RE: وابستگی فکری به همکلاسی سابق
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ستاره خوشبخت
ولی می ترسم زیر بار این آزمایش دووم نیارم، الان چهار ماه گذشته ولی حال من خوب نشده...من دارم تلاش می کنم که حالم عادی شه، هر کاری به فکرم میرسیده برای خوب شدن کردم...نمی دونم شاید، الان همون زمان تیرگی قبل از طلاع آفتاب است و من خبر ندارم... خواستم زیاد نیست، با اون آقای بی تعهد کاری ندارم دیگه...فقط می خوام حالم خوب شه، می خوام به زندگی برگردم... همین...
دوستان برای من دعا کنید...
ستاره جان. تو همیشه من رو تو مشکلم دلداری دادی و راهنمایی کردی. ناراحت شدم دیدم تو هم تو زندگیت مشکل داری و غمگینی. راستش نمی دونم چه راهنمایی ای می تونم بهت بکنم. اما فقط می خوام بهت بگم قوی باش. ممکنه طول بکشه فراموش کردن یه آدم اما بالاخره برات عادی میشه. به خودت هم خیلی بستگی داره که کمک کنی این زمان کوتاه شه یا طولانی. هر چی سرت به کارای دیگه گرم باشه و فکرتو به چیزای دیگه مشغول کنی سریعتر میتونی فراموش کنی. البته به شرطی که واقعا سرتو گرم کارای دیگه کنی ها.نه این که موقع هر کاری هم فکر اون شخص تو ذهنت باشه.
در مورد این که چرا اون پسر رفت من یه نظری دارم. البته فقط یه احتماله که تو روابط قبل از ازدواج خیلی ممکنه اتفاق بیفته. شاید در مورد شما هم اینطور باشه. بالاخره یه احتماله. شما قبل از این که به ازدواج فکر کنید به هم وابسته و علاقه مند شدید. بنابراین تصمیمتون حتی درصدیش مبنی بر احساس بوده. حالا ممکنه با گذشت زمان وقتی احساساتتون اون حالت تازگی رو از دست میده یکی از دو طرف چه دختر چه پسر منطقی تر به موضوع نگاه کنه و احساس کنه که تصمیمش دقیقا طبق معیارهایی که قبلا برای خودش داشته نبوده.و بعد حس کنه ازدواج با طرف مقابل کار صحیحی نیست و ممکنه به خوشبختی طرفین منجر نشه. واسه همین یه مدت دچار تناقض تو ذهنش میشه و کم کم نسبت به طرف مقابل سرد میشه. اما هنوز وابستگی احساسی بهش اجازه نمیده حرف دلشو به طرف مقابل بزنه و سعی میکنه بهونه تراشی کنه و تقصیر رو گردن مسائل دیگه بیندازه تا مستقیم بگه که تصمیم خودش تغییر کرده.
نمیشه هم صد در صد گفت آدمی که دچار این احساس میشه آدم بی معرفت و بی وفا و سنگدل و یا هر چیز دیگه ایه. البته درسته که آدم نباید تا قبل از این که مطمئن بشه طرف مقابل رو به خودش وابسته کنه، اما بالاخره این مشکل روابط قبل از ازدواجه که مبنی بر احساس شکل می گیرن نه شناخت و انتخاب و اون شخص هم قطعا از لحاظ روحی به شما وابسته بوده که بهتون ابراز علاقه کرده.
من خودم هم چند بار تو زندگیم با چنین مشکلاتی دست و پنجه نرم کردم. البته کلا اهل دوستی نیستم ولی 2-3 مورد که واقعا حس کرده بودم رابطه آینده داره، دوستی برقرار کرده بودم که هر دفعه به دلیلی به هم خورد.در مورد اولین دوستیم حدود 2-3 سال کشید که فراموش کردم. اما روایط بعدیم راحت تر فراموشم شد. مورد آخر هم حالتی بود که اون پسر هنوز به من علاقه داشت ولی واقعا همین حالتی که الان برات گفتم برای من پیش اومد. یعنی بعد از یه مدت که احساساتم از اون حالت خروشان درومد حس کردم که اون شخص مورد مناسبی برای ازدواج با من نیست و ما فقط بر اساس احساس تصمیم به ازدواج گرفتیم. چه بسا این که بعد از ازدواج کلی مشکل به خاطر اختلاف طبقاتی که داشتیم برامون پیش می اومد. و حتی من مجبور می شدم با خانواده ام برای ازدواج با اون پسر در بیفتم که قطعا تأثیر منفی تو زندگیمون می گذاشت. با وجود تمام احساس گناه و عذاب وجدانی که داشتم و تمام سختی ای که گفتن این حرفها به دوستم داشت، رابطه رو تموم کردم.
عزیزم اینا رو گفتم که فکر کنی شاید مورد شما هم این طوری بوده و اون پسر آینده ای که توش شما دو نفر خوشبخت باشید رو نمی بینه. شاید واقعا مشکلاتی سر راحتون میبینه که مثلا به نظر شما بشه با تلاش حلشون کرد ولی در آینده زندگیتون تأثیراتی بذاره و مانع از حس خوشبختیتون بشه.
نمیدونم. به این فکر کن عزیزم. به این که شاید واقعا با هم خوشبخت نشید و اون پسر مسائلی رو میبینه که شما نمی بینی. به خاطر همین از شما دوری میکنه.
امیدوارم بتونی زودتر با این قضیه کنار بیایی :46:
RE: وابستگی فکری به همکلاسی سابق
آره دوست خوبم دلسوخته
این نظری که گفتی درسته... ولی همه درد من اینه که چرا با من حرف نزد منطقی... منطقی با من حرف میزد و بهم میگفت... جای اینکه این همه غرور و شخصیت منو با حرفاش له کنه... جای اینکه این همه تحقیرم کنه... جای اینکه این همه منو چشم انتظار رها کنه... دلم می خواست نه مثل یه معشوقه فقط مثل یه انسان با من برخورد می کرد...منی که ادعا می کرد دوسم داره... منی که این دو سه سال کلی به پاش نشستم کلی به عشق اون کار کردم...دلم می خواست با من رو راست می بود... جای اینکه فقط مثل یه ترسو کنار بکشه...و اصلا فکر بلایی که سر من و زندگی من اورده نباشه... تو این مدت واقعا یه آدم دیگه شدم... واقعا ضربه خوردم... واقعا آسیب دیدم...نمی دونم چی می تونه حالم رو خوب کنه... خودمم از این وضع خسته شدم... دنبال راه حل می گردم...
RE: وابستگی فکری به همکلاسی سابق
حق داری ناراحت باشی. من رفتم تاپیک قبلیتو خوندم. شاید واقعا این آدم یه سودجو و سو استفاده گر بوده باشه. خیلی احتمالات زیادی مطرحه. دنبال جواب نباش چون نمیتونی به نتیجه درستی برسی. بدتر ذهنتو درگیر تر می کنه. به این فکر کن که به هر دلیلی که اون رفت، دیگه رفته. به خوبیهای تموم شدن این رابطه فکر کن تا آرامش بیشتری پیدا کنی. به این فکر کن که صلاح تو در این نبوده و خدا اینقدر دوستت داشته که نمی خواسته بعد از ازدواج اسیب ببینی. اصلا به این فکر نکن که چرا این اتفاق افتاد و تو خیلی چیزها از دست دادی. به این فکر کن که این بخشی از زندگیه تو بوده که باید تجربه می کردیش تا یاد بگیری. الان کلی تجربه داری که میتونی در زندگیت ازشون استفاده کنی و از چنین آسیب هایی در آینده جلوگیری کنی. به این فکر کن که بدست آوردن چیزهای ارزشمند سخته و تو الان چیز ارزشمندی که همون تجربه است کسب کردی که خیلی میتونه در آینده کمکت کنه.
اون آدم به هر دلیلی وارد زندگیه تو شد و به هر دلیلی خارج شد مهم نیست. مهم اینه که باعث شد تو خیلی چیزها یاد بگیری. پس برای این که از منفعت هایی که این رابطه برای تو داشته بتونی در اینده استفاده کنی، لازمه که خوب بشناسیشون و نقطه ضعف هاتو پیدا کنی. ببینی کجای کارت مشکل داشته که باعث شده به کسی که هنوز تکلیفش با خودش مشخص نشده وابسته بشی.
سعی کن برای خودت یادداشتشون کنی تا یادت نره. چون متاسفانه ذهن آدما این جور چیزها رو زود فراموش می کنی و یه وقت در آینده می بینی هنوز اشتباهات گذشته ات دارن تکرار میشن.
مثلا چند تاشو مثال می زنم. بقیه شو باید خودت پیدا کنی
وابستگی عاطفی در رابطه اینترنتی. درسته شما در دانشگاه هم در ارتباط بودید ولی همون طور که گفتی رابطه غیر اینترنت و اس ام اسی تون خیلی سر سنگین بوده. این خودش استارت مشکلات بعدیه شما بوده چون تو اینترنت رابطه ها ناخودآگاه خیلی صمیمی تر از روابط واقعیه و اگه کنترل نشه به احتمال غریب به اتفاق وابستگی عاطفی به وجود میاره
یا مثلا توجه بیش از حد شما به پسر. من خودم روی این قضیه مشکل دارم ولی اینو می دونم که اگه خیلی در دسترس پسر باشی واست طاقچه بالا می ذاره یا نسبت بهت سرد میشه. حالا در دسترس بودن چه از نظر آنلاین بودن، اس ام اس دائمی، یا ملاقات حضوری.
باز هم برو فکر کن ببین چه کارهایی کردی که وقتی الان فکر می کنی می بینی کار درستی نبوده و اونا رو به عنوان تجربه های ارزشمندی که در آینده حتما باید بهشون توجه داشته باشی واسه خودت یادداشت کن.
موفق باشی خانووم :46::43:
RE: وابستگی فکری به همکلاسی سابق
الهام جان
یک هفته همش گذشته. به خدت زمان بده. من تا 4 ماه همه کارهای شرکتم روی هوا بود و دائم به یک نقطه خیره
می شدم و گریه می کردم بعد از بهم خوردن ازدواجم. طبیعیه. به احساساتت زمان بده اما تمرکز نکن روی اینکه اصلا
بهش فکر نکنی! عادی برخورد کن با احساست. اگه لازمه گریه کن. بگذار احساست آروم بشه عزیزم :46:
این متن رو بخون :
نقل قول:
نوشته اصلی توسط baran.68
سر تا پایم را که خلاصه کنند ، میشوم مشتی خاک ...!
که ممکن بود خشتی باشد در دیوار یک خانه
یا سنگی در دامان یک کوه
یا قدری سنگریزه در انتهای یک اقیانوس ...
و یا شاید خاکی از گلدان ...!
یا حتی غباری بر پنجره ...!
اما مرا از این میان برگزیدند برای نهایت .... شرافت .... انسانیت...
و پروردگارم که بزرگوارانه اجازه ام داد به نفس کشیدن ... دیدن ... شنیدن ... فهمیدن
و ارزنده ام کرد به واسطه ی نفسی که در من دمید...
من منتخب گشته ام برای قرب ... برای سعادت ...
من مشتی از خاکم که خدایم اجازه ام داده به انتخاب و تغییر ...به شوریدن ... به عشق...
وای بر من اگر که قدر ندانم
وای بر من اگر که باز هبوط کنم به خاک
واقعا الهام شایسته اون آدمی هست که بویی از عشق نبرده؟ این سوال رو بگذار هر روز عقلت از احساست بپرسه
تا به مرور مجابش کنه!
عزیزم به خودت سخت نگیر. به خودت فشار نیار! به خودت زمان بده! تعدیل احساس به زمان نیاز داره!
همه چیز درست میشه. اما با صبر و مرور زمان. من خودم 6 ماه از زندگی و به طبع اون 6 ماه ، 1 سال از همه چیز
عقب موندم و از 25 سالگیم تا 26 سالگی عمرم رفت اما در عوض تجربه ای بسیار گرانبها بدست آوردم.
پس به احساساتت زمان بده. به مرور خودش با خودش کنار میاد.
یکی از راه های تسریع درمان ، اشک ریختن برای دل شکسته ات در محضر خداوند و راز و نیازه باهاشه تا سبکت
کنه از احساسات منفی.
راه دیگرش نوشتنه. برای دل خودت ، برای خدا ، برای احساسات نابت تا خالی تر شی از بار احساسات و وابستگی های منفی!
راه بعدی سفر به امام زاده ها و یا سفر به مشهد و رفتن نزد امام رضا و در دل با این بزرگانه.
سعی کن تنها نمونی. احساساتت رو سرکوب نکن و سعی کن به خودت با منطقت دلداری بدی!
مرد شایسته تو جایی در انتظار توست و کائنات منتظر تو هستن تا سرنوشتی زیبا برای خودت رقم بزنی.
تمام در و دیوار اتاقت رو پر از جملات زیبایی که دلت میخواد بنویسیشون بکن تا ضمیر ناخودآگاهت و احساست ببینه
و بخونه.
با خودت مهربونتر باش و به خودت عشق بورز و برای خودت هدیه بخر.
یک مدت به خودت استراحت بده و سخت گیریهای علمیت و کاریت رو کم کن.
به هیچ عنوان موسیقی های غمگین گوش نده و موزیک های ریلکسیشن گوش بده.
یوگا کار کن تا از انرژی های منفی تخلیه بشی.
ذکر زیاد بگو ، دوش زیاد بگیر و قرآن بخون.
اگر تونستی در کلاس های دکتر محمد شجاعی شرکت کن یا فایل های صوتیش رو بخر و گوش بده در زمینه انسان
شناسی.
روی اعتماد به نفست کار کن!
برات دعا می کنم که خداوند از غم نجاتت بده.
این دعا رو هم زیاد بخون تا غم از دلت پر بکشه و بره :
سبحان الله یافارج الهمّ ویاکاشف الغم فرّج همی ویسرّ أمری وأرحم ضعفی وقلة حیاتی وأرزقنی من حیث لاأحتسب
یارب العالمین
RE: وابستگی فکری به همکلاسی سابق
سلام به همه دوستای خوبم
امیدوارم طاعات و عبادات همتون قبول باشه
الان تقریبا بیست روزی شده که من تماسی با همکلاسیم نداشتم، بهش هیچ اس ام اسی نفرستادم... منی که تا قبل از اون امکان نداشت روزی یه بار حالش رو نپرسم... الان بیست روزه که من بهش پیامی ندادم
فقط اون خودش دو بار تو این بیست روز بهم ایمیل زد راجع به کارهای اداری که منم خیلی رسمی بهش جواب دادم... و دیگه هیچ... ولی اون بی انصاف حتی حال من رو هم سوال نکرد...با اینکه فهمید من حالم بده...:302:
من جلو خودم رو واقعا گرفتم تو این روزها، خیلی دلم می خواد حالش رو سوال کنم...ولی چه فایده وقتی فهمیدم من براش هیچ ارزشی ندارم که حتی حالم رو سوال کنه...
ولی من هنوز نتونستم از نظر روحی احیا بشم...خیلی سعی کردم برای خودم مشغولیت درست کنم ولی سراغ هر کاری هم که میرم باز فکرش میاد سراغم... هنوزم در کل غمگین هستم...نمی دونم این روند خوب شدن چقدر طول میکشه؟ ... فقط حداقل کاری که تونستم بکنم اینه که بهش پیامی نمی دم و باهاش تماسی نمی گیرم... همین... ولی فکرم هنوزم درگیره...ولی شاید فهمیدم که اون واقعا دوسم نداشته هیچ وقت...:(
دنبال راهکار می کردم حالم خوب شه... خسته شدم از این حال خودم... چقدر دیگه باید صبر کنم؟ تمام کارایی رو که گفتین کردم... ورزش... کتاب... یوگا... کلاس های متفرقه.... سخنرانی های موفقیت...نیایش...ولی راستش از دعا و نیایش به درگاه خدا دیگه ناامید شدم...خدا اگه بخواد می تونه بهم کمک کنه ولی چرا کمک نمی کنه؟؟ خیلی دعا کردم به همه ائمه توسل کردم... دیگه چی کار باید بکنم از این حال روحی نجات پیدا کنم و از این غم رها شم؟
RE: وابستگی فکری به همکلاسی سابق
سلام ستاره خوشبخت
خوب قابل درک هست که وقتی دلایل به طور منطقی مطرح نشده شما ذهنت هزار جور علت تراشی میکنه و در واقع کنجکاوی ذهنت نمیذاره اون قضیه رو فراموش کنی.به نظر من خودت یک علت رو به ذهنت بده حتی اگر واقعیت هم نداره.مثلا دلیل رابطه اون آقا رو کلا یک سوئ استفاده علمی ببین اینکه با استفاده از احساس شما میخواسته به راحتی به مقالات بیشتری دست پیدا کنه.دیگه نذار ذهنت دنبال علت دیگه ای بگرده یا یک دلیل دیگه که بیشتر باب میلت هست.کاری کن ذهنت دیگه به خودش اجازه کنجکاوی نده.
من مقاله تکنیک توقف فکر رو نخوندم ولی معمولا دقیقا وقتی افکار منفی سراغم میاد (در مورد ناراحتی از آدمهای دیگه که من کاری برای تغییرشون از دستم برنمیاد) درست در همون لحظه قرآن رو باز میکنم و 2 صفحه با ترجمه میخونم و بعدش حل مشکلم رو به خدا میسپارم به نظر خودم یه جورایی مثل توقف فکر هست.یعنی کلا تا یه مدت راحت میشم و خوشحال.
ضمنا با شروع ترم مهر و مشغله کاری بیشتر مشکلت کم رنگ میشه.شما برای اینکه کلا این افکار سراغت نیاد به زمان نیاز داری باید این مدت ناراحتی رو تحمل کنی بعدش مطمئن باش حتی این افکار سراغت نمیاد.
امیدوارم در حل مشکلت موفق باشی همونطور که تونستی از پس خیلی از مشکلات بربیای و به موفقیتهای تحصیلی برسی :323:
RE: وابستگی فکری به همکلاسی سابق
ستازه عزیز:72:
شنیده ام که زن ها و مردها در پایان یک رابطه عشقی بصورت زیر عمل می کنند:
http://www.charbagh.com/public/album...277.jpg?c=9ffd
(شاید بهتر باشه زمانها را بجای روز - ماه و بجای ماه سال بگذاریم.)
پس لطفا اجازه بده زمان......زمان......زمان بگذره و هیچ....هیچ...هیچ تماسی با ایشون نداشته باش.
حتی اگه می تونی جواب ایمیلهاشم یکی در میون بده.
موفق باشی:72:
RE: وابستگی فکری به همکلاسی سابق
ستاره خوشبخت سلام
دوست عزیزم منم بهت تبریک میگم
درک میکنم اوقات بسیار سختی گذروندی ولی بعدها به ارزشش پی میبری
شما آدم عاقل و فهمیده ای هستی که با عاقل بودنت مطمئنا به موفقیت میرسی
به قول معروف
چنان نماند و چنین نیز نخواهد ماند....
پیروز باشی:72:
RE: وابستگی فکری به همکلاسی سابق
اتفاقا به نظر من خدا حسابی کمکت کرده که از دست این آقا خلاص شدی و حسابیم هواتو داره که الان با این تالار اشنا شدی و داری تلاش میکنی فراموشش کنی
مطمئن باش یه روز کامل یادت میره...صد در صد
متاسفانه تو این دوره زمونه خیلی از پسرها این طورین!!
منم نمی دونم با خودشون چه فکری میکنن...هیچ کدوم از دخترها نمی دونن...وگرنه نصف تاپیکهای این تالار الان نبود
شاید
فکر میکنن یکی بهتر گیر می یارن؟؟ یا فکر میکنن به به!! من چقدر زرنگم و می خوان به خودشون ثابت کنن چه باحالن که این طوری مخ دختر مردمو میزنن؟؟
هرکدوم باشه مسئولش فقط خودشونن و قطعا نتیجه اشم می بینن و ما باید به فکر خودمون باشیم که دوباره گیر یکی مثل اونا نیوفتیم...پس زیاد فکر نکن اون الان چی فکر میکنه یا چرا این کارو کرد
و متاسفانه بعضی هاشون اون قدر قصی القلبن که از تنها ضعف دخترها یعنی همون وابستگی زودشون سو استفاده میکنن
من همیشه دعا میکنم دخترها ی این کشورمون هر روز بیشتر و بیشتر از این لحاظ آگاه بشن چون اکثرشون در مورد این مسائل خیلی معصومانه و رویاگونه فکر میکنن...روزگار بدی شده!!
البته بگم اصلا حرفمو به همه پسرها و همه دخترها تعمیم نمی دم
دوست عزیزم واسه شما دعا میکنم که زود زود همـــــــــــه چیزو فراموش کنید:72:
RE: وابستگی فکری به همکلاسی سابق
ستاره جان این خیلی خوبه که تونستی به خودت مسلط بشی و ارتباطتو قطع کنی. همون جور که دوستان گفتند حتی ایمیل های کاریش رو هم یکی در میون جواب بده یا دیر به دیر. یعنی بگذار چند روز بگذره بعد یه جواب خشک و مختصر بده بذار بفهمه الکی نیست دختر گل ما رو اذیت کنه بعدشم واسه هر کاریش مزاحمش بشه و سریع جواب بگیره.
راجع به این که میگی هی فکرش میاد تو ذهنت نظر من اینه که اصلا اهمیت نده. حتی اگه فکرش اومد هم بهش فکر کن ولی منفی. یعنی یاد مشکلاتی که واست پیش آورد بیفت. یاد ناراحتی هایی که به وجود آورد برات. به این فکر کن که چقدر روحیه ات رو خراب کرده. چقدر ازت سو استفاده کرده. به این که چقدر از صدقه سری تو تو کارش پیشرفت کرد و چطور به محبت های تو پشت پا زد. هر وقت فکرش اومد سراغت به اینا فکر کن. شاید دوستان مخالف نظر من باشن. ولی از نظر من این راه خیلی سریع جواب میده و راحت تر ذهنتو آروم میکنه و زمانی که باید سپری کنی تا آروم بشی رو خیلی خیلی کوتاهتر میکنه. اگه به نظرت درست میاد امتحانش کن عزیزم.
من خودم اینجوریم که اگه هی بخوام با یک فکری مقابله کنم بدتر در دقیقه میاد سراغم. سعی کن با افکارت کنار بیایی تا واست عادی بشه. فقط بهشون جهت بده
موفق باشی دختر خوب :46::43: