RE: نقطه دردناک..جذب ادمای بی قید و بی پروا شدن...ازادی و رهایی
شاید دخلی یه این موضوع نداشته باشد .
چرا از خانواده ات فراری هستی ؟
چند دقیقه خود را جای من بگذار که هیچوقت خانواده نداشته باشی (من داشتم فقط9 ماه از 5 سالگی تا نزدیکای 6 سالگیم .مهسا مادرم نتوانست دوستم داشته باشدشبها زیر تخت میرفتم چشم هایم را می بستم که غیب شوم ولی هیچوقت نشذم مهسا داد میزد من بچه خودم را می خواهم چرا باید بچه مردم را بزرگ کنم این کیست از کجا معلوم ولد زنا نباشد :302:انقدر رفت و امد تا قبول کردن برگردم بهزیستی از انجا یک موسسه در شمال غرب تهران)
من انتهای کمبود محبت هستم همه کار کردم توجه همه را به خودم جلب کنم درس خواندم که رتبه خوب شود اقا یونس خوشش بیاید . مدل تبلیغاتی شدم که همه بگویند وای چقدرر این پسر زیبا و جذاب هست 2 دوست دختر دارم که بهم محبت بدهند ولی هیچوقت نتوانستند الان که امدم ایران به تینا کلیه بدهم اون مرا اندازه بقیه دوست دارد ولی من می خواهم با این کارم محبتش را بخرم . میبینی من چقدر بدبختم.
ارزو دارم 10 دقیقه مادر داشتم یا حد اقل عکسی از ان که بتوانم به همه نشانش دهم بگویم این مادر من است
ارزو دارم یک پدر پشتم باشد .
شما این دو را داری ولی قدرشان را نمی دانی.
هیچوقت به خانواده ات توهین نکن انها اصل شما هستند
سرت را درد اوردم .
خدانگهدار
RE: نقطه دردناک..جذب ادمای بی قید و بی پروا شدن...ازادی و رهایی
سلام بهار جان
چقدر حرفهات منو ياد شرايط خودم انداخت .
يه روز مشاورم به من گفت تو عصيان كردي . در مقابل خانوادت .
البته خانواده من سختگير آنچناني نبودن ، اما يه اسلوب خاصي داشتن و دارن.
بهار جان انتخاب اول منم يه آدم شر و شور ، بي قيد ، رها و آزاد بود .
بهار جان درسته من و تو در مقابل خانوادمون متفاوت هستيم ، اما از همون شاكله هستيم .
روزهايي كه با اون آدم كاملا متفاوت بودم ، واقعا متوجه ميشدم كه تحملش واقعا در توانم نيست .
بذار يه مثال بگم :
تو خانواده ما خيلي زشته كه يكي بگه مثلا در مورد يه جك يا غذا يا همون چيزايي كه نسل جوون ميگن بگه حال كردم !!!!
يعني انگار بدترين فحش رو دادي .
يا مثلا بگي چه غذاي تپلي بود !!!! اين ادبيات تو خانوادمون جا نداره .
اما من به لطف دوستان ازين ادبيات بي نصيب نموندم .
و البته اينطوره كه مثلا در يه برخورد اول با يه آدم غريبه هيچوقت اينطوري حرف نميزنم .
يا مثلا هميشه مادرم رو شما و با فعل جمع صدا كردم .
خوب ، در برخورد اول آدمي رو ديدم كه خيلي راحت حرف ميزد و با مادرش هم بي نهايت راحت بود حتي به اسم صدا ميكرد .
هميشه هم به من ميگفت انقدر در قيد و بند نباش و زندگي رو به كام خودت سخت نكن .
بهار من جذب اون تفاوتها شدم اما نكته جاي ديگه بود :
من در نهايت صميميت و تازه تو جمع يه سري از دوستهام اونطوري بودم ، اما دقت نكردم آدمي كه در برخورد اول انقدر ريلكسه در آينده چي ميشه !!!!!
بهار جان در مورد من اينطور بود كه چون فكر ميكردم با خانوادم فرق دارم پس بايد با يه آدم كاملا متفاوت زندگي كنم تا دركم كنه .
اما بهار من با يه فرهنگ ديگه بار اومده بودم . درسته تو بعضي چيزها عصيان كرده بودم ، اما ذاتا همون آدم بودم . با خيلي چيزها همخوني نداشتم .
من تجربه دردناكم رو بهت گفتم ، زياد روي تفاوتهات حساس نشو .
با تمام آزردگي كه از تعصبات خانوادت داري ، مطمئن باش دوست داري بعد از ازدواج همسرت تا حدي با خانوادت همخوني داشته باشه .
و بدون همونطور كه تو از يه خانواده سختگيري اما جور ديگه اي هستي ، و تفاوت نسل كار خودش رو كرده ، هستند آدمهايي كه به ظاهر از خانواده هايي مثل خودت هستند اما اونها هم فرق دارند .
خوشبخت باشي .:72:
پست بهار شادي رو الان خوندم . كاملا درست ميگه . خيلي مواظب باش .
RE: نقطه دردناک..جذب ادمای بی قید و بی پروا شدن...ازادی و رهایی
دوستان من..دوستان عزیز من حرفاتون کاملا درسته..و همونطور که تو پستهای قبلیم بهتون گفتم با استفاده ازتاپیک قبلیم تونستم اون پیش فرضهای غلط برای ازدواج رو ازبین ببرم تا حدودی.الان به معایبی که این ادما دارن واقفم.میدونم در طولانی مدت ادمای مناسبی برای زندگی مشترک نیستن.
هر چند هنوز روی خوشی برای ادمای اتو کشیده و مثبت ندارم اما همین که بیخیال اون ادمای شر شدم به نظرم خودش خیلیه.
الان مشکل من که حداقل دوبار گفتمش اینه که من چطوری این خلاء رو جبران کنم؟همونطور که گفتم دلم میخواد خودم این حفره و خلاء رو جبران کنم نه توسط یه ادم شر...
و بهبود نگاه به ادم مثبت..اخه ممکنه؟معذرت میخوام یه جورایی چندشن.گاهی هم دورو.
..................................................
اقا امیر امیدوارم حال مربیت خوب بشه..واقعا متاسفم بابت اتفاقی که برات افتاده.جداً میگم.امامن ازخونوادم فراری نیستم.حداقل الان نیستم.منم به نوبه ی خودم سختیای خیلی خیلی زیادی کشیدم.
امیر جان یه توصیه بهت میکنم چیزیه که خودم تو زندگی بهش رسیدم.هیچ وقت دنبال این نباش که کمبودهات رو دیگران جبران کنن.تنها کسی که میتونه نداشته هات روجبران فقط و فقط خودتی.
منم الان میخوام همین کارو کنم و دنبال راهش هستم.
...............................................
بهار شادی مرسی که به دید مراجع جواب دادی.
بهار رهنورد به منم میگفت خانوم مهندس یاغی..البته قبلا میگفت
موفق باشید
RE: نقطه دردناک..جذب ادمای بی قید و بی پروا شدن...ازادی و رهایی
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بهار66
پدر من واقعا سختگیر و تعصبی بود..به معنای واقعی کلمه..و این منو خیلی ازرده و زده کرده.
.................................................. .
نقل قول:
وقتی تو از آدمای متین و موقر ..... می گیره!دلیلش چیه؟
حس میکردم ادمای کسل کننده ای هستن و ادمای سختگیر که همه چی براشون باید دو دو تا چهارتا باشه...و بیش ازحد قانونمند
حس میکردم اگه باهاشون ازدواج کنم با مرد باب میل خونوادم ازدواج کردم نه باب میل خودم.حس میکردم ازیه قفس وارد یه قفس دیگه میشم.
نقل قول:
منظورم اینکه تلاش نمی کنی لحن مودبانه خیلی متینی داشته باشی.
منظورت کلمه ی عق هست؟خوب میخواستم حس واقعیم رو منتقل کرده باشم و ....و بعدی رو بعدا میگم..یه موردی تو ذهنم اومد
وای بهار همش منتظر بودم برسم خونه ببینم چه جوابی دادی.
و می تونستم جوابت رو حدس بزنم.
کلمه عق رو نگفتم.کلا می گن.البته منم مثل خودتم تو حرف زدن راحتم .ولی این خصلتم ی جور لجبازی نیست ،واقعا از راحت صحبت کردن خوشم می اد و از آدمایی که راحت حرف می زنند.البته خیلی هم سعی می کنم مودب به نظر بیام ...حتی در اوج عصبانیت...
وقتی تاپیکت رو خوندم کاملا یاد دوستم افتادم .یکی از دوستام دقیقا مثل تو بود....تو دانشگاه از ی پسر شر که در آستانه اخراج بود خوشش اومده بود و دو سال از عمرش رو به پاش ریخت.
خودش دختر راحتی بود بی قید نمی شه گفت ولی برای خودش چهارچوب خاصی هم نداشت یا حداقل می خواست نشون بده که نداره.از الفاظی استفاده می کرد که معمولا پسرونه به نظر می اومد.....
خلاصه ی روز مادر بزرگش فوت کرد و من برای اولین بار برای عرض تسلیت رفتم خونشون.
خیلی موذب بودم،خانوادش خیلی مقید بودن،ی جوری که حتی راحت اشک نمی ریختن،ی خانواده فوق العاده با دیسیپلین،و همه سن بالا ...دوست من هیج شباهتی به خانوادش نداشت...
بعدش بهش گفتم فکر نمی کردم این طوری باشین....
گفت من همیشه از جمع های فامیلی خودمون متنفرم ،از ژست هامون ..... و از اینکه باید در نهایت ادب باهم حرف بزنیم ..
.
.
.
البته خودت باهوشی و قبل این حرفا به ریشه مشکل اشاره داشتی...
فقط دنبال راه حلی ...
متاسفانه فرصت نکردم جواب دوستان رو بخونم ولی می دونم راه حل های خوبی توشون هست.
تنها چیزی که به نظرم می رسه اینه.....
بهار در مورد بد اومدنت از افراد متین و اتو کشیده ....
یکم بیشتر با این افراد ارتباط بگیر،این افراد می تونن هر کسی باشن استادت دکترت همسایتون مشاورت .....تو محیط کارت یا بیرون ،به رفتارهاشون دقت کن ،به این که چطور موجه برخورد می کنند و سعی می کنند به شخصیتت احترام بزارن...مثلا یک فروشنده بی قید و یک فروشنده متین....دوست داری از مغازه کدومشون خرید کنی؟مشتری کدومشون باشی...؟
مشخصه که دوست داری مورد احترام باشی
دوست داری کسی به خودش اجازه نده وارد حریم خصوصیت بشه
دوست داری کسی به خودش جسارت نده به حقوقت تجاوز کنه........
ولی مطمئنا اون فرد بی قید خیلی راحت تر به خودش اجازه می ده دنبال دلش بره ،رها و ازاد باشه و خوش باشه ....بدون اینکه خودش رو مقید کنه تو چهار چوبی رفتار کنه که به دیگران آسیب نزنه.....
خوب بهار دقت کنی می بینی تو در درونت نیاز داری با کسی باشی که تو رو محترم بشمره
باید و نباید برای خودش داشته باشه،ایدلوژی داشته باشه...متعهد باشه،به اطراف و اطرافیانش اهمیت بده .
و اینکه عاشق بی قیدی هستی فقط یک تصور فانتزیه...در عمل نمی تونی و نمی خوای با چنین فردی باشی.این تصورم همون طور که گفتی از رفتار پدرت ناشی شده...
بهار سعی کن اشتباه پدرت رو به تمام افراد تعمیم ندی...می دونم سخته ها ولی منطقی باش ....چه ارتباط معناداری بین متین بودن و کسالت بار بودن هست...؟
خوب هیچی ...
:72:
RE: نقطه دردناک..جذب ادمای بی قید و بی پروا شدن...ازادی و رهایی
مرسی نازنین جان
البته تا حالا هیچ وقت ازطرف این ادمای بی قید مورد بی احترامی قرار نگرفتم. و اصولا درسته ادمای مناسبی برای ازدواج نیستن اما دیدگاه خیلی منفی هم نباید نسبت بهشون داشت.اتفاقا خصوصیات مثبت زیادی هم دارن.که البته جای بحثش اینجا نیست.
از رو لجبازی هم اینطوری حرف نمیزنم.خودم راحت بودنو دوست دارم
ممنون
RE: نقطه دردناک..جذب ادمای بی قید و بی پروا شدن...ازادی و رهایی
[b] امیر جان پستت رو که خوندم یاد پسرم افتادم که الان 2 ساله ندیدمش و خارج از ایرانه...چقدر دلم براش تنگ شده..از 3 سالگیش تا حالا ندیدمش...دلم براش پر میکشه
دخترای عزیز خوب چشماتونو قبل ازدواج باز کنید و گول هر کسی رو از روی سادگی نخورید
RE: نقطه دردناک..جذب ادمای بی قید و بی پروا شدن...ازادی و رهایی
سلام بهار66 خانم
من چندتا سوال برام پیش اومده.
1 شما از تیپ اینجور پسرها خوشتان میاد .؟؟
2از رفتار ونوع حرف زدنشون.
3 یا فکر میکنی چون قدرند میشه بهشون تکیه کردوکسی جرعت نداره بهت چپ نگاه کنه.
برادر من روانشناسه یک دختری بهش مراجعه کرده بود از این قرار بود دختر میگفت من بیشتر دوست دارم همسرم یا دوست پسرم
از این پسرهای خیابونی شر یا شلوار شیش جیب پوش باشه .
در گفته خانم :احساس میکنم کنارش قدرتی دارم وکسی دیگه نمیتونه بهم چیزی بگه. حتی در گفته های خانم .من از دعوا های پسرها وقدرت طلبش را دوست دارم میخوام همسرمم اینطوری باشه .
تو خیابون برای خودش کسی باشه لات باشه. تیشرت آستین کوتاه بازو هاشو بندازه بیرون منم ازبازوش بگیرم.
نمیدونم این خصوصیات رو شما کدوم قسمتشو قبول دارید
RE: نقطه دردناک..جذب ادمای بی قید و بی پروا شدن...ازادی و رهایی
بابا بهار66 گفتن ، که راه حل چییــــــــــــــــــــــ ـــــه؟
RE: نقطه دردناک..جذب ادمای بی قید و بی پروا شدن...ازادی و رهایی
بی قید به نوع لباس و طرز حرف زدن نیست
بی قیدی می شود بی کاری بی بندوباری از حد رد شدن بی غیرتی انتهای نامردی .
مثال اول
لارا هم خانه ایم نتوانست وام تحصیلی بگیرد باکرگی اش را فروخت به یک عرب به قیمت 60 هزار دلار و یک اتومبیل .ان مرد عرب کت وشلوارش بیش از 7هزار دلار بود اکسفورد درس خوانده .لارا بی قید است یا آن عرب؟
مثال دوم
دومینک پدرش در سان خوان کاره ای است ولی این پسر 30 سال دارد یک روز هم کار نکرده پی چرت ترین لذت های دنیاست بعضی وقتها نصیحتش میکنم که من 23 سال دارم 2 جا کار می کنم اگر پدر شما را داشتم الان ...
اگر بی قیدی میشود لاتی حرف زدن و تیشرت استین کوتاه پوشیدن فیتنس کار کردن من بی قیدترین انسان روی کره خاکی هستم .
انسان ها بیشتر پی ویترین هستیم اصل جنس را دریابیم بهتر است.
ازادی بی قیدی نیست .
مدرک تحصیلی نشانه ادمیت نیست خانواده هم شناسنامه طرف نیست .
RE: نقطه دردناک..جذب ادمای بی قید و بی پروا شدن...ازادی و رهایی
میگم معذرت میخوام مال همین وقتا بود؟؟؟؟
شوخی کردم ولی بیایید یه کاری کنیم کلا بیخیال قضیه پسر بشین.بچسبید به اصل موضوع.اصل موضوع چیه؟اینه که من چطوری اون خلاء ها رو پر کنم؟
خلاءهایی که با سختگیریا و تعصبات پدرم ایجاد شده..فکر کنم این حل بشه بقیه هم حل بشن
ممنون
موفق باشید