RE: کمک کنید لطفآ، من در خارج از کشور در آستانه طلاق هستم از نامزدم
از اینکه ایشان شما و خانوادتان را خسیس میخوانند تعجبی نیست، معمولا انسان توجیح گر روابط و عملکردهای خودشه، ایشان میداند به عنوان یک مرد داره خست نشان میده و داره لجبازی میکنه، اما میخواهد اینجوری توجیح کنه که این رفتار من به خاطر عملکرد شما و خانوادتون هست، دقیقا هم نقطه ضعفهای خودش را به شما نسبت میده ......
کاملا میفهمم شرایط و عملکرد همسرتان را
خست یکی از بدترین خصلتهای یک مرد هست که میتونه زندگی را جهنم کنه.
عزیزم، فکر میکنم تصمیم خودت را گرفتی اما میخواهی مطمئن شی، پس مشاوره را برو، الان هم که فصل امتحانات تمام شده، اگه میتونی، و قت بگذا ر بیا ایران و کنار خانوادت و با همفکریشون تصمیم نهایی را بگیر، چون بالاخره حامیان شما خانوادت هستند، اونها هم به عنوان پدر و مادر حق دارن تا در این شرایط کنارت باشن در ضمن وقتی با مشورت تصمیم بگیری، مطمئنا بهترین راه انتخاب میشه و راه افسوس بسته میشه..
RE: کمک کنید لطفآ، من در خارج از کشور در آستانه طلاق هستم از نامزدم
دوستان کسی نظری نداره که من چجوری میتونم این همسره مادی رو مهارش کنم . آیا اصلان راهی وجود داره که آگاه بشه از مفهومه زندگی مشترک ؟ یا اینکه باید ترکش کنم واسه همیشه .همسره من همش اصرار به منصرف کردنه من از طلاق داره میکنه ولی میگه میریم خونه بزرگ ولی باید هر ۲ شریکی زندگی کنیم یعنی هر ۲ نصفه در آمدمون رو بزاریم کنار تا با اون زندگی رو بچرخونیم ۲ تائی. من هم میگم خوب تا وقتی که در آمده تو به تنهائی کفایت میکنه خوب وظیفه خودته ماله من هم که داره ذخیره میشه واسه هر وقت که نیاز به پس انداز داشته باشیم . باز میگه اگه قرار بودش کسی رو بگیرم که من مجبور به تامینه مخارجش باشم که از روستا دختر میگرفتم . راستش من دچاره این حس شدم تو این مدته که باهاش زندگی کردم که اون هدفش فقط سوه استفاده و راحت طلبی هستش
به نظاره شما شوهره من تو این سن راهه چاره داره
راستش من میخام واسه شوهرم شرایط بزارم البته اگه ۱۰۰% تصمیم به برگشت داشته باشم که فلان ندارم ولی میخام با شما هم مطرح کنم
۱- زیاد کردنه مهریه از ۱۴ تا به نمیدونم بالایی ۱۰۰ تا یا شاید ۲۰۰ تا
۲-دادن تهد محضری که حقه مسکن با من باشه در ایران تا اگه ی روزی برگشتیم من مجبور به رفتن به شهر اون نباشم
۳- گرفتن حقه طلاق
۴- آمده کردنه مسکنه مناسب قبل از مراسم عروسی و رفتنه من بعد از عروسی
۵- گرفتنه مراسم عروسی در تهران (چون قبلا میخاستم شهر اونا باشه )
۶- ثبته ازدواجم در کشوره محله اقامتمون قبل از گرفتن عروسی در ایران تا بتونم از حقه زن در این کشور استفاده کنم
۷- چون من در کشوره محله اقامته شوهرم کارم رو ترک کردم پس اگه برگردم ی مدتی بیکارم میخام به شوهرم بگم هیچ عجله واسه کار ندارم میخام وقت بزارم واسه رفتن به کلاس زبان و یاد گرفتنه زبونه انجا
RE: کمک کنید لطفآ، من در خارج از کشور در آستانه طلاق هستم از نامزدم
چه جالب
شوهر منم همیشه خانواده منو محکوم به خسیسی و ندید بدید بودن و تازه به دوران رسیده بودن میکنه
میگه از خونواده تو که به من خیری نرسیده پس از منم توقعی نداشته باش.
ببین من ندیده بهت میگم نه مهریه رو زیاد میکنه نه حق طلاقو بهت میده که هر وقت خواستی بتونی ولش کنی بری و مهریه تم بذاری اجرا.
ولی از من میشنوی اگه دل بستگی عاطفی خاصی به این آدم و این زندگی نداری و میتونی راحت ازش دل بکنی و توانایی روحی طلاق رو هم در خودت میبینی یک لحظه هم درنگ نکن. خست وحشتناک این آدم از پا درت میاره نمیذاره طبیعی و نرمال زندگی کنی.
این مرد به درد یک عمر زندگی نمیخوره. مطمئن باش.
RE: کمک کنید لطفآ، من در خارج از کشور در آستانه طلاق هستم از نامزدم
شوهرتون خصوصیات مثبتی داره؟
چند از از خصوصیات مثبتش را بنویس
RE: کمک کنید لطفآ، من در خارج از کشور در آستانه طلاق هستم از نامزدم
خصلته جالبه چندانی به چشمه من نیومده والی خوب میتونم بگم تو کاره خونه کم و بیش کمک میکنه، اینجا یعنی تو خارج خیلی هوام و داره از صبح که میرفتیم سره کار تا عصر که برگردیم با زنگ یا ایمیل ازم خبرم خبر میگرفتش . بدونه من جائی نمیره حتا واسه خرید تا فروشگاه هم دوس داشتش من باشم .همینا واقعن دیگه چیزی یادم نمیادش. وقتی هم که میومدیم ایران واسه سفر دوس داشتش همیشه همراهه هم باشیم همه جا تنهائی حال نمیکردش مثلا بمونه شهر خودشون چون من بیشتر از ۲،۳ روز انجا واسم خسته کننده میشودش و حوصلم سر میرفتش میخواستم زود برگردم تهران بیشتر با پدر مادرم باشم بهش میگفتم من رو برگردن دوباره خودت بیا شهرتون بیشتر بمون میگفتش نه باید همه جا با هم باشیم
RE: کمک کنید لطفآ، من در خارج از کشور در آستانه طلاق هستم از نامزدم
عزیزم این همه شرط؟
به نظر من همون تهیه مسکن، گرفتن مراسم در تهران و ثبت ازدواجتون در خارج هم میتونه حسن نیت ایشون را برسونه، آقایون معمولا نسبت به مهریه و حق طلاق حساسن و ممکنه با بی ادبی زیر سوال بری، این شرایط را باید قبل از عقد میگذاشتی یعنی شرایط ضمن عقد هست، اگر شما زندگی خوبی در آینده داشته بشی، بودن این دو شرایط یا نبودش تاثیری در زندگیتون نداره،
به نظر من بهتر آنچه را که حق اصلیت هست بگیری و اون هم تهیه یک مسکن مناسب با شئونات شما و درامد ایشون، این را هم از طریق یه بزرگتر یا کسی که ایشون قبول داره بهشون بفهمون که هزینه های زندگی با مرد خونست و در امد شما پس انداز میشه تا به موقع برای زندگیتون خرج کنین. نسبت به مکان زندگیتون بعد از مراجعت به ایران نمیدونم باید تابع ایشون باشین یا نه، احتمالا چون میدونسته شما اهل تهرانین و قصد مراجعت به شهرتون را بعد از تحصیل داشتین، ایشون موظف به تهیه مسکن در تهران باشن، البته اگر قبلا گفته باشن که میخوان شهرستان زندگی کنن و شما هم موافقت کرده باشین که حقی به شما تعلق نمیگیره، در این مورد حقوقی میتونین با مشاوره حقوقی 110 تماس بگیرین و بپرسین، یا از یک وکیل بپرسین.
RE: کمک کنید لطفآ، من در خارج از کشور در آستانه طلاق هستم از نامزدم
بچه ها هیچ کمکی واسه من نیستش؟ یعنی باید دیگه بیخیالش بشم
RE: کمک کنید لطفآ، من در خارج از کشور در آستانه طلاق هستم از نامزدم
عزیزم فکر نکنم دوام داشته باشه...من همیشه مادرم میگه مرد که خسیس بشه واسه زن و بچش زندگی رو کم کم به جهنم تبدیل می کنه....همیشه هم میگه که با ادمی که میخواین ازدواج کنید ببینید چه جوری رفته تو بازار کار..و چه مدت اونجا کار میکنه...معذرت می خوام اینو میگم..نمونشو دیدم...به خاطر ارث حتی شده این رابطه رو نگه میداره شوهرت...
سطح فرهنگ خیلی مهمه..خیلی...باید حداقل یه پله فرق می کردید با هم..نه 14 پله...
ایشالله شما میتونی ..به نظرم زن بسیار قوی هم هستی...چون درس خوندن تو یه کشور غریب ..بسیار سخته...
موفق باشی ...
کمک کنید لطفآ، من در خارج از کشور در آستانه طلاق هستم از نامزدم
سلام
من تقریبا ۲ سال هستش که عقد کردم ، ۳۳ سال دارم و همسرم هم الان ۳۵ سالشه
راستش من خارج از ایران زندگی میکنم ولی مشگلاتم با همسرم مثله خیلی از شما دوستانی هستش که داخل کشور هستید، میخام زندگیم رو از اول تعریف کنم از وقتی از ایران خارج شدم
من ساله ۲۰۰۹ به قصده ادامه تحصیل از ایران اومدم اروپا ،فوق لیسانس کامپیوتر میخوندم اینجا ،حدودا ۲ ماه از اومدنم می گذاشتش که یکی از فامیل های دور من رو برای پسرش از مادرم خواستگاری کردش ، پسره ایشون تو کشوره همسایه بودش والی کاملا به هم نزدیک بودیم از شهر اون تا شهر من با قطار ۳ ساعت راه بودش. خلاصه ما از طریقه خانواده ها با هم آشنا شدیم به قصده ازدواج همسرم از همون اول به من گفتن که تو شرکتی معتبر مشغوله به کار هستن با حقوق کافی به عنوانه مهندس . و هم چنین گفتن که تو این مدت ۵ سال که اومدن خارج از ایران سره این کار بودن و سرمایه نسبتا خوبی رو هم پس انداز کردن واسه شروع زندگی مشترک از من هم پرسیدم که دارائی چی دارم من هم گفتم نقدی چیزه خاصی نداشتم چون همش دانشجو بودم و یه دوره هم کار کردم والی پس اندازی نداشتم و الان هم که از ایران اومدم تهیه مخارجم به عهده پدرم هستش که از ایران واسم پول میفرسته ، البته این رو هم گفتم که پدرم تو ایران واسم ۱ آپارتمان هم تهیه کرده ، ایشون هم گفتش که این ۵ سال که اماده تو ۱ اتاق مجردی زندگیش رو گذرونده تا بتونه پول پس انداز کنه واسه وقتی که بخاد ازدواج کنه بتونه خونه خوب اجاره کنه، عروسی بگیره و ماشینی تهیه کنه.
تقریبا ۱ سال ما با هم در آشنائی بودیم قبل از عقد و تو این مدت میدیدم ایشون نسبت به شرایطه مالی خانواده من خیلی کنجکاو هستن یا مثلا همش تاکید میکنه که آپارتمانت اختیارش دسته خودته، قبل از عقد اختیارش رو از پدرت بگیر و از این حرفا که بیشتر جنبه مادی داشتش ، راستش از همون اول به خانوادم منتقل کردم که ایشون رو مادیات خیلی با من صحبت ،میکنه و پدرم هم تشخیص دادش که همسرم آدمه مادی هستش و گفتش صلاح نمیبینم با این ازدواج کنی والی من خوب من گوش ندادم و تابستون ۲۰۱۰ که اومدم ایران بعد از ۱ جلسه خاستگاری با ۱۴ تا سکه با ایشون عقد کردم ، البته مهریه انتخابه خودم بودش ولی خانوادم مخالفه این مهریه بودن. اگه از نظره شرایطه خانوادگی هر ۲ بخواهین بدونین باید بگم که پدره من مهندسه تحصیل کرده اروپا هستش مادرم هم دبیر بوده لیسانس و ۱ برادر هم دارم کوچکتر. همسرم پدرشون تقریبا ۸۶ سالشه و شغلش مستخدم مدرسه بودن مادرشون هم ی خانومه قدیمی هستن، کلان ۷ تا خواهر برادر که همسره من بچه یکی مونده به آخر هستش از نظره موقعیته مالی خیلی ضیف بودن و واقعن با شرایطه خیلی خیلی سختی بزرگ شدن ، واسه همین مادر شوهرم تو شهرستانشون به خسیس بودن یا بهتره بگم اقتصادی بودن معروف شده والی خوب من توشرایطه خیلی خوبی بزرگ شدم با رفاهه کامل تو یکی از بهترین محله های تهران (امیدوارم از حرفام برداشت نشه که دارم نسبت به خودم با غرور صحبت میکنم فقط میخوام شرایطه خودم و شوهرم واسه خواننده روشن بشه )
من از روزی که عقد کردم با همسرم دچاره مشگلاته جور وا جوری شدم مثلا فردای روزه بد از عقدم ما از تهران رفتیم شمال واسه مسافرت همونجا همسرم گفتش تو اونی نبودی که من میخواستم ، چرا بابت اینجوری مادرت اون جوری یا مثلا از همون روزه اول با من فقط دعوای مادیات میکردش مثلا همون چند روز بد از عقد به پیشنهاده مادرش سکه های هدیه عقدم رو گفتش بفروشیم بزاریم بانک با سودش قسطه واز ازدواج بدیم، که من بدونه کوچکترین مخالفتی قبول کردم با وجودی که شوهره من اینقدر حقوقش و درآمدش نسبت به پوله ایران کافی بودش که اون ۴ ملیون وام اصلآ به چشم نمیومدش ولی من هیچی نگفتم. یا از روزه اول همش میگفتش آپارتمانت کوش از بابت اختیارش رو بگیر یا از این حرف های اینجوری وقتی من به خانوادم منتقل کردم پدرم گفتش حالا که این مرد نیومده و از راه نرسیده فقط داره حساب کتابه آپارتمان میکنه اصلان نمیدم نمیخام بدم لیاقتش رو نداره یا همش همسرم میگفتش جهیزیه چی داری؟ من هم گفتم جهیزیه یعنی وسیله خونه شما خونه تهیه کن من هم وسائل رو میخرم. بعدش گفتش ۲ تا تکه تیر و تخته به چه درد من میخوره من پولش رو میخوام و این حرفش واسم خیلی عجیب بودش یا مثلا چون من اون موقع هنوز دانشجو ترم آخر بودم و هنوز عروسی هم نگرفته بودیم ولی واسه اینکه همسرم راحت باشه حاضر شدم برم کشوره همسایه پیشه شوهرم بمونم و فقط وقتی دانشگاه کار دارم بیام سر بزنم یعنی رفت و آمد کنم ، خلاسه من رفتم بد از عقد پیشه همسرم تا با اهم باشیم ولی مکانش خیلی ناجور بودش کلان خونش ۱ اتاقه ۱۴ متری بودش که حتا آشپزخونه هم نداشتش فقط پشته درب ورودی ۱ گازه رو میزی بودش که امکانه غذا درست کردن میداد، حتا من مجبور بودم ظرف رو تو دستشوئی بشورم خونه از ۱ اتاق و ۱ حمام دستشوئی تشکیل شده بودش شاید باورتون نشه والی مجبور بودم از درب توالت فرنگی به عنوانه محلی واسه گذاشتنه ظرفها استفاده کنم تا بتونم اونا رو تو دستشوئی بشورم ، شاید واستون عجیب باشه ولی همسره من این شرایط رو ۵ سال به خودش داده بودش تا پول پس انداز کنه کم کم شرایط فشار میاوردش ولی زیاد اعتراض نمیکردم تا اینکه اون جای کوچیک بائس شدش کم کم بینه من و همسرم بحس بوجود بیادش من بهش میگفتم پس چرا خونه راحت نمیگیری تو که میگفتی من بیام میریم خونه بزرگ میگیریم پس چی شدش؟ اون هم گفتش با حلوا حلوا کردن دهان شیرین نمیشه به بابات بگو بیادش جلو واسه اسایشه دخترش خارج کنه؟ یا مثلا به من میگفتش اینجا خارجه زندگی دنگی خونه شوهر جای مفت خوری نیستش خودت باید خرجت رو در بیاری این حرفا رو با وجودی میگفتش که کاملا حقوقش کفاف زندگی اون کشور رو میدادش. یا مثلا میگفتش ما فک میکردیم خانواده شما خیلی لارج باشن ولی از دسته بابت ۱ قطره آب هم نمیچکه من هم گفتم خوب پدرم نا سلامتی من رو شوهر داده دیگه مسوولیته من با تو هستش اون هم برگشت گفت پس بابت خوب وقتی تو رو سره من ول کرده خلاصه تو اون مدت ۱ بار به من نگفتش بابا این پول پیشت باشه شاید بخای چیزی بخری واسه این خونه میگفتش از پولی که بابت داده بوده واسه زمانه دانشجویت خارج کن واسه خودت که من هیچ حرفی نداشتم و این کار رو میکردم ولی شوهرم به عنوانه شوهر ۱ بار هم از من نپورسیدش پولی لازم داری یا نه تو کشوره غریب ، حتا وقتی چند ماه بد از عقدمون واسه اولین بار میخاستم بریم ایران دوتائی من رو مجبور کردش تا پوله بلیتم رو خودم پرداخت کنم و تو ایران هم ۱ قرون پول تو کفه دسته من نزاشتش و من مجبور بودم به پدرم رو بندازم.
خلاصه تو اون مدت ما تو همون ۱ اتاق ادامه دادیم تنگی جا و وسواسه شدیده شوهرم بحس و کش مکش رو بینه ما زیاد کردش و هر روز خانواده من بودن که شوهرم اونا رو به خست متهم میکردش. تا اینکه مجبورم کردش کار پیدا کنم رفتم تو یه شرکت در رابطه با تحصیلم کاری پیدا کردم حقوقش خوب بود ولی باز هم شوهرم دلش نمیومدش آسایش و راحتی واسه زندگی درست کنه بریم خونه راحت تر . حتا به من گفتش اینجا جای مفت خوری نیستش اینجا زن و شوهر دنگی زندگی میکنن اگه اومدی و حالا هم که کار پیدا کردی باید اجاره این اتاق رو با پوله آبش رو کامل پرداخت کنی من هم چیزی نگفتم، و باهاش همراه شدم وبا وجودی که اجاره اون اتاق یا اصلآ کله خرج و مخارج ما ۲ نفر شاید نصفه حقوقه همسرم نمیشودش ولی من هم قبول کردم باهاش هم راه بشم ، تو این ۲ سال عقد ۲،۳ سری رفتیم ایران سفر هر بار که رفتیم خانواده و فامیل های من دنیای احترام کردن به ما هر شبی دعوت میشدیم مهمونی والی میدیدم در عوض شوهرم انگار فقط طلبکاره از همه همش فک میکردش فامیل ها و پدر مادره من به دیده پایین بهش نگاه میکنن چون سطحه خونوادش از من پایین تره، در صورتیکه اصلان اینجور نبوده و پدر و مداره من مادی نیستن فقط شخسیاته آدم ها هستش که واسشون مهم به پول اهمیت نمیدن، والی شوهرم فک میکنه همه اون رو هنوز بچه ی خانواده سطحه پایین و فقیر میبینن . خلاصه شوهرم تو این مدت ۲ سال خیلی من رو تحقیر میکردش میگفتش شما فک میکنید کی هستید مگه چنتا خونه دارد قیمته ماشینتون چنده ؟ همش به مادیاته خانواده من فک میکنه اصلان احساس میکنم فقط واسه مادیات اومده جلو فقط چون دیده پدره من دستش به دهانش میرسه با من ازدواج کرده ولی بدش چون دیده بابایی من بهش پول و پله نداده انگار سر خورده شده همش میگه ما به کاهدون زدیم ، خلاصه تو این ۲ سال عقد من از خوردم، گشتم، پوشیدم حتا اجاره اطاقه مجردی شوهرم و پوله آبش رو هم من پرداخت کردم آخه اینجا پوله آب سالانه میادش و تقریبا هم گرونه نسبت به ایران والی کم کم احساس کردم که شوهرم داره خودش رو کنار میکشه تو این زندگی هیچ مسوولیته مالی نسبت به این زندگی قبول نمیکنه من هم کم کم اعتراض کردم اون هم گفتش اگه قرار بوده زنی بگیره که مجبور باشه خرجش رو بده از روستا دختر میآورده ولی من رو گرفته تا برم سره کار و خودم خودم رو اداره کنم و با وجودی که در آمدش واسه ۲ نفر آدم عالی هستش والی اصلان نمیخاد مسوولیته من و زندگی رو قبول کنه ، ماهه اردیبهشت قرار بودش بریم ایران واسه عروسی ولی مادر بزرگم فوت شده و عروسی کنسل شدش ما امدیم ایران و چند روز رفتیم پیشه مادر شوهرم یک روز دیدم شوهرم از قبل با مادرش صحبت کرده بوده که دوس داره برگرده ایران و بره شهر خودش زندگی کنه البته اینو به من هم میگفتش قبلا من هم با ایران برگشتن مشگلی نداشتم ولی فقط تهران چون فقط تهران امکانه کار و زندگی خوب داشتم از شهر اون بدم میادش جای عقب افتاده هستش بدونه امکانات و پیشرفت زندگی ، خلاصه دیدم مادر شوهرم گفتش حالا یه چند وقتی بیا اینجا با ما زندگی کن من هم حسابی عصبانی شدم از کوره درفتم و گفتم که امکانش نیستش و بیشتر از اینکه شوهرم به مادرش اجازه دخالت داده بودش ناراحت شدم به حالته قهر ماشین رو سوار شدم یه راست اومدم تهران ، بدش دیدم مادر شوهرم تلفن برداشته به شوهر خالم زنگ زاده و راجع من کلی بد و بیراه گفته که این دختر شکمش بزرگه پاهاش چاقه () من دختری هستم قد ا ۱۷۸ والی باریک نیستم کمی توپولام هیچ کس بهم چاق نمیگه البته به جز شوهرم که عادت داره از همه چیزه من ایراد بگیره یا مثلا گفته بودش عروسم فقط ۴۰۰ هزار تومان پول تو کیفش گذشته اومدش شهره ما ، آخه من نمیدونم پوله تو کیفه من رو هم این زن بهش کار داره؟ یا مثلا گفته بوده چرا رفته تهران آرایشگاه ۵۰۰ هزار تومان خرجکرده؟ در صورتیکه همه رو از خودم دادم نه از مادر شوهر گرفتم و نه از شوهرم خلاصه من از اون وقتی با همسرم قهر کردم الان تقریبا ۲ ۳ ماهه، راستش دیگه خسته شدم از اینکه تو زندگی هم زن باشم هم مرد باشم شوهرم هم خودش رو کنار کشیده باشه، خرجی نده و بگه اینجا همه چیز دنگی من هم برگشتم و اینجا دارم به تنهائی زندگی میکنم الان، به شوهرم هم گفتم که میخام طلاق بگیرم طلاقه توافقی ظاهرا قبول کرده والی همش میخاد من رو مجاب کنه که دوباره به اون زندگی برگردم و باهاش ادامه بدم خانوادم هم میگن از این طلاق بگیر نمیتونی ۱ عمر با مرده بی مسولیت ادامه بدی راستی این رو هم بگم وقتی خونه مادر شوهرم بودم پدر شوهرم بهم گفتش : حواست رو جم کن اختیارت رو دسته شوهرت و مادرش ندی یک وقتی، گفتش مادرش مادر نیستش فتنه هستش هر روز زنگ میزنه به پسرش صبحا پشته تلفن یادش میده و زبدگی شما رو داره خراب میکنه.
خلاصه من تصمیم گرفتم از همسرم که نه خرجی میده، نه پیشه مردم حمایتم میکنه و نه از خودش قدرته تصمیم گیری داره و باید مادرش بهش خط بده میخام جدا بشم بهش که پیشنهاده طلاق دادم گفتش به سلامت نه با خودت پول آوردی نه خونه آوردی نه ماشین آوردی دلم بهیچیت خوش نیستش به سلامت از طرفی هم تو حرفاش میخاد راضیم کنه که دوباره برگردم والی کاملا مستقل باشم از خودم بپوشم بخورم و بگردم اون هم مسولیتی نداشته باشه
لطفآ راهنامه کنید من چه کار کنم؟ آیا راهی هستش شوهره من اسلاح بشه ؟ حتا ۱ بار هم همین دفع آخر شوهرم به شوهره خالم گفته بوده زنه من گفته بوده آپارتمان دارم والی حالا میگه بابام نمیده گفته بوده زن من اغفالم کرده که حالا میگه خونه ندارم ، شوهر خاله من هم گفته بوده پس تو اینو فقط واسه ۱ آپارتمان گرفته بودی نه ۱ عمر زندگ
RE: کمک کنید لطفآ، من در خارج از کشور در آستانه طلاق هستم از نامزدم
عزیزم خودت بهتر شوهرتو میشناسی پس خودت بهتر میدونی که ادامه زندگی به نفعته یا به ضررت.
ببین تو این 2-3 ماهی که جدا بودی حال و هوات بهتر بوده یا بدتر؟
احساس آرامش بیشتری میکردی یا احساس وابستگی بیشتر؟
آیا امکانش هست که شوهرت کلا بیخیال دارایی که داری بشه یا اینکه بازم میخواد طعنه و کنایه هاشو ادامه بده و طلبکار باشه از تو و خانوادتو بازم بگه پس خونت کو؟؟
میتونه بیخیال مادر و دخالتهای مادرش بشه؟
من نظری ندارم عزیزم این تصمیمی هست که باید خودت بگیری و آیندتم در نظر داشته باشی..اگرم میخوای جدا شی بازم باید مسائل بعد از جدایی رو در نظر بگیری.
البته مسائل بعد از جدایی به خیلی چیزا بستگی داره که مهمترینشون خانواده هست که حمایت کنند.