RE: خسته و بي انگيزه ام ....چي كار كنم؟
داشتم پست ارسال میکردم کهbanned شدم! :) البته کارشناسای تالار محبت کردن رسیدگی کردن
.....
کمالگرایی شما باعث شده اعتماد به نفستون کم بشه یعد این موفقیت هایی که بدست اوردید و بذارید یه پای شانس!
اصلا به نظر من شانسی وجود نداره. همه خواست خدا و اراده ی شما بوده
....
این جمله رو حتما شنیدید"هیچ چیز در طبیعت در حد کمال وجود ندارد"
خوب با این وجود شما چطور توقع دارید که هیچ ضعفی نداشته باشید!
این جمله ها یه من خیلی کمک کرد امیدوارم به شما هم کمک کنه
"هنگامی که یگانه هدف ما در زندگی آن است که "به دست آوریم" و به موفقیت های بیشماری دست یابیم همواره احساس شکست خوردگی خواهیم کرد چرا که همیشه همه چیز آن طور که ما برنامه ریزی کرده بودیم پیش نخواهد رفت.
هنگامی که به زندگی به مانند کلاس درس نگاه کنید که در آن موفقیت تغییر و رشد و تعالی انسانی معنا شده است رویدادها و احساسات خود را دید و نگرشی متفاوت ارزیابی خواهید کرد"
"به جای آنكه موفقیتهای خود را بر اساسدستاوردها و پیروزیها تعریف كرده و آن را براین اساس كه چقدر پول یا... به دست آوردهایدمعنا كنید، میتوانید موفقیت را براساس میزانرشد و تحول شخصی روزانهتان ارزیابی كنید. "
شما موقعی احساس رضایت میکنی که علی رغم همه ی ضعف هایی که داری خودت رو دوست داشته باشی
RE: خسته و بي انگيزه ام ....چي كار كنم؟
ممنون dream عزیز
آخه میدونی الان من تو همون ارزیابی میزان رشد مشکل دارم. یعنی شیب این میزان رشد چقدر باید باشه؟
مثال میزنم... من حدود ۵ سال هست که دارم اینجا زندگی میکنم. از خودم انتظار دارم الان مثلن سطح زبانم a باشه اما B هست. خوب درسته من از وقتی اومدم اینجا هر روز زبانم بهتر شد اما میگم چرا به b نرسیدم. یعنی در واقع فکر میکنم میتونستم براسم و نرسیدم و یا فکر میکنم با این وضیت و شیبی که پیش میرم ممکنه به این زودیها هم نرسم
این جملات خیلی درسته اما نمیدونم چطوری این کار را بکنم
"شما موقعی احساس رضایت میکنی که علی رغم همه ی ضعف هایی که داری خودت رو دوست داشته باشی"
نقل قول:
نوشته اصلی توسط Amiran
[سلام سید1387جان
برای شروع ببین تو چه زمینه هایی مهارت داری؟اونوقت در همون زمینه سعی کن کمک کنی و مشورت بدی به کسانی که نیاز دارن!یه حس خیلی قشنگیه که نمی تونم توصیف کنم فقط باید خودت بچشی(شاید همون حسی که الان دنبالشی!)
به هر حال من خوشحال میشم بیشتر شناخت پیدا کنم از شما و تا حد توان در خدمت شما هستم.[/color][/b][/size][/font]
ممنون amiran عزیز
در واقع احساس میکنم تو هیچ کاری مهارت کافی ندارم. احساس میکنم دانشم و توانائام خیلی سطحی :( این را اونجایی میفهمم که خیلی چیزی ساده را تو ی موضوع که مثلن چند وقتی یا سالی کار کردم نمیدونم.
ان حس که شما میگی را تجربه کردم در همون سطحه دانش سطح ام شاید ی دلیلی که دلم میخاد قوی بشم تو رشتم و تخصصم همین باشه اما میدونی از بس رفتم و دوباره رسیدم سر جام یا از بس احساس میکنم کند پیش میرم سر خورده شدم
RE: خسته و بي انگيزه ام ....چي كار كنم؟
سید1387 سلام
دوستان راهکارهای خوبی برات ارسال کردن
به نظر منم شما نیاز به تحولات مثبت در ذهن و رفتارت داری
سعی کن به نتیجه رفتارت و یا توقعات کمتر فکر کنی و یه دوره چند روزه به فکر و ذهنت استراحت بده
کارای مورد علاقت رو انجام بده یا اگه ورزش رو دوست داری کمی وقتت رو به ورزش اختصاص بده
احساس مفید بودن قشنگ ترین حسی است که شما بهش نیاز داری
پس دوست عزیز به خودت یک زنگ تفریح بده
موفق باشی:72:
RE: خسته و بي انگيزه ام ....چي كار كنم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط سید1387
ممنون dream عزیز
آخه میدونی الان من تو همون ارزیابی میزان رشد مشکل دارم. یعنی شیب این میزان رشد چقدر باید باشه؟
مثال میزنم... من حدود ۵ سال هست که دارم اینجا زندگی میکنم. از خودم انتظار دارم الان مثلن سطح زبانم a باشه اما B هست. خوب درسته من از وقتی اومدم اینجا هر روز زبانم بهتر شد اما میگم چرا به b نرسیدم. یعنی در واقع فکر میکنم میتونستم براسم و نرسیدم و یا فکر میکنم با این وضیت و شیبی که پیش میرم ممکنه به این زودیها هم نرسم
این جملات خیلی درسته اما نمیدونم چطوری این کار را بکنم
"شما موقعی احساس رضایت میکنی که علی رغم همه ی ضعف هایی که داری خودت رو color][/b][/size][/font][/color][/b][/size][/font]
چرا شما دنبال این هستید که یه فرمولی یه اندازه ای برای رشد خودتون تعیین کنید ؟ این ها هم همه به خاطر کمالگراییتون یعنی یه میزان پیشرفتی رو توی ذهنتون در نظر میگیرید بعد اگر نرسدید بهش خودخوری میکنید یعد خودتون رو هم شکست خورده میدونید!
شما باید به این نگاه کنید که ایا تلاشتون رو کردید ان چیزی که در توانتون هست انجام دادید؟ یه حد معقول
نه زیاد نه کم
حالا این رشدی که کردید خیلی هم ارزشمند هرچقدر هم که باشه
نقل قول:
آفت نتیجه گرایی شما را از پا در خواهد آورد.
با توجه به بند یکم، فرد کمالگرا نتیجه گرای محض هست. او از مسیر و روش و فرایندها لذت نمی برد. او نتیجه را به عنوان هدفی که می تواند عزت نفس پایین او را جبران کند بهره می گیرد. لذا اگر هدف کسب نشود عزت نفس او بیشتر آسیب می بیند و در راهها کسب نتیجه همیشه مردد هست که نکند موفق نشود و این اضطراب منتشر و مزمنی را در زندگیش برای او به وجود می آورد.
چنین فردی پس از حصول نتیجه، خیلی زود می فهمد اغنا نشده است و از خودش راضی نیست. چرا که پایین بودن عزت نفس ربطی به موفقیت ها و نتایج کسب شده نیست. لیکن فرد کمالگرا این را نمی داند و دوباره سعی در انتخاب و طراحی هدفی بزرگتر می کند.
......
"خود را از دیدگان خداوند بنگرید"
هرگز خداوند این طور در مورد شما قضاوت نمی کند "امروز نتوانستی کار خوبی بکنی از دید من تو ادم شکست خورده وضعیفی هستی"..."چرا شکست خوردی زندگیت رو به باد فتا دادی"
به نظر شما خدا بر اساس چنین مسائل پیش پا افتاده و سطحی در مورد شما قضاوت خواهد کرد؟!
خدا هرگز ناعادلانه و بدور از انصاف ما رو مورد سرزنش و قضاوت قرار نخواهد داد
بلکه هر بار که می افتیم مجددا دست ما را میگیرد وما را تشویق میکند و به ما جرات و شهامت می بخشد
.....
خوب شما نگرانید که چرا سطح زبانتون a نیست در صورتی که اگر a هم میشدید باز به چشمتون نمی اومد ...به خودتون میگفتید کار سخت و مهمی که نبود شانسی بود همه چی
به نظرم شما باید اول روی این موضوع کار کنی که هویتت رو بر اساس موفقیت هات تعریف نکنی که اگر نرسیدید بهش.. یا از دست دادیدش ...یا اون طور نشد که می خواستید هویتتون رو هم از دست ندید وهنوز خودنون رو دوست داشته باشید
شاید خدا میخواد به شما نشون بده ان قدر خودت رو با موفقیت هات تعریف کردی یاد نگرفتی همون طوری که هستی خودت رو دوست داشته باشی لازم بود شکست بخوری تا متوجه بشی:)
این ها رو که الان مینویسم خودم توی یکی از ازمونهای زندگیم شکست خوردم در حالی که شبانه روز براش تلاش کردم ناراحت هستم خیلی زیاد:) اما هیچ وقت نه تلاشم رو کم میکنم نه انگیزم رو از دست میدم شاید این یه بهانه ای بود که حرفام حالت شعار گونه نگیره
http://www.hamdardi.net/thread-15051-post-134523.html
RE: خسته و بي انگيزه ام ....چي كار كنم؟
سلام آقا سید،
خوشحالم که آدم های موفق و تحصیل کرده ای مثل شما در تالار ما حضور دارند.
دوستان از کمالگرایی صحبت کردند. من هم تا حدودی موافق هستم. این تاپیک رو هم معرفی می کنم: کلیک کنید
به نظرم علت اصلیش این هست که شما حالا به یک هدف اصلی خودتون که دکتری بوده رسیدید. و حالا بی هدف ماندید. شاید نیاز باشد در زندگی خود معنا سازی کنید. هدف های جدید برای خودتون تعریف کنید و برایشون تلاش بکنید. شاید حتی اهدافی که ارزش معنوی داشته باشند. و یا اهداف تحصیلی جدید. و یا پیدا کردن یک شغل خوب و موفقیت در اون. البته ازدواج هم می تواند به شما کمک کند، ولی احساس می کنم اگر تنها دلیلتون برای ازدواج رهایی از شراطی کنونی باشد، بعد از ازدواج و رسیدن به "هدف ازدواج" احتمالاً باز هم به همین حالت باز خواهید گشت.
با مقایسه کردن خودتون با دیگران، توانایی هایتون رو بی ارزش جلوه ندهید. همیشه کسانی هستند که بهتر از ما هستند. البته این خودش می تواند تبدیل به یک انگیزه شود برای بهتر شدن، ولی نه به شکل وسواس گونه و کمالگرایانه. و همینطور اینکه اگر شخصی مثلاً در رشته تحصیلی شما از شما بهتر است، ببینید چه دلایلی داشته. ببینید او از کجا شروع کرده و تحت چه شرایطی درس خوانده و شما چه شرایطی داشتید. دقت کنید که ارزش کار شما به این هست که از یک کشور به یک کشور دیگر مهاجرت کردید، در کشوری که زبانش رو بلد نبودید و با فرهنگ مردمانش آشنا نبودید توانستید به بالاترین مدرک تحصیلی دست پیدا کنید و این کم کاری نیست. پس بی انصافی هست اگر خودتون رو با کسی مقایسه کنید که در اون کشور به دنیا آمده و زبان اونجا زبان مادری او هست.
فراموش نکنید که شما انسان موفقی هستید و به جایی رسیدید که کار هر کسی نیست. پس قدر خودتون رو بدانید و خودتون رو تشویق کنید!
موفق باشید.
RE: خسته و بي انگيزه ام ....چي كار كنم؟
سلام دوست عزیز.
من فکر میکنم باید مشکلاتتونو دسته بندی کنید اما به نظر میاد ریشه اصلی مشکلتون تو جمله ای هست که خودتونم گفتید.
نقل قول:
يه حس منفي شديد نسبت به خودم يه جورايي از خودم بدم مياد
همین دوست نداشتن خودتون باعث بی انگیزگیتون شده..
به نظر من باید دیدتونو یه شستشوی اساسی بدید..دوست داشتن خود شرط و شروط نمیخواد..انسان در هر جایگاهی هم محتاج محبته و هم لایق محبته..پس لطفا قضیه دوست داشتن خود و محبت کردن به خودتونو ازبقیه قضایا مثه موفقیت تحصیلی و ... سوا کنید.
شما در کمترین سطح تحصیلی کاری ازدواج و ... هم شایسته دریافت محبت هستین و اول از همه ازطرف خودتون.
باید بی چون و چرا خودتونو دوست داشته باشید.باید موانعی که سر راه علاقه به خودتون هست رو پیدا و رفع کنید.باید یه تغییر در نوع نگاهتون بدید.
لازمه دوست داشتن خود هم اینه که خودتونو ببخشید.
لینک زیر رو بخوون.
دوست داشتن خود
مورد بعدی ترسهایی هست که سراغت میان.
نقل قول:
همش فكر ميكنم ايندم چي ميشه اگه كار پيدا نكنم اگه موفق نشم اگه مفيد نباشم و...
باید تو یه زمان مناسب یه نگاهی به ترسهات بندازی..و اونا رو دونه به دونه بررسی کنی و ریششونو پیدا کنی.انرژی منفی که ترس ازوقوع یه اتفاق بهمون میده گاهی بیشتر از خود اون اتفاقه..
لینک زیر رو بخون.
خرد کردن ترس
مورد بعدی چرایی رسیدن به اهداف هست.
چرا میخوای سطح زبانت a بشه؟؟چرا میخوای به فلان مورد برسی؟؟
باید این چراییها رو دقیق برای خودت تعریف کنی و گرنه ممکنه بری جلو ولی یهو وسط راه بمونی چون هنوز درست نمیدونی چرا میخوای اینکارو انجام بدی.
پس اول علتها و انگیزه هات رو دقیق معلوم کن و ثبتشون کن.
گفتی میخوای تو یه دفترچه احساساتت رو بنویسی.کار خوبیه به شرط اینکه احساسات منفی رو نگه نداری و دور بریزی.
تو همون دفترچه انگیزه هات رو ثبت کن و هر از گاهی مرورشون کنه و حتی تغییرشون بده.
و مورد بعدی چگونگی رسیدن به هدف هست و تعیین بازه زمانی مشخص.
اگه تو بنا به دلایلی که تو قسمت قبل تعیین میکنی تصمیم گرفتی به سطح زبان a برسی.باید خوب بررسی کنی و یه بازه زمانی مشخص و نحوه رسیدن رو مشخص کنی..
اگه نتونستی به هدفت برسی باید برگردی و عملکردت رو بررسی کنی و ایراد کار رو پیدا کنی.
اما یادت باشه اصلیترین و مهمترین قدم.دوست داشتن خود هست.
موفق باشی
RE: خسته و بي انگيزه ام ....چي كار كنم؟
سلام به همه دوستان
خیلی ممنون از راهنمایتون... از دیروز تا حالا دارم راجع به همه حرفاتون فکر میکنم.
دارم سعی میکنم خودم را بیشتر دوست داشته باشم و شرایط موجود را بپذیرم :) باور کنید خیلی سخته ... خیلی روحیم ضعیف شده ... احساس میکنم از پس هیچ کاری بر نمیام... دلم میخاست ی کاری بود من خیلی توش ماهر بودم و انجام میدادم ... از شرایط موجود خسته شدم
به خدا اصلا دلم نمیخاد از خستگی و ... حرف بزنم اما فقط خاستم حسم را بدونید
خیلی خیلی دعام کنید... خیلی محتاجم
RE: خسته و بي انگيزه ام ....چي كار كنم؟
سلام بچه ها
خیلی این روزها با خودم کلنجار میرم... اما اصلا فایده نداره
هیچی انرژی برام نمونده... حال کسی را دارم که میخاد از ی کوه بره بالا در حالی که تمام بدنش خورده :(
اصلا اصلا نمیتونم فکرم را متمرکز کنم رو کارم ... اصلا هیچ انگیزه و شوقی برام نمونده
روزهام داره یکی بعد از دیگری به بطالت و بیهودگی میگذره
دیگه نمیدونم چیکار باید بکنم :325:
RE: خسته و بي انگيزه ام ....چي كار كنم؟
سلام سید 1387
نوشته هات رو خوندم و انگار از روزی که این تاپیک رو باز کردی تا همین امروز نخواستی هیچ تغییری تو خودت ایجاد کنی...
صحبت های خوب دوستان رو می خونی و مواقت می کنی باهاشون ،حرفاشون رو تایید می کنی آش و همون کاسه است....
می خوام بگم تا زمانیکه تصمیم نگرفتی خسته و بی انگیزه نباشی نوشتن بهترین و مفید ترین جواب ها هم برات کارساز نمیشه...
شرایطت رو درک می کنم
به نظرم شما همون جور که دوستان گفتن چند دلیل وجود داره برای خستگی و بی انگیزه گیت
یکی اینکه تو کشور غریبی!این واقعا رو روحیه آدم تاثیر می زاره
شاید خودت به طور مستقیم دلتنگ نباشی و بگی اصلا احساس غربت ندارم ولی این موضوع مطمئنا روت تاثیر می زاره
اول اگر تنهایی اونحا(که از نوشته هات این جوری فهمیدم که تنهایی) سعی کن با خانوادت ارتباطت رو بیشتر کنی
اگر شرایط برات فراهم هست بیای ببینیشون یا اونها بیان ببینمت
ی دلیل دیگش همون ازدواج هست که الان با این دیدی که داری و این شرایطی که داری توصیه نمیشه بری دنبال ازدواج
اول باید حال و هوای خودت رو عوض کنی و بعد با انرژِی و با هدف بری دنبال کیس مناسب ازدواجت
ی دلیل دیگه اینکه مشغول بودن روی تزت وقت زیادی ازت گرفته و برای مدتی همش مشغول بودی رو اون و تایم خالی نداشتی (خوب پس حق داری خسته باشی....)
از ی طرف دیگه عادت کرده بودی به این مشغولیت و الان که وقتت ازاد شده احساس می کنی دیگه کاری برای انجام دادن نداری ....
و حدس من اینکه احساس میکنی این همه تلاش و انرژی که گذاشتی روی تز و تحصیل
باعث نشد که به موقعیت برتری برسی
یعنی فکر می کنی حالا درسمم خوندن چی شد
قبلا کجا بودم و الان کجام
این تحصیلات چه کمک شایانی به من کرد؟
همون ادم قبلیم با همون شرایط قبل !!!برا ی چی این همه تلاش کردم...........
یعنی احتمالا انتظار داشتی بعد از تموم کردن تزت ی تحول برزگی تو زندگیت ایجاد شه
ی تغییر اساسی
ولی باید بدونی که این دیدت هم به دلیل همون کمال گراییت هست و در ضمن انتظار نداشته باش تغییرات رو تو مدت کوتاهی ببینی....
و مطمئن با نشستن ی گوشه و منفی بافی کردن هیچ مشکلی ازت حل نمیشه
باید به علائقت رسیدگی کنی چیزایی که بهت آرامش می ده و خوشحالت میکنه انجام بدی........
مثلا ورزش کردن مثل پیاده روی یا انجام یک هنر ....
اهداف روزانه کوچیک و کوتاه مدت برای خودت تعیین کن
مثلا من نمی دونم وضعیت خونت و روش زندگیت در چه حاله و شاید حرفم اشتباه باشه
ولی از امروز تصمیم بگیر
[b]1.ساعت خوابت رو تنظیم کنی و شب ها به موقع بخوابی که صبح بتونی باانرژی بیشتری بیدار شی.
2.خونه رو مرتب کن و به زندگیت نظم و ترتیب بده
وقتی محیط اطرافت نامرتب باشه نا خوداگاه از ذهنت انرژی میگیره و کسلت می کنه
شروع کن به تمیز کردن خونه
3.
برای خودت ی غذای خوشمزه درست کن غذایی که دوست داری و همیشه باعث خوشحالیت میشه...
اگر بلد نیستی غذای مورد علاقت رو بپزی ...برای پختنش می تونی تو نت سرچ کنی ...
برو خوراکی های مورد علاقت رو بخر مثلا اگر شکلات و کاکائو دوست داری برای خودت بخر... من هر وقت بی انگیزه میشم می رم سراغ شکلات، شیر کاکائو و کاکائو های خوشمزه :)
4.به دوستانت زنگ بزن
همین طور که قبلا گفتم به مادر پدر خواهر برادر باهاشون تماس بگیرو باهاشون حرف بزن و اگر شدنی بود ببینشون.....
حالا فعلا این جور اهداف روزانه و کوچیک رو انجام بده تا حالت بهتر شه و بعد کم کم بری سراغ اهداف بزرگتر
کار بهتر
ازدواج
کسب تخصص بیشتر................
RE: خسته و بي انگيزه ام ....چي كار كنم؟
سلام. گفتنی ها رو دوستان گفته اند برادرم ، شما باید عمل کنید که نمیکنید.
به نظر میاد شما درگیر یه چرخه افسرگی شدین. قبل از این 7-8 ماه چجور آدمی بودین؟ روحیاتتون؟ شخصیتتون؟ نحوه گذران زمانتون؟ آیا همه چیز واقعا حول محور درس و کار متمرکز بوده؟
...
به هر حال به نظر بنده، هر چه سریعتر به یک روانپزشک مراجعه کنید و جلوی ادامه این چرخه رو بگیرید خصوصا اگه تازه شروع شده و قبلا واقعا اینطوری نبوده اید.
افسردگی واقعا آدم رو به خودش معتاد میکنه و یه روز به خودتون می آید که دیگه روان ناخوداگاهتون نمیخواد دست از سر افسردگی بر داره و دیه از ته دل نمیخواین خوب بشین.
...
جدی بگیرید و یه کاری بکنید.
...
ببخشید اگه بد و ناقص راهنمایی کردم یا فرافکنی کردم یا ناراحت شدید. توانم در همین حد بود و به خاطر تجربه افسردگی خودم در گذشته، لازم دیدم بهتون هشدار بدم.
...
در آخر شعری از سهراب که دوست میدارم:
از چه دلتنگ شدی؟
دلخوشی ها کم نیست:مثلا این خورشید
کودک پس فردا،
کفتر آن هفته.
یک نفر دیشب مرد
و هنوز،نان گندم خوب است.
و هنوز،آب می ریزد پایین،اسب ها می نوشند
قطره ها در جریان،
برف بر دوش سکوت
و زمان روی ستون فقرات گل یاس.