سلام می می عزیز
در مورد سوالت من خودم با تجربه نیستم ولی اگه بخوای بهتر و دقیق تر بدونی میتونی از یک بنگاهی همین سوال رو بپرسی.
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام می می عزیز
در مورد سوالت من خودم با تجربه نیستم ولی اگه بخوای بهتر و دقیق تر بدونی میتونی از یک بنگاهی همین سوال رو بپرسی.
با سلام...
دغدغه ي ذهني شما كاملا به جا ودرسته،در حقيقت به نوعي حق شماست كه در ازاي زحمتي كه ميكشيد نتيجه اي هم ببينيد.
و صد البته بايد در اين مورد با همسرتون صحبت كنيد.
اما...
من كه پستهاي شما روخوندم،و خودمو جاي همسرتون گذاشتم ديدم كه اگه همسرم با اين لحن ازم درخواست ميكرد خيلي ناراحت ميشدم واصلاتن به خواسته اش نميدادم!
اگر ميخايد گفتگوتون اثر بخش باشه بايد حتما حتما به اين موارد توجه كنيد وازشون استفاده كنيد:
1.قبل از گفتگو به همسرتون بگيد كه ميخايد در مورد چيز مهمي باهاش صحبت كنيد ويه جورايي براش وقت تعيين كنيد.نه اين كه مثلا در حاليكه داريد تلويزيون نگاه ميكنيد،يا رفتيد توي تخت يه دفعه شروع كنيد.
2.در حين گفتگو حتما به چشمهاي همسرتون نگاه كنيد.به واكنشهاي صورتش(ميميك) دقت كنيد و خودتون هم با حالت كاملا مسلط والبته به نوعي كه نشون بديد به همسرتون اعتماد داريد(مثلا دستاشو بگيريد) باهاش صحبت كنيد.
3.حواستو باشه كه بايد حتما اعتبار سازي كنيد.هم در حين اين گفتگو هم روزهاي پيش از اون.به اين مفهوم كه نشون بديد كه تلاشهاي همسرتون رو هم ديديد وقدرشناسش هستيد.مثلا عنوان كنيد من از اين كه ظرف اين مدت كوتاه با تلاشهاي تو تونستيم خونه ي بهتري بخريم خوشحالم وبهت افتخار ميكنم.يا از اين كه ماشينتو براي خريد خونه فروختي ازت ممنونم و...
4.از كارهاي خوبيهم كه همسرتون كرده وشما روخوشحال كرده ياد كنيد،مثل اين كه روزي كه گفتي برات ماشين ميخرم خيلي خوشحال شدم،احساس باارزش بودن كردم.
5.حواستون به لحنتون باشه،همراه با عصبانيت يا ناراحتي حرف نزنيد،قاطع باشيد اما ملايم ولطيف.احساسات منفي رو بيان نكنيد،خواسته هاتونو بگيد اما بدون ذهن خواني وپيش فرض!مثل اين كه بدجنسه،يا همه چيو واسه يخودش ميخاد، وخيلي حواستون باشه كه به هيچ عنوان اينا رو به زبون نياريد.
6.كاملا مشخص كنيد كه چقدر از سهم خونه رو با توجه به پولي كه در اختيارهمسرتون گذاشتيد ميخايد،دو دنگ،سه دنگ،همه اش؟من كه تاحالا متوجه نشدم منظورتون چقدره،همسرتون بايد دقيق بدونه كه منظوره شما چيه واونم فقط از طريق شما ميسر ميشه.
7.بعداز اتمام گفتگو سريع منتظر جواب نباشيد،اجازه بديد ايشون هم در مورد اين تصميم حتي چند روز فكر كنه.
پ.ن:چه 1يش از گفتگو و چه يش از اعلام تصميم گيري نهايي از جانب همسرتون به شدت از ذهن خواني(مثله اين كه قبول نميكنه،منو به حساب نمياره،بقيه واسه زناشون چي كار كردن ولي شوهر من... و غيره اجتناب كنيد.
پ.ن2:بههيچ عنوان چه زباني وچه در فكرتون همسرتونو با مرداي ديگه مقايسه نكنيد وهرگز هم اين موضوعوبيان نكنيد.
پ.ن3:ميشه باهم بنگاه نريد وقولنامه فقط به نام همسرتون باشه اما پشت قولنامه بايد ذكر بشه كه فلان مقدار ازاين خونه قراره در سند به نام شما زده بشه.هزينه اش هم تفاوتي نداره.
موفق باشيد
ممنونم ازتون
زن اميدوار از شما هم ممنون
حتما موارد گفته شده رو لحاظ ميكنم.ولي باز ترس دارم،ميترسم هول بشم و حرفام رو خوب نزنم،حتي ميترسم يادم بره چي ميخوام بگم.تو اين جور مواقع مثال بچه اي رو دارم كه كار خطايي كرده و نميدونه چه جوري مطرح كنه،آخه ميدونيد هر وقت خواستم در مورد چيزي كه از طرف همسرم اذيتم ميكنه باهاش حرف بزنم يه جورايي همچين جو سنگين شده و يا برخوردش يه جوري بوده كه دست و پام رو گم كردم و بدتر شده،بارها و بارها شده حرفايي رو كه ميخوام سر موضوعي بهش بگم رو مرور كردم ولي موق گفتن طوري عكس العمل نشون داده كه قاطي كردم چي ميخواستم بگم و الان چيكار كنم،برام دعا كنيد...
مي مي عزيز...
قرار شد ذهن خواني نكن،و از وقايع پيش نيامده تفاسير منفي انجام ندي!
اين كه ميگي هر وقت خواستم باهاش صحبت كنم جو سنگين شد...نماد كامل هر دو مورد بالاست!
وقتي با اين تفكر پا پيش بزاري قطعا نتيجه اي هم نخواهي گرفت...
موضوع رو مرور كن،تمرين كن،اما نتيجه گيري نكن...با قبلا مقايسه نكن،و از همه مهمتر نترس...
بهت قول ميدم اگه موارد بالا رو رعايت كني بهترين نتيجه ها رو ميگيري.
به خدا توكل كن...ان شالله كه موفق ميشي:72:
سلام می می جان..
خوبی؟خدا رو شکر زندگی با همه خوبی ها و بدی هاش جریان داره....
زن امیدوار بسیار پست خوب و کاربردی ارائه دادند که من هم تاکید دارم بهش دقت کنی....
و دوم اینکه هرگز در صحبت با همسرت از نقطه ضعفش(نماز و روزه) علیه ایشون استفاده نکن ..چون ایشان نباید حس کنه که داره تهدید میشه...خود من هم اگر بحث به این قسمت برسه ممکنه گارد بگیرم:305:
خیلی دقت کن که اولا بدون ترس و کاملا حق به جانب صحبت کنی..اگر شما نشان بدی که انگار همسرت داره بهت لطف می کنه اون تاثیر خودشو نداره..خود من هم بابت این موضوع کاملا صریح به همسرم گفتم از هر خانه یا ملکی3 دونگ اون باید به نام من باشه...چون ما هردو کار می کنیم و درامد مشترکه ...حالا شما به هر دلیلی نگفتی ..درسته؟پس الان دیگه این طور نگو و اصلا هم مثال نزن در حین صحبت که مثلا شوهرهای مردم فلان و بهمان..اصلا...
شما کاملا منطقی و قبل از موعد بنگاه ( نه دم دم ) به ایشان خیلی مهربان و در عین حال جدی و با اعتماد به نفس موضوع را مطرح کن و اگر به قول مقاله دوست عزیزمون از میمیک صورت ایشان متوجه شدی ایشان را تحت تاثیر قرار دادی ادامه بده و اگر دیدی داره گارد می گیره..دلایلتو بگو..اونم نه دلایلی که من حق دارم.پول دادم و غیره..
مثلا بگو عزیزم من هم مثل شما چون دلم می خوست زندگی خوبی داشته باشیم و چون می دونم تو ادم مادی نیستی و منو درک می کنی دوست دارم همون طور که در مشکلات و شادی ها شریکیم در اموال هم شریک باشیم که اگر خدای نکرده زبانم لال اتفاقی افتاد من بی پناه نباشم و خیالم راحت باشه..
می می جان دلایلی بیار که منطقا ثابت شده اند و از موارد احساسی که حلالت نمی کنم استفاده نکن...یا فلانی این کارو کرده ..و...استفاده نکن..مقایسه نکن..به خودش اون شخصیت رویایی که راجع بهش فکر می کنی بده و خوب بودن و منصف بودن خودتو بهش القا کن..بعد بحث رها کن و بذار فکر کنه..حتی گفت نه هم هیچی نگو..و برو ..قهر نکن...دعوا نکن..نفرین نکن..دوباره چند روز بعد بگو من به جواب نه تو فکر کردم میشه دلایلو برام بگی...
حالا اون یا دلیلی داه یا نه...اگر دلایل براش جواب داری سعی کن حل کنی و منطقی بدون ناراحتی و باارامش پاسخ بده..اگر نداری..بگو فکر می کنم...
ببین راز این کار تو هدایت درست اون در راستای شناختی که از همسرت داری هست...
اگر بحث رو خوب ببری جلو و با صبر واندیشه مطمئنم قبول می کنه..
در ضمن نگو مثلا دو دونگ کافیه..بگو مثلا نظر شما رو چقدره؟و بعد طبق نظر هم تصمیم بگیرید..نه از قبل برای اینکه راضیش کنی پایین بگیری...این کارو نکن....و در حین صحبت هات اصلا به جنبه مادیات کار توجه نشون نده و تاکید کن روی موارد معنوی کار....
موفق باشی..
سارا:72:
سلام سارا جان ممنونم عزيزم :72:
در ضمن ممنونم از كسايي كه عنوان تايپيكم رو عوض كردن :72:
راستش سارا جان همسرم از ابتداي زندگي بهتر شده بخصوص الان كه تصميم گرفتيم ني ني هم بياريم،سعي كرده بيشتر خودش رو كنترل كنه ،دعواهامون كمتر شده،يعني سعي كردم بيشتر دركش كنم.و كمتر حرصش رو دربيارم و به قولي باهاش راه بيام.اون هم ديدم كه بارها و بارها به قول خودش تونسته تو لحظه عصبانيتش(البته فحش و بدو بيراه ميگه ها)بيشتر خودش رو كنترل كنه.يه چيز ديگه اينكه از وقتي برادرشوهر كوچيكم ازدواج كرده تاثير خوبي رو همسرم داشت،آخه ميدوني برادرشوهرم دكتره و فكر ميكردن كه زني ميگيره از هر لحاظ كامل ولي نميدونم خواست خدا بوده،زنش هم از لحاظ مالي خانواده و هم از لحاظ زيبايي تو مايه هاي من و تازه كمتر هم هست.در ضمن خيلي هم پر روه،و براي عروسي اش چه خواسته هايي كه نداشت.يعني با اين شرايطي كه تو خانوادش بود و مقايسه هايي كه غير مستقيم وجود داشت مطمئن بودم اگه همسر برادرش از بعدي از من سرتر بود طوري اشاره ميكردن كه همسرم هم تحت تاثير قرار ميگرفت اما خدا رو شكر خدا زبونشون رو بريده،همسر من هم از اون آدمهايي كه معمولا اينجور چيزا يادش نميره و وقتي چند باري حرف از مراسم و عروسي و زندگي خودمون شد.فهميدم كه درك ميكنه زني كه گرفته واقعا براي زندگيش مايه ميذاره.و بيشتر قدر دانمه و كمتر اذيت ميكنه.
در مورد شراكت هم ساراجان منم در مورد نوع صحبتم گير كردم،ميدوني چند باري حرف از همكاراي خانمم به ميون اومد كه گفتم :آره فلاني داره قسط خونه اي كه خريده رو ميده يا اينكه با شوهرش خونه دو طبقه خريدن و هر كدوم جدا وام مسكن برداشتن . همسرم برگشت و بهم گفتش كه زن خونه ميخواد چيكار بخره،پولش رو بايد خرج كنه.اين شوهره كه بايد به فكر خريد خونه باشه، مگه زن آقاست كه به فكر اينجور چيزا باشه.
چند بار هم وقتي ميخواست بره ماموريت با شوخي بهم گفت كه مهريه ات ماشالله به اندازه دو تا خونه ميشه(مهريه ام 500 تاست) و تو نبايد نگران اين باشي كه من مردم هيچي بهت نميرسه.بعد بهم گفت كه بيمه عمرم هم همه اش براي تو نوشتم .البته من از حرفش ناراحت شدم و بهش گفتم اينا چيه كه ميگي...
براي همين فكر نميكنيد اگه بهش اينطور بگم كه:
نظرت در مورد اينكه خونه اي كه ميخريم منم سهيم باشم چيه؟
اگه گفت :باشه كه هيچ
اگه گفت :نه يا چطور مگه،بهش بگم فكر نميكني ما كه با هم زن و شوهريم و شريك زندگي همديگه و بايد شريك زندگي تو سختي ها هم باشم،خوب اين بي انصافيه كه تو خوشي ها و موفقيتهاي مادي و معنوي شريك نباشيم؟
آيا اين درسته كه تو موفقيت هايي كه بدست مياريم يكيمون ناديده گرفته بشيم؟
تو همش اينجور نشون ميدي كه قدردان زحمات من هستي ، ميخوام بدونم عملا هم اينجوريه يا نه فقط تو زبون و تو ظاهر اينجوريه؟
قبول دارم كه درك ميكني چون خودت پيشنهاد دادي اگه ماشين بخريم به اسم من ميخري ولي دلم ميخواد بدونم در مورد خونه اي كه ميخريم نظرت چيه؟آيا لياقت من و جبران زحمات من فقط در اين حده؟
نميدونم به نظرتون اين گفتگو خوب بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نقل قول:
[size=large]براي همين فكر نميكنيد اگه بهش اينطور بگم كه:
نظرت در مورد اينكه خونه اي كه ميخريم منم سهيم باشم چيه؟
اگه گفت :باشه كه هيچ
اگه گفت :نه يا چطور مگه،بهش بگم فكر نميكني ما كه با هم زن و شوهريم و شريك زندگي همديگه و بايد شريك زندگي تو سختي ها هم باشم،خوب اين بي انصافيه كه تو خوشي ها و موفقيتهاي مادي و معنوي شريك نباشيم؟
آيا اين درسته كه تو موفقيت هايي كه بدست مياريم يكيمون ناديده گرفته بشيم؟
................
بنظرم خوبه ولی تا همین جا رو بگو و بعد منتظر باش ببین چی میگه البته لحن گفتن شما و همچنین فضایی که قرار دارین هم خیلی مهمه باید این رو هم در نظر بگیری
سلام می می جان:نقل قول:
نوشته اصلی توسط مي مي
خیلی خوشحالم که خدا رو شکر مشکلات کمتر شده ...و امیدوارم با درایت شما و همسرتون بهتر هم بشه ..به خصوص که الان هم می خواین پدر و مادر بشید و باید تمام حواستون به نفر سوم و آسایش و راحتی اون باشه...
می می جان به نظر من قسمت هایی که برات پررنگ کردم حتی یکیش برای جرقه زدن دعوا با توجه به شناختی که از گفته هات از همسرتون دارم کافی هست و به احتمال زیادی شما با این دیالوگ به نتیجه نمی رسی....
ببین دوست خوبم پست قبلی من رو و زن امیدوار را یکبار دیگه با دقت بخون..می خوام چند نکته بهت بگم..
اینکه مدام در ذهنت جمله هایی که می خوای به همسرت بگی را مرور می کنه نشون میده که شما اطمینان و یا به عبارتی اعتماد به نفس مواجهه با همسرت برای گرفتن حق رو نداری...عزیزم نترس..ایشان با همه ضعفها و خوبیهاش همسر شماست و قرار نیست با یک صحبت شما اتفاق هولنکی بیافته ...پس این ترس را از خودت دور کن..چون قرار نیست صحبت شما اون طوری که شما یا ما برنامه ریزی می کنیم بره جلو...پس مهم این کلمات نیستن..مهم نحوه بیان شما و فضاسازی شماست....
باز هم تاکید می کنم به نظر من اصلا اصلا از کلمات تحریک کننده ای که در بالا پررنگ کردم استفاده نکن..چون ایشان مطمئنا باز کلامو می کشونه که من این همه کار می کنم و...و پای ماشین و بیمه عمر را پیش می کشه عزیزم...
شما دوستانه در محیطی ارام با کلمات بار مثبت صحبت کن..چون در نهایت با دیالوگ بالا اگر همسرت موافقت نکنه شما شدیدا ضربه روحی می خوری عزیزم ..و همون طور که یکی از دوستان گفتن خانه و ...انقدر مهم نیست که بخواهد زندگی شما رو خراب کنه یا احساس بسیارمنفی در شما ایجاد کنه....مطمئنم تو برای همسرت از همه مهمتری پس اون رو نظر در دادگاه وجدان که فکر کنی اگر گفت نه یعنی تو براش مهم نیستی...
می می جان..حق داشتن زن از اموال شوهر به خصوص وقتی شاغل هم هست حق هر زنیه..مهریه شما هم در مقابل جهاز توجیه میشه ( البته تا حدی)...و تازه قرار نیست شما مهریه ای مطالبه کنی...ولی نباید با همسرت وارد این جنجال های بی حاصل بشی...شما در حال زندگی هستی پس باید حواست باشه این موضوع را تبدیل به یک معضل نکنی...
از کلمات با بار مثبت استفاده کن ..مثلا به جای اون جمله بگو:
اگه گفت :نه يا چطور مگه،بهش بگم فكر نميكني ما كه با هم زن و شوهريم و شريك زندگي همديگه و بايد شريك زندگي تو سختي ها هم باشم،خوب من دوست دارم تو خوشی هامون هم شزیک باشیم...؟( حذف کلمات منفی)
نکته دیگه اینکه فورا جواب نخواه حتی شده یک هفته..بذار فکر کنه..دیگه حتی مثال هم نزن...توجیه نکن...فقط اونحس مردانگش و سرپرستیشو تحریک کن...
می دونم می تونی موفق باشی اگر درست بری جلو...
موفق باشی عزیزم...
سارا:72:
سلام دوستان:72:
نميدونيد حالم چقدر بده.ديروز كلي گريه كردم.از ته دل.دلم اونقدر شكسته كه نميدونيد:302:
ديروز صبح يه خونه كه قبلا ديده بوديم رو همسرم رفت و با صاحب ملك قولنامه كرد.چند باري هم بهش زنگ زدم ببينم چه خبره.ولي جواب نداد.نزديك ظهر كه بهش زنگ زدم با خوشحالي گفت:عزيزم مباركه،بالاخره قولنامه اش كردم،بهم گفت 3 ساعته با مرده داره در مورد مبلغ،نحوه تخليه و ... چونه ميزنه و چند بار بحثشون شده.آخه ميدونيد اين چند روز بدجور استرس گرفته بود البته منم ها چون ميخواستيم زودتر خونه رو بفروشيم و يكي ديگه بخريم.
عصري كه اومد خونه خوشحال بود.من دراز كشيده بودم.تبريك گفت و باهام از ماجرا حرف زد و بعد بهم گفت:عزيزم برام اسفند دود كن،مرده اينقدر تعجب كرده بود كه ميگفت:تو جاي پسر كوچيكه مني من با اين سن تونستم تازه به اين مالي برسم كه اين خونه رو بخرم اونوقت تو ماشالله تو اين سن كه جوني داري خونه منو ميخري.و بعد من بهش گفتم خوب قولنامه رو بده نگاه كنم.بهم داد و رفت دستشويي.من با اينكه ميدونستم منو به ياد نمياره باز با اميدواري به قولنامه نگاه كردم ولي افسوس،اون همه چيز رو براي خودش ميخواد.تازه هم ميگه براي من اسفند دود كن،يعني من كشك من هيچي.
اونقدر ناراحت شدم كه همون لحظه چشمام پر از اشك شد.به زور خودم رو نگه داشتم.وقتي اومد پيشم خودم رو مشغول به ديدن قولنامه كردم تا سرخي چشمم كم بشه.بهم گفت:مباركه،منم گفتم:مبارك تو هم باشه.گفت:چرا اينجور ميگي،چرا فقط مبارك من؟گفتم:آخه تو گفتي مبارك باشه ،منم گفتم مبارك تو هم باشه.بعد ديگه باهاش سنگين شدم.كمتر باهاش حرف زدم.نتونستم طاقت بيارم،رفتم دستشويي و كلي گريه كردم،به هر جوري بود خودم رو مشغول كردم.شوهرم ناراحت شد و گفت:چته؟منكه بخاطر حرف تو رفتم اون خونه رو قولنامه كردم چون تو اوكي دادي.بهم گفت:بدبختيه ها،هم تو شاديهامون و هم تو ناراحتي هامون بايد قيافه نحس و ناراحت اينو ببينيم.با ناراحتي بهم گفت:بي شعوري ديگه بهت ميگم برام اسفند دود كن انگار نه انگار،منم خنده تلخي كردم،ديدم اوضاع داره بدتر ميشه باهاش شوخي زوركي كردم و بد گفتم باشه ميرم برات اسفند دود ميكنم،خلاصه وضع به همين منوال بود تا شب.من مشغول نماز شدم كه ديدم رفت سراغ ظرفهاي كثيف،منم رفتم بهش كمك كنم،باهاش سر سنگين بودم،اون هم زير لب به بد و بيراه ميگفت،يكي دوباري عصباني شد ولي خوب به خير گذشت.بعد شام بهم گفت برو دوش بگير،به نظرم خيلي بدمياي،برو دوش بگير سرحال شو اينجوري حالم رو ميگيري،بعدش بهم گفت:چيه چي شده؟ اتفاقي افتاده؟با كسي دعوات شده؟تو امروز يه چيزي ات هست؟
گفتم :نه خوبم.هيچي نشده.بعد سر نماز و تو حمام اونقدر گريه كردم كه فقط خدا خدا ميكردم امروز به خير بگذره.
بچه ها خسته ام،هر جور فكر ميكنم دليلي پيدا نميكنم كه همسرم منو ناديده گرفته باشه،مني كه قروني بي اجازه برنداشتم و از همه خواسته هام گذشتم،حالا كه به ثمر نشسته فقط خودش؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
باور كنيد هر كاري كردم نتونستم جلوي ناراحتيم رو بگيرم.نتونستم بهش هم چيزي بگم چون ميدونيد اين يه چيز كاملا واضحه،و بايد خودش مدنظر داشته باشه.گفتن من چه فايده داره.اون ديگه دل منو شكسته بدجور هم شكسته.ذهنيت منو خراب كرده.حالا ازش توضيح بخوام كي چي بشه؟تازه ميخواد منو قانع بكنه و خودش بشه مدعي.
خسته شدم از اين زندگي لعنتي.فقط شكايتم رو پيش خدا بردم و به درگاهش گريه كردم و ازش بارها و بارها ميپرسم چرا زني مثل من اينقدر بدبخته كه شوهر به خودش اجازه ميده هر جور دوست داره با اون رفتار كنه.ازش بدم مياد،ميدونيد با اينكاري كه كرده اعتمادم ازش سلب شده.ديگه برام مسلم شده آدم خودخواهيه كه منو فقط براي همراهي تو سختيهار،تو قسط ها،ميخواد همين و بس...
واي چقدر احساس تنهايي ميكنم،به زور جلوي خودمو نگه داشتم،هر از چندي چشمام پر از اشك ميشه وقتي اينها رو ميگم،دلم خيلي پره،ولي متاسفانه اينجا اداره است و همكارا تو اتاقن.دلم ميخواست برم جايي و فقط چند ساعت سير گريه كنم.ديگه هيچي برام اهميت نداره بريم خونه جديد يا نريم،اصلا خونه نداشته باشيم و بيرون بمونيم.
اون بايد ميفهميد و درك ميكرد،گفتن من چه فايده...
سلام
میتونم درک کنم که خیلی دلشکسته شدید و ناراحت هستید
میدونید یکی از کارهایی که شیطان میکنه اینه که نمیزاره ما قدردان نعمت ها و خوشی هایی باشیم که داریم... شما الان باید به جای قصه خوردن به فکر شادی و استفاده از این انرژی مثبت برا محکم تر کردن زندگیتون باشید
اشکال کار اینه که شما تو ذهنتون ارزش خودتون پیش شوهرتون را معادل کردید با این که سند خونه بسمتون میشه یا نه... این طرز فکر اشتباه هست اگه واقعن فکر میکنید که باید سهیم باشید با رفتار منطقی و دور از تنش باهاش صحبت کنید و دلیلتون را بدون اینکه منتی گذشته باشید بگید.
هر کسی جایی شوهرتون باشه از رفتار و فکر شما خبر نداره و طبیعتا گیج میشه و رفتارهای عصبی ممکنه بروز بده. چرا فکر میکنید این ی معمایی که ون باید خودش حالش کنه
بالاتر از همه اینها آیا حاضرید خونه بسمتون بشه و زندگیتون بپاشه؟ خوبه باز هم بیشتر فکر کنید اولویت های زندگی چیه... همدلی و همراهی با همسر بسیار ارزشمند تر از ی سند هست
جوری رفتار کنید که نشانه بلند منشی باشه و پیش وجدان خودتون راضی باشید که به وظیفه تون عمل کردید
امیدوارم هر چه زودتر آرامش داشته باشید