به دلایل واهی کسی که میگه دوسم داره ازم جدا شد

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط bahar_N

Maryam123 من این حرف رو از روی ظاهر زندگی نمیگم.اتفاقا این زوج های جوونی که گفتم از نزدیکان هستن! نمیدونم چرا اصرار دارین بگین ازدواجی که با دوستی شکل گرفته استحکام نداره.
چه ازدواج سنتی و چه ازدواج غیر سنتی میتونه موفق بشه یا شکست بخوره و این بستگی به درستی انتخاب داره و نه نحوه آشنایی.

---

بهار خانوم ، وقتی ازدواج بعد از دوستی شکل می گیره ، وقتی که عشق ها فروکش کرد و عقل وارد کار شد ، شروع میشه به این افکار .
شوهرتون فکر می کنه که نکنه شما با یکی دیگه دوست بودی.
نکنه که همونطور که 15 ماهه ، 5 بار همدیگه رو دیدین ، چند نفر دیگه هم وجود داشته باشن ، که با شما دوست بودن.
نکنه تهران که بودی با کسی دوست بودی .
و هزاران افکار دیگه.
این حرفایی که میزنم همیشه دختر پسرا میان تو سایت و بیان می کنن ، شما نفر اول نیستی که تو یک همچنین شرایطی گیر کردین.
نمونه صحبت های شما برای فردی که مثه من تازه وارد این سایت هست ، دهها مورده ، حالا مریم 123 خانوم با این تجربه شون . دیگه بماند .
دلیل اصرارهای ایشون این ها هست.
البته شاید موردی بوده که ازدواج موفق با دوستی شکل گرفته ولی مطمئناً خیلی کم بوده.
ضمن اینکه کسی اگه با خانومش یا شوهرش مشکل داشته باشه ، نمی یاد که به من و شما بگه- نحوه آشنایی خیلی مهمه .
مثلاً توجه کن که دخترا با گوش وابسته و عاشق میشن و پسرا با چشم.
به همین خاطر سعی کن که ا زارتباطای اینترنتی دوری کنی چون همه اش از راه گوشه .
یعنی شما عاشق و عاشق تر میشین(گوش فعال) ولی پسره نه (چشم غیرفعال).
به همین دلیل عشق های اینترنتی یکی از مشکل هاش فعال نبودن چشم پسره. و همچنین دو طرف سعی دارند که از خودشون یه فرشته بسازن. پس به دلایل فوق نحوه آشنایی مهمه.
فرض کن خواستگار براتون بیاد ، همه چیز مرتب و منظم بره جلو/نامزدی و عقد و عروسی. آسایش و امنیتی که براتون به ارمغان میاد چطور بهتون کمک می کنه. .....
/

دوستان عزیز ممنون ازتون که نظراتتون رو گفتین.
من امروز دارم میرم سفر.تو این یک هفته میخوام خیلی فکر کنم به اینکه واقعا چقدر دوسش دارم و چقدر واسم مهمه.میخوام به همه جی فکر کنم و همه چی رو در نظر بگیرم.گذشته،آینده،زمان حال...

خوشحال میشم وقتی برگشتم ببینم نظرات جدیدی اضافه شده.

سلام دوستان.از سفر که برگشتم ایمیل هام رو که چک کردم،دیدم دوتا ایمیل واسم فرستاده.
من چند هفته پیش تصمیم گرفتم تمام سایت هایی که عضوم مثل فیسبوک،کلوب و... رو غیرفعال کنم.تصمیم داشتم مدتی از محیط نت دور باشم.بعد از مدتی هم اون متوجه غیبتم شده.تصمیم داشتم از سفر که برگشتم دوباره عضویت هام رو فعال کنم ولی وقتی ایمیل هاش رو دیدم گفتم بهتره برنگردم.
ایمیل اولش این بود که: کجایی؟چکار میکنی؟چرا نیستی؟چرا حذف عضویت کردی فیسبوکت رو؟میخوای منو نبینی؟تو بیا من میرم.
و چند روز بعد هم باز ایمیل داده بود که کجایی؟چرا نت نیستییییی؟
اول خواستم جواب بدم ولی گفتم بهتره عجولانه تصمیم نگیرم.دلیل حذف عضویتم آخه ندیدن اون نبوده.فقط میخواستم دور از محیط این سایت ها فکرکنم و وقت کمتری تو نت بگذرونم.
حالا گیج شدم.نمیدونم این ایمیل هاش نشونه چیه؟دلتنگی؟؟؟؟؟؟
به نظر شما چکار کنم؟جواب ایمیلش رو بدم و بگم میخوام به کارای مهمترم برسم و میخوام واسه درسهام بیشتر وقت بذارم یا اصلا جواب ندم؟

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط bahar_N

به نظر شما چکار کنم؟جواب ایمیلش رو بدم و بگم میخوام به کارای مهمترم برسم و میخوام واسه درسهام بیشتر وقت بذارم یا اصلا جواب ندم؟

---

به نظر من هیچ پاسخی نده اگه خیلی نگران شد زنگ میزنه و اگه زنگ زد بدون

اینکه هول بشی و با حفظ تعادل و احترام و البته کمی جدی بگو ترجیح می دم کمی از این

محیطها دور باشم و به کارای دیگم بپردازم.

اگه واقعا نگران و دلتنگ باشه اقدامات جدی تری میکنه.

موفق باشید:72:

سلام دوست عزیز
اصلا جواب ایمیلاش رونده
صبر کن,گذشت زمان خیلی چیزها رو واست مشخص میکنه...

ممنون دوستانم. :72:
به نظر خودم هم اگه واقعا نگران بشه باید زنگ بزنه.حالا مطمئن شدم نباید جواب بدم و از دودلی خلاص شدم.

[size=large]سلام عزيزم

خيلي ناراحت شدم داستانتو شنيدم ، ولي اينو بدون اگه اون آقا شما رو ميخواست به هيچ عنوان اين حرفا رو نمي زد

الان حالت خوب نيس سعي كن خودتو سرگرم كني كه زياد بهش فكر نكني، از خدا بخواه كمكت كنه فراموشش كني منم واست دعا مي كنم گلم

اشنایی من هم اینترنتی بود و عشقم هم تهران درس میخواند و من تقریبا هر دو ماه به دیدنش میرفتم ما واقعا عاشق هم بودیم و متاسفانه رابطمون هم خیلی نزدیک شد اما کم کم اون سرد شد و گفت که باهم نباشیم اونم بعد از 2 سال!!!!من داغون شدم بزرگتر از همه اشتباهام این بود که بعد از این حرفش باز به تهران رفتم باز بهش التماس کردم زار زدم و اون بازم گفت منو نمیخواد حتی بعد از این حرفش بازم به خودم نیومدم و خودم بوسیدمش و دوباره جسممو در اختیارش گذاشتم در حالی که حتی در همون لحظه هم اون میگفت منو نمیخواد بعد از این باز تلفنی بهش التماس کردم حتی گفتم خودمو میکشم اما اهمیتی نداد هنوز که هنوزه بعد از 1ماه ذره ای از ناراحتیم کم نشه و این ناراحتی که چقدر خودمو سبک کردم هم به ناراحتیام اضافه شده شاید اگه اینهمه خودمو کوچیک نمیکردم برمیگشت و غرورم له نمیشد به هر حال تنها کمکی که میتونم بهت بکنم اینه که به هیچ عنوان تو به سمتش نرو و ساده نبخشش

سلام نیلوفر جان:

مدت زیادی صاحب تاپیک مراجعه نکرده..لطفا در تاپیک هایی که بیش از یک ماه صاحب اصلی اون مراجعه نکرده پستی قرار ندهید .

ممنون
سارا بانو:72: