RE: بهترین آفریده خداوند . . .
این تایپیک بهانه ای شد برای ستودن از مقام مادر متن بالا فرقی نمیکنه چی باشه مهم اینه که مقام بزرگ و زیبای مادر را یادآوری نموده این فرشته زیبا و باگذشت. دوستت دارم مادرم عزیزم روحت شاد . به خار همه زحتمهایی که برام کشیدی دعا می کنم که خداوند بهشت را برای تو مادر عزیزتر از جانم عطا کند.
البته من مادر همسرم را همچون مادر خودم دوست دارم و بر دستانش بوسه میزنم . امیدوارم خداوند سلامتی را که بزرگترین نعمتهایش هست به مادر عزیزم عطا کند.
RE: بهترین آفریده خداوند . . .
خدا رو شکر که بالاخره با اشکال تراشی من میان آقای مدیر و آقای گرد آفرید و آقای عرفان صلح و اتحاد و همبستگی افتاد و جای آقای 118 ...خالی شاید ایشان هم با شما همراه میشدند و به سبک خودشان من را سر جایم مینشاندند:D
این هم جواب من به شما دوستان گرامی
http://www.hamdardi.net/showthread.php?tid=2357
RE: بهترین آفریده خداوند . . .
دو برادر مادر پیر و بیماری داشتند . هر دو متقی و پرهیزکار بودند و عالم وعارف . با خود پیمان بستند که یکی خدمت خدا کند و دیگری در خدمت مادر بیمار باشد .
برادری که پیمان بسته بود خدمت خدا کند به مسجد و صومعه رفت و به عبادت مشغول شد وآن دیگری در خانه ماند و به پرستاری مادر مشغول شد .
چندی که گذشت برادر صومعه نشین مشهور عام وخاص شد و از اقصی نقاط دنیا ،عالمان و عرفا و زهاد به دیدارش شتافتند و آن دیگری که خدمت مادر می کرد فرصت همنشینی وهمکلاسی با دوستان قدیم را نیز از دست داد و یکسره به امور مادر می پرداخت .
برادر صومعه نشین کم کم به خود غره شد که خدمت من ارزشمند تر از خدمت برادر است ،چرا که او در اختیار مخلوق است ومن در خدمت خالق ،و من از او برترم !
همان شب که این کلام در خاطر او بگذشت ،پروردگار را در خواب دید که وی را خطاب کرد و گفت :برادر تو را بیا مرزیدم و تو را به حرمت او بخشیدم و از این پس تو را حکم کردیم که در خدمت برادر باشی .
عارف صومعه نشین اشک در چشمانش آمد وگفت :یا رب العالمین ،من در خدمت تو بودم و او به خدمت مادر ،چگونه است مرا در خدمت او می گماری وبه حرمت او می بخشی، آنچه کرده ام مایه رضای تو نیست ؟َ! ندا رسید : آنچه تو می کنی ما از آن بی نیازم و لاکن مادرت از آنچه او می کند ،بی نیاز نیست ،تو خدمت بی نیاز می کنی و او خدمت نیازمند ، بدین حرمت مرتبت او را از تو فزونی بخشیدیم و تو را در کاراو کردیم .
RE: بهترین آفریده خداوند . . .
من بازم میگم....... خیلی بهتره به جای ادعا کردن و پیش کشیدن این داستانهای رمانتیک .......مثل برادری که در داستان آقای 118 در خدمت مادر بود و کلامی از این خدمت
نگفت.....و کسی صدای اونو نشنید حتی در داستان !!!.......
ما هم کمتر حرف بزنیم و فقط عمل کنیم ....یعنی میشه
RE: بهترین آفریده خداوند . . .
نقل قول:
نوشته اصلی توسط آرزو
من بازم میگم....... خیلی بهتره به جای ادعا کردن و پیش کشیدن این داستانهای رمانتیک .......مثل برادری که در داستان آقای 118 در خدمت مادر بود و کلامی از این خدمت
نگفت.....و کسی صدای اونو نشنید حتی در داستان !!!.......
ما هم کمتر حرف بزنیم و فقط عمل کنیم ....یعنی میشه
سلام آرزو
خوب کاری نداره تو عمل کن و کمتر حرف بزن ! مگه کسی جلوتو گرفته که میگی " یعنی میشه !؟ "
در ثانی آوردن داستان چه ربطی به ادعا کردن داره !!! نقل کردن با ادعا کردن کلی فرق داره !
RE: بهترین آفریده خداوند . . .
یعنی میشه .....رو برای همه گفتم :82:
خدمت شما عرض کنم که یک روز یکی از استادان دانشگاهی که در آن دانشجو بودم به من گفت تو چون نقاشی میکنی جزء افرادی
هستی که عمل کننده هستند..پس من سعی خودمو میکنم شما ها هم بهتره بی زحمت دست از نقل داستان بردارید و عمل کنید!البته اگر داستان بهترین آفریده خداوند...... نوشته شما بوده چون داستان دومی که 118 نوشته خیلی متین و آموزنده بود :D
RE: بهترین آفریده خداوند . . .
نقل قول:
نوشته اصلی توسط آرزو
یعنی میشه .....رو برای همه گفتم :82:
خدمت شما عرض کنم که یک روز یکی از استادان دانشگاهی که در آن دانشجو بودم به من گفت تو چون نقاشی میکنی جزء افرادی
هستی که عمل کننده هستند..پس من سعی خودمو میکنم شما ها هم بهتره بی زحمت دست از نقل داستان بردارید و عمل کنید!البته اگر داستان بهترین آفریده خداوند...... نوشته شما بوده چون داستان دومی که 118 نوشته خیلی متین و آموزنده بود :D
من موندم تو چیکار به همه داری !!!
اون استاده هم احتمالا ماشینش پنچر شده بوده اعصابش خورد بوده یه چیزی پرونده تو رو دک کنه اما تو زیاد جدی نگیر !
حالا از داستانی که نقل کردم خوشت اومد یا نه !؟ :305:
RE: بهترین آفریده خداوند . . .
اولا مراقب باشید یکوقت تاپیک آقای گرد افرید را منحرف نکنید چون از شما گله مند میشوند وآنوقت شهرت رنگین دیگری نصیب من خواهند کرد
دوما من به همه کاردارم ....چون.....همونطور که میدونید ....بنی آدم.... اعضا....ی یکدیگرند:305:.......که...در آ ف..ری.ن.ش....ز..یک گو...هر..ن...د ....از اینجور حرفها !!
سوما آن استاد گرامی هم از این اخلاقهای ناپسند نداشت چون با اینکه یکم ربطی نداره ولی میگم که دو تا دکترا داشت از بهترین دانشگاه کشور فرانسه و خیلی هم حوصله داشت برای شنیدن .....تازه ماشینش هم نو بود و تا زمانی که ما اونجا بودیم پنچر نشد....:D.
داستان شما هم خیلی لطیف ، واقعی ، و از آن داستانهایی بود که بخوبی میشد عدالت خدا را در آن درک کرد .....