RE: دست از جستجو بردار. تو خوشبختی را گم نکرده ای
قبل از ادامه ، بگم من تروریست نیستم :311: ، اینجا دارم نقد نوشته می کنم و نه نقد شخصیت ، اگرچه جزء تجربیات باشند ، لزوما هر تجربه ای که می کنیم صحیح نیست.
دوستان هم مطالعه کنند آنجا که با مبانیشان متضاد هست بیان کنند.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط shabe barooni
تخیل بارز ترین صفات خداییه که در انسان جاریست. کافیه نگاهی به جهان بندازی. خداوند با تخیلش جهان رو خلق کرده و این میان تنها موجودی که از تخیل برخورداره انسانه. خود خلقت انسان بیانگر خیالپردازی بینهایت خداست.
همانطور که در بالا اشاره کردید "چون هیچ ناقصی نمیتونه بر کامل واقف بشه " شما چطور فهمیدید که خداوند بر پایه تخیل جهان رو خلق کرده ؟
خداوند خودش خودش رو معرفی کرده ، در ادعیه ، دعای جوشن کبیر برخی از اسما و صفات خداونده ، هیچ جا نیومده که من تخیل می کتم ، اساسا ساحت ربوبی از اینها مبراست که آنچه بر انسانها و خلایق جاریست به خدا نسبت بدیم.
خداوند خیال پردازی نمی کنه.
تو قسمت یک که اشاره کردم جاهل باش اینجا میشه نتیجه شو دید. تا زمانی که ذهن تو انباشته از عقیده و باوره، هیچ گاه قادر به خیال پردازی نیستی. چون ذهن تو در محدوده ی دانشت به دام افتاده.
شب بارونی عزیز
آیا به این نوشته هاتون باور دارید؟ قطعا پاسخ مثبته.
ما بر اساس باورها و عقایدمون زندگی می کنیم ، باورهای ما رهنمون کننده ما به تصمیماتمون هستند. انتخابهامون بر اساس عقاید و باورهامونه.
برای همینه که باید در پی یافتن عقاید و باورهای صحیح که ما را به خوشبختی دو جهان برسونه تلاش بکنیم ، و البته نباید دگم با عقاید دیگران برخورد کرد، همواره باید در جستجوی حق و حقیقت بود.
خداوند ما رو دستور به ایمان ، اعتقاد و باور داده ، از شک و... پرهیزمون داده.
عقل و جهل هر کدوم زیر مجموعه هائی دارن .
دستور خدا وند به بندگان پیروی از عقله ، دستور شیطان پیروی از جهل.
RE: دست از جستجو بردار. تو خوشبختی را گم نکرده ای
ممنون آقای baby
باید بگم که تخیل یک صفت ناقص نیست که عارض شده باشه بر خدا. یک صفت کامله و مختص به خود خداست و صفات خدا عین ذات اوست.
مشکل میتونه از این باشه که معنای لغت رو درک نکرده باشیم. اصل واژه ی تخیل یا خیال یا خیل به معنای ابتکار و تصوره(معنای اصیل که بگردین در فرهنگ نامه هایی هم اومده.). در حقیقت یعنی پندار نخست. یعنی فکری مقدم که توسط دیگری پرداخته نشده. ما در صفات خداوند شاید خود واژه ی خیال پرداز رو به دلیل تعابیر نادرست نداشته باشیم. اما معانیش رو داریم.:
اَلْمُصَوِّرُ: صورت دهنده و طراح عالم و همه موجودات.
اَلْمُبْدِيءُ: آغازي دهنده به همه کس و همه چيز.
اَلأَوَّلُ: وجودي که بر هر چيز پيشي دارد.
و به عبارتی خیال یعنی آنچه که به خلق می انجامد و بارزترین (آشکار ترین، ملموس ترین) صفت خداوندی خلقت و تنوع در خلقه. خداوند مبتکره، اوله، صورت بنده، طراحه.
در قرآن بسیار میخونیم، خداوند آسمان شب را به ستارگان بیاراست، یا بسیار میخونیم تقدیر کرد و ...
فرق فکر و خیال همینه که:
من فکر کردم به این نتیجه رسیدم. خیلی ها هم فکر کردن به این نتیجه رسیدن.
من خیال پردازی کردم، به این خلاقیت رسیدم. من خلق کردم.
البته انسانها نمیتونن خلق کنند. خلقت هم مانند دیگر واژه ها در ابهامه. شاید ما بگیم انسان ها خلاقیت دارند، به عبارتی میگیم خلق میکنند. اما چون کاربرد واژه برای انسان نبوده، ما از واژه ی ابداع استفاده میکنیم تا شبهه در خلق خداوند ایجاد نشه و ما هم چون واژه ی تخیل بیشتر به معنای رویا و وهم استفاده شده، اون رو به خدا نسبت نمیدیم تا به معنای خواب و توهم نباشه.
رمان تخیلی یعنی چی؟ ما تصور میکنیم یعنی افسانه، رویا و برگرفته از توهم یک انسانه. اما اصل معنای رمان تخیلی، یعنی رمانی که به نخستین پندار خلق شده. بدیعه. پیش از این هیچ کس چنین گمانی نبرده.
توی روانشناسی هم ما میگیم قدرت تخیل، نمیگیم قدرت وهم، قدرت رویا، چون تخیل یک قدرته که به خلاقیت می انجامه. اما رویا یعنی خواب. توهم یعنی آنچه که از اختلال ذهنی یا به عبارتی عدم سلامت روان ایجاد میشه.
و نشان بارزش اینکه خداوند از روح خودش بر انسان دمید و انسان دارای صفات خداگونه است. (البته صفات انسان محدوده، صفات خدا نا محدود و همگی در عین کمال.) فقط انسان خیالپردازه. یا به عبارتی ابتکار داره. دیگر موجودات ندارند. فقط انسان خلاقیت داره و خلق میکنه. منتها چون انسان از عدم نمی آفرینه عملش رو میگن ابداع، نه خلق. فقط انسان خداگونه است، میشه دریافت که خداوند این صفت رو در اوج کمال داره، همانطور که صفت مصور بیان میکنه.
اما در مورد عقیده و باور، خود لغت عقیده از مصدر "عقد" به معنای بستن یا بسته شدن میاد. یعنی یک چیز بسته! یک چیز تمام. در مقابل عقیده و باور، تجربه است. فرق باور و تجربه اینه که باور و عقیده درش بسته است، اما تجربه درش بازه. به عبارتی وقتی چیزی شد عقیده ات، بهش بسته شدی. راه نفوذ نداره. اما وقتی چیزی رو تجربه میکنی، ممکنه هزاران چیز نوین تر هم تجربه کنی. تو هیچگاه به چیزی بسته نیستی. البته من نمیگم عقیده چیز بدیه، به جای خودش برای ایجاد محدوده و کرانه خوبه. مثلا تا در ریاضی چیزی رو اثبات نکنیم و به عبارتی ثابت و پذیرفته شده اش نکنیم، نمیتونیم در مثلا فیزیک ازش استفاده کنی. چون تو نمیتونی تمام جهان رو تجربه کنی. آنوقت درس شیرین ریاضی میاد نتایج مشترک رو ارائه میده، درس دلنشین جبر که اسمش هم خیلی شکیله اثبات و ارائه میکنه، هندسه تصورش میکنه، فیزیک استفاده میکنه.
این واضحه که دزدی کاریه که شخصی که از خانه اش سرقت شده میرنجونه. نمیشه بگی بذار تجربه کنم ببینم طرف ناراحت میشه یا خوشحال، حالا اون یکی، اون یکی دیگه چطور؟ تو نمیتونی واسه تجربه اینکه دزدی کار ناراحت کننده ایه یا نه، هی به خونه این و اون دستبرد بزنی.
چون این باور شده، ثابت شده، پذیرفته شده.
اما اینکه میگم برای خلق خوشبختی ذهنت خالی از عقیده و باور باشه، یعنی به چیزی بسته نباش. چیزهای مبهم رو تجربه کن.
مثال:
من یک بار عاشق شدم، اعتقاد دارم عشق چیز خوبی نیست.
برای این فرد تمام عشق همینجا ختم میشه و او دیگه حاضر نیست عشق رو تجربه کنه. او از تجربه زیبایی عشق محروم میمونه.
من اعتقاد دارم پول جلوی رشد و تعالی معنوی را میگیرد. پس بیشتر از کفایتم پول نمیخواهم.
خطر پول بالاست، اما او از تجربه ی زیبایی هایی که با پول میشه ایجاد کرد رو از دست میده.
و برای لمس خوشبختی نیاز به تجربه هست. لازمه هر روز یک چیز جدید بفهمی که با آنچه که دیروز فهمیدی متفاوته. باید آنچه که دیروز فهمیدی و یاد گرفتی رو بذاریش کنار و یک بار دیگه تجربه کنی. هر لحظه احساس کنی که نمیدونی و هر لحظه به احساسی جدید برسی.
نمیدونم تونستم منظورم رو برسونم یا نه. امیدوارم منظورم رو رسونده باشم.