RE: خواستگاری های بی نتیجه (عاشق خواستگارم شدم و ازش خبری نیست)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط نادیا-7777
عزیز دلم فقط آروم باش و دعا کن که خدا خوبشو قسمتت کنه...بعدش ریلکس تکیه بده و با لبخند فقط دنیا رو نگاه کن..اونیکه قسمتته همچین پیداش میشه که نمیفهمی چی شد!!
من در زمینه حول بودنو عجله داشتن بدتر از تو بودم و میگفتم ااااااااای واااااااای همه رفتن فقط من موندم!! ولی عجله داشتن تو این مورد فقط به ضرره آدمه
تازه 24سالته...اوووووووووووووواا ااااااا...خیلیا رو میشناسم از خانومها که تو 45-46سالگی و حتی بالاتر قسمتشونو گیر اوردن..نمونش خاله خود من که الان 46سالشه و کسی گیرش اومده که دخترای 20ساله حسرتشو میبرند
نگران نباش گلم..ازدواجم میکنی...بچه دارم میشی..صبور باشو فقط دعا کن خوبش قسمتت بشه..همین
مرسی عزیزم از همدردیت، خیلی آروم شدم وقتی میبینم هستن کسایی که باهام همدردی میکنن..
ولی من مشکلم زود ازدواج کردن نیست من فقط احساس میکنم این کیس همونی بود که آرزو داشتم، از این لحاظ ناراجت بودم که در آینده همچین کیس ی پیدا نمیشه..
آخه هم اختلاف سنی مونو دوست داشتم که 1 سال بود هم تحصیلاتشو، میدونم کافی نیست برای ازدواج، ولی دوست داشتم فرصت شناخت بهم داده میشد..
نمیدونم شاید حکمتی بوده..
ولی نادیا ی عزیز جالبه که این دوست خانوادگیمون که منو معرفی کردن از دوستای خیلی صمیمی ما هستن و خیلی باهم رفت و آمد داریم و روز خواستگاری هم اینا بودن و کلی هم مایه گذاشتن ولی دیگه چند روزه ازشون خبری نیست!
من نمیفهمم اونا چرا باید از ما فرار کن!!!!!!
بهرحال من تمام سعی مو دارم میکنم که بی تفاوت باشم و مسئله رو فراموش کنم و به روزای قبلم برگردم، چون تو این 1 هفته همه درس و کلاسامو تعطیل کردم و فقط فکر میکردم...
برام دعا کنید،مرسی
RE: خواستگاری های بی نتیجه (عاشق خواستگارم شدم و ازش خبری نیست)
یکی از خواستگارای من دوست صمیمی داداشم بود و از همه نظر اوکی بود و به هم میخوردیم.
خیلی خوشحال بودم که اومده خواستگاریمو منو انتخاب کرده چون خیلیا آرزوی ازدواج باهاش رو داشتند.
تو جلسه خواستگاری هم همه چیز خوب و اوکی بود ..در ضمن خانواده ایشون و من چون همدیگرو میشناختن خیلی راضی به این وصلت بودن ضمن اینکه هیچ اجباری هم از طرف کسی نبود و اون آقا خودشون ابراز تمایل برای خواستگاری کرده بودند.
خلاصه که با اینکه همه چیز خیلی خوب و اوکی بود ولی بعد از جلسه خواستگاری دیگه هیچ خبری ازشون نشد ..حتی داداشم که تا دیروزش هر روز بااین دوستش در ارتباط بود میگفت والا نمیدونه چرا هیچ خبری ازش نیست!!!
هیچ دختری هم تو زندگی ایشون نبود و همه زندگیش کف دست داداشم بود..
خلاصه که بعد مدتی خواستگار برام اومد و من ازدواج کردم و بچه دار شدم و بعدها شنیدم که اونم ازدواج کرده و بچه دار شده
بذار هرچی میخواد بشه خودش بشه
RE: خواستگاری های بی نتیجه (عاشق خواستگارم شدم و ازش خبری نیست)
tanhaye tanha سلام
دوستان حرفای جالبی برات ارسال کردن
نظر من اینه که روی بی تفاوت بودن و حوصله دار رفتار کردن توجه کن
دوست من جلسه اول خانواده پسر حق دارن که طبق نظر خودشون تصمیم بگیرن یعنی همه جوانب رو بسنجن اگه با شرایط خانوادگیشون جور بود قدم بعدی رو بردارن
پس با صبر به تصمیمشون احترام بزار
اگر قسمت هم باشین مطمین باش درست میشه
برات موفقیت آرزومندم :72:
RE: خواستگاری های بی نتیجه (عاشق خواستگارم شدم و ازش خبری نیست)
بازم ممنون از همه دوستای خوبم که بهم احساس آرامش میدین..
از همه تون متشکرم و آرزوی خوشبختی دارم..
این قضیه که تموم شده س ولی اگه اتفاق خاصی افتاد حتما در جریان میذارم..
RE: خواستگاری های بی نتیجه (عاشق خواستگارم شدم و ازش خبری نیست)
حرفهای دوستان متین ولی من نظر متفاوتی دارم.
به نظر من هیچ ایرادی نداره که شما از طریق اون معرف ببینید که چرا نیومدن. شاید همین مسأله سر بودن شما از نظر مالی و ... باعث شده که داماد نیاد جلو.
من هم اتفاقا مثالی دیدم که دختر خوشش اومده و بعد خانوادش پیگیر شده که چرا خبری نشده از داماد و دختر ما خوشش آمده. خلاصه نهایتا ازدواج سر گرفته و الان هم خانواده داماد که آشنای ما هستند از عروسشون راضیند.
البته شما می تونید فقط از طریق معرفتون جویا بشید و لزومی نداره که خانوادتون مستقیم وارد عمل شوند.
دختر و خانوادش هم می تونند فعال عمل کنند و پیگیر قضیه بشه. احساس شما هم اهمیت داره. ممکنه نهایتا بفهمید که اونا منصرف شدند. اون وقته که باید صبر و عقل رو بیارین وسط. اما الان به نظر من باید پیگیر احساس و تشخیص خودتون باشید.
RE: خواستگاری های بی نتیجه (عاشق خواستگارم شدم و ازش خبری نیست)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط negin iran
حرفهای دوستان متین ولی من نظر متفاوتی دارم.
به نظر من هیچ ایرادی نداره که شما از طریق اون معرف ببینید که چرا نیومدن. شاید همین مسأله سر بودن شما از نظر مالی و ... باعث شده که داماد نیاد جلو.
من هم اتفاقا مثالی دیدم که دختر خوشش اومده و بعد خانوادش پیگیر شده که چرا خبری نشده از داماد و دختر ما خوشش آمده. خلاصه نهایتا ازدواج سر گرفته و الان هم خانواده داماد که آشنای ما هستند از عروسشون راضیند.
البته شما می تونید فقط از طریق معرفتون جویا بشید و لزومی نداره که خانوادتون مستقیم وارد عمل شوند.
دختر و خانوادش هم می تونند فعال عمل کنند و پیگیر قضیه بشه. احساس شما هم اهمیت داره. ممکنه نهایتا بفهمید که اونا منصرف شدند. اون وقته که باید صبر و عقل رو بیارین وسط. اما الان به نظر من باید پیگیر احساس و تشخیص خودتون باشید.
سلام دوست عزیزم..
متاسفانه ما چند روز مسافرت بودیم البته الانم هستیم دیگه با معرفمون فعلا ارتباطی نداریم..
ولی هفته پیش بعد خواستگاری ما رفته بودیم خونه معرفمون و اونجا با شوخی من چند بار گفتم که خیلی خوشم اومده و حتی اونا هم قول شام ازم گرفتن..
پس مطمئنا در جریان این قضیه هستن ولی تقریبا 2 روز بعد خواستگاری به معرفمون گفته بودن که راضی هستن ولی باید تحقیق کنن، دقیقا منظورشونو نفهمیدم.. البته این حرفارو بعدا مامانم بهم گفت، و اینطوری تعبیر کردیم که حتما مواردی رو در نظر دارن و میخوان برن خواستگاری بعد نظر بدنکه تا الانم نظر ندادن وگرنه صد در صد به معرفمون میگن، چون از فامیلاشون هستن..