RE: نمیخوام دیگه تو دوران عقد خونه مادر شوهر باشم. چطوری اینو بگم؟
به نظر منم کم کم رفت و آمدتو کم کن
اصلا تا الان هم به نظرم درست نبوده که همش خونشون بمونی
خب واقعاً سخته که همه زندگی آدم جلوی چشم بقیه باشه و از همه چی خبر داشته باشن
اینکه شوهرت پشتته خیلی خوبه به نظرم بهتره هر دلیلی هم که میخوای بیاری واسشون از طریق اون گفته بشه تا دلخوری پیش نیاد.
RE: نمیخوام دیگه تو دوران عقد خونه مادر شوهر باشم. چطوری اینو بگم؟
fبگو تو خوابگاه ی دوستی پیدا کردی که خیلی افسردگی شدید داره و خانوادشو تو زلزله از دست داده و اگه شما پسشش نمونی ممکنه خودکشی کنه. به بهونه مراقبت از دوستت که از نظر وجدانی و انسانی وظیفه شماست اکثر وقت را در خوابگاه بگذرونید:227:
RE: نمیخوام دیگه تو دوران عقد خونه مادر شوهر باشم. چطوری اینو بگم؟
یعنی دیدن داره اون لحظه ای که این قصه جناب کامروا گفته میشه، حتما مادر شوهر احساساتی میشه و میگه الا بلا باید بیاریش خونمون مهمونی حتما بعد هم مثل بعضی از این فیلمای آبکی ایرانی دنبال نقش بازی کردن باشن و کسی رو واسه این کار استخدام کنن.
نقل قول:
به بهونه مراقبت از دوستت که از نظر وجدانی و انسانی وظیفه شماست اکثر وقت را در خوابگاه بگذرونید:227:
از نظر وجدانی و انسانی دروغ صحیح نیست
به نظر من هیچ چیز بهتر از راستی نیست..........
RE: نمیخوام دیگه تو دوران عقد خونه مادر شوهر باشم. چطوری اینو بگم؟
عزیزم من در زمان عقدم که حدود 1/5 طول کشید فقط 2 شب خونه شوهرم خوابیدم که اونم به خاطر این بود که صبحش باید میرفتیم مسافرت از روز اول هم بهش گفتم نه حق داری شب بیای خونه امون و نه من میام و احساس میکنم این کارم درسته خیلی سخت گیرانه بود ولی برای ارزش من تو خانواده شوهرم بهتر بود حتی هر روز هم اونجا نمیرفتم با اینکه با ماشین فقط 10 دقیقه بین خونه هامون فاصله هست و مادرشوهرم از این کار من پیش بقیه تعریف میکرد من میگم هرچقدر بیشتر بری و بیای بیشتر واسشون عادی میشی مثلا اگه اولش براشون مهم باشه که جلوی تو چی بپوشن چطور رفتار کنن یا چطور پذیرایی کنن با رفت امد زیاد باعث میشی این چیزا دیگه مهم نباشه بهانه بیار و کمتر برو مامانت هم راست میگه باید از اول به حرفش گوش میدادی اما الانم دیر نیست
RE: نمیخوام دیگه تو دوران عقد خونه مادر شوهر باشم. چطوری اینو بگم؟
ممنون از همگی
واقعاً هرچی بیشتر فکر میکنم بیشتر متوجه میشم که رفتارشون اونموقع خیلی بهتر بود
همه اعضای خانواده
اونایی که میخوان عقد کنن یا الان در دوران عقدن از تجربه من پند بگیرن و کار منو نکنن!!
واقعاً یزرگترا یه چیزی میدونن که میگن
فعلا برادرشوهرو بهونه میکنیم و خوابگاه میگیرم
کمتر میرم خونشون
اصلا بهتره شک کنن که برادر شوهر بیشتر بهونست
شک کنن که شاید ناراحتم
که یکم به رفتار خودشون فکر کنن!
من که نمیگم من از دست شما ناراحتم که بخواد بی احترامی بشه
فقط خواهرشوهرو نمیدونم چیکار کنم که میگه حتما واسه اینکه بچم مزاحم نباشه میخوای بری
مطمئنم باز تیکه میندازه در این مورد
چی جوابشو بدم؟ :325:
RE: نمیخوام دیگه تو دوران عقد خونه مادر شوهر باشم. چطوری اینو بگم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط |سایه|
فقط خواهرشوهرو نمیدونم چیکار کنم که میگه حتما واسه اینکه بچم مزاحم نباشه میخوای بری
مطمئنم باز تیکه میندازه در این مورد
چی جوابشو بدم؟ :325:
اولا ذهن خوانی نکن از کجا معلومه که تیکه بندازه؟؟
ثانیا اگر این کارو کرد که شما نباید جواب طعنه همه رو بدید .اینجوری که سنگ رو سنگ بند نمیشه .
ولی اگر چیزی گفت با آرامش بهش بگید نه به این دلیل نیست . اگر متوجه شد که هیج اگر هم نه شما محل نذارید
RE: نمیخوام دیگه تو دوران عقد خونه مادر شوهر باشم. چطوری اینو بگم؟
سایه جان به نظرم تصمیم خیلی درستی گرفتی.چون شما هنوز تو دوران عقد به سر میبیری من هم فکر میکنم زیاد جالب نیست همش اونجا باشی.حتی اگه تو و خونواده شوهرت بهترین ادمای روی زمین باشین بازم ممکنه یه سری اختلافات پیش بیاد.
در ضمن اخه چرا دنبال جور کردن بهانه هستی؟!!
اصلا لازم نیست بخوای دنبال دلیل بگردی و قانعشون کنی چون درستش همینه و اونا نباید ناراحت بشن.
RE: نمیخوام دیگه تو دوران عقد خونه مادر شوهر باشم. چطوری اینو بگم؟
گلنوش جان
آخه اخلاقشو میدونم
وقتی میخواستیم عروسی رو اون موقع بگیریم
تیکه انداخت که آره همون موقع خوبه. همون موقست که من میخوام برم سرکار!!
من بدم میاد که درست جواب ندم
هرچند که اصلا هم حاضر جواب نیستم و اکثراً درست جواب نمیدم تو دلم میمونه و حرص میخورم و حرص میخورم و ...
گاهی هم فکر میکنم که حالا که اون اخلاقش اینطوره
منم فلان جور بگم
ولی اصلا حالم بهم میخوره که بخوام خودمم مث اون باشم
اصلا در شأن خودم نمیبینم با هر تیپ آدمی دهن به دهن بشم
ولی وقتی هم یه چیزی میگه اگه جواب نشنوه یه لبخند پیروزمندانه ای میزنه که دلم میخواد خفش کنم!
اکثراً وقتی تیکه میندازه مادرشوهر آروم میگه سیس!
ینی راضی نیست و ناراحت میشه
گاهی هم که کم پیش میاد خود مادرشوهر هم راضیه و با هم به هم لبخند میزنن که ببین چقدر چزوندیمش!
منم ناراحت میشم خب..
البته اینم بگم خواهرشوهر من دقیقا با همه اخلاقش همینه ها
مثلا با خواهر خودشم مدام کل کل داره
در حالی که خواهرش خیلی ماهه
دلم پر بود
خودش شد یه تایپک جدید!
این طور آدما انرژی آدمو میگیرن اصلاً
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
نیلوی عاشق حق با شماست
باشه سعی میکنم این کارو بکنم حتما
برام دعا کنین که بتونم :72::72:
RE: نمیخوام دیگه تو دوران عقد خونه مادر شوهر باشم. چطوری اینو بگم؟
راستی بچه ها توروخدا نگین من بازم ذهن خوانی میکنم!
ولی با توجه به اخلاقیات پدرشوهرم (البته از پدرشوهرم راضیم واقعاً) میدونم که شوخی و جدی میگه دیگه ما رو تحویل نمیگیری و ...
چی بگم اگه اینو گفتن...
؟؟؟؟
یه سری جمله با سیاست میخوام که استفاده کنم!
آخه من کلا آدم کم حرفی هستم و .....
:303: :303: :303:
RE: نمیخوام دیگه تو دوران عقد خونه مادر شوهر باشم. چطوری اینو بگم؟
سایه جان
به نظر من به پدر شوهرت بگو اینطور نیست من که از دیدارتون سیر نمیشم ولی شرایط این ترمم طوری هست که مجبورم بیشتر خوابگاه باشم و کمتر مزاحم شما بشم
در مورد خواهر شوهرت هم فکر نکنم بشه جواب خاصی داد چون خودم با نمونش در ارتباط هستم هر جوابی که بدی یک چیز دیگه از توش درمیاد همینکه مادرشوهرت هم باهاش مخالف هست یک دنیا میرزه مهمترین افراد خانواده شوهر پدر شوهر و مادر شوهر هستن بقیه فرعی هستن
نهایتا به خواهر شوهرت میتونی در همین حد بگی که من این ترم بعضی از درسهام جوری هست که زیاد مجبورم (حتما مجبورم رو استفاده کن) براشون وقت بذارم و متاسفانه مجبورم کمتر جایی برم.