-
RE: بابا جون
سلام دوستان
می دونم پست من تاریخ گذشتست،عذر میخوام اما مطلبی رو خوندم که احساس کردم به این تاپیک میخوره وشاید مفید باشه براتون میذارم.
به سلامتی اون پدری که
هنگام تراشیدن
موی کودک مبتلا به سرطانش
گریه ی فرزندش رو دید
...
ماشین رو داد به دستش
در حالی که چشمانش پر از گریه بود
گفت : حالا تو موهای منو بتراش !
♥♥♥♥♥♥♥♥♥به سلامتی پدر♥♥♥♥♥♥♥♥♥
به سلامتی پدری که نمی توانم را
در چشمانش زیاد دیدیم
ولی از زبانش هرگز نشنیدم ...!!!
♥♥♥♥♥♥♥♥♥به سلامتی پدر♥♥♥♥♥♥♥♥♥
به سلامتی پدری که طعم پدر داشتن رو نچشید ،اما واسه خیلی ها پدری کرد
♥♥♥♥♥♥♥♥♥به سلامتی پدر♥♥♥♥♥♥♥♥♥
به سلامتی پدری که لباس خاکی و کثیف میپوشه میره کارگری برای سیر کردن شکم بچه اش ، اما بچه اش خجالت میکشه به دوستاش بگه این پدرمه !
♥♥♥♥♥♥♥♥♥به سلامتی پدر♥♥♥♥♥♥♥♥♥
سلامتی اون پدری که شادی شو با زن و بچش تقسیم میکنه اما غصه شو با سیگار و دود سیگارش . . .
♥♥♥♥♥♥♥♥♥به سلامتی پدر♥♥♥♥♥♥♥♥♥
به سلامتی پدری که کفِ تموم شهرو جارو میزنه که زن و بچش کف خونه کسی رو جارو نزنن..
♥♥♥♥♥♥♥♥♥به سلامتی پدر♥♥♥♥♥♥♥♥♥
همیشه مادر را به مداد تشبیه میکردم
که با هر بار تراشیده شدن، کوچک و کوچک تر میشود…
ولی پدر ...
یک خودکار شکیل و زیباست که در ظاهر ابهتش را همیشه حفظ میکند
خم به ابرو نمیاورد و خیلی سخت تر از این حرفهاست
فقط هیچ کس نمیبیند و نمیداند که چقدر دیگر میتواند بنویسد …
بیایید قدردان باشیم ...
به سلامتی پدر و مادرها
♥♥♥♥♥♥♥♥♥به سلامتی پدر♥♥♥♥♥♥♥♥♥
پدرم هر وقت میگفت "درست میشود"...
تمام نگرانی هایم به یک باره رنگ میباخت...!
♥♥♥♥♥♥♥♥♥به سلامتی پدر♥♥♥♥♥♥♥♥♥
پدر و پسر داشتن صحبت میکردن!!
پدر دستشو میندازه دوره گردنه پسرش میگه پسرم من شیرم یا تو؟
پسر میگه : من..!!
... ... ...
پدر میگه : پسرم من شیرم یا تو؟؟!!
پسر میگه : بازم من شیرم...
پدر عصبی مشه دستشو از رو شونه پسرش بر میداره میگه : من شیرم یا تو!!؟؟
پسر میگه : بابا تو شیری...!!
پدر میگه : چرا بار اول و دوم گفتی من حالا میگی تو ؟؟
پسر گفت : آخه دفعه های قبلی دستت رو شونم بود فکر کردم یه کوه پشتمه اما حالا...
به سلامتی هرچی پدره
♥♥♥♥♥♥♥♥♥به سلامتی پدر♥♥♥♥♥♥♥♥♥
وقتی پشت سر پدرت از پله ها میای پایین و میبینی چقدر آهسته میره ، میفهمی پیر شده ! وقتی داره صورتش رو اصلاح میکنه و دستش میلرزه ، میفهمی پیر شده ! وقتی بعد غذا یه مشت دارو میخوره ، میفهمی چقدر درد داره اما هیچ چی نمیگه... و وقتی میفهمی نصف موهای سفیدش به خاطر غصه های تو هستش ، دلت میخواد بمیری
♥♥♥♥♥♥♥♥♥به سلامتی پدر♥♥♥♥♥♥♥♥♥
پدرم ،تنها کسی است که باعث میشه بدون شک بفهمم فرشته هاهم میتوانند مرد باشند ! به سلامتی هرچی پدره
♥♥♥♥♥♥♥♥♥به سلامتی پدر♥♥♥♥♥♥♥♥♥
خورشید هر روز دیرتر از پدرم بیدار می شود اما زودتر از او به خانه بر می گرددبه سلامتی هرچی پدره . . .
-
RE: بابا جون
پدرم هر وقت میگفت "درست میشود"...
تمام نگرانی هایم به یک باره رنگ میباخت...!
اینو من با تمام وجودم درک کردم... امکان نداره بابام بگه درست میشه و درست نشه...
بابای من محبت کلامی رو بلد نیست... ولی وقتی میگه درست میشه انگار تمام محبت پدر و فرزندی رو یکجا بهم داده...
خدایا ممنونتم که بهن بابتریای دنیا، بابای من شد
-
RE: بابا جون
خیلی قشنگ بود خیلی خیلی
بابای منم همیشه میگه دیرو زود داره اما نشد نداره واقعا همین طور بوده .
راستی بچه ها برید چین و چروک روی پیشونی باباتون رو بشمرید!
بابای من 4 تا چین و چروک روی پیشونیش داره.
به تعداد 4 تا بچه هاش.
-
RE: بابا جون
آبراهام لینکلن پسر یک کفاش بود،پدر لینکلن کفاش سلطنتی بود و کفش های افراد مهم سیاسی را تعمیر و یا تمیز میکرد.آبراهام پس از سالها تلاش وشکست،در سال 1861 به عنوان رئیس جمهور برگزیده شد.
اولین سخنرانی او در مجلس سنای بدین صورت گذشت:نمایندگان مجلس از اینکه لینکلن رئیس جمهور شده بود ناراضی بودند.چرا که او از یک خانواده فقیر و فاقد سطح اجتماعی بالا بود.زمانی که لینکلن برای سخنرانی پشت تریبون قرار گرفت قبل از آنکه لب باز کند و سخنی بگوید یکی از نمایندگان مخالف با عصبانیت و بی ادبی تمام از سوی جایگاه خود فریادزد
:"آبراهام!حالا که بطور شانسی رئیس جمهور شده ای فراموش نکن که می دانیم تو یک بچه
کفاش بیشتر نیستی!"
مسلما"هرفردی در جایگاه لینکلن قرار داشتبا این نماینده گستاخ که اورا اینگونه مورد خطاب قرار داده برخورد می کرد!
اماآبراهام لینکلن این چنین نکرد.او لبخندی زد و سخنرانی خود را اینطور شروع کرد:"من از آقای نماینده بسیار بسیار ممنونم که در چنین روزی مرا به یاد پدرم انداخت.چه روز خوبی و چه یاد آوری خوبی!من زندگی و جایگاهم را مدیون زحمات پدرم هستم.آقایان نماینده بنده در اینجا اعلام می کنم که بنده مانند پدرم ماهر نیستم.بااین حال از دستان هنرمند اوچیزهایی آموخته ام.پس اگر کسی از شما تمایل به تعمیر کفش خود داشت با کمال میل حاضر به تعمیر کفشش خواهم بود!
یکی ازاقدامات مهم و تاثیر گذار لینکلن خاتمه بخشیدن به تاریخ برده داری در ایالات متحده امریکا بود.
هرچه هستی همون باش،هر چه نیستی نگوکاش.
-
RE: بابا جون
یادم میاد بچه که بودم بعضی وقت ها با خواهرم یواشکی بابام رو نگاه می کردیم...
ساعت ها با دست مشغول جمع کردن آشغال های ریزی بود که روی فرش ریخته شده بود...
من و خواهرم حسابی به این کارش می خندیدیم !
چون می گفتیم چه کاریه ؟! ما که هم جارو داریم هم جارو برقی !!!
چند روز پیش که حسابی داشتم با خودم فکر میکردم که چه جوری مشکلاتم رو حل کنم
یهو به خودم اومد دیدم که یک عالمه آشغال از روی فرش جلوی خودم جمع کردم...!
به سلامتی همه پدرا:104::104: