گفتنش خیلی ساده هست ولی در عمل آدم رو داغون میکنه.مرسی که نظرتو گفتی:72:نقل قول:
نوشته اصلی توسط ابتسام
نمایش نسخه قابل چاپ
گفتنش خیلی ساده هست ولی در عمل آدم رو داغون میکنه.مرسی که نظرتو گفتی:72:نقل قول:
نوشته اصلی توسط ابتسام
سلام دوست عزیز،
من پسری هستم و تجربه آشنایی با دختری رو دارم که به بیماری ام اس متبلا بود. ولی ایشون موضوع بیماری رو نسبتاً دیر به من گفت. و البته من هم به اشتباه در دوران شناخت وارد فاز احساسات شده بودم. و همینطور ایشون. وقتی من مسئله ی بیماری رو که فهمیدم، شوکه شدم و خیلی افکارم پریشان شد. در آخر با توجه به تفاوت های دیگری که در بین ما بود و همینطور مسئله ی بیماری من از ازدواج با ایشون صرف نظر کردم. این خیلی برای من گران تمام شد. ولی فکر می کنم او با وجود اینکه به اندازه من درگیر احساسات نبود، بیشتر از من ضربه خورد.
البته همه باید مواظب باشند که در دوران آشنایی درگیر احساسات نشوند. ولی شما بیشتر باید حواستون به خودتون باشه. اشتباه اون دختر این بود که مسئله بیماری رو خیلی دیر به من گفت. "شاید" فکر می کرد اگه کمی صبر کند تا پای احساسات وسط بیاید، من مسئله ی بیماری رو بپذیرم. ولی حقیقتش این کارش اشتباه بود. چون باعث ضربه خوردن هر دوی ما شد. نمی گویم در جلسه اول. ولی اگر در جلسه دوم این مسئله رو عنوان کرده بود، من ازش فرصت می خواستم تا راجع به این بیماری تحقیق کنم و احساساتم رو کنترل می کردم و خیلی منطقی تر تصمیم می گرفتم.
همه اینها بستگی به نوع بیماری دارد. و در بعضی از بیماری ها باید این رو در نظر گرفت که ازدواج با اون شخص، ازدواج با بیماری او هم هست. و باید به طرف مقابل فرصت داد که این مسئله رو خوب بررسی کند و یک تصمیم منطقی بگیرد. این که 10 تا خواستگار همان اول از ازدواج با شما صرف نظر کنند بهتر از این هست که یک نفر رو یک تصمیم حساب نشده با شما ازدواج کند و بعد از چند سال شما رو تنها بگذارد. با کسی ازدواج کنید که در انتخاب شما مطمئن باشد و همه جوانب رو در نظر بگیرد.
مطمئنم هر بیماری هم که دارید، درهای رحمت خدا به روی شما باز است و آرزو می کنم ازدواجی موفق داشته باشید.
شاد باشید.
سلام دوست من،:72:
مسائلی که مطرح می شه در مورده بیماری طرف مقابل:نقل قول:
نوشته اصلی توسط paeeze
- این که این بیماری چقدر خرج داره، پس فردا چقدر باید برایش هزینه کرد،
-زمان هایی که حالش خوب نیست چه مدته، بالاخره هر کی باشه به این فک می کنه که یه پام باید بیمارستان باشه یه پام سره کار!
-آخره این بیماری چی می شه،
-آیا ارثی هست یا نه،
- .....
خلاصه این که هزار تا مسئله مطرح می شه! خیلی ها براشون فوق العاده مهم هست. من خودم یه دختر هستم و یه خواستگار داشتم که جلسه ی دوم، مادرش بم گفت جفتتون برید یه چکاپ کامل بدید که با خیال راحت برید سره خونه و زندگیتون!!!!!!!!!!! حالا باز اینا یه مقدار با شعور بودن و نگفتن دخترتون تنها بره یه چکاپ بده!
خیلی ها هستن می پرسن توی فامیلای اطرافتون کسی هست بیماری خاصی داشته باشه، می ترسن ارثی باشه و بچه ی اونا هم خدایییییییییییییییی نکرده بگیره!:163:
دوسته من، یه پسره ازش خواستگاری کرد، پسره بیماری قلبی داره، دوستم جواب مثبت داده، می گه بالا و پائین که می کنم، می بینم می صرفه باش ازدواج کنم، نقاط مثبتش زیاده گویا!
یا پارسال توی این برنامه ماه عسل بود، یادته، اون آقاهه با یه خانومی که ام اس داشت ازدواج کرده بود!
منظورم اینه که یه مقدار خودت رو بکش بالا، که اگه یکی اومد خواستگاری، اهل حساب کتاب بود، نقاط مثبتت بیشتر براش جلوه کنه!
یه لحظه تصور کن، آیا تو حاضری با یه آدم بیمار که از دانشگاه انصراف داده و هیچ جا نمی ره و کنج خونه نشسته و ترحم برانگیزه ازدواج کنی؟؟؟؟؟ نمی گم تو این طوری هستیا، تمام سعیت رو بکن که این طوری نباشی! یه فرده قدرتمند که این چیزا سدی براش نمی شه و اطرافیان به طرفش جذب بشن!
اگه هم یکی با شنیدن این مسئله پا پس کشید، اصلاً اعتماد به نفستو از دست ندی یا!
وقتی هم داری در مورده بیماریت صحبت می کنی، به طور کامل مسئله رو باز کن که طرف با علم پا پیش بذاره، بدونه با چه مسائلی روبرو هست!
خیلی برا ازدواج وقت داری، مطمئن باش یکی که لیاقتت رو داشته باشه همراهت می شه.:72::72:
من هم دوستی داشتم که بیماری خاصی داشت که سیستم ایمنی بدنش مشکل داشت و همیشه تا آخر عمر باید یک قرص خاصی را مصرف می کرد. بیماری ارثی یا واگیردار هم نبود. حدود بیست سالگی به طور اتفاقی مدتی حالش بد بود و بعد از آزمایشهای مختلف بیماریش که مورد نادری هم بود تشخیص داده شد.
خواستگارهای زیادی هم داشت. شاید ماهی یکی دوتا خواستگار داشت. به همه هم در مورد بیماریش می گفت. خیلی ها بخاطر بیماریش منصرف شدند.
اما الان ازدواج کرده. یک پسر هم داره و زندگی خوبی داره.
واقغا بات موافقم ای سوال کننده عزیز!!
ولی خب انتخاب دست خود ادماس...بهذحال ظرفیت ادما فرق میکنه...ب نظرم شما باتوسل و توکل ایشالا بتونی ی موردی ک مناسب و هم شانت باشه رو انتخاب کنی...
:323:
یعنی خیلی باحالین!!!نقل قول:
نوشته اصلی توسط ایوب
ممنونم که جواب دادین.
میدونید چیه قضیه اینه که حس میکنین فقط و فقط شما ها سلامت کامل دارین و بس!و قراره همش سالم بمونید!
من آدمایی دیدم که تنشون سالمه روح و مغزشون در واقع معیوبه!شما منو نمیشناسی که اینطور میگی خودتو بکش بالا!!من الان کنج خوته ام؟!!!:311:منم خب یه زمانی سالم بودم!مثل شماها فکر میکردم که الان متوجه شدم بیرون گود نشستن و بیانیه دادن خیلی سادست!
هیچ کس از بیماری من اطلاعی نداره اینکه نمیگم دلیلش فقط ترحمه و اینکه حرفای بیخودی که میزنن!
بله آقایی که در ماه عسل همراه همسرشون اومده بودن رو هم دیدم. ایشون همسرشون با بدنش نمیبینه بلکه ذهن و تفکرش براش مهمه که واقعا جای ستایش داره.
ممنون از پاسختوننقل قول:
نوشته اصلی توسط hamed65
دوست گرامی من هم ms دارم!
نوع عود کننده بهبود یابنده.rr-ms
در واقع اگر هم شما هیچ مشکلی با عقاید خانم نداشتید بعد از مدتی بهانه می آوردین که به فلان دلیل روحیه و ... ما بهم نمیخوره و ساز عدم تفاهم میزدین.من این موارد رو زیاد دیدم چون با دوستان همدرد زیادی تبادل نظر میکنم.
مشکل اینجاست این بیماری به حدی بد جا افتاده که تا میگن ام اس به دوتا پای طرف خیره میشن!
من یه بار تو بیمارستان گفتم ام اس دارم خانم منشی اشک تو چشماش جمع شد گفت آخه چرا ......واقعا؟
گفتم عزیز دلم یکی فشار خون داره یکی چربی یکی قند منم ام اس رو دارم
به هر حال آدم شجاع که پای حرفش بایسته خیلی کم پیدا میشه
آقای حامد65 اگر این خانم کاملا منطبق با اعتقاداتتون بود و شرایط عالی داشت و ظاهر بسیار خوب و متوجه میشدید که این بیماری نه کاملا ولی تا حدود زیادی قابل کنترله و درمان قطعی تو راهه باز منصرف میشدید؟
مطمئنم که نه!چون عقل سلیم میگه وقتی دختر سالم با همین شرایط پیدا میشه چرا باید ریسک کرد و امید با آینده که درمان قطعی بیاد.واقعا چرا؟
متاسفانه این بیماری در قشر جوان و تحصیلکرده جامع شیوع بیشتری داره در خانم ها هم بیشتر از آقایونه!!
فاصله از شعار تا عمل بسیار است.:72:
خیالم هم بابت در های رحمت خدا راحته.به قول معروف هر که در این بزم مقرب تر است جام بلا بیشترش می دهند...
راستی مدیران محترم یه زحمتی بکشن این صفحه سوم رو درست کنن!!ممنون:72:
دوست گرامی، این یه تیکه رو فونتشو بزرگ کردم که اگه ندیدین ببینین! اون موقعه که داشتم می نوشتم حدس می زدم اشتباه برداشت کنین و برا همین این جمله رو نیز ذکر کردم!:311:نقل قول:
نوشته اصلی توسط ایوب
ببین، داری زود جبهه می گیری، نظره ما رو پرسیدی و منم نظرم رو بهت گفتم! گویا حرفای منو درس متوجه نشده ی! اگه اعتماد به نفس داشتی این جوری جبهه نمی گرفتی!
من اصلاً در مورده تو نظر ندادم، گفتم اگه یه پسر، اومد خواستگاری من و بیمار بود و این بیماری برش غلبه کرده بود، من باهاش ازدواج نمی کنم! اگه از پا درش آورده باشه، من باش ازدواج نمی کنم!
این جمله، خلاصه ی سخنان من بودم عزیزم، من از کجا بدونم که تو چطوری هستی که در موردت حرف بزنم! یه کم فک کن!
دوست داشتی دروغ بیام بگم وای اصلاً بیماریش برای من مهم نیست و مهم خودشو و از این حرفا که وقتی پای عمل می ره دود می شه می ره هوا!!!!!!!!!!!! دوست داشتی؟
من در همه موارد اینجوری حرف می زنم، مثلاً دوستم پرسید آیا حاضری با یه فردی که یه شهر دیگه باشه ازدواج کنی، من بش گفتم به شرطی یه چیزی داشته باشه که بشه جایگزین دوری از خونواده کرد! یعنی یه سری خصوصیاتی داشته باشه که من وقتی بهشون فک میکنم، آرامش می گیرم و مطمئنم انتخابم درس بوده و دوری از خونواده برام آسونتر بشه!!! حالا چون من این حرفو زدم پس طرف عیب و ایراد داره؟؟؟؟؟؟؟
سعی کن حساسیتتو کم کنی، با حرف دیگران نباید ناراحت بشی، تو باید ببینی نظره دیگران چیه و بر اساس اون راهتو انتخاب کنی، حتی اگه یکی به وضوح داره اشتباه می گه، تو نباید باهاش وارده بحث بشی، اون نظره خودشو داره! خط اول امضای منو بخون، اینو نوشتم که خودمم یاد بگیرم!
بیماری سراغ هر کسی می یاد، وقتی مرده میدونی که بدونی چه سالم باشی، چه بیمار باشی، باید زندگی کنی و چقدر خوبه که این زندگی رو به نحو احسنت بسازی!
تو بیماری، منم هزار تا عیب و ایراد دیگه دارم، برا این که این عیب و ایرادام به چشم نیاد، سعی می کنم یه سری چیزای دیگه جایگزین کنم! دختره شاه پریون نیستم که طرف چشم بسته بیاد بگه یا این یا مرگ! بابام هم پول دار نیست که حداقل به خاطره پول اون ببرندم! پس مجبورم چی کار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خودمو ارتقاع بدم!
(البته شرمنده، تو گمونم بیمار بودن رو هیچ عیب و نقصی نمی بینی)
این یه حقیقته که هر کی می خواد با یکی دیگه ازدواج کنه، خصوصیات مثبتشو بالا و پائین می کنه! ببینه این طرف ارزشش رو داره که وقتت رو براش بذاری یا نه!
پس با خودت رو راست باش!
این قدر هم بدبین نباش، دلیل نمی شه که چون با دوستان همدرد صحبت می کنی و همشون می گن هر کی بیاد پای عمل سست می شه و از این حرفا، پس دیگه هیچ کی وجود نداره که این جوری نباشه! اگه دیدت این باشه، یه موقعه یه فرصت خوب به تورت می خوره و می پرونیشا! دیدتو تغییر بده!
من کی گفتم بیماری نقص نیست؟:316: مشکل من اینه عقل مردم تو چشمو گوششونه!فقط به کلمه بیمار و بیمارستان و درد و آه و ناله فکر میکنن.چیزی که من دوساله همراهشم اینا رو نداشته خداروشکر.
به هر حال من فقط به تجربه نیاز دارم چون متوجه شدم هرچقدر هم بپرسم کی و چگونه بگم بازم تو کارم ناشیانه عمل میکنم یا همون اولش میگم که طرف میترسه جونشو برمیداره میبره:311: یا وارد فاز عاطفی که تا حالا نشدم:305:
:72:
ممنون
من دنبال نظرات صادقانه هستم نه شعار.چون دلم میخواد دید طبیعی و خارج از موقعیت آدما رو بدونم البته قرار گرفتن تو موقعیت هم لایه های پنهانی آدم ها رو نشون میده.
من فعلا اینطوریم:325: بیشتر در مورد خودم!
سلام دوست عزیز،
معذرت می خواهم که نتونستم زودتر پاسخ بدهم.
من حدس زدم که بیماری که ازش صحبت می کنید ام اس باشد و برای همین در تاپیکتون پست گذاشتم.
شما این سوال رو از من می پرسی و یک جواب می خواهی. ولی باید بگم که من ماه ها راجع به این سوال فکر کردم و نتونستم به یک جواب قطعی برسم. چون که آدم باید توی اون شرایط قرار بگیرد و بعد تصمیم بگیرد. این که من اینجا برای شما بنویسم آره یا نه، فایده ندارد!نقل قول:
آقای حامد65 اگر این خانم کاملا منطبق با اعتقاداتتون بود و شرایط عالی داشت و ظاهر بسیار خوب و متوجه میشدید که این بیماری نه کاملا ولی تا حدود زیادی قابل کنترله و درمان قطعی تو راهه باز منصرف میشدید؟
ببینید، اول مسئله ی بیماری ایشون رو کلاً بگذاریم کنار! مشکل این بود که من و او از نظر اعتقادی و فرهنگ خانوادگی با هم فرق زیادی داشتیم. ولی به دلیل شرایط خاصی که هر دو داشتیم، دوران شناخت رو ادامه دادیم که بعداً مشخص شد تصمیم درستی نبوده. نه ایشون حاضر شد خودش رو با عقاید من هماهنگ کند و نه من می توانستم عقاید ایشون رو بپذیرم.
و من الآن در این مطمئن هستم که حتی اگر ایشون بیمار نبود، ازدواج من و او اشتباه بود و به مشکلات زیادی بر می خوردیم.
ولی در مورد سوال شما چیز زیادی نمی توانم بگویم. باید اول اون دختری که شما توصیفش کردی رو ببینم و بشناسم و بعد بتوانم تصمیم بگیرم.
من صادقانه جواب شما رو دادم. احساس کردم کمی حرفهای من شما رو ناراحت کرد. ولی من ترجیح می دهم صادقانه با شما صحبت کنم. البته این رو هم دقت کنید که نظر من، نظر شخصی من هست و هر پسری طرز فکر دیگری دارد.
وقتی ایشون به من گفت که بیماری ام اس دارد، من هیچ چیز از ام اس نمی دونستم. و اون دختر انتظار داشت من همون جلسه و یا در جلسه بعدش بهش بگم که من با این بیماری مشکلی ندارم! ولی به این دقت نکرد که من زمان لازم داشتم. و مطمئنم وقتی به خودش و خانواده اش هم گفتند که این بیماری رو دارد، حتماً یک مدت زمان برده تا بروند و راجع به این بیماری تحقیق کنند و این مسئله رو بپذیرند.
می دانم که داروهای خوبی به بازار اومده و تحقیقات زیادی در این زمینه انجام می شود و امید برای مهار کامل این بیماری و درمان قطعی خیلی زیاد هست.
من برای شما آرزوی سلامتی و موفقیت می کنم و امیدوارم خداوند نگرانی های شما بابت ازدواج رو هم برطرف کند.
شاد باشید.
سلام عزیزم.
وقتی مطالبتو خوندم خداشاهده پریشون شدم با اینکه دیدم دختری اما فکر کردم خواستگار من اومده و این تایپیکو گذاشته قلبم داره از جا در میاد...
ازدواج با مرد هموفیلی...
میدونم الان چه حسی داری اگه تونستی برو اون تاپیک (ازدواج با مرد هموفیلی) رو بخون جوابهایی که من به دوستان دادم در مقابل سوال هاشون. من با منطق پیش رفتم عزیزم اگه خانوادم اجازه میدادن من الان با اون پسر ازدواج کرده بودم و حالو روزم این نبود.خداشاهد باشه که من از ته قلبم بهش عشق داشتم و دارم و هنوز براش دعا میکنم چه اشکالی داره شخصی بیمار باشه؟ باید طرف مقابلت فهم و درکشو داشته باشه. دلم میخواد مستقیم باهات صحبت کنم.خیلی حرفا دارم که قابلیت گفتن تو این فضارو نداره.
خدایا به یادمان آور که همیشه زندگی اینطور نیست که هستیم...:323:
عزیزم الان تو این دوره همه خودخواه شدن عشق جایی نداره شایدم حق دارن این ذات انسانه که همیشه خواهان بهترین هاست اما کاش یادمون باشه گل با خارش زیباست...:46: