RE: رابطمو قطع کردم آیا کار درستی کردم و حالم بهتر خواهد شد؟
...یذره بی اعتماد شدم به آقایون
این که به آقایون بی اعتماد شدی به کنار.
چند برابر اون باید به خودت بی اعتماد بشی. می دونستی طرف با کس دیگه ای دوست هست، خواهر دوست خودت بود، یازده سال با هم بودن .... برای چی رفتی دنبال دوست پسرش؟؟
حالا غیر از این که به خواهر دوستت خیانت کردی، خودت چطور راضی شدی وارد چنین رابطه ای بشی که به وضوح رفتارهای ناپسند و غیر اخلاقی آقا را می دانستی؟ به خودت چرا خیانت کردی؟
کار خوبی کردی که رابطه را تمام کردی. ولی بشین خوب فکر کن و یا حتی از یه مشاور کمک بگیر ببین چرا اصلا این رابطه را شروع کردی.
چه مشکلات شخصیتی یا تربیتی داری که براحتی جذب چنین رابطه از پایه غلط و غیر اخلاقی می شی.
موفق باشی
RE: رابطمو قطع کردم آیا کار درستی کردم و حالم بهتر خواهد شد؟
این پسر هوس بازه اگه دوست 11 سالشو نادیده می گیره پس با تو چیکار می کنه آخرشم این پسر میره خواستگاریه یه دختره دیگه نه دوست دختراش. اینو مطمئن باش گلم اون ارزش فکر کردن هم نداره چه برسه ازدواج ؟
هیچ وقت به ازدواج با همچین پسری فکر نکن .
اگه گیریم که یه روزی با این آقا پسره هوس باز ازدواج کردی اگه شبا به هر دلیلی کار داشت یا دیر بیاد خونه تو اعصابت خورد نمیشه ؟ دلت هزار راه نمیره که الان کجاست و با کیه چون از گذشتش خبر داری اینو می گم.
اون موقع دیگه هیچ راهی نداری پدر مادرتم نیستند کمکت کنند خودتی و یه شوهر که هر روز باید بره سرکار.
آیا واقعا تو بد ترین شرایط می تونی بهش اعتماد کنی ؟ زندگی فقط عشق و عاشقی فانتزی نیست . که دو ساعت بری کافی شاپ یا 5 دقیقه بغلش کنی و از این جور حرفا .
من و همه بچه هایی که ازدواج کردیم می دونیم با درایت و یقین و اعتماد کامل باید ازدواج کرد تا تو و همسرت همیشه تو سختی هاتون هم با هم کنار بیایید اگهیه مشکله سخت خدایی نکرده برات پیش بیاد اولین کسی که ولت می کنه همین آقا. و می ره پیش دوست دختر دیگش .
شاید این آقا بگه نه تو بد ترین شرایطم باهاتم اما خودتم می دونی تو عمل این طور نیست.
خودتو هیچ وقت دست کم نگیر و فکر نکن تا آخر عمرت مجرد می مونی تو هم یه روز ازدواج می کنی اما نه با هر کسی با کسی که لایقته.اصلا مگه چند سالته ؟:46:
RE: رابطمو قطع کردم آیا کار درستی کردم و حالم بهتر خواهد شد؟
پیدا جان میدونم خیلی کار اشتباهی کردم اما واقعا کور شده بودم و هیچ چیز جز اون پسر واسم اهمیت نداشت...نمیدونم اصلا چرا خواستشو قبول کردم...من خیلی نامردم :302:...اما بخدا اونموقع دست خودم نبود ..الانم گاهی اوقات وسوسه میشم برگردم سمتش اما خیلی خودمو کنترل میکنم...فقط میخوام این آشوبی که توو دلمه از بین بره و راحت بشم...مرسی عزیزم...
مهسایی ما اصلا قصدمون ازدواج نبود..نمیدونم اصلا چرا وارد این رابطه ی احمقانه شدم شاید چون حرفای عاشقانه میزد و منم اولین رابطم بود خیلی جذبش شدم...خودمم خوب میدونم اصلا به درد ازدواج نمیخورد چون خیلی زیاد مشروب میخورد و اصلا اهل کار نبود و گاهی اوقات منو وسوسه میکرد که برم خونشون اما خداروشکر هیچوقت نشد یا بهم میگفت دوست داره باهام مشروب بخوره....اما یه مدتی هست فهمیدم رابطش با دوست 11 سالش خیلی خوب شده و این منو عذاب میده که فقط خودمو گول زدم و بازیچه ی هوسش شدم...الانم گاهی اوقات یه خاطره هایی یادم میاد که بازم مثل احمقا خودمو گول میزنم که شاید منو دوست داشته ولی باز بزور بخودم میام که حماقت نکنم...من 26 سالمه عزیزم و میدونم که توو این سن خیلی احمقانه رفتار کردم...یعنی از یادم میره؟چقدر طول میکشه که این آدم واسم بی اهمیت بشه؟