RE: تمرکز در مورد ازدواج زندگی مو مختل کرده.
سلام
از امید عزیز عذر میخوام که تو تاپیکش به پست یه عضو دیگه جواب میدم.امید خان اگه حس میکنی مسیر تاپیکت منحرف میشه. گزارش کن که پستم حذف بشه.
نقل قول:
من خودم به شخصه اگر نیازم به جنس مخالف برطرف بشه اون 90 درصدی که مغزم بهش اختصاص داده دیگه ازاد میشه و با 100 درصد مغزم خیلی راحت تر می تونم درس بخونم و خیلی راحت تر می تونم کار کنم و خیلی راحت تر می تونم به هدفم برسم . ولی متاسفانه حالا حالا باید 90 درصد مغزمون به جنس مخالف اختصاص داده بشه
جناب n.e.o عزیز. برداشت من از حرفاتون اینه که شما قراره از طریق ازدواج نیازتون به جنس مخالف برطرف بشه و 90% اشغال شده فعلی CPU تون از نظر شما بعد از این رخداد شیرین و مبارک آزاد میشه.قطعا شما میدونید که این اتفاق شیرین و مبارک بدور از فانتزی های زیبا و رمانتیک اولیه ش مسئولیت های خطیری رو برای شما بعنوان مرد یک خانواده به ارمغان میاره.به نظرتون اون مسئولیت ها چند درصد از این CPU دو هسته ای رو اشغال میکنه؟
بهتر نیست بجای توجیه کم تلاش کردن برای اهدافمون و بی انگیزگی هامون تلاش کنیم CPU دو هسته ای مون رو به CORE i7 ارتقاء بدیم؟ که بتونیم تسک های بیشتری رو همزمان و با سرعت بیشتری مدیریت کنیم و فقط از زمان هایی که CPU مون بیکار هست برای پرداختن به رویاپردازی و خلق فانتزی استفاده کنیم؟
شما و امید و من و خیلی های دیگه تنها افراد گرسنه این جامعه نیستیم. هستیم؟
اگه قرار باشه ازدواج نکردن رو بهانه کنیم و دست از تلاش واسه جنبه های دیگه زندگیمون برداریم جامعه گلستان فعلیمون از این هم گلستان تر میشه:163:
RE: تمرکز در مورد ازدواج زندگی مو مختل کرده.
[color=#1E90FF]خیلی ممنونم از دوستان که راهنمایی کردن .
مخصوصا از n.e.o عزیز.
دقیقا n.e.o درست می گن . بنده اگه نیازم از جنس مخالف برطرف بشه ، حتی به اندازه شروع به خواستگاری رفتن {اطمینان از خانواده - شور یافتن همسر مناسب} به راحتی 90 درصد از فکر منو می تونه آزاد کنه .
من با این 10 درصد از ذهن آزادم به اندازه یه "کارگر ساده" هم توان نخواهم داشت چه برسد به یک "مهندس ارشد" .
شما تصور کن دانشجوی ارشد مهندسی ای که 90 درصد از ذهنش آزاد شده ، با توان 100 درصد چه پایان نامه ایی می تونه بنویسه ؟! چقدر انگیزه به زندگی اش وارد میشه !؟
.
gold عزیز ! درسته که هزینه ها سر سام آور شده ، ولی مگه نیاز رو می شه کشت ؟
.
keyvan عزیز ! به خدا این افکار میاد توی ذهنم و اصلا نمی تونم جلوشونو بگیرم.
.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط صبا_2009
سلام
نقل قول:
من خودم به شخصه اگر نیازم به جنس مخالف برطرف بشه اون 90 درصدی که مغزم بهش اختصاص داده دیگه ازاد میشه و با 100 درصد مغزم خیلی راحت تر می تونم درس بخونم و خیلی راحت تر می تونم کار کنم و خیلی راحت تر می تونم به هدفم برسم . ولی متاسفانه حالا حالا باید 90 درصد مغزمون به جنس مخالف اختصاص داده بشه
.قطعا شما میدونید که این اتفاق شیرین و مبارک بدور از فانتزی های زیبا و رمانتیک اولیه ش مسئولیت های خطیری رو برای شما بعنوان مرد یک خانواده به ارمغان میاره.به نظرتون اون مسئولیت ها چند درصد از این CPU دو هسته ای رو اشغال میکنه؟
:163:
صبا_2009 عزیز! به نظر من حتی اگه اون مسئولیت ها همون 90 درصد از فضای ذهن ما رو اشغال کنه ، باز هم به نظر شما ارزششو نداره ؟
RE: تمرکز در مورد ازدواج زندگی مو مختل کرده.
نقل قول:
صبا_2009 عزیز! به نظر من حتی اگه اون مسئولیت ها همون 90 درصد از فضای ذهن ما رو اشغال کنه ، باز هم به نظر شما ارزششو نداره ؟
از حرفای من اینطور برداشت کردین که ارزششو نداره؟؟!!!
ولی قرار نیست که بعد از ازدواج شما بشین:
دانشجوی ارشد مهندسی ای که 90 درصد از ذهنش آزاد شده ، با توان 100 درصد چه پایان نامه ایی می تونه بنویسه ؟! چقدر انگیزه به زندگی اش وارد میشه !؟
من حرفم اینه که در کنار تمام مشغله های ذهنی و مسئولیت ها و نیازها و تمایلات باید در درس وکار و مسئولیت هایی که به عهدمون هست با برنامه جلو بریم.
شما الان بهانه تون اینه که چون ذهنتون درگیر مسائل پیش از ازدواجه از کار و درس افتادین.چند تا مثال واستون از دختر وپسر بیارم که در حین مراسم خواستگاری و عقد و نامزدی از رتبه اولی به افتادن و مشروطی رسیدن؟
خلاصه کلامم اینه که باید تمرین کنیم چندکاره بشیم نه تک کاره .
RE: تمرکز در مورد ازدواج زندگی مو مختل کرده.
خب باشه:316: باشه:316: ، حرف همه تون درست .
حالا یه مسئله هست ، فرضاً من کلاً ازدواج رو گذاشتم کنار ، این بابا و مامانی هم که من دارم شاید توی 40 سالگی یه نگاهی به جوونشون بندازن و بگن که اِ امید ! تو زن و بچه نداری ، چرا ؟!
اونوقت من با این 15 سالی که از دست دادم ، چه خاکی به سرم بریزم ؟ (این اتفاق برای داداشم افتاد ، 35 رفت سر خونه و زندگیش ، پشتیبانی معنوی نکردن)
توی تمام تاپیک هام تنها انتظارم از بابا و مامانم پشتبانی عاطفیه.
اگه من هیچی نگم خب مسلماً اونا هم از خدا خواسته ، می شینن کار خودشون رو انجام می دن و کاری به کار من نخواهند داشت . کلاً اینجورین.
حالا دو راه جلو من هست :
1-پشتکار و اصرار و ریختن برنامه ایی اجرایی در مورد گفتن این موضوع به خانواده ام:43: .
2-تمرکز زدایی:302: ، تا اینکه یه روزی که معلوم نیست کی باشه ، همه این معادلات بهم بخوره و من به خواسته ام برسم .
RE: تمرکز در مورد ازدواج زندگی مو مختل کرده.
سلام آقا امید
به نظر من اگر بتونید یک کار داشته باشید و نیاز مالی به خانواده نداشته باشید احتمال مخالفتشون خیلی کمه. لازم نیست تا 35 سالگی صبر کنید فقط در جهت پایان تحصیلات و یافتن یک شغل مناسب گام بردارید و اگر کسی (خانمی) رو پیدا کنید که همراهیتون کنه خوب کارتون خیلی راحت میشه
RE: تمرکز در مورد ازدواج زندگی مو مختل کرده.
نقل قول:
فرضاً من کلاً ازدواج رو گذاشتم کنار...
سلام آقا امید.
من نظرات بچه ها رو خوندم.
فکر نمیکنم کسی منظورش این بود که کلا مساله ی ازدواج رو بذاری کنار.
الان که این همه اصرار داری به ازدواج، حتی اگه پدر مادرت هم بهت پیشنهاد بدن پاشو بریم خواستگاری، ممکنه انتخابت خیلی منطقی و درست نباشه.
(اینو به عینه دیدم. برادرم اولین جایی که رفته بودیم براش خواستگاری، نظرش رو که پرسیدیم، میگفت خوبه. ادامه بدیم. بعدش پدر مادرم دیدن از یه نظرایی مناسب نیست. نظرش رو عوض کردن. اولش ناراحت شده بود. ولی بعد از یه مدت، میگفت من چه هول شده بودم میخواستم با همین ازدواج کنم :) یعنی بعد از یه مدت تازه متوجه شده بود که خیلی هم مناسب نبود. و اگه پدر مادرم نظرش رو عوض نمیکردن...)
چرا فکر میکنی اگه الان تمرکزت رو از روی موضوع ازدواج برداری، همه (به اضافه ی خودت) یادشون میره و بعد از 15 سال متوجه مجرد بودنت میشن؟!
حداقل شما این مدتی که مونده ارشدت تموم بشه صبر کن.
به نظرم اگه الان از تمرکزت کاهش بدی، باعث میشه بتونی تعادل ایجاد کنی. بین درس و موضوع ازدواج، بین کار و موضوع ازدواج، بین زندگی و موضوع ازدواج و...
تمرکز زیاد، همیشه آدم رو به نتیجه ی درست نمیرسونه.
یه نکته دیگه اینکه میدونستی خیلی خیلی داری سخت میگیری؟
(البته اینا مال بعداً هست)
گفته بودی اگه بگی ممکنه خودشون رو به نشنیدن بزنن.
شما بهشون بگو.
فوقش خودشون رو میزنن به اون راه.
بعدش بیا یه تاپیک بزن که "به پدر مادرم گفتم، نشنیده گرفتن، حالا چیکار کنم."
بعد میشینیم فکر میکنیم ببینیم چیکار باید کرد.
موفق باشی:72:
RE: تمرکز در مورد ازدواج زندگی مو مختل کرده.
سلام امید جان این تمرکز شما روی این مساله بنظر خوب نمیادا.خب اگه میخوای کاری کنی انجام بده و تعلل نکن و اگه نمیتونی چرا رو خودت این همه فشار میاری؟؟؟الان همه جوونا تقریبا این فشارو دارن. ولی من تجربه شو داشتم هرچی های وهوی کنی بدتر میشی.من تو همدردی یاد گرفتم که احساسات ونیازها لایه ی بالایی افکارمون هستن. همه ی این فشارا که رو شماست به این خاطره که فک میکنی ال و بلا من الان باید ازدواج کنم و با همسرو لحظات زیبا و رمانتیک بیافرینمو بیام مثلا تو خاطرات عاشقانه ثبت کنم.مطمهن باش تا افکارو عوض نکردی و به ارامش نرسیدی نباید ازدواج کنی.به نظر من ازدواج درست بعد از به ارامش رسیدن تو تنهایییی! منم مدتی اینطور بودم اما خودمو تغییر دادم و خواستم برا ازدواج برنامه ریزی کنم هرچن طول بکشه اما با صبروحوصله.به خودت اعتماد کن ونترس و بیاد خدا باش.در ضمن همه ما مجردا فک میکنیم ازدواج یعنی خلاصی از تنهایی وارامش و خوشبختی وبادا بادا... اما این نیس همه ارامش ها رو اگه ببینیم تو درونمون به عیان هست(ارامش ازدواج هم بجای خود)