من منظورم چیز دیگه بوده ولی متاسفانه برداشت دوستان چیز دیگست
از مدیر تالار خواهش می کنم که این تاپیک رو پاک کنن
خواهشن کس دیگه پست نده
از مدیر تالار خواهش می کنم که این تاپیک رو پاک کنن
نمایش نسخه قابل چاپ
من منظورم چیز دیگه بوده ولی متاسفانه برداشت دوستان چیز دیگست
از مدیر تالار خواهش می کنم که این تاپیک رو پاک کنن
خواهشن کس دیگه پست نده
از مدیر تالار خواهش می کنم که این تاپیک رو پاک کنن
برادر گرامی
توقع نداشته باشید هرکسی باب میل شما صحبت کنه
چیزی که ما برداشت میکنیم صرفا از روی صحبتهای خود شماست...اگر سوئ تفاهمی پیش میاد شما باید ما رو اگاه میکردید
ضمنا طبق قوانین تالار هیچ تاپیکی حذف نمیشه
موفق باشید.
سلام دوست عزیز،
درخواست حذف تاپیک رو داشتید. باید بگویم که طبق قوانین تالار (کلیک کنید) که اونها رو هنگام عضو شدن پذیرفتید، تاپیک ها به درخواست اعضا حذف نمی شوند:
اگر مایل به ادامه دادن تاپیکتون نیستید، اعلام کنید تا تاپیک رو قفل کنیم.نقل قول:
20 - شما مسئول و پاسخگوی درج اطلاعات خصوصی خود در تالار هستید:
با توجه به اینکه ساختار تالارهای گفتگو به صورت عمومی بوده و به صورت تعاملی هست، لذا همه اعضاء در تعامل با پست شما و بر اساس آن اقدام به پاسخگویی می کنند،و همه افراد حتی آشنایان شما ممكن است این مطالب را مشاهده كنند، همچنین گاهی موضوع مطرح شده از طرف شما منجر به ایجاد پستهای زیادی می شود، لذا مدیران تالار به لحاظ احترام به همه اعضاء نمی توانند، به صورت یکجانبه اقدام به حذف پست یا موضوع شما کنند، چرا که ممکن است کل موضوع یا پستهای دیگر ناقص گردند. لذا قبل از اینکه پستی ارسال کنید، مطمئن شوید که به هیچ وجه از ارسال آن پیشیمان نخواهید شد. چون به درخواست شما پست یا موضوعی پاك نخواهد شد.
به شما پیشنهاد می دهم این دو مقاله رو بخوانید:
مقابله با مشکلات پایان یافتن یک رابطه
چگونه غم جدایی را تحمل کنیم؟
با تشکر از توجه شما.
سلام آقای n.e.o
این رفتار شما (درخواست حذف تاپیک و یا بستن اون) نشون میده شما هنوز قدرت نه شنیدن و پذیرش حقیقت رو
ندارین دوست عزیز.
ببینین اگر سوء تفاهمی هم هست با حذف تاپیک یا قفل شدن اون چیزی عوض نمیشه!
اما شما میتونین با توضیح بیشتر همه رو از سوء تفاهم در بیارین و بچه های خوب همدردی که قصدشون کمک به
شماست کمک کنین تا بتونیم به شما کمک کنیم!
شما نمیتونین جلوی اتفاقات زندگی دیگران رو بگیرین اما میتونین برای خودتون یک زندگی خوب بسازین!
درست یا غلط اون خانوم انتخاب خودش رو کرده و الان همسر شخص دیگه ای هست!
شما باید با این واقعیت سخت و غم انگیز روبرو بشین!
فکر نکنین ماهایی که داریم راهنماییتون می کنیم خودمون درد نداشتیم! مسئله نداشتیم! نه!
ما هم روزهای سخت رو داشتیم و دیدیم!
اما هممون وارد اصل پذیرش شدیم و این واقعیات رو پذیرفتیم و سعی کردیم مراقب احساسمون باشیم و وقتی
شرایط مهیا شد با شناخت کامل بریم سمت ازدواج!
آقا حامد لینک های خوبی بهتون دادن!
اونها رو بخونین! پرونده اون خانوم رو به مرور زمان توی ذهنتون ببندین و اگر یک عاشق واقعی هستید براش آرزوی
خوشبختی کنین!
ما برخی وقایع رو نمیتونیم جلوشون رو بگیریم و تغییرشون بدیم!
پس با کمک خواستن از خدا صبر و آرامش ازش بخواین و قدرت درک و پذیرش این موضوع رو!
موفق باشین
:72:
انگار الان روبروی میز قاضی نشستم و دارم جواب پس می دمنقل قول:
نوشته اصلی توسط mehrdad_m
من به عنوان کسی که دوستش دارم تمام سعیم رو کردم که قبل اینکه عقد کنه برای برگشتت تلاش کنم چون مطمئن صد در صد هستم که این ازدواج تهمیلی بوده
اینم بهت یاد اور کنم که من شخصی هستم که تا به حال هیچ رابطه ای با دختر مجردی نداشتم چه برسه به زن شوهر دار . این رابطه هم که شروع شد برای ازدواج بود . اگه می دونستم که به ازدواج ختم نمیشه اصلا جلو نمی رفتم
خدا رو شکر هیچ وقت پام نلغزیده .
یک سری از دوستان فقط دارن نمک رو زخم می ریزن و هیچ راهنمایی نمی کنن .
شما منو نزن مریم خانوم .. با لحن دوستانه تری هم می تونستی جواب بدینقل قول:
نوشته اصلی توسط maryam123
من واسطه ای که فرستادم قبل عقدش بوده . هر کس برای خودش ارزشی قائل هستش . منم این ارزش رو قائل بودم که قبل اینکه عقد بکنه تمام تلاشم رو بکنم
هر کاری کردم قبل عقدش بوده . و دیگه بعد عقدش کاری باهاش ندارم . چون خودم فهمیده تر از شما ها هستم
اون واسطه ای که فرستادم فقط قصدم این بود که به جواب یک سری سوالاتی که توی ذهنم نقش بسته بود برسم و به جواب هام رسیدم و این تاپیک رو زدم به خاطر این بود که یه خورده حرفم رو بزنم و توسط حرف های شما اروم بشم . ولی کارم اشتباه بود چون اروم نشدم بد تر هم شدم
اینو یادم رفت که بگم . توی اخری تلاشی که کردم برای برگشتش به این نتیجه رسیدم که از یکی از حرف های من خیلی خیلی ناراحت شدن خانوادش
من بهشون گفتم که اگر خواستگار بهتر و سرتر از من اومد بهش بله بگین:311:
خانوادش از این حرف من خیلی خیلی ناراحت شدن و این شد که با من لج بازی کنن
-------
با تشکر از دوستانی که ارومم کردن و هم از دوستانی که نمک رو زخمم پاشیدن از هر دو دسته تشکر می کنم
بدرود
اقاي n.e.o
دو سه بار مطالب دوستان و جواباي شما رو خوندم
اما باور كنيد متوجه نشدم مساله و مشكل اصلي شما چيه؟
اينه كه با ازدواج اون خانوم كنار نيومديد و ميخواين خودتونو بعد اين اتفاق بسازيد و اروم كنيد
يا نه هنوز اصرار داريد كه راهي هست واسه شما
يا صرفا يه درد دل بود
برادر من كي اينجا شما رو ميشناسه كه بخواد قضاوتت كنه يا متهمت كنه
همه حرفهايي رو گفتن كه فكر ميكنن درسته
درست مثل شما كه اصرار داريد حرفهاتون كاملا درسته
آقای n.e.o
برادر من از حرف های دوستان نرنجین...اونها قصدشون کمک به شماست که شما را با واقعیات روبرو کنن!
شما یک مقدار نا مفهوم توضیح دادین ، دوستان خواستتن با عتاب بیدارتون کنن.
اما اول و آخر قصدشون کمک به شما بوده.
حالا شاید بهتر بود ملایم تر برخورد می کردن.
الان شما موقعیت روحی خوبی ندارین و این برای من قابل درکه چون روزی خودم این حال رو داشتم.
اما اگر میخواین به خودتون کمک کنین باید با شرایط کنار بیاین.
مطمئنا پسر عاقلی هستین و حتما همه تلاشتون رو کردین و این قابل تحسینه :104: :104:
اما با قسمت نمیشه جنگید
اون خانوم راهش رو از شما جدا کرد ولی مطمئن باشین خدا شما رو رها نمی کنه.
بهترین راه رو جلوی پای شما می گذاره.
فقط کافیه بنویسین تا آروم بشین....درد و دل کنین
دردو دل آدم رو سبک می کنه...پس عصبانیت رو بگذارین کنار
سعی کنین با مشغول کردن خودتون بهش فکر نکنین...زیاد عبادت کنین و حتی اشک بریزین تا آروم بشین.
حالا که نمیتونین تقدیر رو تغییر بدین از خدا بخواین بهتون قدرت پذیرش چیزهایی رو بده که نمی تونین تغییرش بدین.
اون دختر خانوم هم میتونه باز عاشق همسرش باشه حتی اگر ازدواجش تحمیلی باشه. خانومها زود جلب محبت
همسرانشون میشن. سعی کنید دیگه در اطرافش دیده نشین تا راحت تر کنار بیاد. هم به خودتون کمک کنین هم
به اون دختر.
شما باید فراموشش کنین تا عذاب نکشین.
اون هم باید فراموشتون کنه تا دل به زندگیش بده.
امیدوارم خداوند بهتون صبر و آرامش بده
اگر دوست داشتین باز بیاین و برامون درد و دل کنین
:72:
neo جان. اینکه سعیتو کردی تا قبل از عقد ایشون هر کاری برای برگشتن ایشون بکنی خیلی خوبه و قابل تحسینه. ولی عزیزم الان دیگه باید سعی کنی که توی دل و فکرت قضیه ی ایشونو تموم کنی. چون فقط و فقط خودت اذیت می شی. نوشته بودی ایشون قبل از عقدشون با شخصی که واسطه بودن صحبت کردن و فکر میکنی که می تونی دلیلی بر تحمیل و جبر این ازدواج بوده باشه. اما یه جای دیگه هم نوشته بودی که دختر خانم خیلی به حرف اطرافیانش اهمیت می ده مخصوصا به حرف پدرش. اینطوری یعنی اگه یکی بهش زنگ بزنه بگه بریم حرف بزنیم استقبال می کنه. لزوما معنی اش پشیمون شدنش از این ازدواج نیست. من و خیلی های دیگه حالتو درک می کنیم. ما هام یه روزی عاشق شدیم گلم. اما چیزی که برای شما اتفاق افتاده 2 تاست. هم کسی رو که دوست داشتی از دست دادی و هم اینکه عصبانی هستی. بهت برخورده. حق هم داری. چون بعد از کلی توهین و بدون توضیح درست رفتن یکی دیگه رو انتخاب کردن که حتی نمی دونی چرا اونو ترجیح دادن. فکر می کنم الان این قسمت عصبانیت و برخوردن به غرورته که بیشتر عذابت می ده.
به نظر من سعی کن روی خودت کار کنی تا حالت بهتر بشه. دیگه اینکه اون دختر چه کار می کنه مشکل خودشه عزیزم. اینکه بله بگه به یه نفر به اختیار خودشه. وگرنه هرقدر هم که ادم تحت فشار باشه بله رو می دونه بگه باید پاش وایسه.
تو هر کاری که از دستت برمیومد کردی. دیگه فقط به فکر خودت باش.
امیدوارم موفق باشی.
ممنون دوستان
راست می گید من عصبانی شدم ببخشید دوستان
می خواستم طور دیگه بنویسم و ادامه بدم به خاطر اینکه جواب دوستان رو دادم موضوع به جای دیگه کشیده شد
جواب نه ای که به من دادن من رو نسوزوند . حرف و حدیث ها و عیب هایی که روی من گذاشتن من رو سوزوند و چرا اینکه اونو ترجیح دادن
یه چیز دیگه که من رو سوزوند این بود که مادر پسره از ده روز پیش زنگ زد و بابام رو دعوت کرد( بقیه مهمون ها رو سه روز پیش دعوت کرد ) اون می دونست من خواستگار دختره هستم اون زنگ زد تا بیشتر اعصاب من رو خورد کرد .
تمام روز ها و تمام حرکات خودم رو مرور می کنم می بینم که قسمت نبوده این وصلت بشه
من ایمان دارم و مطمئن صد در صد هستم که همسر آیندم صد در صد از همه نظر از این خانوم سر تر هستش .
من چون دوست دارم هیچ مشکلی برای من و دختره پیش نیاد تصمیم گرفتم که دیگه جایی که اینا هستن نرم عروسیشون هم نمی رم . ولی وقتی زن گرفتم و زنم رو می برم همه جا نشونش می دم که بگم من لایق بهترینم و به بابای دختر می گم تو دختر بهم ندادی دستت درد نکنه چون بهتر از دخترت رو بهم دادن
من خودم بهترین هستم و خودم رو لایق بهترین هم می دونم
بدرود
neo جان عصبانیتت خیلی خیلی طبیعیه. حق هم داری. ضمن اینکه اینجا تاپیک خودته و هر پستی که احساس می کنی باید بنویسی حقته که بنویسی.
در مورد اون خانم اگه واقعا ایشون کسی باشن که خیلی به حرفای دیگران مخصوصا خانوادشون اهمیت می دن و تصمیماتشون رو براساس نظرات دیگران می گیرن، باور کن باید سجده ی شکر کنی که باهاش ازدواج نکردی. پیرت می کردن. به احتمال زیاد هم می رسید به جدایی. فکرشو بکن اینکه بابای ایشون از شما یکهویی و انقدرم بی دلیل خوشش نیومده بعد از ازدواج اتفاق می یفتاد چه به روزت میومد عزیزم. تازه این یکی از مشکلاتی بود که ممکن بود برات پیش بیاد.
امیدوارم زود حالت بهتر شه و امیدوارم ازدواج موفق و پر از شادی داشته باشی.