RE: رفتارها و پیامد های بعد شکست عاطفی
منم اول جداییم مثل بقیه میخواستم با کسی دیگه باشم و احتیاج مبرم داشتم ولی خدارو شکر نرفتم و رو پایه خودم واستادم به خدا نزدیکتر شدم.
RE: رفتارها و پیامد های بعد شکست عاطفی
خیلی سخته چون ادم هم خلا عاطفی داره هم میترسه
یه وقتایی هر کس کوچکترین محبتی بهم میکرد فکر. میکردم نجات دهنده من اومد،از بس مغزم هنگ کرده بود،با کلی امید اومده بودم نتیجه زندگیم شده بود این
دلمم میخواست همه تاییدم کنن اما نمیکردن،تا یکی میگفت آخی چه حیف بودی دوساعت گریه میکردم،تا میگفتن لیاقتتو نداشت جوگیر میشدم
کلا احساساتم اون اوایل ثبات نداشت
حالا خدارو شکر خیییلی خوبم چون اون دورانو موفق طی کردم
راستی پدربزرگ یه تاپیک داره که تو اون تجربه خودشو نوشته کاش اونو اینجا هم مینوشت
RE: رفتارها و پیامد های بعد شکست عاطفی
كاش برا ماهايي كه الان تو اين دوران سخت هستيم هم زودتر تموم شه.لطفا بگيد چيكارا كرديد كه اين دوران زودتر تموم شد واستون
RE: رفتارها و پیامد های بعد شکست عاطفی
بیشتر بفکره خودت باش و غرور داشته باش
برای خودت برنامه ای راحت بنویس تا به چنتا هدف دست یافتنی برسی اعتماد بنفست بالا بره
نسخه خاصی نداره بیشتر تفریح کن،مشغول باش،بیکاری ذهن آدمو به هزار جا میکشه.
بنده میخواستم از کارم بزنم و بشینم خونه ولی خدارو شکر این اشتباهو نکردم و آخرشم خوشحالم.
محیط اطرافتو عوض کن راه و روش زیاد هست.
رفتارها و پیامد های بعد شکست عاطفی
آواتار یکی از دوستان دیدم که رمضان بود.
این ماه یکی از بهترین فرصت هاست که بیشتر بخدا نزدیک بشیم،بفکره خودمون باشیم ، و از نظر روحی تقویت بشیم و به احساسات رو ترمیم کنیم.
رفتارها و پیامد های بعد شکست عاطفی
شاید جاش اینجا نباشه ، توضیح میدم دوستان راهنماییم میکنن
یکی از مسائلی که من خیلی بفکره رفع کردنش هستم این موضوع هست که نه نمیتونم بگم بخصوص تو محیط کارم یه توضح میدم در مورد محیط کارم:
کارگاه راهسازی کار میکنم،همه از من بزرگترن حدود ده تا 15 سال بنده جوانترین فرده کارگاه هستم،در ضمن یکی از افراد کلیدی هستم، نمیدونم چرا نه به زبونم نمیاد جز خیلی موارد کم!
چطور تمرین کنم نه بگم؟
RE: رفتارها و پیامد های بعد شکست عاطفی
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ali__3
شاید جاش اینجا نباشه ، توضیح میدم دوستان راهنماییم میکنن
یکی از مسائلی که من خیلی بفکره رفع کردنش هستم این موضوع هست که نه نمیتونم بگم بخصوص تو محیط کارم یه توضح میدم در مورد محیط کارم:
کارگاه راهسازی کار میکنم،همه از من بزرگترن حدود ده تا 15 سال بنده جوانترین فرده کارگاه هستم،در ضمن یکی از افراد کلیدی هستم، نمیدونم چرا نه به زبونم نمیاد جز خیلی موارد کم!
چطور تمرین کنم نه بگم؟
دوست عزیز بهتر بود برای مشکلت یه پست جداگانه باز میکردی .
چون عنوان پست و.مشکلت چیزه دیگریست.
اینجوری پستت به انحراف رفته و بی ارزش میشود.
رفتارها و پیامد های بعد شکست عاطفی
چندتا از پست های دوستان حذف شد تو همین مدت جابجای سرور.
یکی از دوستان نوشته بود خانوما چند بار عاشق میشن و ومردا فقط یبار!!!
همه میدونن عشق اول یا همون اولین فردی که میاد تو زندگیت همیشه اولین میمونه ولی اینطور نیست که دیگر کسی نباشه و مطلوبت نباشه، بعد مدتی جایگزین میشه.اونایکه این تجربه داشتن بگن بما هم.
RE: رفتارها و پیامد های بعد شکست عاطفی
مرد بیکاری برای آبدارچی گری در شرکت مایکروسافت تقاضای کار داد . رئیس هیات مدیره با او مصاحبه کرد و نمونه کارش را پسندید . سرانجام به او گفت شما پذیرفته شده اید . آدرس ایمیل تان را بدهید تا فرم های استخدام را برای شما ارسال کنم . مرد جواب داد : متاسفانه من کامپیوتر شخصی و ایمیل ندارم .رئیس گفت امروزه کسی که ایمیل ندارد وجود خارجی ندارد و چنین کسی نیازی هم به شغل ندارد.
مرد در کمال ناامیدی آنجا را ترک کرد. نمی دانست با ده دلاری که در جیب داشت چه کند.تصمیم گرفت یک جعبه گوجه فرنگی خریده دم در منازل مردم ان را بفروشد. او ظرف چند ساعت سرمایه اش را دوبرابر کرد . به زودی یک گاری خرید. اندکی بعد یک کامیون کوچک و چندی بعد هم ناوگان توزیع مواد غذایی خود را به راه انداخت.
او دیگر مرد ثروتمند و معروفی شده بود. تصمیم گرفت بیمه عمر بگیرد . به یک نمایندگی بیمه رفت وسرویسی را انتخاب کرد. نماینده بیمه آدرس ایمیل او را خواست ولی مرد جواب داد ایمیل ندارم . نماینده بیمه با تعجب پرسید شما ایمیل ندارید ولی صاحب یکی از بزرگترین امپراتوریهای توزیع مواد غذایی در آمریکا هستید. تصورش را بکنید اگر ایمیل داشتید چه می شدید ؟ مرد گفت احتمالا آبدارچی شرکت مایکروسافت بودم .
هیچ وقت فکر نمیکردم باین شکست باین پیروزی برسم، من کسی بودم که قیده ادامه تحصیل و زده بودم و هدفم گرفتن کارشناسی بود بعدشم سربازی و .... ولی چیشد که اینطوری شده!!
حرفام جنبه درد دل داره:میگم کاش ازون حالم فیلم گرفته بودم ، چه حالی چه روزگاری داشتم.به عالمو آدم درخواست کمک میکردم تا بهتر شم.180 درجه رفتارم عوض شد، دیدم تغییر کرد به زندگیم،دنیایی دیگه ای بروم باز شد، چقدر کم عقل بودم که دنیا باین کوچیکی میدیدم!
تمامه زندگیم و با کنار او بودن میدیدم، درسته عشقه اول بود همون عشقی که به هرکی میگی اهی میکشه ولی خب هرچی بود تموم شد قرار نیست یه شکست همه چیزو فرو بپاشه.به هرنقطه شهر که میرسیدم یاده خاطراتی ازش میفتادم و تصمیم گرفتم برم از شهر برای ادامه تحصیل -بهترین تصمیمه زندگیم در اوج شرایط بده روحیم-یاده لحظاتی میفتم که خسته و کوفته از سره کا میومدم و با علاقه به درس خوندم سرمو گرم میکردم ، فکرش عذابم میداد ولی از تلاش دست برنداشتم.
حالا هم بعد ده ماه ( بهتره دیگه روزشماره جدایمو هم قطع کنم) قبول شدم دانشگاهی که میخواستم،رشته ای که از درس خوندنش لذت میبرم:310::227:.
هنوز راه سختی در پیش دارم ولی با جونو دل مخرمش.هروقت نمازمو میخونم میگم خدارو شکر که مسیر زندگی منو عوض کردی.مسیری که اگر به آخر میرسید بیشتر استعداد های خودم و تلف کرده بودم!!
من که ادامه زندگی واسم شوقی نداشت حالا واسه لحظه لحظش برنامه ریزی میکنم
خدایا خیلی بزرگی خیلی ازون چیزی که ما فکرشو بکنیم.:323: