-
RE: ادامه تلاش من با صبر
سلام.امیدوارم حال همگی خوب باشه.
هستم توی تالار ولی خوب خبری نبود که بنویسم.راستش دیشب خواهرم میگفت که شوهرم همون موقعها توی اون گیر و دار ها به گوشیش اسمس زده که نذر کردم اگه از دستت راحت شم گوسفند قربونی کنم:311: میبینین توروخدا !!!! و خواهرم محل نذاشته و جواب نداده.
مورد دیگه اینکه خوب مادر محترمشون در کمال با شخصیتی از هیچ دروغ و تهمتی پشت سر من و خونواده م دریغ نکرده و همه جا رو پر کرده از حرفایی که ....
امروز دقیقا 25 روزه که خانواده من کاملا صبر کردن.کاملا. خیلی آروم بدون حرف و حدیث بدون تلفن و اسمس بدون هیچی ولی خوب اونا به عوض قدردانی شروع کردن به زدن حرفایی که فقط و فقط در شان خودشونه. قرار بر این شد که برم دنبال اجرا زدن روی حکم مهریه م. اولا برای آرامشم دعا کنید چون بیش از حد ازشون عصبانی هستم:101: و بعدشم اینکه اگه راهنمایی لازم هست با گوش جان میشنوم:43:
-
RE: ادامه تلاش من با صبر
راستی یه چیزی رو یادم رفت توی پست قبل بگم، الان میپرسم :
یکی دو ماه اخیر به صورت خیلی خیلی اتفاقی متوجه شدیم که مادر این اقا پول نزول میدن( یا همون ربا) و خوب زندگی اینام که قاطیه و باقی ماجرا.
میخواستم بپرسم اگه من مثلا راضی به ادامه این زندگی بودم حالا با فهمیدن این موضوع دیگه حتما باید اون زندگی رو ترک کنم درسته؟
خیلی نظرتون برام مهمه.مرسی
-
RE: ادامه تلاش من با صبر
مریم عزیزم سلام
امیدورام خدا همیشه همراهت باشه و یاریت کنه
در مورد سوالت من فکر میکنم اگر از مرجع تقلیدت بپرسی خیلی بهتره .چون اینجا یه سری ها احتمالا میگن نه به شما ربطی نداشته و مشکلی برای شما و زندگی اینده ات ایجاد نمیکرده و از طرفی یه سری دیگه ممکنه بگن بله..حرام حرامه و شما هم با ورود به این زندگی دخیل خواهی شد
پس به جای بهم ریختن افکارت به نظرم با مرجع تقلیدت مشورت کن.
موفق باشی
من همیشه به یادتم و برای حل شدن مشکلاتت دعا خواهم کرد
-
RE: ادامه تلاش من با صبر
سلام مریم عزیزم
من همه تاپیکها تو خوندم درست شرایط منو داری درست مثل من تلاش کردی برای زندگیت
منم تو این نامزدی ده ماهم فقط یه ماهش خوب بود بعد دائم بهانه های بنی اسرائیلی می گرفت تا من بگم نمی خوام .خیلی عذابم داد اما من باز ولش نکردم .دید هر اصولی به من بگیره من باز پاش وایمیستم دست گذاشت رو بابام حالا به خاطر یه حرف بی ارزش قهر کرده و رفته پشت پدرم فحشهای بدی داده .حالا می گه نمی خوامت و بعد که شک می کنه ما مهریه رو اجرا بگذاریم می گه زنمو با شکایت و از طریق قانون می یام می برم بعد می خواد یه بلایی سرم بیاره که من بگم مهرم حلال جونم آزاد.
با همه وجودم درکت می کنم .اگر وارد این زندگی هم بشیم بازم آخر کارمون طلاق
ای خدا یاریم کن تو این روزای تلخ
-
RE: ادامه تلاش من با صبر
سلام مریم جان،ممنونم که هنوزم نا امید نشدی و همراهیم میکنی.کاری رو که فرموده بودین انجام دادم و به دفتر مرجع تقلیدم زنگ زدم، خوب انقد پیچوندش که من اصلا شک کردم که این پولی که اینا میدن دست مردم نزول هست یا نه!!!!!!!، بعدشم گفت تو میتونی بنا رو بر این بذاری که داری از پول حلالشون استفاده میکنی!!!!!!!!
ممنونم که دعام میکنی،حال و روزم اصلا تعریفی نداره.
تسلیم خدا سلام. مرسی که برام نوشتی،باور نمیکردم کسی همدرد من باشه و بتونه من رو درک کنه.انقد برای این زندگی دست و پا زدم که درد عضلانی گرفتم،چرا شوهرم ندییییییییید؟ چرا؟؟؟؟؟؟
انقد همراهیم نکرد که تنهایی کم آوردم و بریدم. خودشم خیلی حالش خوبه و ککشم نمیگزه.ولی من ریزه ریزه آب شدم و میشم.برات دعا میکنم،هرچند اگه دعای من مستجاب میشد که در حق خودم میشد:302:
گاهی ناشکری میکنم،صبرم تموم شده و این یعنی اگه امتحانی هم در کار بوده مردود شدم.
آخه مگه چی خواسته بودم؟ یه زندگی معمولی ، همین...............
بیخیال حالم بده بهتره حال شما رو هم نریزم به هم:324:
-
RE: ادامه تلاش من با صبر
سلام مریم عزیزم
آره خیلی جنگیدم من تاپیک های قبلی تو رو خوندم دقیقا تلاش کردم .نامزد من هم پدری داره که همه به بدی می شناسنش. طوری که مادرشو به شدت می زده طوری که از یه چشم کور شده و یکی از گوشاش کر شده پاش ایراد پیدا کرده حالا هم که پیر شده با نیش زبون آزارش می ده .پدرش نامزدمو یاد می ده چون از اول مخالف ازدواج اون با من بوده و باعث این جداییه .
خیلی تو این ده ماه عذاب کشیدم حالا با اینکه دلم به جدایی نیست ولی همه کسانی که پدرشو می شناسن و حالا رفتارهای نامزدمو دیدن می گن جداشو
خیلی تحمل این روزها سخته ولی خدارو شکر می کنم حالا فهمیدم نرفتم تو زندگی بعد با یه ذهن مریض و جسم خسته از زندگیش بیام بیرون
من همیشه تسلیم خدا بودم ازش می خوام بهترین شرایطی رو که خودش صلاح می دونه برای من و شما و همه دختری که تو شرایط ما هستند رقم بزنه:323:
-
RE: ادامه تلاش من با صبر
سلام بچه ها
بي خيال اين چيزا
من 1 ساله ازدواج كردم روزي نيست كه شوهرم بهم نگه ازت متنفرم
منم فقط به روش ميخندم و حال ميكنم اونم هي ميخواد كاري كنه كه من طلاق بگيرم ولي من خودمو زدم به بي خيالي و دارم رو مخش راه ميرم خيلي كيف ميده آخرش مجبور ميشه خودش درخواست بده حق و حقوقمم كامل ازش ميگيرم.
-
RE: ادامه تلاش من با صبر
سلام به همگی.
چند روزه دلم میخواست بیام اینجا ازتون درخواست کنم برام دعا کنید، حتی در حد یک جمله هم که شده.
میدونم خواسته زیادیه از کسایی که اصلا نمیشناسمشون و کاری براشون نکردم این درخواست رو بکنم ولی احتیاج دارم به دعاهاتون.
میشه خواهش کنم هرکی که دعام میکنه دکمه تشکر رو فشار بده.امیدوارم به حرمت آقا امام رضا شما هم هر آرزو و خواسته ای دارین برآورده شه:323:
پیشاپیش خییییییلی ممنونم ازتون:72:
-
RE: ادامه تلاش من با صبر
سلام مریم جان
الان دقیقا داری چه کار میکنی و چه تصمیمی گرفتی؟
-
RE: ادامه تلاش من با صبر
فکور جان مرسی عزیزم.
خوب نامزدم مثل این آدمایی که به خودشون شک دارن رفته وکیل گرفته و تقاضای تقسیط مجدد مهریه رو کرده، دلیلی هم که نوشته اینه : چون همسرم قصد به اجرا گذاشتن مهریه را دارند!!!!!! در حالی که من هیچ اقدامی نکرده بودم:311:
فعلا که به وکیلم گفتم راضیشون کنه واسه طلاق توافقی، نمیدونم منتظر چی هستن، فکر کنم میخوان کشش بدن که من بگم بدون یک ریال مهریه خدافظ (همون جمله مشهور مهرم حلال جونم آزاد)
این روزا اداره میگذره ولی به سخخخخخخختی هر چه تمام تر، خودم رو زدم به کوچه علی چپ که مثلا به روی خودم نمیارم. ولی گاهی کاملا میبرم و حسابی گریه میکنم. دلیلشم اینه که همه سوالام بی جوابه. چرا این آقا باید با من اینطوری کنه مگه من چیکارش کرده بودم.چققققدر دوستش داشتم و همیشه م بهش میگفتم. حقم نبود به خدا این اوضاع. من اصلا به این جدایی راضی نبوده و نیستم ولی چه میشه کرد با آدمی که نمیخواد زندگی کنه ؟ نمیتونم یه عمر تنهایی با خفت و خواری برم توی اون زندگی و تنهایی دست و پا بزنم.پرونده این زندگی به همین راحتی در حال بسته شدنه و نمیدونم باید خوشحال باشم یا ناراحت؟
معذرت میخوام زیاد حرف زدم،خیلی وت بود دردام توی دلم تلمبار شده بود:302:
خدایا کمکم کن، به حرمت امام رضا