RE: تبعیض خانواده شوهر بین شوهرم و برادر کوچکترش
مریم جان اگه مطالب اولیه منو درست خونده باشی که نخوندی نوشته بودم برادرشوهرم اصرار به خریدن ماشین مدل بالا داشت و ما کاملا مخالف بودیم.هم شوهرم هم پدر و مادرشوهرم.و اگه دارم اینا رو میگم بخاطر اینکه اونها کاملا افتادن رو مال پدرشوهرم و دارن واسش تصمیم گیری میکنم متاسفانه نتونستم شما رو متقاعد کنم که من فقط به ایشون در مورد خونه پیشنهاد دادم و نه چیز دیگه ای. اما اولین بار که جاریم و برادر شوهرم به همراه خانواده شوهرم اومدن خونمون .صحبت از جهیزیه بود جاریم گفت که من چون خونم مهمون زیاد میاد و پر رفت و امده میخوام بیشتر از همه چیز ظرف بیارم. من گفتم خونه های الان انقد کوچیکه که تعداد زیاد مهمون یکجا جا نمیشه.و اون گفت نه خونه ما که بزرگه بعد یه نگاه به مادرشوهرم کرد گفت ما میخوایم بریم خونه پاییین(همون خونه تازه ساخت) بشینیم گفتم و یه لبخند زد و مادرشوهرم فقط سکوت کرد .بعد از اون همشاید بیشتر از 10 بار توی جمع این موضوع رو گفت و به صورت کنایه گفت که اگه اون خونرو بدن ما میریم اونجا.حالا شما بگو کی واسه کی تعیین تکلیف میکنه نه عزیز بخاطر اون یه حرف من نبوده که به ما خونه ندادن بخاطره این بود که جاریم اونا زرو تو عمل انجام شده قرار داد .در مورد جوابی که باید به خواهرشوهرم میدادم متوجه منظورت نشدم؟
RE: تبعیض خانواده شوهر بین شوهرم و برادر کوچکترش
سلام حديث 67 عزيز من با شما موافقم بايد حرفتو بزني وگرنه حقتو مي خورن ديدي جاريت چقدر زرنگ بود و غيرمستقيم حرفهاشو ميزد شما هم زرنگ باش حساس نباش اگه حساس نباشي سياست خودبه خود مياد عزيزم مث حرفي كه خواهرشوهرت درمورد ماشين به شما گفت و شما خيلي حساس شدي و مريم 123هم گفت با آرامش و با سياست خودتو به ناراحتي ميزدي و مي گفتي اااا جدا چه بدشده با تاكسي رفته و زود از اونجا ميرفتي
RE: تبعیض خانواده شوهر بین شوهرم و برادر کوچکترش
امیدانه عزیز من در جواب خواهرشوهرم خندیدمو گفتم همیشه ما با تاکسی میریم حالا یه دفعه هم اونا به جایی بر نمیخوره که بعد رو به مادرشوهرم کردم گفتم مگه نه مامان.
اونم خندید چیزی نگفت ولی سرخ شدن خواهرشوهرمو دیدم و حرص خوردنشو. اومدیم بیرون به شوهرم گفتم خواهرت خیلی حرف بدی زد گفت حدیث جان توام که خوب جوابشو دادی.اما میدونی چیه من دوست داشتم اون لحظه شوهرم جبهه بگیره مقابلش مث برادرشوهرم که وقتی خواهرشوهرم یه چی میگه(اخه کلا خیلی فضوله)سریع میگه به تو ربطی نداره.
ولی من یه تصمیمی گرفتم میدونی مادرشوهرم خیلی علاقه داره که ما زیاد بریم اونجا هر دفعه هم زنگ زده ما رفتیم سر جاده ماشین گرفتیم(تا شهر اونا نیم ساعت 40 دقیقه رهه)رفتیم خونشون. شوهرم گفت من بعد کمتر میریم اگه هم گفت چرا نمیاین میگم من سختمه با زنم سر جاده واستم بیام ماشین بگیرم بعد بیایم اینجا حرف بشنویم ...شوهرم گفت الان که زنداداشه انقد جانم دلم میکنه بعد که صاحب اون خونه شد بی محلیهاش رو میشه.اخه اونم خیلی پیش من از اونا بد میگه ولی وقتی اونا میان طوری رفتار میکنه که انگار عاشقشونه.میدونم دنبال چیه البته.....ولی من از ادمای دورو متنفرم. یه بار به مادر شوهرم گفتم من اگه میبینی زود رنجم چون دورو نیستم و ناراحتیمو بروز میدم. دوس ندارم روبه رو یه جور باشم و از پشت سر فحش بدم.و هر وقت ناراحت شدم با کمال احترام با مادرشوهرم صحبت کردم از همون اول نامزدیمون. چون فک میکردم خانواده شوهر هم مث بقیه اطرافیانن هر چه روراست تر باشی بهتره اما نبود. با این حال مادرشوهرم میگه اگه خیلی خوبه که اینطوری هستی اگه اون جوری بودی اصلا به درد نمیخوردی. :311:به هر حال مادر و پدرش کلا اختیار ندارن و همه چی دست اونبرادرشو خواهر .........شه.
RE: تبعیض خانواده شوهر بین شوهرم و برادر کوچکترش
سلام حدیث جان!!
سرعت تالار این قدر پایین اومده که تشکر زدن سخت شده از بهار و مریم عزیز بخاطر خرف های خوبشون متشکرم
حدیث جان در جایی گفته بودی حالا که ما به مال و منال پدر شوهرم چشم نداریم اون ها هم نباید داشته باشند!!!
من با این حرفت مشکل دارم!!!
شما به ثروت دیگران کاری نداری، چون به این اعتقاد داری که روزی رسان خداست... مطمئنی که وقتی خدا بخواهد رزق و روزی کسی را فراخ کند تمام دنیا هم نمی توانند جلویش را بگیرند و بر عکس.
شما چشم به ثروت پدر شوهرت ندوختی چون میدونی استقلال مالی داشتن چقدر با ارزشه... چون همه میدونیم لذت خریدن یک دست بشقاب ملامین با دسترنج خودمون هزاران بار شیرین تر از سرویس کریستالیه که با پول خودمون بدست نیاوردیم.
عزیزم این ها شعار نیست... اینا حقیقت زندگی سالم هست.
وقتی شما تشکیل یک خانواده مستقل دادید. یعنی همه جوره مستقل هستید هم فکری هم تصمیم گیری هم مالی و ....
به شما مربوط نیست که جاریت چه تصمیمی برای زندگیش میگیره... این که می خواد بزرگ منشانه و مستقل زندگی کنه یا نقشه بکشه و دار و ندار پدر شوهرت رو بالا بکشه:163:
نگو این پول حق شماست!!! مادامی که پدر و مادر شوهرت زنده هستند (ایشالا 120 سال) این پول تمام و کمال مال اون هاست... می خوان به آتیش بکشنش؟ شما نمیتونی دخالت کنی!!!
نمی فهمم وقتی خودت و همسرت سالم هستید و جوان و می تونید با سعی و تلاش خودتون زندگی تون رو بسازید... منتظر هستید تا دیگران چیزی رو خودتون دارید رو بعضا با منت بهتون بدهند!!!!
پول برای خریدن ماشین دارید، اما نمی خرید چون اونا خوش به حالشون میشه؟؟؟
از گفتنش خوشحال نیستم، اما با این طرز فکر شما مجبوری در تمام طول زندگیت برای اینکه دیگران به قول خودت خوش به حالشون نشه، حال خوش رو از خودت بگیری!!!
عزیزم فکر کنم یه کوچولو فراموش کردی که ما تو این دنیا برای خودمون زندگی میکنیم
حدیث عزیز!
فکر کن که خدای نکرده پدر شوهرت ورشکسته شده... و انتظار هیچ کمکی از اون ها نداشته باش...
خواهر شوهر و برادر شوهرت خودشون مسئول اعمال و طرز فکرشون هستند... هر طور که فکر کنند مهم نیست... شما درست زندگی کن!!!
این افکار منفی رو در وجودت پرورش نده... و به همسرت هم منتقل نکن!
روزی رسان کس دیگریست...
و در آخر اینکه دنیای ما گاهی اوقات قشنگ نیست چون متاسفانه خیلی از مردم فکر می کنند که این حرف ها شعاره!!!!