RE: وابستگی شدید خواهر شوهرم به شوهرم ومشکلات ناشی ازان
خودم ۲۴ سالمه وهمسرم۳۴ سالشه
بچه ندارم ،رابطم با خواهرشوهرم به قول شما ظاهرا صمیمی نگه داشتم با اینکه سننا ازش کوچکترم باهاش تا الان کنار اومدم
ازاینکه باید من همیشه مراعات کنم و حواسم باشه چیزی نگم ناراحتم اگر به رفتارهای بچه گانه اس از من بیشتر باید سر بزنه
خلاصش تا امروز تنها کسی که اذیت شده منم
بعضی وقتا ازخودم بدم میاد که جلوی یه همچین ادم سکوت میکنم
شوهرم هرروز بلا استثنا سه چهار بار باهاش تلفنی صحبت میکنه واونو در جریان همه کارامون قرار میده ویه روز در میون میبینتش
شما باشین چه حسی بهتون دست میده
این همه وابستگی معنی داره به خدا خودشون تحمل یه موردشم ندارن سریع عکسالعمل نشون میدن و خودشنو صاحب حق میدونن
RE: وابستگی شدید خواهر شوهرم به شوهرم ومشکلات ناشی ازان
به شما قول میدم اون خیلی بیشتر از شما ناراحت و اذیت شده نه به خاطر رفتار شما فقط به خاطر شرایط خودش.
شما تصور کن همسر برادرش از خودش هم کوچکتره ولی اون هنوز ازدواج نکرده.
زن برادرش توی سن 24 سالگی ازدواج کرده و به دید اون خوشبخت شده اونوقت اون 28 سالشه و هنوز سر و سامان نگرفته تاپیک زیر رو بخون تا ببینی نظر یک خواهر شوهر ازدواج نکرده به زنداداش ازدواج کرده چی هست
http://www.hamdardi.net/thread-23581.html
اونوقت احتمالا پی میبری که اون ادم شایسته ترحم و دلسوزی هست.وقتی از بالا به مسئله نگاه کنی اصلا ممکنه بهش احساس ترحم کنی.
پست اول لینک رو بخون این هم پست 9 هستش
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ghazalvareh
برادرم خیلی عصبیم می کنه من و اون با هم خوب بودیم ولی ازوقتی نامزد کرده انگار برای من غریبه شده.عروسمون دختر خوبیه رفتار بدی ازش ندیدم ولی رفتارهای غلط برادرم باعث شده رابطه من با عروسمون بد شه.تحویلش نمی گرم اون می خواد با من صمیمی شه ولی من وقتی می اد خونمون می رم تو اتاقم و در رو می بندم یا تلفن صحبت می کنم یا می خوابم.ولی برادرم جلوی اون به من تیکه انداخته و من فکر می کنم عروسمون بهش یاد میده چون قبلا این کارهارو نمی کرد.مثلا همون تیکه ای که سر لباس خریدن انداخت.برای همین نمی تونم دلم رو با عروسمون صاف کنم. به برادم چطور دلخوریم رو بگم؟که بامن لج نکنه.همون روز که اون حرف رو انداخت بهش گفتم که تو با خانمت مثل فیل و فنجونید اصلا به هم نمی این.بعدم گفتم کاش بچتون مثل اون کوتوله نشه.خودم از گفتن این حرفا ناراحت می شم ولی خوب چرا همه به خودشون اجازه می دن هر حرفی بزنند و من رو ناراحت کنند ولی من باید مراعات همه رو کنم؟ فکر می کنی در جواب به من چی گفت؟به من گفت تو حسودیه زنه من رو می کنی. و از اون روز هم هر وقت خانمش می اد اینجا با الفاظی مثل خانوم کوچولو و جوجو صداش می کنه و محبت کلامیش بهش چند برابر شده و جلوی من اون رو بغل می کنه . به مادرم هم این حرفارو انتقال داد.و همه فکر می کنند من یک دختر تر..ش..ی ...د ..ه هستم که به عروسمون حسودیم میشه.
حقیقتا روحیه ام عوض شد با حرفای قشنگتون.
:46:
RE: وابستگی شدید خواهر شوهرم به شوهرم ومشکلات ناشی ازان
خیلی جالب بود تا حالا از این دید به قضیه نگاه نکرده بودم خیلی ممنون ازشما
به نظر شما تنفر شوهرم از بچه دلیلش میتونه این باشه که مادروخواهرشم از بچه خوششون نمیاد وبهش گفتن فعلا بچه دار نشو تا هر وقت ما بگیم چون خودم اینجوری احساس میکنم
وبه موارد قبلی هم مربوط بشه؟