RE: تلاشهای اخر برای بقای زندگیم
اقلیمای عزیزم قربونت برم مرسی از مهربونیهات
مونیای عزیزم مرسی از این همه حس همدردی
نادیا جان باردار شدم و بچم سقط شد و الانم مشکلم بچه دار شدن نیست الان همسرم خیلی بیشتر از قبل مشتاق بچه هست و بخاطر اشتباهات گذشتش در بارداریم احساس ناراحتی میکنه ولی من میترسم دیگه باردار شم
مشکلم با شوهرمه من شرح کاملو براتون میگم شما نظر بدین اگه ایراد کار با منه بگین که خودمو اصلاح کنم
امروز از صبح که بیدار شده من واسه خودم نون پنیر گردو درست کردم بیارم محل کارم اول واسه اون لقمه گرفتم که اعتراض نکنه خورد گفت چرا اینقدر پنیرش کمه گفتم خوب بازم بردار
بعد رفت سراغ یخچال گفت درجه یخچال زیاده همه چی یخ میزنه گفتم اگه کمش کنیم مواد توش زودتر خراب میشه دیدم میخواد بحث کنه و تنش بوجود بیاد گفتم هرکاری خودت صلاح میدونی بکن درجه یخچالو کم کرد این در حالیه که یخچال خودش بطور اتوماتیک دماشو نسبت به دمای محیط تنظیم میکنه ولی همسرم هرگز اینو نمیپذیره و میگه من درست میگم منم امروز باهاش بحث نکردم گفتم هرکاری میخوای بکن
بعدش داشتم اب میخوردم اومده میگه واسه چی برای من چای نمیریزی منم چون اب تو دهنم بود و نمیتونستم حرف بزنم لیوانو نشون دادم که بفهمه اب میخورم بعدش گفتم من چای دم نکردم که برات بریزم اب میخورم عزیزم
میگه چرا اینجوری لیوانو به من نشون میدی و اینجوری جواب میدی بازم من جوابشو ندادم
اینم بگم که به تمام وسایل شخصی من دست میزنه واستفاده میکنه مثلا کرم دور چشم منو میزنه دور چشمهاش میگه هرکاری تو بکنی منم باید بکنم و ... این درحالیکه من اصلا به وسایل شخصیش نه دست میزنم نه دخالت میکنم مثلا انواع مکملهای بدنسازیو میخوره من هرگز نپرسیدم اینو چند خریدی چرا میخوری به منم بده ولی اون اصلا به حریم شخصی من توجه نمیکنه
یه خوراکی گیاهی هست من واسه پوستم ازش استفاده میکنم هربار میام میبینم اب ریخته توش خودش استفاده کرده منم با خوشرویی براش توضیح دادم اگه اب بریزی خاصیتشو از دست میده امروز اومدم میبینم اون ماده بوی سیر میده منم از اونجایی که میدونم شوهرم ادمیه که خودش خیلی راحت از همه ایراد میگیره و خیلی رک عنوان میکنه ولی تحمل شنیدن انتقاد نداره خیلی محترمانه که بهش برنخوره گفتم عزیزم این ماده چرا بوی سیر میده دیدم عصبانی شد که چقدر ایراد میگیری یا میگی اب نریز توش یا میگی بوی سیر میده اصلا به تو چه ربطی داره پولشو دادم هرکاریم بخوام میکنم
منم گفتم از این به بعد اگه میخوای از این ماده استفاده کنی خوب واسه خودت جداگانه بگیر گفت نخیر تو میگیری و واسه منم میریزی تو یه ظرف دیگه منم دیگه خیلی دلم پر بود از اینهمه قلدری و بی رحمی یه ادم گفتم معذرت میخوام دیگه گرفتن و درست کردن مواد گیاهی واسه پوست شما جزء وظایف من نیست
بعدشم هرچی از دهنش درومد بهم گفت که وظیفه تو رو من تعین میکنم اینجا و هرچی من میگم باید انجام بدی بعدشم کلی توهینهای خیلی بد به خونوادم و خودم منم فقط گریه میکردم بعدش رفتم تو اشپزخونه اون ظرف بردارم کلی کتکم زد که حق ندار ی به اون ظرف دست بزنی به جهنم که اون ظرف مال تو هست بعدش اینقدر منو کشید و به در دیوار کوبید و در خونه رو باز کرد یه لگد به من زد گفت ج .... ل .... پدرسگ هری برو بیرون محکم منو پرت کرد تو راه پله و درو بست
من اومدم تو خیابون ا.ول صبح همینطور هق هق گریه میکردم و همه نگام میکردند نمیتونستم خودمو کنترل کنم بعدش اومدم سرکارم مدیرم ازم پرسید چی شده گفتم چیزی نیست یهو گفت مانتوت چرا پاره پاره شده دیدم تمام مانتومو پاره کرده طوریکه استین مانتوم کاملا پاره شده ودستهام بیرون جادکمه هام همه پاره شده
خیلی دلم شکسته از نظر شما این مرد بیمار نیست؟
کسی که زنشو اول صبح با این وضعیت بیرون کنه از خونه تو همسایه ها هرچه دلش میخواد بگه و این همه توهین به من و خوانوادم بکنه؟
وقتی منو پرت کرده بود روی زمین و افتاده بود روم کتکم میزد من فقط گریه میکردم به تمام بی حرمتیهاش و توهینهاش فقط نگاه کردمو گریه کردم میخوام اگه یه روزی از این زندگی رفتم عذاب وجدان نداشته باشم و خودمو مقصر ندونم میخوام همه تلاشمو بکنم هر بلایی سرم میاد با صبوری وایسم و همینطور که تو این مدت جواب همه نامهربونیهاشو با مهربونی دادم بازم اینکارو ادامه بدم اگه رفتم بزار اونی که عذاب بکشه و پشیمون باشه من نباشم
تو این مدت بارها و بارها جواب بی محبتیهاشو نا مهربونیهاشو با محبت دادم که خودش گفته داری منو شرمنده میکنی ولی در عوض الان حس سبکی دارم و دیگه مثل دفعه قبل ناراحت نیستم بگم مقصر بودم چرا اینکارو کردم
RE: تلاشهای اخر برای بقای زندگیم
ترانه جان اول اینکه آفرین برای این همه تغییر :104::104::104: واقعا عالی بودی
یادمه دفعه قبل شوهرتو زخمی کرده بودی ولی حالا یه خانوم به تمام معنا بودی
الان به هیچی فکر نکن که چی بوده و چی شده سعی کن آرامشتو کمی بدست بیاری و این بهترین کاریه که می تونی بکنی
بعدشم باید باهاش زمانیکه به آرامش رسیدید صحبت کنی و دلیل کارشو بپرسی
از کارهای همسرت معلوم بود که دنبال بهونه می گشته ولی تو نباید اسیر بازیش می شدی باید وقتی میدی داره بهونه می گیره خیلی زود خونه ترک می کردی می رفتی سر کار اینجور وقتا جز این کار نباید کار دیگه ای کرد.......
RE: تلاشهای اخر برای بقای زندگیم
سلام ترانه عزیز
به نظر من هم این مرد یک بیمار هست
((چون زورم زیادتره و هیکلم گنده تره پس باید زور بگم)) !!! مگه قانون جنگله! حتی در جنگل و طبیعت وحشی هم هیچ حیوانی با جفت خودش اینکارو نمیکنه برعکس تا پای جونش از خانوادش محافظت میکنه! اونوقت ما انسان ها ....
اینطور که پیداست آدم خیلی عصبی هست با سطح فکر و بینش پایین!
به نظرم باید تحت نظر روانشناس و روانکاو قرار بگیره و خودش رو مداوا کنه احتمالا در کودکی با انواع و اقسام عقده ها سر و کار داشته اینو جدی میگم باید تحت نظر باشه ولی طبق معمول این آدمها فکر میکنن بقیه یه چیزشون میشه و باید مداوا بشن!
شما اصلا عذاب وجدان نداشته باش چون هر چی تا حالا از دستت بر میامد انجام دادی معالجه یک آدم بیمار در تخصص شما نیست خانومی
شما میتونید از افراد مورد اعتماد خودتون و کسی که شوهرتون اونو قبول داره ازش کمک بخوای که باهاش صحبت کنه و راضی بشه به دکتر مراجعه کنه؟
برای آینده خودتون هم که شده (چون معلوم نیست این زندگی به سرانجامی برسه یا نه )به نظرم به پزشک قانونی دادگاه خانواده مراجعه کنید و بابت کتک هاش طول درمان بگیرید ولی ترتیب اثر ندید و پیش خودتون نگه دارید تا به موقعش بتونی ازش استفاده کنی تا حداقل در فرایند طلاق (اگه قراره اتفاق بیافته) برات راحتت تر بشه البته امیدوارم شوهر شما بتونه بر بیماریش غلبه کنه و بتونید با هم زندگی کنید
...................................
پاورقی: اینقدر از این زندگی های تلخ اینجا دیدم و خوندم که دوست دارم تا آخر عمر مجرد بمونم انگار مجردی خیلی به نفع آدم هست در این دوره و زمونه (از مشکل خود شوهر بگیری تا خواهر شوهر و برادر شوهر و مادر شوهر و پدرد شوهر و جاری و ...........) وایییییی:302:
انشالله همه متاهل ها زندگیشون به خیر و خوبی بگذره و بتونند مشکلاتشون رو پشت سر بذارن
RE: تلاشهای اخر برای بقای زندگیم
اقایما جون اخه این دفعه اولش که نبوده همیشه میخواد حرف حرف خودش باشه منم قبول کردم به همه بد و بیراه میگه از ماشینهای توی خیابون تا تمام پیغمبرها من هیچی نمیگم میگم هرکی تو قبر خودش خاک میشه به من چه خوب این همه موج منفی ادمو از پا درمیاره
همیشه هم بخاطر هیکل گندش میگه من درست میگم و هیچ کسو قبول نداره چقدر کوتاه بیام به نظر شما من امروز توهین کردم حرف بی ربطی زدم؟
ایا داشتن حریم خصوصی در وسایل بهداشتی شخصی چیز زیادیه که من میخوام؟
من از همون وقتی که سر دیدار همسر م با بچش مشکل داشتم سعی کردم ایرادهامو بپذیرم و مرتفعشون بکنم از اون موقع تا حالا سر اون قضیه هیچ مشکلی پیش نیومده من اصلا و ابدا به رفت و اومدش و ساعاتش دخالت نمیکنم تازه تشویقش میکنم بیشتر با بچش باشه
حتی واسه تولد بچش کادو گرفتم تولد گرفتم خیلی کارها که دلم میخواست از ته دل واسه بچه خودم میکردم واسه اون کردم به مادرم گفتم از مکه حتما واسش سوغات خوب بیاره اونم همین کارو کرد
با خونواده همسرم که رابطم خوبه و همیشه احترامشونو بیشتر از خونواده خودم میگیرم در حالیکه همسرم هیچ رابطه ای با خونواده من نداره
خونوادش همیشه از من همه جا تعریف میکنند ایا این اقا نباید اینهارو مد نظر داشته باشه در ازای این کارها یه خورده اخترام به من بزاره تو دعوا توهین به خونواده من نکنه اینها چیز زیادیه که من ازش میخوام؟
خسته شدم اقلیما جان راجع به همه چی میخواد بگه من فقط درست میگم راجع به مایو زنونه حرف میزنم هی باهام بحث میکنه که یعنی من هیچی نمیدونم منم سکوت میکنم تا اقتدارش حفظ شه راجع به استخر زنونه حرف میزنم بازم میخواد بگه من چیزی سرم نمیشه و خودش بهتر میدونه بازم من سکوت میکنم تا اون به خواستش برسه
اوائل زندگی هر وقت میگفتم بریم خرید واسه خونه خرید ماهیانه لج میکرد میگفت من نمیام میگفت هروقت خودم دلم بخواد میام تو حق نداری اظهار نظر کنی یه مدت دیگه گیر میداد که هرجا من میگم باید بریم خرید تو حق نداری برای من تعین کنی از کجا خرید کنم چندین بار تو خیابان فحاشی و کتک کاری کرد که چرا منو اوردی این مرکز خرید اینها پدر سوخته هستند گرون حساب کردند
الان یه مدته اگه روزهای متمادی هیچی تو خونه نداشته باشیم من صدام درنمیاد بگم بریم خرید خودش میگه بریم خرید میگم هرطور تو میگی میگه بریم فلان خیابون خرید (محله قدیمیشون که خونوادش اونجا هستند) با اینکه اونجا از خونه ما خیلی دوره و هیچ ادم عاقلی دور شهرو نمیزنه واسه میوه خریدن ولی من بخاطر اینکه بهونشو قطع کنم میگم هرجا تو دوست داری بریم
دیگه شما بگین من چقدر باید از همه چی بگذرم که تنش بوجود نیاد؟ باور کنید که مادامی که در کنارشم احساس ترس دارم که الان به یه چیزی گیر میده و کتک کاری میکنه ناسزا به منو خونوادم میگه دارم بیماری قلب میگیرم بس که با استرس زندگی میکنم
از این ناراحتم که من هرچه دارم کوتاه میام مشکلاتو با صبوری حل میکنم نه تنها مد نظرش نیست بلکه فکر میکنه واقعا زندگی باید همینطوری دیکتاتوری باشه اخه اون چکار کرده برای من تو زندگی اون از چی گذشته بخاطر حفظ این زندگی
من از اول ازدواجمون از خرید و جشن و همه چی گذشتم که بهش فشار نیاد از نظر مالی تا جایی که تونستم ساپورتش کردم اون چکار میکنه فقط هر ماه به قول شمیم میگه من ماهی 3 میلیون خرج میکنم جالبه که وقتی حساب میکنیم میبینم که 400 500 تومان بیشتر هزینه زندگیمون نیست ولی نمیپذیره میگه اون مابقی هزینه ها هم بخاطر وجود تو هست که خرج میشه پس به تو مربوط میشه
سارا جان منم باورم شده که این ادم مشکل داره و باید تحت درمان باشه ولی نه من نه کسی زورش به این اقا نمیرسه که بره دکتر
RE: تلاشهای اخر برای بقای زندگیم
سلام ترانه عزیز.
درسته شوهرت زود از کوره در میره اما خیلی جاها میشه جلوی این اتفاق رو گرفت.
نقل قول:
اینم بگم که به تمام وسایل شخصی من دست میزنه واستفاده میکنه مثلا کرم دور چشم منو میزنه دور چشمهاش میگه هرکاری تو بکنی منم باید بکنم و
واقعا چه اشکالی داره از کرم تو استفاده کنه؟؟؟؟
من همین الان برادرم ممکنه از وسایلم استفاده کنه...دیگه همسر که از برادر نزدیکتره که.
نقل قول:
منم گفتم از این به بعد اگه میخوای از این ماده استفاده کنی خوب واسه خودت جداگانه بگیر گفت نخیر تو میگیری و واسه منم میریزی تو یه ظرف دیگه منم دیگه خیلی دلم پر بود از اینهمه قلدری و بی رحمی
ای بابا ترانه جون چه ایرادی داره از اون ماده استفاده کنه؟؟!!
فوق فوقش اگه خیلی حساسی نصفشو میریختی تو یه ظرف دیگه براش یا یکی براش میخریدی.
نقل قول:
گفتم معذرت میخوام دیگه گرفتن و درست کردن مواد گیاهی واسه پوست شما جزء وظایف من نیست
این حرفا به نظر من نباید بین زن و شوهرا باشه..وظیفه من نیست چیه؟
مگه شما زن و شوهر نیستین؟از هر کسی بهم نزدیکتر نیستین؟
حالا بخاطر تهیه یه ماده مغذی پوست...
وای ترانه اشکالش چیه با روی خوش اصلا قبل اینکه این بحثا پیش بیاد،همون وقتی که دیدی شوهرت به این ماده علاقه داره براش تهیه میکردی؟؟؟
پس مهر و محبت کجای زندگی زناشوییه؟
در مورد قسمت اول صحبتت که شوهرت هی ایراد میگیره..پدر منم همینطوره..ماشاا... دست به غر زدنش خوبه.:)اوایل من حساس میشدم.قهر میکردم.بهم برمیخورد گریه و ...
اما الان سریع با خنده یا تغییر فضا جمعش میکنم..مثلا بابام بهم گفت چرا اشغالای میوه رو اینجا گذاشتی؟؟
من صدامو بچگونه کردمو گفتم من؟؟!!!من؟؟؟!!!این شایعه است..این دروغه..و خندیدم و رفتم جمع کردم..همونجا بحث کات شد.
وقتی شما دو نفر کل وقتتونو رو رفتارای همدیگه زوم کنید بلاخره یه موضوعی پیدا میکنید که بهم گیر بدید.
الان ما به شوهرت که دسترسی نداریم..اما ترانه اگه تو تمرین کنی و تمرکزتو از رو شوهرت برداری اوضاع بهتر میشه.
سخته ها ولی شدنیه..هر جا احساس میکنی بوی دعوا داره میاد سریع کانالو عوض کن..نه معذرت خواهی کردی،نه بحث کردی و نه کتک خوردی.
فقط کمی اراده برای تغییر فضا.
.................................................. .
من این نوشته اخرتو ندیده بودم..
البته باید قبول کنیم که بعضی مراکز خرید جنس بنجل رو میکنن تو پاچمون و پول خون باباشونم ازمون میگیرن و ادم واقعا زورش میاد کار کنه و زحمت بکشه و اونا اینجوری بچاپنش.
ترانه شما تفریح یا یه دلمشغولی شخصی خاصی برای خودت داری؟؟
موفق باشی
RE: تلاشهای اخر برای بقای زندگیم
بهار جان مرسی که نظرتو گفتی ولی اخه مشکل فقط سر اون مواد یا کرم نیست قبلا دیدم اینجوریه میخواد من هرچه دارم اونم داشته باشه خودم رفتم یه کرم از مال خودم بهتر و گرونتر براش خریدم ولی مشکلم حل نشده
ضمنا اون خودش رو وسایلش حساسیت داره و من حق ندارم به وسایل شخصیش دست بزنم یا استفاده کنم پس اگه ما زن و شوهریم خوب اونم شوهره پس اونم باید رعایت کنه نه فقط من
این ادم زورگوهه میخواد همه جا با قلدری پیش ببره همیشه میخواد منو له کنه پس شخصیت من چی میشه ؟ من دارم اعتماد به نفسمو کامل از دست میدم رفتارهاش و پرخاشگریهاش و استبدادش داره تو زندگی اجتماعی من تاثیر منفی میزارذه
من که کلفت اون خونه نیستم که هرچی اقای خونه میگه بی چون و چرا اجرا کنم
به نظرت این راه حل اساسیه که هرچی اون میگه من قبول کنمو از خواسته هامو نظراتم بگذرم؟ به نظرت تا چند وقت میشه به این روش ادامه داد؟
آیا رفتار من حرفهای من مستحق اون همه بی حرمتی و حقارت و کتک بود؟ آیا باید زنو اول صبح با مانتو پاره و صورت گریان و کتک خورده از خونه بیرون کرد؟ ایا در جواب حرفهای من باید در خونه رو باز کنه و اون رفتار حیوانیو با من بکنه؟ من باید با اون قیافه بیام تو محیط کارم؟
چرا نمیگین رفتارش غلطه افکارش اشتباهه این زندگی غار نشینی نیست الان عصر تمدنهاس ادمها باید با گفتگو مشکلشونو حل کنند
خونواده من کل این 3 سال 2 بار اومدند خونه ما که خیلی هم بی حرمت شدند اصلا نه زنگ میزنند نه دخالت میکنند چرا تو دعوا باید بی احترام بشن و توهین بشن ایا اگه من همین حرفهارو به خونواده اون بگم اون طاقت میاره؟ پس چه فرقی بین خونواده من با اون هست؟
RE: تلاشهای اخر برای بقای زندگیم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ....
ترانه جان اول اینکه آفرین برای این همه تغییر :104::104::104: واقعا عالی بودی
یادمه دفعه قبل شوهرتو زخمی کرده بودی ولی حالا یه خانوم به تمام معنا بودی
ضمن عرض تشکر از حضور گرم دوستان ، نکته قابل ذکر اینکه به این رفتاری که ترانه نشان داده است نمی شه گفت رفتار یک خانوم به تمام معنا ، بلکه رفتاری منفعلانه از خودش نشون داده است . که جا داره تاپیک " چگونه منفعل نباشیم " و "کارگاه رفتار جراتمندانه " را حتما مطالعه کنند
ترانه جان من صفحه اول تاپیکتون رو خوندم و در جریان قبلی شما نیستم ، یه راهی به نظرم رسید یه مدت امتحان کن ببین به نتیجه میرسی یا نه
ب نظر من با همسرت از طریق شوخی وارد شو و زیاد هم طولانی نباش
مثلا میگه من زورم از تو زیادتره ، هیکلم هم از تو بزرگ تره ، پس هر چی من می گم باید همون بشه
شما هم بگو ، آره مسلم هست ، هیچ کس زور و بازوی شما رو نداره ، هیچ کس که چه عرض کنم حتی اگر هم حق با من باشه هم نمی تونم در مقابل زور بازوی شما حرفی بزنم ، ایول به خودم که چنین مرد نازنینی دارم ، و یه خنده و شوخی ، بوس
شما حرفت رو زدی ، ولی در قالب خنده و شوخی ، بدون طولانی کردن موضوع ، اینجوری اگر بخواد بهانه گیری کنه ، زود میگی من شوخی کردم ، زور بازو ات رو نشون ندی ها ، قربونت برم ، عشقم
یا مثلا شوهرت میگه هر کاری تو می کنی ، من هم می کنم ، بهش بگو : جدی .. آخ جون از این به بعد من ظرف شستم تو هم بیا کنارم وایسا ، من آشپزی کردم تو هم بیا پیشم .... من خواستم برم سرکار بیا منو برسون ... با کمی چاشنی لوس بازی
یا ایشون میاد کرم شما رو بر میداره ، مواد پوست شما رو بر می داره ، بهش بگو : ای دل غافل یادم رفت واسه قوی ترین و هیکلی ترین مرد روی زمین که عشق خودم هست ، کرم و مواد پوستی بگیرم ، فدات شم این کوچولو رو که کم هست بذار واسه من ، آخه من کوچولو هستم و ظریف ، فردا برای شما یه کرم بزرگتر و یه عالمه مواد برای پوستت می خرم
حقیقتش رو بخواهی : همسرت آستانه عصبانیت و بروز خشونتش بسیار پایین هست ، فکر کنم با شوخی و کمی نرمش بتونی به مرور زمان ایشون رو آرام و صبور بکنی
RE: تلاشهای اخر برای بقای زندگیم
ترانه جان میدونم الان دلخوری..حق هم داری.
کسی کار شوهرتو تایید نکرده و نمیکنه..من خودم از بحثی که وارد فاز فحاشی و بدتر از اون کتک کاری بشه بیزارم.
میدونم چقد رنج دهنده است ادم کتک بخوره و چقد رنجش بیشتر میشه وقتی همسرش این کارو کنه.
فحاشی و کتک زدن به هیچ وجه تایید نمیشه پیش هیچ کسی.
من دقیقا می خوام بگم نباید بذاری کار به اینجا برسه.یه شعله کوچیکو خیلی راحتتر میشه خاموش کرد تا یه اتیش بزرگ.
پس سعی کن دعوا رو تو نطفه خفه کنی.
برای اینکار لازم نیست هر چی شوهرت گفت بگی چشم..این میشه منفعلانه.
لازم هم نیست پرخاشگری کنی و حق من و تو،وظیفه من و تو کنی.
اول جواب این سوالمو بده.
نقل قول:
ترانه شما تفریح یا یه دلمشغولی شخصی خاصی برای خودت داری؟؟
ببین نه فقط زن و شوهرا بلکه هردوتا ادمی ممکنه وقتی دارن صحبت میکنن کار به بحث بکشه..یعنی ادم دقیقا میتونه بفهمه چند دقیقه دیگه دعوا راه میفته..معمولا اینطور وقتا تن صدای ادما بالاتر میره،چهرشون عصبانی میشه،کلماتو تند تند بیان میکننو ...
اینجور وقتا سه کار میشه کرد.اول ما هم ادامه بدیم و یکی من بگم یکی اون بگه و ادامه پیدا کنه تا برسه به فحاشی و گاهی کتک کاری.
این راهی که تو و همسرت رفتین.
راه دوم اینه که تو وسط هر بحثی بگی چشم و بعدشم اصلا هیچ اظهار نظری نکنی و کم کم اینا جمع بشن تو وجودت و یه جایی به یه تلنگر به صورت خشم و داد و بیداد و دعوا و ... خارج بشن.
راه سوم اینه که موقعی که میبینی ممکنه دعوا بشه سریع بحث رو کات کنی...
میتونی ادامشو اگه موضوع مهمیه به یه زمان دیگه موکول کنی.
اگه هم مورد مهمی نیست میتونی فراموشش کنی..مثه همین قضیه کرم و اینا.
کلا باید بتونی تعادل رو رعایت کنی..گاهی شاید لازم باشه چند بار بحث رو قطع کنی و بندازی به یه وقت بهتر..تا بلاخره به نتیجه برسی.
گاهی اگه بحث میشه یه زمانی بده و موضوع رو برای خودت رفرش کن و ببین شاید اصلا موضوعی که روش پافشاری داری غلطه یا چندان مهم نیست.
سعی کن از دو بعد به مسائلت نگا کنی..هم از دید خودت و هم شوهرت.
موفق باشی
البته من پست بالهای صداقت عزیزو ندیده بودم
RE: تلاشهای اخر برای بقای زندگیم
خیلی ممنون بالهای صداقت عزیز که با راهنماییهای واقعا سازندت به تاپیکم سر زدی راستش تو هر تاپیکی میدیدم نظراتونو گفتین کامل و با دقت میخوندم حالا چه به مشکل من ربط داشت چه نداشت چون گفته هات خیلی سازندس و همیشه دوست داشتم به تاپیکم سر بزنی و منو راهنمایی کنی
خدمتتون عرض کنم من تاپیک " چگونه منفعل نباشیم" و کارگاه رفتار جرات مندانه رو خوندم پرینتشو گرفتم تو اوقات فراغتم با دقت مطالعه میکنم باید خدمتتون بگم تازه بعد از کلی مطالعه جرات مند شدم و با منطق خیلی جاها راجع به اشکلات شوهرم میگم حالا چه بپذیره و چه نپذیره ولی میخوام بدونه که من متوجه اشتباهاش هستم ولی اگه به روی خودم نمیارم یا جوابشو نمیدم بخاطر حفظ زندگیم و علاقه ای که به همسرم دارم
ولی ایشون یا نمیپذیرند یا اگه بپذیرند دقیقا همون لحظه میپذیرن و چند دقیقه بعد ممکنه یه رفتاری بکنه از رفتار قبلیشم بدتر
مشکل بعدی من اینه وقتی عصبی میشه و شروع میکنه به بهانه گیری قیافش خیلی وحشتناک و غیر قابل نفوذ میشه
من بحدی وحشت زده میشم که اصلا قدرت بیان اون کلمات خوب یا شوخیها رو ندارم دیگه این مشکل عصبانیت و پرخاشگریش مثل یه بیماری شده واسه من و تا عصبانی میشه مثلا انگار تشنج میاد سراغ من
مثل یه بچه ای که از پدرش میترسه همینطوری شدم
تازه چند بارم اوائل زندگیمون که خیلی ازش نمیترسیدم سعی کردم از در شوخی وارد شم و موضوعو یه جوری رد کنم باز میگه ااا داری منو مسخره میکنی این چه طرز حرف زدنه و بعد دوباره حرفهایی به من میزنه که تا مغز استخونمو میسوزونه
RE: تلاشهای اخر برای بقای زندگیم
ترانه جان ، من مثل مدیر ابزار خط زدن روی متن مشاوره ای اعضا و بعد اضافه کردن این جمله که ویرایش شده توسط مدیر همدردی رو نداشتم ، ولی راهنمایی یکی از دوستان به شما غلط بود ، و خواستم اصلاحش کنم
خوشحال می شوم اگه بتونم کمکی کنم
گویا تاپیک های قبلی هم داشته اید و من متاسفانه اشرافی بر آنها نداشته ام ، مضاف بر اینکه پست های شما خیلی طولانی نوشته شده است به همین خاطر زیاد مشاوره ای و حرفه ای پست نزدم ، صرفا پیشنهاد بود ،امید دارم قصور مرا ببخشید
پست های بهار.زندگی نکات خوبی داره ، حتما بکارشون ببر ... در خصوص چگونگی برخورد با افراد پرخاشگر هم مقالاتی در تالار گذاشته ام که بسیار مفید و کاربردی هستند ، اونها رو بخون ، و سعی کن توی دفتر روزانه ات همه رو یادداشت کنی :72::72::72::72: