تنهایی عزیز به قول بهار شادی شما اصلا به توصیه ها گوش نمیکنی..
صورت مساله رو پاک نکنید لطفا
به جای گیر دادن به خدا و حکمتش همونطور که بچه ها هم توصیه کردند خودتون و زندگیتونو مدیریت کنید.
با تشکر از خوندن تاپیکم.
نمایش نسخه قابل چاپ
تنهایی عزیز به قول بهار شادی شما اصلا به توصیه ها گوش نمیکنی..
صورت مساله رو پاک نکنید لطفا
به جای گیر دادن به خدا و حکمتش همونطور که بچه ها هم توصیه کردند خودتون و زندگیتونو مدیریت کنید.
با تشکر از خوندن تاپیکم.
سلام آقای تنهایی
امیدوارم که هر چه سریعتر بتونید زندگیتون رو مدیریت کنید و به زندگیتون سامان بدهید.
ولی یه چیزی رو رو راست بهتون بگم ببخشید:
هم در تاپیک قبلی و هم در این تاپیک ........ هم در ازدواج قبلی و هم در ازدواج دوم و هم در دو تا طلاق.............
خودتون کجای این ماجرا هستید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
واقعا خودتون بی عیب هستید !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
هر از گاهی تعریف هم از خودتون می کنید!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
بقیه مقصرند ؟؟؟ در تمام ماجراها که تعریف می کنید نکته جالب اینجاست که شما بسیار مثبت و بی ربط بوده اید .......
به نظرم این منطقی نیست
به نظرم این اصلا درست نیست
شما باید کمی از غرور خودتون کم کنید و پیاده شید با مسیر زندگی پیش بروید. با بقیه و در جریان زندگی.
غیر ممکن هست که شما در این دو ازدواج و دو طلاق هیچ تقصیری نداشته باشید و یا یک کمی مقصر باشید. این کمی عادلانه هم نیست . شما دارید یک طرفه زندگیتون رو قضاوت می کنید و بعد به خودتون حق می دهید و بعد تصمیم می گیرید و بعد با مشکل مواجه می شوید و بعد نمی دونید چیکار کنید ....... خوب کمی با خودتون رو راست باشید.
ببخشید معذرت می خوام اصلا قصد توهین ندارم . آفتهای مشاوره رو هم مطالعه کرده ام ولی به نظرم اگه کمی منصفانه فکر کنید می بینید که حرفهام خیلی هم بی ربط نیست ببخشید معذرت.:72:
جناب تنهایی
گویا شما نه نظرات دوستان رو میخونی و نه برای وقتی که برای مشکلت میگذارن ارزش قائلی!
هر موقع خواستی با ما همکاری کنی بگو و گرنه ما مشاورین دلسرد میشیم ار ادامه راهنمایی دادن به شما!
شما کم توی زندگیتون اشتباه نکردی!
خیلی متوقع صحبت می کنین!
این همه اتفاق رو که به دلیل بی تدبیری خودتون رخ داده به خدا نسبت میدین و از زیر قبول مسئولیت شونه خالی
می کنین. شما حتی از قبول مسئولیت فرزندتون هم 1 جورایی شونه خالی کردین!
انقدر دنبال مقصر نگردین. اگر میخواین از عدل الهی بدونین کتاب "عدل الهی" نوشته استاد مطهری رو بخونین! تا
بفهمین چرا یکی بیماره و یکی سالم!
مشکل عدل الهی نیست! عدل الهی بی عیب نقصه! مشکل از ما آدمهاست که گاهی پا رو فراتر از خدا می گذاریم
و عامل همه موفقیت هامون رو خودمون و بدبختی هامون رو خدا می دونیم!
الان زدن این حرف ها چه فایده ای داره؟
بیاین و با شجاعت با مسائل روبرو بشین و حلش کنین!
با اقتدار مردانتون در مقابل مشکلات بایستید! ضمنا اکر شما خوب بودین واسه خودتون بودین نه خدا! که البته این
هم لطف خدا بوده! شما نمیدونین چطور میشه خوشبخت بود! اگر همین رفتارها رو با همسر سابقتون هم کرده
باشین و منت گذاشته باشین راه رفتن به سمت خطا رو براش باز کردین!
توقع شما و رسونده به اینجا!
کمی در خودتون و افکارتون تجدید نظر کنین.
سلام دوست عزیز.به همدردی خوش اومدی
راستش نوشته های شما رو که میخوندم به نظرم میومد یه جورایی دارین تخلیه احساسی میکنید خودتونو.
نوشتن ریز جزئیات مکالمتون درباره اون مرد خارجی،اون پسر جوون و اون اس ام اسا اینو نشون میده.
من فکر میکنم این اتفاقات با برچسب ناموسی انقد فضای ذهنیتونو گرفته که عملا ذهن شما از کار افتاده و مسائل دیگه رو نمیتونه ببینه و تحلیل کنه.برای همین در جواب مطالبی که دوستان برات مینویسن شما باز به درددل خودتون ادامه میدید.
از دوستای گل هم خواهش میکنم یه کم ارومتر..عزیزای دل.
شاید بهترین کار اینه که اول این احساسات منفی تلنبار شده رو به روش صحیح تخلیه کنید.تو قدم اول چندان مهم نیست این احساسات منطقی هستن یا نه..هر چی هستن فضای ذهتونو مه الود کردن.باید پنجره ذهنتون باز بشه و تموم این مه خارج بشن.
پس...
برای اینکه از تاپیکتون یه نتیجه بهتربگیرین و دوستان هم دلسرد نشن.بهتره تموم این جزئیات رو روی کاغذ بنویسید..با خودتون بطور کامل همدردی کنید..اگه خشم بغض یا هر احساس فروخفته ای دارید اجازه بدید تخلیه بشه..میتونی یه بالش رو مثلا خانومت فرض کنی و کتکش بزنی..البته وقتی تنهایی.داد بزنی و ...
الان شما یه زخمی خوردی سهل انگاری از خودت بوده اما فعلا انقد اون زخم میسوزه که ما هرچی بگیم باید مراقب میبودی و نبودی فایده نداره..تو گریه میکنی و میگی زخمم میسوزه.
پس فعلا زخمت رو مداوا کنیم..بعد برسی به مسائل بعدی.
لطفا کاری که اون بالا گفتم رو انجام بده..و در اخر سر یا نوشته هاتو بسوزون یا پاره کن و بریز دور.(اصلا نگهشون ندار)
این برای قدم اوله..قدم اول رو انجام بدین..وقتی احساس کردین حالتون کمی بهتر شده دوباره بیایید اینجا.
این کار خیلی بهتر از یکی به دو کردنه.
منتظرتون میمونیم.
موفق باشی
با سپاس و تشکر فراوان از همه دوستاننقل قول:
نوشته اصلی توسط bahar.shadi
اولا که من اصلا و ابدا ناراحت نمی شم و خیلی خیلی خوشحال هم میشم که ضعف هام
را بفهمم و اون ها را تصحیح کنم و دوستان در صحبت کردن و انتقاد از من کاملا ازاد هستند
چون من اومدم تا در درجه اول خودم را اصلاح کنم و بعد زندگی یم را !!!!
************************************************** **********
دوست عزیز و گرامی bahar.shadi دقیقا درست میفرمائید :104: به خدا دیگه از دست خودم خسته شدم !!!!!
البته من از ابتدا اینجوری ( عدم ثبات رای ، تزلزل و وابستگی شخصیت و عدم ثبات فکریه ) نبودم و نمیدونم چرا اینجوری شدم !!!
شاید به خاطر مشگلاتی هست که در این چند سال برام پیش اومده و مشگلات اخیر این
همسر دوم که طلاقش دادم !!!!
از بس که مثل یک کلاف سر در گم شدم ، دیگه نمیدونم چی خوبه - چی بده !!!!
واقعا مغزم دیگه سوخته !!!!
برای همین از دیگران مشورت میگیرم _____ به نظر تون کارم اشتباه ؟؟؟؟؟
راهنماییم کنید بگید چیکار کنم ؟؟؟ چطوری ثبات رای ، ثبات فکری پیدا کنم ؟؟؟
کتابی بهم معرفی کنید !!!! سایتی بهم معرفی کنید !!!! در این ضمینه واقعا کمکم کنید !!!
************************************************** ***********
درضمن من در ازدواج دومم به دلیل شناختی که روی خانواده ایشون داشتم بهش اعتماد کردم
تازه مگه صیغه جایی ثبت میشه که من میرفتم و نرفتم تحقیق کنم ؟؟؟؟؟
ولی این خانم دوم از اعتماد من سوء استفاده کرد و منو اینجوری دورم زد !!!!
به نظر شما کجای کار من غلط بوده ؟؟؟؟؟
اینکه بهشون اعتماد کردم ؟؟؟
اینکه یک خانواده بسیار مذهبی چنین چیزی که دخترشون را صیغه داده باشند تقریبا احتمالش صفر هست ؟؟؟؟
من با صداقت تمام رفتم جلو ولی کلک خوردم !!!!!!
و دارم چوب اعتمادم را میخورم !!!!
================================================
************************************************** ***********
و اما در زندگی اول بنده !!!
من واقعا واقعیت را نوشتم و خدای نکرده اصلا بحث خودستایی نبوده ونیست
شما که منو نمیشناسید ، پس لزومی نداره بخوام از خودم تعریف کنم !!!!
خانم اول بنده میگه من دوست داشتم که تو از سر کار که میای منو ببری بیرون !!
خیلی خیلی قربون و صدقم بری !!!
================================================
خوب ببینید ، اول که من در در حد وسع و توان بدنی م میبردمشون بیرون !!!
در حد نرمال و یک زندگی ت ساله قربون صدقش هم میرفتم !!!
حالا ایا به نظر شما اگر کمی هم کم کاری بوده یا شده
یک زن به خاطر اینکه کم میره بیرون باید به شوهرش خیانت کنه ؟؟؟؟
این جمله من رو مردها بهتر میفهمند !!!!
در سر کار من روزانه با هزار و یک مشگل سروکار دارم و ایشون نباید توقع داشته باشه
که من همون شخص هشت سال پیش باشم ... به هر حال ممکنه یک روز با صاحب کار
بحثم شده باشه
یک روز چک م برگشته باشه
روز دیگه حالم خوب نباشه
ایا به نظر شما این دلیل قانع کننده ای هست که یک زن به دلیل اینکه شوهرش خیلی
قربون صدقش نمیره ، به اون خیانت کنه ؟؟؟؟؟
خوب اخه اون مردی هم که خیلی قربون و صدقه خانمی میره مقطعی هست
و به محض رسیدن به هدفش تمام این چیز ها صفر میشه !!!!
خانم بهار . زندگی
چشم من حتما این کار را انجام میدم و دوباره میرسم خدمت شما :323:
تنهایی عزیز
لحن قاطعانه من برای این بود که شما بی توجه به صحبت ها مدام در حال تخلیه احساسی بودین و من در واقع
میخواستم متوجهتون کنم که به خودتون بیاین!
میدونم حالتون بده. طبیعی هم هست. در عرض 6 ماه اتفاقات ناخوشایند زیادی افتاه.
کاری که بهار.زندگی گفت رو انجام بدین تا به آرامش برسین. الان مهمترین چیز برای شما آرامشه نه تصمیم گیری!
لازم دارین به ذهنتون و افکارتون نظم بدین. آرامش بدین.
به قول بهار بنویسین. کلمات وقتی از روی ذهن به کاغذ بیان سبک میشین! بار منفیش از روی ذهنتون برداشته
میشه. حتی اگه لازمه برید و یک جای خلوت داد بزنین تا کامل از احساسات منفی تخلیه بشین.
بعدش لازمه در این پروسه در قدم بعد خودتون و اطرافیانتون رو ببخشین. با شخم زدن گذشته ها هیچ چیز درست
نمیشه جز اینکه اعصابتون خراب بشه. دنبال مقصر هم دیگه نگردین. گذشته ها گذشته دیگه! دنبال یافتن ریشه
مسائل و درمانش باشین. فعلا هم به ازدواج با هیچ کس فکر نکنین یک مدت تا به آرامش و ثبات روحی برسین.
حتی اگر تونستین یک سفر برای تمدد اعصاب برین.
موفق باشین
سلام
براتون امکان داره از مشاوره حضوری کمک بگیرید؟ اول مسائل خودتون مثل شتابزدگی ،عدم ثبات در تصمیم گیری و ... رو حل کنید.
بعدش به کمک مشاور مسائل زندگی اولتون رو تحلیل کنید و در نهایت تصمیم به بازگشت و یا .... بگیرید.
سعی کنید مسائلتون رو به چند تا مساله بشکنید اینجوری حل کردنشون راحتتر میشه.
موفق باشید.
راستی برای جلوگیری از اصرارهای همسر اولتون بهشون اطمینان بدین که در تلاشید که بهترین تصمیم رو بگیرید و به زمان نیاز دارید.
پیشاپیش از صریح بودن پستم و حس منفی که ایجاد می کنه پوزش می طلبم
>>>>واسه چی داری ، گذشته رو نقش قبر می کنید؟ هرچی بوده ، گذشته تموم شده رفته ، ولش کنید دیگه ، مدام نشسته ای و داری خاطرات ناراحت کننده سالهای پیش رو زنده می کنید که چی بشه؟
>>>>آدم عاقل از یک سوراخ دوبار گزیده نمی شود ، چقدر می خواهی واسه رو کم کنی و پوز زدن و یا به خاطر این و آن تصمیم بگیرید و آینده و سرنوشتتون رو به دست احساساتتون بسپارید؟
>>>> به خانوم سابقتون مثل یک مورد واسه ازدواج نگاه کنید که هم نکات مثبتی داره و هم منفی
ایشون یک خانوم مطلقه با یک بچه هست که برای ازدواج به شما پیشنهاد شده ، خوب ارزیابی کنید ببینید که آیا می توانید با ایشون ازدواج کنید یا خیر
اگر خیر که شما رو به خیر و ایشون هم به سلامت ، قاطعانه تصمیمتون رو پیگیری کنید ، رابطه ای حساب شده برای فرزندتون تعیین کنید و نگذارید بیش از این آسیب ببیند
اگر هم نظرتون مثبت هست ، دقت کنید ، خیلی دقت کنید تا بعد از ازدواج همش گذشته رو به رخ نکشید ، انگار ایشون یه شخص غریبه هست ، یعنی می خواهم بگویم نری با ایشون ازدواج کنی و بعد همش بهش بگی آره دیدی تو اومدی دنبالم دیدی شک من بی جا نبود ، و هزاران مسائل دیگه که عنوان کردنش اصلا نتیجه ای نخواهد داشت
اگر واقعا ایشون رو ارزیابی کردید و نظرتون مثبت بود ، پیگیر بشو که چرا ایشون تغییر عقیده داده و خواهان ازدواج با شما شده
اقای محترم ، صرف " به خاطر بچه بیا با هم زندگی کنیم " و یا " به خاطر بچه من عوض شدم " نمی تونه دلیلی پایدار برای یک زندگی مشترک باشه ... برو دنبال اصل قضیه بگرد منتها با دید مثبت و ذهنی باز نه با نبش قبر گذشته ها
ضمن این که لازم هست از خانم بالهای صداقت بخاطر پست خوبشون تشکر کنم، اما فکر نمی کنم این خانم برای این آقا یک " خانم مطلقه با یک بچه " باشد.نقل قول:
نوشته اصلی توسط بالهای صداقت
حداقلش این است که بچه خود این آقاست. حداقلش این است که همسر مطلقه خود این آقاست.
آفای محترم،
همه موافقتند که شما باید صبر کنید. نباید با خانم سابقتون مسافرت برید و رابطه دوستانه داشته باشید. یک مدت را به هر دو تون زمان بدید.
ماجرای دو سال پیش شما را اتفاقی توی لینکی که هفته گذشته به یکی از دوستان داده بودم خوندم. شما دو سال پیش یک تاپیک در مورد مشکلاتتون با خانم اولتون زدید و الان شش ماه از جداییتون می گذره.
اگر یکسال و اندی تلاش کردید و نتونستید به نتیجه برای ادامه زندگیتون برسید و طلاق گرفتید، فکر می کنید درسته که دوباره سریع برگردید به اون زندگی؟
یک اشتباهی هم خود شما داشتید در نکته ای که در مورد ورزش و ... گفتید. شما که مردید، خودتون بهتر باید بدونید. پسر 18 ساله را با یک خانم بیست و چند ساله می فرستید پیاده روی، بعد می گید کم سن بود گفتم اشکالی نداره؟
کنترل نکردن با بی قید و بی حد و مرز بودن فرق داره.
شاید بهتر بود یکبار با یک صحبت دقیق مرزها را با هم مشخص می کردید. چه لزومی داره یک آقای غریبه "اس ام اس عرفانی" برای همسر شما بفرسته؟
فکر می کنم یه مدت وقت لازم داری که بشینی قشنگ فکر کنی که چی می خوای و چیکار باید بکنی. این کار را به کمک یک متخصص انجام بدی بهتره. گام به گام و با دقت.
دوست عزیز آمریکایی ها ضرب المثلی دارند که میگه No Friendship After Relationship . بعد از جدایی و قطع کردن یک رابطه عاشقانه یا ازدواج اصلا نباید به هیچ نوع رابطه دیگه ای فکر کرد. شما در زمان ازدواج اول به دفعات مورد سوء استفاده همسر سابقت قرار گرفتی و کوتاه اومدی ، در حالی که کوتاه آمدنت اوضاع رو بدتر و بدتر کرده.
من گمان میکنم شما قبل از تصمیم گیری باید روی خودت کار کنی. پیش روانپزشک برو و همه اینهایی که برای ما گفتی برای اونهم بگو ، حتما به شکل بهتری از جمع دوستان اینجا میتونه کمکت کنه. تنها توصیه من اینه که به هیچ رابطه جدی فکر نکنی تا روانپزشک کمکت کنه. اینجور مصائب و مشکلات خیلی به خدا پیغمبر و معنویات مربوط نیست معمولا خطاهای انسانی باعث این اشتباهات میشه.