چون همونطور که گفتم عنوان کردن این قضیه میتونه مشکلات فامیلی بوجود بیاره البته برای من مشکل چندانی بوجود نمیاد در حد یه دلخوری کوتاه مدت خواهد بود ولی میتونه برای خونواده خاله م مخصوصا فامیل پدری دختر خاله م مشکل ساز بشه به خاطر همون رسم و رسوماتی که توی پست های قبلی گفتم. من هم تصمیم گرفتم صبر کنم ولی خیلی بی تابم. باور کنید خیلی سخته دست روی دست گذاشتن و هیچ کاری نکردن.