من اونجا راحت نيستم.نقل قول:
نوشته اصلی توسط shiwa
با من و همسرم رفتار خوبي ندارن.
شوهرم كه پسرشون هست ناراحته و از سر اجبار ميره.
به نظرتون ما بايد چه كار كنيم؟
نمایش نسخه قابل چاپ
من اونجا راحت نيستم.نقل قول:
نوشته اصلی توسط shiwa
با من و همسرم رفتار خوبي ندارن.
شوهرم كه پسرشون هست ناراحته و از سر اجبار ميره.
به نظرتون ما بايد چه كار كنيم؟
دوستان راه حل ميخوام.
لطفا راهنمايي كنيد چه كار كنم كمترين ضربه رو بخورم؟
دختری ازدواج کرد و به خانه شوهر رفت ولی هرگز نمی توانست با مادرشوهرش کنار بیاید و هر روز با هم جرو بحث می کردند.
عاقبت یک روز دختر نزد داروسازی که دوست صمیمی پدرش بود رفت و از او تقاضا کرد تا سمی به او بدهد تا بتواند مادر شوهرش را بکشد!
داروساز گفت اگر سم خطرناکی به او بدهد و مادر شوهرش کشته شود، همه به او شک خواهند برد، پس معجونی به دختر داد و گفت که هر روز مقداری از آن را در غذای مادر شوهر بریزد تا سم معجون کم کم در او اثر کند و او را بکشد و توصیه کرد تا در این مدت با مادر شوهر مدارا کند تا کسی به او شک نکند.
دختر معجون را گرفت و خوشحال به خانه برگشت و هر روز مقـداری از آن را در غـذای مادر شوهـر می ریخت و با مهربانی به او می داد.
هفته ها گذشت و با مهر و محبت عروس، اخلاق مادر شوهر هم بهتر و بهتر شد تا آنجا که یک روز دختر نزد داروساز رفت و به او گفت: آقای دکتر عزیز، دیگر از مادر شوهرم متنفر نیستم. حالا او را مانند مادرم دوست دارم و دیگر دلم نمی خواهد که بمیرد، خواهش می کنم داروی دیگری به من بدهید تا سم را از بدنش خارج کند.
داروساز لبخندی زد و گفت: دخترم ، نگران نباش. آن معجونی که به تو دادم سم نبود بلکه سم در ذهن خود تو بود که حالا با عشق به مادر شوهرت از بین رفته است.
یثناجان بعضی پدرمادرشوهرهامثل قدیمهابه عروس به عنوان کسی که بایدبی وقفه جلوی خانواده شوهرکارکند وبهشان برسدوهرگونه نیش وکنایه ای را ازآنهابشنودودم نزندنگاه میکنند(فقط بخاطراینکه عروس آن خانواده است وپسرشان لطف بزرگی کرده اندکه باایشان ازدواج کرده اندعروس راتاآخرعمرزیردین وبدهکارخانواده میدانند) :160: واین مساله به علت فقرفرهنگی در شهرستان های کوچک ومخصوصاروستاهاشدیدتروبیشت راست البته خانواده هایی هم هستندکه درک وفهم بالاتری دارندوعروس رادخترخودشان میدانندوهرچه خوبی ومهربانی ازدستشان برآیدمیکنند ومواظبندتاباتوقعات بیجاودخالتهایشان زندگی رابرکام عروس وپسرشان تلخ نکنند.مساله اینجاست که مانمیتوانیم فرهنگ مردم راتغییردهیم وبایدخودمان بعضی سیاستهای رفتاری باآنهارایادبگیریم (رفتارجراتمندانه باحفظ ادب واحترام)وکمی هم بی خیالترشویم:310:
ميخوام بدونم اين سياستهاي رفتاري بايد چگونه بايد بشه.ميتونيد مثال بزنيد.
به کارگاه رفتارجراتمندانه توهمین سایت سربزن.وکارهایی که انجام میدی روسعی کن بازبون بازی وتاکیدبزرگ ومهم جلوه بدی .فکرکن ببین ازچه چیزایی زیادخوششون میادودوست دارن واون کاروهرچندکوچک انجام بده وبزرگش کن مثال:مادرشوهرمن همش ازبیماری ناله میکنه من هم باحس همدردی باهاش حرف میزنم وهربارازاون بیماریش ازش میپرسم که بهتره یانه یعنی بهش توجه مثبت نشون میدم (نه کارسختیه ونه زمان زیادی نیازداره)ومتقابلارفتارش بامن بهترمیشه :43:یاپدرشوهرم کیک خیلی دوست داره هروقت میرم خونشون براش کیک میپزم ومیگم این کیک مخصوص باباجونه وسفارشی براش پختم و...:227:باهمین کارای کوچیک رفتارشون بامن صدوهشتاددرجه عوض وبهترمیشه :310: