RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
سلام مریم جان.امیدوارم حالت بهترشده باشه.
از اون تاپیکت تا این یکی انگار بهتر شدی.جزع و فزعت کمتر شده و این خیلی خوبه.
ببخش قبلش یه صحبتی با دوستای دیگه دارم.تو اینکه هممون از روی حسن نیت نظر میدیم هیچ شکی نیست و درسته مراحل زندگی مثه تولد رشد ازدواج گاهی طلاق و مرگ برای هممون یکیه اما دلیل نداره مشابه هم باشه..یعنی دلیلی نیست چون راه ما به طلاق رسیده همین نسخه برای دیگری هم باشه.
مریم جان طلاق هم یه راهه و وقتی حلاله یعنی مزایایی داره و وقتی منفورترین حلاله یعنی باید مزایاش بیشتر از معایبش باشه تا انتخابش کنی.
بهتره مشکلاتت رو اولویت بندی کنی.
مشکل بین تو و همسرت مهمتر از مشکل با خونواده هاس.
بذار مورد اولو بررسی کنیم..تحقیر کردن.من یه نقل قولایی از تاپیک قبلیتم میارم.
نقل قول:
مریم به خدا هزار جور مشکلات جورواجور دارن که همه شهر ورد زبونشونه همین مونده زنشم طلاق بده، خواهرم میگه وقتی اون با این اوضاع خیتش ترسی از جدایی نداره تو چرا میترسی؟
نقل قول:
نزدیک افطار زنگ زد گفت ساعت 10 اینا با مادرم بریم بیرون یه دور بزنیم.که اومد و رفتیم.از همون اول اینا دروازه مردم رو به هم نشون دادن و راجع به خونه زندگی و متراژ خونه این واون حرف زدن(کلا فکر و ذکرشون این چیزاس) و حتی یه کلمه با من حرف نزدن حتی همسرم دقیقا اول هر جمله مادرش رو خطاب قرار میداد : مامان.... مامان.... نزدیک یک ساعت و نیم اینطوری بودن که من دیگه به آستانه انفجار رسیدم و به همسرم گفتم بسه دیگه راجع به یه چیز دیگه حرف بزن.همیییین. یهو سریع منو رسوند دم در و بدون اینکه وایسته من برم تو گازشو گرفت و با حالت قهر رفت
به نظرت یه نفر چرا یه نفر دیگه رو تحقیر میکنه؟؟تحقیر اصلا یعنی چی؟یعنی کوچیک کردن و خورد کردن.یعنی بخوایم جایگاه کسی رو پایین بیاریم.
چرا اینکارو میکنیم؟چون احساس ضعف داریم.حس میکنیم کوچیک شدیم.برای همین نفر مقابل رو کوچیک میکنیم تا هم سطحمون بشه.
شوهرت احساس ضعف داره..احساس کرده تحقیر شده.حس کرده مقابل زنش قدرتی نداره.
حس کرده همه شهر میگن اوضاعشون خیته..حس کرده زنش و خونواده زنش خودشونو بالاتر و برتر میبنن...اینجا به غرور مردونش برمیخوره..زنشو دوست داره اما دلخوره..اونوقت با نیش زبون خودشو تخلیه میکنه.اونوقت میگه برو طلاهای خونه پدرتو بنداز گردنت.
شوهرت داره ازت طلب توجه میکنه..طلب عزت نفس میکنه..
مرد تو از هر خونواده ای با هر شانی که باشه مرد توئه..غرورش و عزت نفسش باعث ارامش تو میشه...عزت نفسش رو بالا ببر..
دید خودت و خونوادت رو تغییر بده..از بالا بهشون نگاه نکن...همسر تو باید تو قلمرو زندگیش پادشاه باشه تا بتونه با تو مثه یه ملکه رفتار کنه..
نقل قول:
مروز که گفت تلاشت نتیجه نمیده گفتم اشکال نداره حداقل دیگه عذاب وجدان نمیگیرم که من کاری نکردم.
گفت تو این تلاش و ادامه دادن رو هم به خاطر خودت میکنی:316:
اینجا دیگه داره علنا ازت توجه میخواد..خوب دقت کن..من اگه جای تو بودم میگفتم نه..من این تلاشو بخاطر هردومون میکنم..چون تو ارزششو داری.
مریم بانک احساسی شوهرت هم خالیه ها.:305:
این بانک روش پر شدنش با زنها فرق داره ها.
نکته بعدی عزت نفس خودته..خودتو تحقیر نکن..کوچیک نکن..عزت نفستو حفظ کن..محکم باش..جذاب و تو دل برو باش..شاد باش..با سیاست باش.
عین اهو که جلو شکارچی جولان میده جلوی شوهرت جولان بده..با خنده..با شوخی..با سیاست.با دست پس زدن و با پا پیش کشیدن..بذار شوهرت هوس شکار کنه.
به قول دوستی تا حالا دیدی شکارچی دنبال شکار گوسفند باشه؟؟؟
رفتارت نه در این ور بوم باشه نه اونور..
ارامش خودتو حفظ کن..جزع و فزع نکن..صبور باش..
اخرش هر چی بشه انقد نیست که از الان خودتو نابود کنی.
فعلا.
موفق باشی
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
امیدوارم مسیر تاپیک به انحراف نره
ممنون
مریم جان اگر اینجا کسی تجربیات شخصیش رو میذاره و نه کارشناسی دلیل بر این نمیشه که به شما توصیه برای انجام کاری میده.
چقدر خوبه که قبل از ازدواج، دخترای عزیزمون چشماشون رو خوب باز کنن و روی هرچیزی نبندند تا بعدا با همچین تاپیکهایی مواجه نشیم:
http://www.hamdardi.net/thread-22526.html
هدف پاک کردن صورت مساله نیست عزیزای من..هدف اینه که دختر عزیزمون چشماشو بهتر باز کنه و صورت مساله رو خیلی خیلی واضحتر بخونه.
نه اینکه چشماشو تارتر کنه و بعدا که وارد زندگی شد عینک بزنه.
بهتر نیست الان واضحتر ببینه (که اول کاره و درست وارد زندگی بشه) و بعدا که وارد زندگی مشترک شد چشماشو تارکنه و بعضی ایرادهای کوچک رو که میشه درست کرد تارتر ببینه؟
زندگی آرمانی دلخواه همه هست ولی بهتره بیایم تو واقعیت.
تجربیات دیگران رو بخونیمو ازشون برای بهتر کردن زندگی و انتخابمون درس بگیریمو استفاده کنیم.(روی صحبتم اول با خودمه)
باتشکر
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
ویدای عزیز و بهار جان خیلی خیلی ممنونم. دقیقا دیشب همین رو به خواهرم میگفتم. رنجیده و احساس میکنه تحقیر شده. اینارو قبول دارم و سعی دارم جمع و جورش کنم ولی راستش نمیدونم چطوری، چون بدجوری افتاده توی فاز لج و لجبازی، هرچی از در دوستی میرم تو اون بیشتر میره عقب. واسه همین ازتون نظر خواستم که بگم پدرم باهاش حرف بزنه و بگه که ما به تو افتخار میکنیم. البته پدرمم ...
میخواستم امروز عصر برم باهاش حرف بزنم، راستش میخوام فثقط گوش کنم و اعتبارسازی کنم. ولی وقتی میگه تو به درد من نمیخوری،وقتی میگه من این زندگی رو نمیخوام همه استخونام میریزه پایین. برام دعا کنید که حرفام تاثیر مثبت بذاره.
فکور جان راستش : 1- اگه باهاش راه بیای آدم بدی نیست
2-اهل کار و زندگیه
3-خونواده براش مهمه
4-اهل رفیق بازی و این برنامه ها نیست
5-خسیس نیست
6-دوستش دارم
7-دلش میخواد خیلی چیزها برام فراهم کنه
چیزهای خوب دیگه هم هست که الان چون ذهنم آشفته س خاطرم نمیاد ولی بازم مینویسم.آره دلم با این زندگیه دوست ندارم خراب شه،خدا کنه مجبور به جدایی نشم.
بهار جان ممنون میشم بازم کمکم کنید:72:
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
مریم جان فعلا یه مدت از زندگیت به خونوادت علی الخصوص خواهرت چیزی نگو...بذار شخصیت همسرت تو دید اونها خراب نشه...بذار هر وقت که همو میبینن کلی فکر منفی راجب هم نکنن.
به نظر من فعلا یه مدت به پرو پاش نپیچ..بذار اون بیاد سراغت..اما وقتی اومد با اغوش باز ازش استقبال کن..حتی اگه دیر اومد..اگه با دلخوری اومد..تو با خنده با انرژی و مشتاقانه رفتار کن..بهش بگو دلت براش تنگ شده بوده.
وقتی خودش بیاد طرفت مسلما مشتاقانه تر باهات رفتار میکنه.
اما یادت باشه زمان برگشتش یه فرصت طلائیه..پس اونو با گله گذاری با پیش کشیدن گذشته ها نسوزون.
مورد بعدی خونوادشه..
هیچ مردی نمیتونه از خونوادش جدا بشه..خونوادش هویتش هستن..پس بهشون احترام بذار و بپذیرشون..درسته اونا ادمای متفاوتی از شما هستن اما قطعا خوبیایی دارن که هنوز ندیدی..مواجه شدن با ادمای متفاوت میتونه هیجان انگیز باشه.
سعی کن وقتی باهاشونی از بودن باهاشون لذت ببری..اما بازم حد وسط رو نگه دار..نه زیاد معذرت خواهی کن و نه یه دفعه داغ کن و بهشون تشر برو.
پذیرش خونوادش خیلی مهمه.
فعلا
موفق باشی
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
انشالا به زودی بتونی واسه مشکلت ی راه حل خوب پیدا کنی به نظرم کار رو به کاردان بسپار یعنی به مشاور مراجعه کن منم ی مشاور خیلی خوب سراغ دارم خانم صحت دادگر اینم شمارشه 66476808 مشاور میتونه همسرت رو متقاعد کنه
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
بهار جان بازم ممنون. راستش رابطه خواهرم و شوهرم خیلی خوبه (تنها کسی که شوهر من دوستش داره!) . مورد بعد اینکه دیروز جایی رفته بود به خاطر کارش که تا شب دیروقت طول کشید منم از فرصت استفاده کردم و به مادرش زنگ زدم که دیدم مریض احواله و بعدشم رفتم پیشش و افطار رو موندم و با هم رفتیم مراسم احیا. وقتی بهش زنگ زدم که مادرت مریض بوده و من اومدم پیشش حس کردم خوشحال شد.و البته مادرشم خوشحال شد از رفتنم،منظورم این بود که شما درست میگی نمیشه مرد رو جدا از خونواده ش دید و خواست:300: در ضمن خداروشکر رابطه نسبتا خوبی با مادرش دارم و سعی میکنم همون حد وسطی که شما میفرمایید رو رعایت کنم،ممنونم از تذکرت:46:
سعادت عزیز از شما هم ممنونم،با این شماره تماس میگیرم ،امیدوارم بتونن بهم تلفنی هم مشاوره بدن.خیلی ممنون از لطفت:72:
راستی یه چیز دیگه : همسرم تمام اعتراضش به من اینه که تو جواب من رو میدی، در حالی که من هرچی میگم تو باید ساکت باشی،میگم یعنی تو هررررر چی بگی ساکت باشم میگه آره!!!! میخوام یه مدت این کار رو انجام بدم تا به هرکی هرچی دلش میخواد بگه شاید اگه من موضع نگیرم حساسیتش کم شه و کوتاه بیاد.
در مورد رابطه ش با خونواده مم که اصلا نمیدونم باید چیکار کنم:325:
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
درود بر بانو مریم 1363
خیلی خوب داری پیش میری خوشحالم به حرف بهار.زندگی گرامی داری گوش میدی که به جرات میتونم بگم جزو ماهرترین مشاورین این تالار هستش و دلسوزترین همین مسیر رو ادامه بده.منم فکر کنم شوهرت به توجه زیادتری نیاز داره مردا همینجوری هستن کاریشم نمیشه کرد لج بکنن دیگه لج کردن شاید چیز یتوی دلشون نباشه ولی لج کرده دیگه کاریشم نمشه کرد مرد هستش و حرفش:163: از این قمپزشم نترس هرچی من میگم باید بگی چشم منم از اینچیزا میگفتم حالا بیا ببین مثل موش از خانومم میترس :311: البته خداوکیلی دستش درد نکنه بعضی وقتا چیزای الکی رو واسه اینکه دلم خشو باشه میگم چشم منم مثل.... حال میکنم جفتلک میندازم که چی؟بله همسری به حرفم گوش داده آی حال میده جون تو :311:
به مادرش نزدیک شو خوبه شاه کلید هر مردی دست مادرشه ازش چیزای زیادی یاد میگیری پس هوای مادرشووووووهرت رو داشته باش :227:
مطلب آخر: همه تلاشتو انجام بده هرکاری میتونی کن ولی اینم بدون نمیتونی کسی رو تغییر بدی پس تا میتونی مطالعه کن مهارت های جدید بدست بیار واقعا دیدی همه تلاشتو کردی به اون نتیجه دلخواه نرسیدی دوباره برگرد همینجا واسه جدا شدن همیشه وقت هست ولی واسه ساختن نه
راستی یادم رفت:
========================================
همسرم و زندگیم رو دوست دارم و خواسته قلبیم روبه راه کردن این زندگیه و اصلا راضی به جدایی نیستم چون جدایی هم عواقب خودش رو داره و همینطور تشکیل یه زندگی دیگه هم همینه،پس به نظرم ساختن این زندگی به مراتب از نظر من بهتر از ساختن یه زندگی دیگه س.این خواسته قلبیمه
===============================================
اینو واسم یه توضیح میدی؟چرا فکر میکنی زندگی بقیه اینجوریه؟یا با هرکی ازدواج میکردی اینجوری میشد؟خیلی از زندگی ها به خاطر وجود عشق و تفاهم بین دوطرف و خانوادهاشون با کمترین تنش و مشکلی شروع میشه و ادامه پیدا میکنه چون معنای واقعی دوست داشت عشق از خودگذشتگی صبر و..... رو خوب درک میکنن.پس فکر نکن که فقط یک راه داری ولی اینم بدون جدایی آخرین راهه چون مطمئن هستم و بشخصه هم زیاد دیدم توی بانوان مطلقه که خودشون رو مقصر میدونن حتی سالها بعد ازدواج حرفم اینه همه تلاشتو کن ولی حواست هم به خودت و ارزشی که داری باشه:72:
ایشالله درست میشه همه چی بچهه ای تالار هم مثل من واست دعا میکنن خوشبخت بشی بانو :72:
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
افرین مریم جان.دیدی شوهرت غیرقابل نفوذ نیست.دیدی تو تواناییشو داری..
همیشه اینطور باش..به نظر من وقتی زن و شوهر تنهان..اونوقت فقط باید فقط درمورد خودشون صحبت کنن و درمورد زندگی مشترکشون.اما وقتی توی جمع قرار میگیرن بقیه افراد رو هم باید وارد رابطشون کنن.یعنی مثلا وقتی یه زن و شوهر با خونوادشون رفتن گردش..نمیشه فقط ور دل هم باشن و دل بدن و قلوه بگیرن..بلکه باید با خواهر مادر خاله عمو و ...هم ارتباط بگیرن.
اما وای از روزی که جای این دو تا باهم عوض بشه..اونوقت زن و شوهر وقتی تنهان فقط میشینن راجب خونواده ها صحبت میکنن.چرا مادرت اینو گفت؟چرا خواهرت اینجوری نگام کرد؟؟
توی جمع هم باز بهونه میگیرن..چرا حواست به مامانته؟چرا واسه مامانت میوه پوست کندی؟چرا به من نگفتی بریم فلان جا.
تازه میتونی توی جمع بازم واسه شوهرت دلبری کنی..مثلا وقتی رفتی تو اشپزخونه واسه کمک به مادرشوهرت برای تهیه شام..وسطش یه اس ام اس عشقولانه به همسرت بده..یا موقع چیدن سفره یه چشمک بزن بهش و برو.
مردا از اینکه میبینن زنشون انقد توانمنده که تو جمع خونوادش جای خودشو باز کرده لذت میبرن.
بعدش که رفتین خونتون و تنها شدین..فقط راجب خودت حرف بزن و شوهرت.
نقل قول:
در مورد رابطه ش با خونواده مم که اصلا نمیدونم باید چیکار کنم
اینو بذار واسه بعد...فعلا یه سوءتفاهمات و دلخوریایی بینشون هس..که زمانی که رابطه تو و همسرت درست بشه این دلخوریا هم کمرنگ میشه.
الان خونوادت بخاطر ناراحتیایی که تو کشیدی از شوهرت دلخورن..اما بعد که ببینن رابطتون خوب شده کم کم با شوهرتم خوب میشن و همینطور شوهرت با اونا.
پس فعلا زوده بخوای تو این زمینه کار کنی.
فعلا.
خاله قزی جان..شما هم خوب بلدی هندونه زیر بغل ادم بذاریا:)
موفق باشی
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
سلام وممنون از خاله قزی،بهار زندگی و دوستایی که دارن تاپیک من رو دنبال میکنن.همینکه میبینم اینجا میتونم کمک بگیرم خیلی روحیه م بهتر میشه.
خاله قزی نوشته :( اینو واسم یه توضیح میدی؟چرا فکر میکنی زندگی بقیه اینجوریه؟یا با هرکی ازدواج میکردی اینجوری میشد؟خیلی از زندگی ها به خاطر وجود عشق و تفاهم بین دوطرف و خانوادهاشون با کمترین تنش و مشکلی شروع میشه و ادامه پیدا میکنه چون معنای واقعی دوست داشت عشق از خودگذشتگی صبر و..... رو خوب درک میکنن.پس فکر نکن که فقط یک راه داری ولی اینم بدون جدایی آخرین راهه چون مطمئن هستم و بشخصه هم زیاد دیدم توی بانوان مطلقه که خودشون رو مقصر میدونن حتی سالها بعد ازدواج حرفم اینه همه تلاشتو کن ولی حواست هم به خودت و ارزشی که داری باشه)
راستش شاید مال اعتماد به نفس پایینمه،حالا چرا اعتماد به نفسم پایینه برای خودمم جای سوال شده:324:
و راستش علت اصلی دعوای خونواده م با من همینه که میگن تو این طرز فکر رو از کجا آوردی که انقد چسبیدی به این زندگی.خوب همسر من خصوصیات خاصی داره که موجبات تنش رو فراهم کرد ولی بی مهارتیهای ما هم بهش دامن زد و واسه همین من فکر میکنم بدون مهارت هر زندگیی خراب میشه،پس من چه برای این زندگی چه برای یه زندگی دیگه باید ماهر بشم و خوب فکر میکنم واسه همین زندگی این دوندگی رو انجام بدم.نمیدونم طرز فکرم اشتباهه؟ ولی راستش رو بخواید همون گفتگوی درونیم فعاله که ناامیدم میکنه،گفتگویی که میگه شاید توی یه زندگی دیگه موفق باشی،اصلا شوهرت تو رو دوست داره؟ اصلا لیاقت تو رو داره؟ اصلا تلاشهات برای این زندگی جواب میده یا داری عمرت رو تلف میکنی؟
اینا مشکلاتیه که از درون خودم باهاشون درگیرم:163: حالا میتونین راهنماییم کنید لطفا؟
راستی خاله قزی من با این جمله م که "همیشه برای جدایی وقت هست" نتونستم کنار بیام، تنها زمان جدایی از نظر من و با توجه به شرایط من همین دوره س و اصلا نمیتونم بعد اینکه رفتیم سر زندگیمون به جدا شدن فکر کنم چون دیگه خیلی از شرایط الانمم از دست رفته.
بهار جان منم امیدوارم با بهبود رابطه ما دو نفر رابطه ش با خونواده مم بهتر بشه،این کار شدنیه به نظرت؟؟
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
مریم جان روابط جنسی و دو نفرتون قابل رضایت برای همسرت هست؟