کلافه سر درگم زندگيمو ميشکافم.
به عشق تو اونو دوباره از نو ميبافم.
حتي اگه اين خونه زندون بشه ميخندم.
زندگيم از دسته تو داغون بشه ميخندم.
ميگذره اين دلخوريا ميگذره.عمر تو با من به خدا ميگذره
نمایش نسخه قابل چاپ
کلافه سر درگم زندگيمو ميشکافم.
به عشق تو اونو دوباره از نو ميبافم.
حتي اگه اين خونه زندون بشه ميخندم.
زندگيم از دسته تو داغون بشه ميخندم.
ميگذره اين دلخوريا ميگذره.عمر تو با من به خدا ميگذره
وقتي دلم گرفته يا اينكه عصباني هستم ميرم استخر شنا بعدش وقتي اومدم خونه ميرم سر وقت وبلاگم متن ميتويسم .
امتحان كنيد خيلي تاثير داره ...
موفق باشيد
من وقتی که دلتنگ بشم اولین کار که می کنم میزنم بیرون فرقی نمی کنه سرکارباشم یا توی خونه می رم نزدیکترین پارک که بلدم اونجا می شینم و به دیگران نگاه می کنم یکی دو ساعت اینطوری اگر بهتر شدم که هیچ اگر نه حتما برمیگردم خونه میشنم پشت کامپیوتر چند آهنگ شاد و غمگین انتخاب می کنم بعدشروع به بازی کردن یا برنامه نویسی می کنم تا به قول معروف حوس خودم رو پرت کنم و دونبال نخودسیاه بره
بعضی وقت ها هم میگرم می خوابم
قبلاً که دلم می گفت شعر می نوشتم تو دبیرستان که زنگ ادبیات فقط من شعر می خوندم شعرهای دلتنگی ام.
ولی انگاری فراموشم شده الان که برمی گردم اون شعرها را می خونم انگاری کار من نبوده.
الان زودی اشک میریزم. پای سجاده ام می شینم آروم آروم اشک می ریزم.
الان هم خیلی دلتنگم خیلی کاشکی می شد یکی پیدا می شد آرومم می کرد بغض گلوم را گرفته اشکام کم مونده بریزه.
با سلامنقل قول:
نوشته اصلی توسط مریم 86
چرا دلتگ هستید دلیل او رو می دونید
چرا شعر نمی گید یا شعر نمی خونید یا حتی نمی خوابید و یا ....
یکم بخندید بد نیست
من وقتی دلم میگیره میرم سراغ دفترخاطراتم که یه سالنامست!توی صفحه ی مربوط به همون روز هرچی که تودلمه مینویسم!اینجوری خیلی خیلی آروم میشم!انگار به هیچکی جزء اون دفتر اعتماد ندارم که حرفای دلمو بزنم...خوندن قرآن هم بهم خیلی آرامش میده!اما معمولا"وقتی دلم میگیره گریه ام نمیاد!!!فقط بغض میکنم!موقع ناراحتی گریه میکنم....همین دیگه!
من وقتي كه دلم ميگره شروع ميكنم به گريه كردن....اونوقت بلند بلند با خدا حرف ميزنم و ناله ميكنم و بعدش ميرم قرآن رو ميارم و توي بغل ميگيرم و گريه ميكنم و از خدا ميخوام كه كمكم كنه
تا الان هم خيلي بهم كمك كرده
وقتی دلم میگیره اکثرا میرم سراغ کلاویه ها ..چون هیچکس مثل اونا نمیتونن رو دلتنگی هام دست نوازش بکشند... و البته گاهی هم میرم یه جای خلوت توی دل طبیعت و با خودم یا خدای خودم عقده گشایی میکنم
گاهی هم ( اگه حس کنم روحیشو خراب نمیکنم ) میشینم با کسی که برام تموم دنیاست حرف میزنم .
من دلم که میگیره میرم دم در خونمون میشینم آدمهایی که رد میشن رو نگاه میکنم و گاهی دوستام میان پیشم با هم جمع میشیم صحبت میکنیم ولی بعضی وقتها میزنه به سرمون شیطنت میکنیم و خواب و آسایش مردم رو نادیده میگیریم به خاطر همین دیگه تا بچه هارو میبینم میرم بالای پشتبون خونمون میشینم گیتار میزنم پشتبون خونمون خیلی جای دنجیه .
بعضی وقت ها هم که اعصابم خورده دارم به خودم گیر میدم یک دفعه اعصابم خورد میشه با خودم حرف میزنم و با صدای بلند جواب خودمو میدم , میگم آآآآآررره من بیییییی فکرم , من بچه ام حالا ولللللللم کن , دیگه آروم میشم ناراحتیم کمتر میشه.
برای همتون آرزو میکنم شاد باشید و خوشبخت :72:
من دو تا سر رسید دارم که 6 ساله شعرایی که احساسم تو اون لحظه به عشقم رو بیان میکرد توش می نوشتم .الان به یاد اون روزا می خونمشون و آروم میشم .
دعا کردن هم خیلی آرومم می کنه ، خیلی شده با خدا از ته دل حرف بزنم و واقعاً حضورش رو حس می کنم و احساس می کنم با دقت گوش می ده ، وقتی دلم پره از خدا گله میکنم آخرش که آروم میشم معذرت میخوام چون می دونم خوبیمو می خواد .
در اینجور موارد با دوستامم زیاد می رم خرید ، بازار رفتنو خیلی دوس دارم.
امیدوارم هیچ وقت دلتون نگیره دوستای خوب و مهربونم