RE: پایمال شدن حق و له شدن غرور
سلام ایوب جان
زیر نام کاربری ات بنویس که شما خانوم هستی :72: آخه من هم اوایل فکر می کردم شما آقایی :316:
احساس پایمال شدن حق رو کاملا لمس کردم و می تونم باهات همدردی کنم ، چون درد سختی هست
یادم هست ، زنگ زدم به مامانم ، بابام ، داداشم و موضوع رو که براشون می گفتم ، بعدش ازشون می خواستم که فقط دلداریم بدهید ، چون دلم بدجوری سوخته بود
هرچقدر منطقی و عقلانی راهکار بهم نشون می دادند آروم نمی شدم
و فقط ازشون می خواستم راهکار ندید ... فقط یه چیزی بگویید که من آروم بشم و دلم اینقدر زجر نکشه
به قول خودت هزار راه حل پیش رو داشتم ، اما هیچکدومشون دلم رو آروم نمی کرد
یه تاپیک زدم و اینجا دردودل کردم
بعد حرف های دوستان رو توی ذهنم مرتب مرور می کردم ، کم کم اون آرامش توی دلم پیدا شد
راه حل آرام کردن دلم رو هم در این جمله دیدم خدا کنه که برای تو هم کارساز باشه :323:
به این نتیجه رسیدم که من تلاشم رو برای گرفتن حقم انجام دادم حالا نتونستم بگیرمش حتما حکمتی داشته و از خدا خواستم که
"خدایا حکمتش رو بهم نشون بده "
برای شما هم میتونه این جوری باشه که
شما راه درست رو رفتی و رفتار درست و شایسته ای رو از خودت نشون دادی ، و این موضوع که حق شما پایمال شده و غرورت شکسته شده خارج از کنترل و توان شما بده و حتما حکمتی درش هست ، به همین خاطر شما همچنان راه و روش درست رو بکار بگیر تا خدا حکمتش رو برایت روشن کنه :72:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بالهای صداقت
ممنون از لطف همه عزیزان گل که مثل همیشه با مهربونیشون منو شرمنده خودشون کردند
پنجشنبه که رفتم خونه تا آخر شب همین جوری ناراحت بودم خیلی زیاد
هرچی توی ذهنم گشتم ببینم چرا حقم اینجوری پایمال شد هیچ دلیل قانع کننده ای پیدا نکردم
هشتصدهزار تومن پاداشم رو خوردند یه آب هم روش
پنجشنبه شب با دخترم و دوستم رفتم بیرون فقط قدم زدن و خیابون گردی
توی راه حرف های شما دوستان رو توی ذهنم مرور می کردم
به این نتیجه رسیدم که من تلاشم رو برای گرفتن حقم انجام دادم حالا نتونستم بگیرمش حتما حکمتی داشته و از خدا خواستم که
"خدایا حکمتش رو بهم نشون بده "
امروز شارژ ِ شارژ هستم
حالم خیلی خوبه
صبح خوبی رو آغاز کردم و می خواهم سال خوبی رو هم شروع کنم
چقدر امروز هوا خوبه
چقدر امروز زیباست
یکی از همکارانم اومد توی اتاقم بهم گفت
خانمی چقدر امروز خوشگل شدی:227:
****
سارا جونم خیلی خوشحالم که شما باعث شدی جلوی ضایع شدن حقوق یک عده گرفته بشه
آنی جون عسل چشم و حتما ... رهایی رو قبلا تجربه کردم و تلنگر به جایی بود ... باید همین هم باشم
سابینا ی عزیزم ممنونم اره مهم اینکه خدا دیده
بلو اسکای عزیزم راست می گی این اتفاق در مقابل اتفاق شما دردش کمتره
شب بارانی مهربون حتما توکلم به خداست و ایماندارم که اگه این روزی از اینجا نرسید از یه جای دیگه میرسه
و کامران خوب
همیشه پست هایت واسه من مفید و آموزنده هست
من فکر می کردم این مختص اینجا و اینور آب هست ... حرف هایت را خوندم و از این جمله ات خیلی خوشم اومد
"""
دقت کن، این به اصطلاح مدیران، به نظر من احمقانهترین کار ممکن رو انجام دادن، چون دفعه دیگر اگر چنین کاری لازم باشه، شما این کار رو انجام نمیدی!!! در حالی که خیلی ساده میتونستن بخشی از اون پاداش رو به شما بدن و همچنان شما رو برای پروژههای بعدی داشته باشن.
"""
ایول دمت گرم ... اره دقیقا دیگه عمرا انجام بدهم ,این حرفهای ذهنم بود و خوشم اومد یکی ذهنم رو خوند
RE: پایمال شدن حق و له شدن غرور
سلام ایوب عزیز
بزار یه قصه برات تعریف کنم !.!
یه نفر توی همسایگیه خودش یه آدم بد ذات داشت که همیشه سعی می کرد اونو اذیت کنه و عصبانیش کنه یعنی توی دلش این بود که اون شخص عصبی بشه و بیاد برای دعوا ولی این مرده هیچوقت این کارو نمی کرد و همیشه آروم بود و لبخند می زد تا اینکه این همسایه بد ذات عصبانی شد و هر چی آشغال توی خونش داشت برد ریخت جلوی در خونه این آقای مهربون ....
وقتی ایشون اومدند بیرون و دیدند جلوی در خونش کلی آشغال ریخته و هر کسی از جلوی درش رد میشه بهش به حالت تمسخر می خنده بازم خودش رو کنترل کرد و سبدی که باهاش آشغال اورده بود رو برد توی خونش و کلی تمیزش کرد و بعد هم توش پر از میوه هایی که توی حیاط داشت کرد و برد جلوی در خونش و در زد ....و این آقای بد ذات وقتی دید در خونش رو می زنند پیش خودش گفت بالاخره اومد برای دعوا و من موفق شدم که عصبانیش کنم ...
و وقتی در رو باز کرد دید با کلی میوه اومده و بهش گفت که تو با چیزهایی که داشتی سطل رو برایم فرستاده بودی و منم با چیز هایی که داشتم برات سطلت رو پر کردم ....
می خواستم بهت بگم بعضیا دوست دارند از روی دشمنی ادم رو عصبی کنند و حتی دل می شکنند تا تو آرامش رو از دست بدی ولی سعی کن آرام باشی و تو با دست پر مهرت ازش پذیرایی کنی تا شرمنده بشه و نیازی هم نیست در این مورد چیزی بهش بگی همینکه محبتت رو ببینه از کارش پشیمون میشه .
RE: پایمال شدن حق و له شدن غرور
ایوب عزیزم سلام
حالت رو درک میکنم و دوستان هم راهنمایی خوبی برات ارسال کردن
به نظر من حال الانت مثل زخم تازه هست و درد و التهاب داره
الان حتی اگر این زخم را نوازش هم کنی درد داره
بهتره مدتی به خودت زمان بدی از تکنیک توقف فکر استفاده کنی و مدتی این موضوع را رها کنی
مطمینم بعد مدتی با اون روحیه و توانی که ازت سراغ دارم همه این افکار را مدیریت میکنی
ایوب جان دختر خانوم حساس صبر کن درست میشه
موفق باشی دوست من:72:
RE: پایمال شدن حق و له شدن غرور
با آبروی رفتم چه کنم!:47:
منو جلو همه کوچک کرد، خار و ذلیل شدم!
دیگه روم نمی شه برگردم!
دلم می خواد از همشون فرار کنم!
بقیه که نمی دونن اون اشتباه کرد، فک می کنن هر کاری کرده درست بوده! همه فک می کنن من چقدر بدبختم که اون این کار رو کرد!
همه فک می کنن من الآن یه موجود بی عرضه و دست و پاچلفتی هستم! درستم فک می کنن، اگه نبودم این بلا سرم نمی یومد! پس حقمه!
RE: پایمال شدن حق و له شدن غرور
ایوب جان تو که درست و حسابی نمیگی قضیه چیه؟اما از روی همین مطالبی که نوشتی تنها کاری که میتونی بکنی اینه که فرار نکنی.
نقل قول:
منو جلو همه کوچک کرد، خار و ذلیل شدم!
دیگه روم نمی شه برگردم!
دلم می خواد از همشون فرار کنم!بقیه که نمی دونن اون اشتباه کرد، فک می کنن هر کاری کرده درست بوده! همه فک می کنن من چقدر بدبختم که اون این کار رو کرد!
فرار کردن تو مهر تاییدی هست به اتهامی که بهت زده شده..کافیه بترسی،عقب بکشی،احساس ضعف کنی تا همه بگن اره پس اون حرفا راجب ایوب درست بوده.واقعا اون شخص اینکارو در حق ایوب کرده،کارش درست بوده.
یه مثال میزم و خودت میدونی در مثال جایمناقشه نیست.
دوستم با دوست پسرش دعواش شد...کار به جاهای باریک کشید..اون پسره رفت ابروی دوستمو پیش همه برد..پشت سرش حرفای وحشتناک زد..دوستم شوکه شد..چند روز نیومد دانشگاه..با نیمودنش اجازه داد بقیه به چرت و پرتایی که میگفتن اضافه کنن.
اجازه داد بقیه حرفای اون پسرو باور کنن.
اما اگه میومد دانشگاه..اگه با غرور سرشو بالا میگرفت،اگه با اعتماد به نفس راه میرفت همه میگفتن نه بابا اون پسره چرت گفته..اگه راست گفته بود این دختره انقد راحت نمیومد دانشگاه.
حالا تو ایوب..جریانت هر چی که بوده..اگه گریه زاری داری باشه وقتی تنهایی..تو اون جمع برو مثه قبل..با اعتماد به نفس..ازهیچ کس فرار نکن..حتی از اون شخص هم فرار نکن..بذار مردم چرت و پرتاشونو بگن اما وقتی رفتار تو رو ببینن نظرشون عوض میشه..میگن نه بابا ایوب اصلا این حرفا بهش نمیاد.
نه باب ایوب بی عرضه نیست..خانومی کرده چیزی نگفته.
ایوب شجاع باش..برو جلو..
موفق باشی
RE: پایمال شدن حق و له شدن غرور
با رفتارت, با فكرت, با دوري فكرشونو تاييد نكن
هر جا بري باز يه روزي يه ادم اينجوري سرراهت قرار ميگيره كه دلتو بشكنه, حقتو پايمال و غرورتو له كنه,تا اخر عمر ميخواي فرار كني و تاييد كني؟
يه بار براي هميشه تمومش كن
:305:اتفاقا جاي رفتار جراتمندانه همينجاست
خودت باش و مهر تاييد نزن به حماقت و بي رحمي يكي ديگه
RE: پایمال شدن حق و له شدن غرور
ایوب جان ، این چیزهایی که نوشته ای زایده ذهن تو هست ، این ها دیدگاهی هست که تو خودت در ذهنت برای خودت درست کرده ای ، به همین خاطر این تفکر را فرافکن می کنی به بقیه
یکبار امتحان کن ، واقعا یک روز با خودت شرط بذار که امروز در مورد خودم و اون موضوع احساس بد را کنترل می کنم ،
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ایوب
با آبروی رفتم چه کنم!:47:
خیلی سخته ، ولی انسان که یه جنس و شی نیست ، که بگوییم شکست و مثل اولش نمیشه ،
این قضیه و مشکل را یه مدت رها کن ، یعنی توی ذهن خودت همش با خودت مرورش نکن ، بذار کمی ازش فاصله بگیری ، مثلا دو روز تا یادت افتاد فوری به ذهنت دستور بده در مورد یه چیز دیگه فکر کنه
منو جلو همه کوچک کرد، خار و ذلیل شدم!
این ها همه درون ذهن تو هست ، وقتی شما رفتار منتین و درست خودت رو ادامه دهی ، کم کم احساسات عوض میشه ، دیگه احساس خار و ذلیل بودن نمی کنی
دیگه روم نمی شه برگردم!
دلم می خواد از همشون فرار کنم!
فرار کار انسانهای قوی نیست ، کار انسانهای ترسو هست ، کسی که فرار می کنه به جای اینکه بمونه و مشکل را حل کنه ، یعنی قبول کرده که خودش مشکل داره !!
بقیه که نمی دونن اون اشتباه کرد، فک می کنن هر کاری کرده درست بوده! همه فک می کنن من چقدر بدبختم که اون این کار رو کرد!
مگه بقیه کی هستند؟
( با عرض پوزش از لحن کلامم )به درک که دیگران چه فکری در مورد من می کنند ، به جهنم که پشت سرم حرف های چرت و پرت می زنند .. من پیش خودم و وجدانم درست و خوب بوده ام و خدای من هم شاهد بوده و هست ، پس حالا که خدا منو دیده از هیچ چیز نمی ترسم
همه فک می کنن من الآن یه موجود بی عرضه و دست و پاچلفتی هستم! درستم فک می کنن، اگه نبودم این بلا سرم نمی یومد! پس حقمه!
بذار هرکس هرچی دلش می خواد فکر کنه ، من که نمی تونم فکرهای دیگران رو عوض کنم ، این مشکل اونهاست ... یه ضرب المثلی هم هست که میگه : تاحالا بقچه بسته می آوردند در خونه ام و نان و اب روزانه ام رو می داند ، از این به بعد ندهد ...
همه اینها رو که بهت گفتم پاسخ به اون ذهن فعال و پویای تو در این قضیه هست .... تو خودت باید ذهت رو مدیریت کنی ، تا این دوران بگذرد
بالاخره که تو کم کم دردت آروم میشه و دلت راحت میشه ، حالا چه خودت رو اینقدر اذیت بکنی و چه نکنی
مطمئن باش دیگران اون جوری که تو خودت در مورد خودت فکر می کنی ، فکر نمی کنند ، این ما هستیم که دیگران را در ذهن خودمون بزرگ کرده ایم و براشون طرز فکر ساخته ایم
RE: پایمال شدن حق و له شدن غرور
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ایوب
منو جلو همه کوچک کرد، خار و ذلیل شدم!
بقیه که نمی دونن اون اشتباه کرد، فک می کنن هر کاری کرده درست بوده! همه فک می کنن من چقدر بدبختم که اون این کار رو کرد!
سلام ایوب عزیز
اومدم باهات همدردی کنم و بگم درست همین چند وقت پیش یکی از دوستان دوران دبیرستانم با فکر
اشتباه راجع به من چوب حراج زد به آبروی من جلوی بقیه دوستانم و انگشتان اتهام همه رفت به سمت من
خیلی ناراحت بودم. نه از دست اون آدم بلکه از قضاوت اشتباه دیگران اما مثل قبل در جمع دوستانم بودم
چون همه اون آدم رو میشناختن که نرمال نیست کاراش.
تا اینکه چند وقت پیش اتفاقی افتاد که دست اون آدم واسه بقیه رو شد و من رو سفید اومدم بیرون ماجرا
و همه ازم بابت قضاوت عجولانه عذر خواستن و از اون آدم منزجر شدن و واقعا خدا دستش رو رو کرد و من
هیچ نقشی نداشتم و تاوان دل شکسته و آبروی من رو با اینکه راضی نبودم به این حالش داد.
الان دلم براش فقط میسوزه چون من دوست نداشتم دیگران ازش منزجر بشن اما خودش باعث شد که
همه چیز مشخص بشه. حتی من خواستم ذهنیت دیگران رو نسبت بهش مثبت کنم اما همه گفتن این
همه بهت بدی کرده بست نبود؟
فقط دیگه دلم نمیخواد هرگز ببینمش یا باهاش مواجه شم. در ذهنم ایگنورش کردم کاملا و اصلا دوست
ندارم کسی ازش حرفی بزنه و ازش چیزی بشنوم. به خاطر آرامش خودم بخشیدمش اما دیگه دلم
نمیخواد ببینمش. مطمئن باش خداوند کاری می کنه که دیگران راجع بهت بد فکر نکنن و حتی دست اون
آدم رو خداوند خودش رو کنه.
میدونم چه زجری می کشی و چقدر ناراحتی چون کشیدم اما رهاش کن و خودت باش تا خداوند ذهنیت
منفی دیگران رو درست کنه چون هرگز ماه پشت ابر نمیمونه.
غصه نخور ایوب جان.
بمون و با فرارت نذار بقیه فکر کنن اون درست میگه! محکم سر دفاع از خودت بایست و اتهامات رو نپذیر تا روزی که به بقیه ثابت شه اینطور نبوده.
مهم فقط خودتی! تو که میدونی اشتباهی نکردی! خدا هم شاهده!
من خودم درس گرفتم که دیگه با کسی خیلی قاطی نشم و دلسوزی بیجا واسه کسی نکنم.
به قول آنی درس گرانی گرفتم و تجاربش رو برداشتم و خاطرات بدش رو حذف کردم.
تو هم همین کارو بکن
:72:
RE: پایمال شدن حق و له شدن غرور
بچه ها، من هنوز دلم خونه و خون گریه می کنم،
هر شب هم خواب اون روز رو می بینم!
شما راه حل های خوبی گفتید و من احتیاج به تمرین دارم، تا بتونم به کار بگیرمشون!
یه مشکله دیگه ای که تو این زمینه وجود داره و آتیش این معرکه رو بیشتر می کنه، اینه:
در حقیقت من یه پروژه ی مهمی رو باید ثبت می کردم که به علت الطاف این فرد، رنک پائینی گرفت و همه چیزم از بین رفت و گند خورد به رزومه تحصیلیم!
حالا با این شکست، من دیگه خودم رو هیچی نمی دونم، احساس پوچی شدید گرفتم! احساس بدبختی!
احساس این که هر کی با من هر جور رفتار کنه، حقمه! و لیاقتم همینه!
احساس این که باید ارتباطم رو با همه قطع کنم، برم یه گوشه بشینم و این لکه ی ننگ رو یه جوری پاک کنم که پاکم نمی شه! لعنتی مثه یه نشان داغ خورده تو پیشونیم!
قبلاً یه سری مطلب خونده بودم در این مورد که انسان نباید خودش رو خلاصه کنه تو هدفش، الآن نمی دونم کدوم گوری گذاشتمشون! نمی دونم تو همین سایت خوندم یا جای دیگه، اگه کسی می دونه، لینکش رو به من بده! ممنون.
RE: پایمال شدن حق و له شدن غرور
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ایوب
حالا با این شکست، من دیگه خودم رو هیچی نمی دونم، احساس پوچی شدید گرفتم! احساس بدبختی!
احساس این که هر کی با من هر جور رفتار کنه، حقمه! و لیاقتم همینه!
احساس این که باید ارتباطم رو با همه قطع کنم، برم یه گوشه بشینم و این لکه ی ننگ رو یه جوری پاک کنم که پاکم نمی شه! لعنتی مثه یه نشان داغ خورده تو پیشونیم!
سلام عزیز دلم :46:
انقدر گریه نکن خانوم گل.
شاید حکمت و خیری در این شر نهفته هست که تو نمی دونی! پس بیتابی نکن و به خداوند واگذارش کن
جدی میگم. فقط از خدا بخواه حکمتش رو بهت نشون بده بعدا تا به آرامش برسی.
هیچ چیز در این هستی بی حکمت نیست! اینو خودت خوب میدونی.
چرا ایوب خودش رو هیچی میدونه؟ مگر ایوب و آرزوهاش یکی هستن که اگر بهشون نرسه نابود میشه؟
موجودیت ایوب مستقله و موجودیت آرزوها مستقل. پس تفکیکشون کن!
هدف ها به ما جهت و انگیزه میدن ولی این ما هستیم که بهشون تحقق میدیم!
پس بر عکس اگه ما نباشیم اونها هیچی نیستن!! اونها به وسیله وجود و حضور ما شکل میگیرن نه ما به
وسیله اونها! پس تو همه چیز هستی!
شاید قراره برات اتفاق بهتری بیافته یا در اون هدف تو شری بوده که تو نمیدونستی پس بی قراری نکن گلم.
برای آرامشت دعا می کنم. قوی باش ایوب! قوی و محکم.
تو باز هم میتونی شروع کنی. هر شکستی مقدمه پیروزی بعدیه. نگو شکست خوردم! بگو تجربه خوبی
بدست آوردم!
انقدر هم به خودت سرکوفت نزن. تو لایق بهترین هایی به شرطی که خودت هم باورش کنی!
من هم توی کارم ازین نامردی ها زیاد دیدم و چند باز تا مرز ورشکستگی رفتم اما دوباره خداوند کمکم کرد
و خیلی بهتر از قبل شکل گرفتم و سر پا شدم.
حکمت برخی چیزا رو بعدا می فهمی پس نا امید نباش گلم.
انقدر هم به خودت سرکوفت نزن! مهم فقط تو هستی.
تو به عنوان گل سر سبد آفرینش!
این لینک رو بخون تا بفهمی تو کی هستی و چقدر خاص و برگزیده ای!
تو منحصر بفردی
:72: