RE: ازدواج دوم: حديث مفصل را دانستم اما ............
رابطه شما قبلا به چه شکلی بوده که الان قطع شده اش به این شکل است که از خصوصی ترین مسایل زندگی هم ( مشکلات آقا و همسرش و طلاقش و ... ) خبر دارید؟
برای همه دوستان سوال است که این رابطه اصلا قطع شده بود؟
عزیزم این آقا زمانی که مجرد بود چرا این همه تلاش برای رسیدن به شما نکرد؟
خانواده شما یا ایشون که در زمان ازدواج اول مخالف بودند، فکر می کنی حالا با ازدواج دوم موافق می شن؟
RE: ازدواج دوم: حديث مفصل را دانستم اما ............
شیرین بانو جان از دیدن این مطلب یاد تو افتادم. البته من در جریان تایپک اولش نبودم. اما گفتم زود بهت بگم تا شاید به دردت بخوره. هرچند قطع رابطه کردی اما برای اینکه مصمم بمونی.
RE: ازدواج دوم: حديث مفصل را دانستم اما ............
برای اینکه حالت خوب بشه:
-قطع کامل رابطه بدون هیچ خلل و فرجی برای خبر گیری از نوع سمعی و یا بصری از ایشون
-توقف کامل فکر در مورد ایشون و پرداختن به کار و تفریحاتی که اونقدر شما رو در گیر کنه که فرصتی برای فکر کردن به این مسائل رو نداشته باشی
-روح و جسمت رو درست تغذیه کن و برای خودت ارزش و احترام قائل شو و خودت رو دوست داشته باش. که اگر اینطور باشه همه انرژی عاطفی ات رو مسیر شکست سرمایه گذاری نمیکنی. بهترین حالت این رابطه اینه که باهاش ازدواج کنی حتی با وجود طلاق اون خانوم، درست عین اینه که یک خونه زیبا روی گسل زلزله بسازی یا در مسیر یک سیلاب فصلی! یک زندگی درب و داغون و یک مرد هر هری مسلک متاهل بستر مناسبی برای تشکیل یک رابطه سالم نیستند. اینو بپذیر و تا میتونی دووووووووووووووووووور شو از این آدم و اون زندگی مشکل دارش.
RE: ازدواج دوم: حديث مفصل را دانستم اما ............
سلام شیرین بانو عزیز
شرایطتت رو کاملا درک میکنم اگه یادت باشه منم در همچین وضعیتی گیر کرده بودم ولی با کوچکترین احساسی که میخواست برگرده به دلم باهاش روبرو میشدم و یاد اون زجرهایی می افتادم که اون باعثش شده بود بنابراین به دلم مجال عشق و دلسوزی نمی دادم
اما حالا میخوام به این نکته ها توجه کنی:
چرا این آقا که شما عشق اولش بودی و هنوز زن و زندگی نداشت برای بدست آوردن شما نجنگید؟
چرا مثل خیلی از عاشق های واقعی ایستادگی نکرد؟ صبر نکرد ؟ شما ارزش صبر کردن نداشتی؟!
چطور تونست از شما بگذره؟ دست زن دیگه ای رو در دست بگیره و ازدواج کنه ؟
آیا این آقا در روز عروسیش که در پوست خودش نمی گنجید در اون لحظه که عاقد عقد اون و همسرش رو میخوند اصلا" شما براش مهم بودی؟ احساس شما براش مهم بود؟؟
وقتی هر دوی شما مجرد بودید و میتونست برای بدست آوردن شما شهامت به خرج بده و پای عشق شما بمونه و بخاطر شما بجنگنه چرا نکرد؟؟؟؟
حالا در این وضعیت که متاهل هست و پای یک زندگی و یک انسان دیگه وسط هست بی رحمانه از شما میخواد براش بجنگی؟؟
یه عاشق ضعیف به درد شما نمیخوره
امیدوارم خالصانه به ندای قلبت گوش کنی و نذاری حقیقت پشت پرده احساس قرار بگیره .
RE: ازدواج دوم: حديث مفصل را دانستم اما ............
سلام شیرین بانو
داستان سامره رو هم بخونی خیلی کمکت می کنه،
هم راهنمایی دوستان رو در تاپیک اولش که حال و روزش مثل شما بود و هم نتیجه اش وقتی به راهنمایی گوش داد.
سامره كه مي خواست زن دوم بشه رو يادتونه ، ازدواج كرد !
RE: ازدواج دوم: حديث مفصل را دانستم اما ............
حرف هايي هست براي نگفتن
و ارزش عميق هر كس
به اندازه حرف هايي است كه براي نگفتن دارد...............
من از حديث آشنايي گفتم، از درد شيرين عشق ليكن باقي كلام را در دل نهادم.
چرا كه سخيف ترين برخوردها را در اين تالار ديدم.
RE: ازدواج دوم: حديث مفصل را دانستم اما ............
شیرین عزیز
چه زود رنجیدی. عزیز دل همه در تلاشند تا شما رو بر اساس تجارب شخصیشون از آینده ای مبهم نجات بدن.
میخوام بدونی کسی قصدش خصومت شخصی با شما یا رنجش خاطر شما نیست دوست خوب من.
من طعم عشق رو چشیدم و میدونم سخته که کسی رو دوست داری بنا به دلایل منطقی بگذاری کنار پس درکت
می کنم چون خودم هم روزی عاشق بودم و با عشق بیگانه نیستم.
میدونم تصمیم گرفتی به قطع ارتباط.
میدونم روزهای خیلی سختی رو می گذرونی. من تا 6 ماه بعد از بهم خوردن ازدواجم هر خبری از رنجش مخاطبم بهم
می رسید به شدت بهم می ریختم و حسابی اذیت می شدم پس بهت حق میدم.
اما تو با خداوند معامله کردی و چه معامله ای ازین بهتر؟
میدونم نمیتونی رنجش او رو ببینی اما بدون هنوز این امتحان تمام نشده. تو تنها مسئول خودت و اعمالت هستی
بانوی گل. تو مسئول رفتارهای مخاطبت نیستی پس قوی باش و اگر نگرانش هستی ایشون رو به خداوند بسپار
و براش آرزوی عشق و سلامتی و خوشبختی کن و از خداوند بخواه مهر شما رو از دل ایشون بیرون ببره و مهر ایشون
رو از دل شما گل بانو.
به کسی بسپارش که بهترین ها رو برای ما رقم میزنه و تنها براش دعا کن!
در مقابلش بسیار سخت باش تا به زندگیش برگرده و از خدا بخواه تا بتونی تاب بیاری این سختی رو.
اما در نهایت پیروزی از آن توست چون با خداوند معامله ای نیکو کردی و عشقت رو به بهترین عالم سپردی تا نگهدار
خودش و زندگیش باشه.
برات از خداوند قدرت صبر و آرامش میخوام.
موفق باشی بانوی گرامی
:72: