RE: با همسایه امون چه کنم؟ (بدگویی های همسایه پشت سر من)
نمی دونم مشکل من خیلی پیش پا افتاده ست یا خیلی بغرنج که خیلی مورد توجه دوستان قرار نمی گیره.
واقعا خودم نمی دونم باید چی کار کنم.
دیگه بیرون خونه هم عروس خانم و دخترها (خواهرشوهرها) رو ببینم از سوء رفتارشون درامان نیستم.
متاسفانه شوهرم هم کم کم داره نسبت به پارک بردن بچه ام حساس میشه، درصورتیکه اصلا نبود.
امروز داشت بهانه می گرفت که به روی خودم نیووردم.
کاش یکی راهنماییم کنه
RE: با همسایه امون چه کنم؟ (بدگویی های همسایه پشت سر من)
سلام بنفش عزیز
در مورد رفتارهای اون خانم توی پارک و این مسائل به نظرم بد نیست که برای شوهرت توضیح بدی چون ظاهرا هرچی بیشتر رازداری میکنی اونا جسورتر میشن.
ضمنا به شوهرت بگو به دلیل ناراحتی که برات ایجاد میکنن دوست داری از این خونه به جای دیگه برید به نظر من اگر تغییر خونه امکانپذیره جاتونو عوض کنید و از دستشون خلاص بشید اونا فامیل نزدیک که نیستن که بخوای برای حل مشکلت دنبال راه باشی میتونی کلا صورت مساله رو پاک کنی و به آرامش برسی.
موفق باشی:82:
RE: با همسایه امون چه کنم؟ (بدگویی های همسایه پشت سر من)
سلام دوست عزیز!
درک میکنم که این مسئله چقدر آزار دهنده است...
از صحبت هاتون این طور برداشت میکنم که این دو خانواده یه مقداری مشکل دار هستند... پس شما خودت رو قاطی نکن... معلوم نیست اگه مسئله رو بیشتر از این کشش بدی اون ها چه رفتاری از خودشون نشون بدن....
اما در مورد همسرتون قضیه کاملا متفاوته... ایشون شخص مهمی در زندگی شماست و به شما نزدیکه پس مسئله رو با ایشون در میان بذار و اصل موضوع و دلیل حرف و حدیث هایی که شاید ایشون هم شنیده باشند رو بگو... همین طور در مورد مادرتون...
در مورد بدگویی هایی که بین در و همسایه و تو محل پیچیده هم اگر در همین حدیه که شما میگید جای نگرانی نیست... زمان کار خودش رو میکنه... و دیگران کم کم متوجه می شوند.
خیلی بد بین نباش و مسئله رو برای خودت بیش از حد ناراحت کننده نکن.
بهش به عنوان یه تجربه با درس های ارزشمند نگاه کن
موفق باشی:72:
RE: با همسایه امون چه کنم؟ (بدگویی های همسایه پشت سر من)
ممنون که کمک می کنید. واقعا به همفکری نیاز دارم. من جز اینجا کسی رو ندارم که باهاش مشورت کنم.
بابت تعویض خونه اصلا امکانش نیست. ما مستاجریم و قرارداد بستیم. اگه وسط سال بریم باید جریمه بدیم. از طرفی من بچه کوچک دارم و امسال خدا تومن اجاره ای رو که صاحبخونه اضافه کرده بود رو قبول کردیم. چون با بچه کوچیک نمی شد جابجا شد.
احتمالا سال آینده دیگه می ریم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط دانوب
از صحبت هاتون این طور برداشت میکنم که این دو خانواده یه مقداری مشکل دار هستند... پس شما خودت رو قاطی نکن... معلوم نیست اگه مسئله رو بیشتر از این کشش بدی اون ها چه رفتاری از خودشون نشون بدن....
آفرین دانوب
دقیقا همینه، منم که فهمیدم کامل خودمو کشیدم کنار. کاملا مشخصه که من دیگه کمترین ارتباطی با این عروس خانم ندارم.
اما نمی دونم چرا اونها نمی فهمم که کاری به کار من نداشته باشن!!
در مورد شوهرم متاسفانه نمی تونم روی حمایتش حساب کنم. چون من با خانواده شوهرم به شدت مشکل دارم و شوهرم منتظره من با یکی مشکل پیدا کنم تا بگه دیدی ایراد از تو هست و تو با دیگران سازگاری نداری :316:
چند وقت پیش یکی از دخترها برگشت بهم گفت کالسکه بچه ات رو تو راه پله های ما نذار. حالا ما اصلا مستاجر اونها نیستم و اجاره ای که می دیم سرسام آوره. من نشنیده گرفتم و بهش جواب ندادم. ولی از اون روز به بعد کالسکه بچه رو بجای اینکه جمع کنم، بازش رو گذاشتم تو راه پله که جای بیشتری می گیره و در ضمن تو دست و پا هم نیست. که این دختر خانم سر جاش بشینه که هیچ کاره ست.
اگه مادر یا پدرش حرفی زده بودند من بهشون جواب می دادم ولی این خانم پاش رو از گلیمش بیرون کشیده بود.
خوب تو این زمینه بدون ناراحتی تونستم حد و حدود هر کدوم رو مشخص کنم. ولی متاسفانه تو این یکی مورد چیزی به ذهنم نمی رسه!!!!!!
RE: با همسایه امون چه کنم؟ (بدگویی های همسایه پشت سر من)
نقل قول:
چند وقت پیش یکی از دخترها برگشت بهم گفت کالسکه بچه ات رو تو راه پله های ما نذار. حالا ما اصلا مستاجر اونها نیستم و اجاره ای که می دیم سرسام آوره. من نشنیده گرفتم و بهش جواب ندادم. ولی از اون روز به بعد کالسکه بچه رو بجای اینکه جمع کنم، بازش رو گذاشتم تو راه پله که جای بیشتری می گیره و در ضمن تو دست و پا هم نیست. که این دختر خانم سر جاش بشینه که هیچ کاره ست.
بنفش،
کاری به مشکلاتت ندارم چون نمیدونم چی کار باید بکنی.
ولی چرا فکر میکنی راجع به قضیه ی بالا کار درستی داری انجام میدی؟
شما خونه اجاره کردی، نه راه پله. راه پله جزو مشاعات ساختمون حساب میشه و شما اجازه نداری کالسکه تو اونجا بزاری.
حتی اگه طرفت شمر هم باشه فرقی نداره.
RE: با همسایه امون چه کنم؟ (بدگویی های همسایه پشت سر من)
نقل قول:
اگه مادر یا پدرش حرفی زده بودند من بهشون جواب می دادم ولی این خانم پاش رو از گلیمش بیرون کشیده بود.
همدردی گرامی لطفا خط بعدی ارسالم رو هم می خوندی.
من خیلی سال هست که آپارتمان نشینی می کنم و کاملا با این نوع زندگی آشنام.
اون دخترخانم بچه یکی از واحدهاست و هیچ حق حرف زدن نداره.
آپارتمانهای پرواحدتر مدیر داره و قوانینش برای همه مشخصه.
ولی اینجا بخاطر شرایط خاصش مدیر نداره. دو واحد رو یه خانواده و پسرش تملک کردن و به خودشون خیلی حق می دن.
راه پله بالا تا پشت بوم کلا وسایل این آدمهاست و اگه خدای نکرده ما با کولر کاری داشته باشیم با هزاری پاورچین باید خودمون رو به پشت بوم برسونیم. تازه بهشون برمی خوره که وارد حریمشون شدیم. حیاط هم کلا وسایل اونهاست.
پسرشون و عروسشون هم که هم جاکفشی گذاشتن و هم کالسکه بچه. واحد دیگه هم جاکفشی داره.
مام فقط یه کالسکه گذاشتیم اندازه یه جاکفشی.
تازه خیلی هم تمیزه و بوی کفش نداره. خیلی از آپارتمانها مخالف گذاشتن کفش بیرون هستن.
اینها رو گفتم که برای بقیه هم سوءتفاهم نشه و روی راهنمایی هاشون تاثیر نذاره.
اگه صاحب یکی از واحدها حرفی می زد من همین حرفها رو مودبانه بهش می گفتم. ولی این بچه باید حریم خودش رو بدونه.
RE: با همسایه امون چه کنم؟ (بدگویی های همسایه پشت سر من)
دوستان که لطفی می کنن و اصلا راهنمایی نمی کنن و یا شاید من پرتوقعم از دوستان!!!
خودم دوتا فکر به نظرم رسیده که نمی دونم درسته یانه، خواهشا یه مشورتی بدید که کدومشون رو اجرا کنم بهتره!
1- این دفعه که تو کوچه هرکدوم مزاحمت برام ایجاد کردن، بلافاصله باصدای بلند اعتراض کنم. نهایت کار به مشاجره می کشه و وقتی در و همسایه مطلع شدند که ما باهم دعوا کردیم. من بعد هرچقدر هم بدگویی ام رو کنند، عوام می گویند که طبیعیه دعوا کردند بخاطر اینه. چون بعد دعوا از نظر ایهاالناس دشمن شدیم و کسی از دشمن انتظار خوب گفتن نداره و در لباس دوست و بدگویی روی ذهنیت آدمها تاثیرگذاره.
2- هرکجا نسبت بهم رفتار زنندهای کردند، عین اون رفتار رو نسبت بهشون انجام بدم. چون نشون دادند که گذشت و چشم پوشی در موردشون تاثیری نداره.َ
RE: با همسایه امون چه کنم؟ (بدگویی های همسایه پشت سر من)
هرچند که از اینجا هم ناامید شدم ولی باز دلم می خواد به یکی دردم رو بگم!!!
دیشب باز همون دختر کوچکه که مساله ش رو تو پست های قبلیم تعریف کردم، اومد آش نذری بده. شوهرم هم چون جمعه بود، خونه بود.
در رو باز کردم و جواب سلامش رو دادم و آش رو گرفتم. منتها خیلی سر سنگین. که نشون بده که من خواهان هیچ ارتباط بیشتری نه با خودشون و نه با عروسشون نیستم. صرفا یه همسایه هم آپارتمنی هستیم.
چشمتون روز بد نبینه، به محض اینکه در رو بستم شوهرم برگشت بلند بلند گفت که این چه طرز برخورده، سلام می کردی، دعوتش می کردی تو ..............
جوری که فکر کنم شنید. اونم یه دختر بچه 22-23 ساله.
احساس کردم خیلی له شدم.
من تا یه حدی مسائل رو به شوهرم گفته بودم.
اما شوهرم منتظره من با یکی مشکل پیدا کنم که اولا له ام کنه و بعد بگه دیدی تو با همه مشکل داری!
اگه این همه داشتم جز جز می کردم و دنبال راه چاره بودم، بابت این بود که می دونستم سوء رفتارهای دیگران نسبت بهم باعث سوء استفاده شوهرم و تیره تر شدن روابطمون میشه.
دوستان عزیز
میشه یکی که دسترسی داره لطف کنه تاپیک من رو تو
"تاپیک های نیازمند حضور کارشناسان"
معرفی کنه؟
من دسترسی ندارم.
ممنون میشم.
RE: با همسایه امون چه کنم؟ (بدگویی های همسایه پشت سر من)
سلام
به نظر من
1- صادقانه همه چیز رو به شوهرت بگو و خودت رو راحت کن به هر حال نوع مشکل شما با این همسایه با نوع مشکلتون با خانواده همسرتون متفاوت هست و ربطی به هم نداره
2-سعی کن اصلا با این خانواده درگیر نشی اینکه داد بیداد کنی و ... فقط شان و شخصیت خودت رو خرد کردی
یک روحانی یه بار توی تلویزیون برنامه داشت میگفت یک عده از آدمها رو توی قرآن به نام قالوا سلاما دسته بندی میکنن اون هم آدمهایی هستن که خیلی سطح فهمشون پایینه و حق به جانب هستن.مثال میزد که شما داری از یک خیابان یک طرفه عبور میکنی و حق با شماست یکی از جلو بهتون میزنه و داشته خلاف میومده بهش میگی حق با منه میبینی داره بی آبرویی راه میندازه و واقعا اصلا مفهوم یک طرفه رو نمیفهمه.
میگفت قرآن میگه با این جور آدمها وارد بحث نشید تا جایی که میتونید از کنارشون بدون اصطکاک رد بشید و حتی با دادن یک سلام(قالوا سلاما) باهاشون ظاهرا برخورد مسالمت آمیز داشته باشید هرچند قبولشون ندارید.
الان مورد شما هم تقریبا این جوریه سعی کن ظاهرا باهاشون عادی برخورد کنی تا الکی پشت سرت حرف نزنن و اعصاب خودت هم درگیر چیزی به این بی اهمیتی نشه.
RE: با همسایه امون چه کنم؟ (بدگویی های همسایه پشت سر من)
سلام مجدد به همه
دوستان من همه تلاشم رو که کردم که رابطه ام رو با اون دوتا خانواده حداقل کنم و در حد سلام و علیک. با عروس خانم که دیگه سلام و علیک هم نداریم.
منتها من خودم چند روز درمیان و هروقت که فرصتم کنم بچه ام رو پارک می برم تا بگردونم.
چند وقته یه مشکل خیلی عجیب برام پیش اومده.
تا می رم پارک (پارک خیلی نزدیک خونمونه)، یکسری مزاحمتهای خیلی عجیب و غریب و در عین حال بسیار زننده برام بوجود میاد.
بخدا ترسیدم.
اصولا من تو دوران جوونی و مجردی خیلی مزاحم نداشتم در حد متلک و یکم دنبالم راه افتادن که جواب نمی دادم و حل می شد.
ولی الان اصلا نمی دونم چکار کنم!!!!!!!!!!
بنظرتون پارک رفتن خیلی کار بدیه؟!
یه مادر نباید بچه شو ببره پارک؟
من اصلا نمی دونم چکار کنم؟