نقل قول:
نوشته اصلی توسط ایمانی
با سلام
از انجایی که از من خواسته بودین در تاپیک شما نظرم رو بدم امدم
من کار همسر شما رو اصلا تایید نمیکنم.درسته که من خودم همسر صیغه ای دارم و گفته ام که این حق شرعی مرد شیعه هست که داشته باشه اما دقت کنین من این رو اصلا درست نمیدونم که کسی بیاد و این رو ابزاری برای ازار دادن کسی قرار بده.مرد ها یا برای شوخی کردن و جلب توجه این رو میگن و یا برای اذیت کردن ان و البته ممکنه که بعضی ها هم از روی سادگی بیش از حد بگن که یادتون هست در تاپیک من به من گفته بودن که تو مصداق دروغ گویی هستی حالا میبینید که گفتن این مسائل میتونه یه زن رو چقدر به هم بریزه.برای همین شرع این اجازه رو داده که گفته نشه و برای ازدواج موقت اجازه ای لازم نیست از همسر اول گرفته بشه.
اما با توجه به مشکل شما بنده چیزی که در پست شما دیدم یک حالت عدم مودت بود.ببینید مودت لازمه هر زندگی هست تا دو طرف از بودن کنار هم احساس خوبی داشته باشن.نظر من این هست که اگه به طور کلی چون من از زندگی شما اطلاعی ندارم اما اگه میخواین به این زندگی ادامه بدین سعی داشته باشین که این مودت رو در رابطه خود به وجود بیارین .و اینکار هم با نزدیک شدن بیشتر به همسرتون و درک کردنش و کلا در یک سمت و جبهه بودن با هم به دست میاد یعنی همدیگه رو از هم جدا ندونستن.
یک توصیه هم دارم که سعی کنید که دچارحس تملک به هیچ چیزی در این دنیا نیشید.که به خاطر حس تملک بخوایم که تمام اون رو برای خودمون بخوایم و تا این حد خودمون رو ازار بدیم.
در زیر سایه حق موفق باشید
ممنون آقای ایمانی که جواب دادید
نمی دونم چرا تفسیر شما از مسائل شرعی متفاوت از تفسیر من است.
اینکه برای صیغه اجازه لازم نیست یک مقوله است و اینکه بدون اطلاع از همسر اول این امر انجام شود، مقوله دیگر است.
دومی مصداق عینی فریب است.
فرض کنید دزدی بیاید نیمی از حساب بانکی شما را خالی و بعد بگوید بهش نمی گویم تا بهم نریزد، من خیلی به او علاقه دارم.
فکر نمی کنم ائمه معصوم ما هیچکدام در خفا و بدون اطلاع از همسران دائم یا موقت خود، همسر داشته بودند.
ببینید، من بیشتر می پسندم که همسرم مثل یک مرد بگوید که من فلان دلیل و بیثار دلیل می خواهم که ازدواج موقت کنم.
خوب تکلیف من هم روشن می شود.
حالا که خانم جدید برایش مساله ای نیست که از مسواک من شراکتی استفاده کند، من آنرا به او می بخشم و یک عمر با کراهت زندگی نمی کنم.
البته الان هم فکر اینکه شاید همسر بنده هم حق خودش بداند که بدون اطلاع می تواند چنین کاری کند، دچار همان کراهت شده ام.
چقدر بد که همسرم احساس تملکش به دنیا تا اندازه ای باشد که هم خواهان حفظ من بعنوان مادر فرزندش باشد و هم خواهان زن دیگری غیر از من.
چقدر باید خودخواه و خودبین باشد که نیازهای همسرش و کسب لذتی که خدا حق یک زن هم دانسته را نادیده بگیرد، و فقط و فقط دین را کنکاش کند و منحصرا حقوق متعلق بخود را احقاق کند. و فراموش کند که حق الناسی هم وجود دارد.
چقدر از دین غافل شده که فکر می کند، می تواند همسر و فرزندش را فریب دهد و اوقاتی را که به ظن آنها صرف تامین نیازهای مادی و معاش خانواده می کند، در کنار زن دیگر به خوش گذرانی مشغول باشد و من بیچاره مشغول امور منزل و بچه باشم.
از تمام وقتم مایه بگذارم با این فریب که شوهرم تمام وقتش متعلق به زندگی ای است که متعلق به ماست.
چرا همسرم نباید حس تملکش را نسبت به دو خانواده که داشتن یکی در گروی فریب دیگری است، کنترل کند و احیانا تامین نیازهای مادی یک فرد نیازمند را از طریق من انجام دهد؟و باهم بگردیم مردی مناسب این زن پیدا کنیم که همزمان نیازهای جنسی دو نفر در چارچوب خانواده تامین شود؟
چرا همسرم با اینگونه تفسیر دین و توجیه زیاده خواهیش، برای من چنین تداعی می کند که دین تو جایی برای ارضای نیازهایت و کسب لذت مشروع بعنوان یک زن در نظر نگرفته؟
چرا همسرم فکر نمی کند که الان دوران جنگ نیست که بسیاری از مردان از بین رفته باشند و شمار زنان بی سرپرست افزایش یافته باشد؟ چرا به خودش حق می دهد حق مرد نیازمند دیگری را تضییع کند و او را وادار کند که به ناموس خود چشم بدوزد و امنیت او را سلب کند؟
و خیلی چراهای دیگر...