RE: همسرم به من بی میل شده
واقعیتش من می ترسم برای شما و سایر دوستان پست بزنم چون طرز تفکر من با طرز تفکر غالب در تالار نمی خونه. طرز تفکر غالب تالار این هست که هر چی مراجع میگه رو باور نمی کنند و هی به خود مراجع انتقاد وارد می کنند ولی واقعیتش من بعد آشنایی با دکتر هلاکویی و طرز پاسخگوییشون به مراجعان متوجه شدم که ایشون به غیر از مواقع لازم اصل رو بر صحیح بودن اطلاعات داده شده از طریق مراجع می گذارند. اینطوری هم مراجعه کننده احساس می کنه درک شده و هم برخلاف غالب تاپیک های این تالار مراجع به جای کنکاش خودش و کودکی و بزرگسالی و هفت پشتش درک درستی از مشکل خودش پیدا می کنه و با واقعیت روبرو میشه.
البته که اینجا سعی خواهد شد شما اصلا فکرهای بد بد به سراغتون نیاد و خدایی نکرده فکر نکنید یک عدم وفاداری شاید وجود داشته باشه. ولی من ترجیح میدم برداشت خودم رو بگم که اینطور که شما میگید انگار مشکل شما بیشتر یک عدم وفاداری و یا شک به وفاداری همسر هست که باید بررسی بشه . مراجعه به مشاور بهترین کاری هست که شما می تونید انجام بدین چون بیشتر اوقات تالار با توجه به ظرفیت های محدود اینترنت نمی تونه مشکلی را واقعا درمان کنه و تنها سرنخ هایی به شما میده برای شناخت موضوع که بعضا حتی این سرنخ ها گمراه کننده هم می تونند باشند.
دوست عزیزم با خودتون صادق باشید:
آیا فکر می کنید همسر شما وفاداری لازم رو به شما نداره؟
اگر بعله آیا تا مدرکی موثق هم دارید؟ یعنی چیزی رو دیدید که باعث شک شما شده و یا فقط حدس می زنید؟
RE: همسرم به من بی میل شده
سلام آیه عزیز
گفتی صدبار با همسرت صحبت کردی
چه چیزهایی به همسرت گفتی؟
و یه سئوال
نکاتی رو که در زیر بیان می کنم را تا به حال به همسرت عنوان کردی؟
یعنی بهش گفتی که :
خواستت غیرمنطقی هست
تقصیر من چیه که تو قبلا رابطه داشتی
من نمی تونم اون جوری که تو می خواهی تو رابطه باشم
من نمی تونم این تنوع ها را داشته باشم
از دست خودت و کارهایت خسته شدم
این رابطه به من حس خوبی نمیده
از این مدل رابطه لذت نمی برم
این روش ها رو دوست ندارم
تو به من اصلا توجهی نداری
تو مسئولیت هیچ چیزی رو قبول نمی کنی
تو بی احساس هستی
تو عاطفه نداری
تو نیازهای من رو پاسخ نمی دی
مگه من چی برای تو کم گذاشتم
مگه دوستم نداری ، پس چرا فلان کار رو برایم انجام نمیدی
مگه من رو نمی خواهی پس چرا بهم محبت نمی کنی
تو اصلا خوب های من رو نمی بینی
من برای تو ارزشی ندارم
من زندگی خوب و آرامی توی خونه پدریم داشتم
من توی یه خانواده فرهنگی بزرگ شدم
من از این همه مهمونی بریز و بپاش خوشم نمیاد
من از اون دوستت خوشم نمیاد
من خونه اون دوستت نمیام
همه آرزوشون هست زنی مثل من همسرشون باشه
تو اصلا عیب های خودت رو نمی بینی ، همش داری از من ایراد می گیری
اصلا نمی دونم چرا با تو ازدواج کردم
توی خونه بابام همه چی داشتم
من نیازی به ازدواج نداشتم ، چون همه چیز داشتم ، درآمد خوبی دارم ، من فقط واسه خاطر عشق و محبت ازدواج کردم که الان نیست و ندارم
از این زندگی خسته شدم
به خاطر کارهای تو به بن بست رسیدم
=============
این مدل حرف ها ، اگر چه گفته هم نشده باشند ، دقیقا مثل سم می مونند توی زندگی زناشویی
حتی اگر این افکار رو در ذهن داشته باشیم و به زبان هم نیاوریم ، بازهم روی رفتارهامون و حرف زدنمون تاثیر می گذارد
اما راه حل چیست؟
یک زن خوب ، زنی هست که یک معشوقه خوب برای شوهرش باشه
وقتی مردی در برابر این سئوال زنش " که مگه دوستم نداری" سکوت می کنه و جواب درستی نمیده
این سکوت و عدم پاسخ ، به این معنی نیست که وافعا زنش رو دوست نداره ، بلکه برداشت مرد از سئوال همسرش این هست که " تو مردی ناتوان هستی و قدرت و توانایی نداری !"
و اینکه قدرت یک مرد و توانایی اش را زیر سئوال ببریم یعنی مردانگی اش رو ازش بگیریم ، به همین خاطر مرد از زندگی و در کنار اون زن بودن فراری میشه
با وجودی که علاقه به همسرش داره ، اما خودش رو سرد نشون میده و نسبت به مسائل زندگی بی اهمیت و بی تفاوت میشه
=============
اون جوری که من از نوشته های شما دستم اومد ، شما و همسرت توی دو تا فاز جدا از هم سیر می کنید ، علایق و سلیقه هاتون متفاوت هست
اما اگر شما خواهان این زندگی هستی ، با تلاش خستگی ناپذیر می تونی این تفاوت ها را بهم نزدیک کنی و تا حد ممکن خودت و شوهرت را به همدیگر نزدیک کنی
همسرت خواهان یک زن فعال و اکتیو هست ، یک زنی که براش مثل یه دوست دختر باشه ، یه هم پا که توی مهمونی ها و خوش گذرونی ها پایه باشه ، یه دختر شاد و شنگول اهل تفریح و خوش گذرونی
اما شما خواهان یک زندگی آرام و نرمال به دور از هیاهو هستید ، یک زندگی با جریان آرام
شوهرت هیجان می خواهد هم توی رابطه جنسی و هم توی زندگی
و این ایجاد هیجان از دست یک معشوقه برمیاد ( همون طور که گفتم :یک زن خوب ، یک معشوقه خوب برای شوهرش هست )
شاید برای شما سخت باشه ، و زمان زیادی طی بشه تا بتونی تغییرات لازم رو در زندگی ات ایجاد کنی ، اما اگر بخواهی ، موفق می شوی
تصمیمت رو بگیر ، اگر واقعا خواهان ساختن هستی ، پس آستین ها رو بالا بزن و شروع کن
.
فعلا به شک هایی که به سراغت میاد بها نده :305:
.
RE: همسرم به من بی میل شده
اگه دوستان راه حل خوبی پیدا کنن برای این تاپیک به منم لطف شده! من ازدواج نکردم و فکر می کنم سر این روابط توی ازدواج مشکل پیدا می کنم. واسه همینم شک دارم که ازدواج واسه من کار درستی باشه. لطفا اگه راهی هست به جز اینکه خانم هر چی که اقا می خواد انجام بده رو انجام بده بگین.
RE: همسرم به من بی میل شده
مرسی دوستان از راهنمایی هاتون . بالهای صداقت عزیز مشکل من دقیقا همینه
ما توی دو تا فاز جدا هستیم ، این مسئله خیلی اوقات باعث دردسرمون شده . راستش من همینی که هستم رو خیلی دوست دارم ولی بخاطر شوهرم خیلی جاها تلاش کردم این تفاوت ها رو بهم نزدیک کنم و حتی خودمو تعییر بدم اما این مسئله ریشه تربیتی هم داره . من اصلا تربیت نشدم که پامو تو خیلی مهمونی ها بزارم یا خیلی کارا بکنم. چیکار کنم آخه ؟ اصلا تو ذاتم نیست یه سری از این کارها ! برای من که همیشه زندگی ساده ای داشتم تظاهر به چیزی که نیستم عذاب آوره . اونطوری آرامشم از بین میره .
راجب اون حرف ها ، خیلی هاش مرتب تو ذهنمه و بعضی هاشو حتی به خودشم گفتم متاسفانه ! اما کم کم یاد گرفتم حرفامو برای خودمو نگه دارم و مثل دو تا غریبه که زیر یه سقف هستن زندگی کنم !
RE: همسرم به من بی میل شده
آیه عزیز
میشه توی اون مهمونی ها نرفت ، اما کاری کرد که دل توی دل شوهرت نباشه و همش دلش پر بکشه واسه برگشتن به کنار تو!
آیه عزیز ، خودت باش همون طوری که هستی ، اما با محبت این "خودت بودن" را به همسرت نشون بده
نمی دونم این زندگی چقدر برایت ارزش داره ، و شما چقدر راضی می شوی که برای این زندگی هزینه کنی
اگر مثلا یک سال با تمام وجودت برای این زندگی هزینه کنی ، پشیمون نمی شی؟
انسان وقتی احساس گناه می کنه و پشیمون میشه که :
نقل قول:
مسئله احساس گناه وقتی سراغتون می آید كه بر اساس احساس انتخاب كنید و بر اساس احساس طلاق دهید و بعدا از اینكه تمام تلاشهای خود را نكرده اید پیشیمان شوید.
حالا نظر تو چی هست؟
چه چیزی را واقعا خواستارش هستی؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط aieh
راجب اون حرف ها ، خیلی هاش مرتب تو ذهنمه و بعضی هاشو حتی به خودشم گفتم متاسفانه ! اما کم کم یاد گرفتم حرفامو برای خودمو نگه دارم و مثل دو تا غریبه که زیر یه سقف هستن زندگی کنم !
آیه جان ، زندگی خوب و لبریز از آرامش ، حق هر انسانی هست
تو نباید مثل یک هم خانه با همسرت باشی ، برای داشتن یک زندگی خوب تلاش کن
اون حرف هایی رو که برایت لیست کردم و مابقی حرف هایی از اون دست رو از ذهنت ببر بیرون
به خودت و همسرت یک بار دیگه فرصت بده که زندگی تون رو بسازید
به هرحال شما این شخص رو انتخاب کرده اید ، و این انتخاب محترم هست
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بالهای صداقت
( 12/2/1386)
همسرم ، اون شخصی نیست که فکر می کردم
چهارم: در خانواده کمتر به موردی بر می خوریم که فقط و فقط یکی از طرفین با مشکل روبرو باشد و دیگری صد درصد درست عمل کند( البته میزان و درصد سهم طرفین در مشکلات ، تفاوت دارد). با پذیرفتن این پیش فرض، هم شما از شدت احساسات منفی و نامطلوبتان کاسته می شود، و همه به لحاظ قبول این موضوع ، صحبت های شما بیشتر در همسرتون تاثیر می گذارد، چون از ردیف یک متهم و یک عنصر نامطلوب و یک بیمار، به شان واقعی خود به عنوان یک همسر و همسفر و همطراز ، تغییر جایگاه می دهد، و اگر همسرتون بخواهد تغییر یابد در این موقعیت واقعی خود می تواند تاثیر پذیر باشد نه در موقعیت متهم .
اگر شما سر نیزه انتقاد را، از روی شقیقه همسرتون بردارید، او در پیگیری اصلاح زندگیتون، بیشتر همراهی خواهد کرد. شما به او بگوئید که خودتان نیز شخصا تقصیراتی داشته اید که خواهان تغییر هستید، و این مسئله ، او را احتمالا برمی انگیزد که بیشتر روی صحبت های شما تعمق کند و اقدام به دفاع های بی مورد از خودش نکند.
RE: همسرم به من بی میل شده
راستش حرفاش خیلی اذیتم کرده ، اصلا یادم نمیره چیا بهم گفت و بعد یادم می افته که چقدر بی احساسه ،هر چی تو ذهنم می گردم دریغ از یک بار که یه احساساتی نشون داده باشه که دل من خوش باشه به اون حداقل، حال خیلی خوبی ندارم . باهاش به ندرت حرف می زنم و اونم چیزی نمی گه ، انگار اصلا بود و نبود من مهم نیست ، خیلی آدم مغروریه . میاد ، میره ، اصلا نمی پرسم کجا می ری ، چیکار می کنی ...
ازدواج که کردیم عاشقش نبودم اما خوب همه می گفتن بعد ازدواج بهش علاقمند می شی ! اوائل کم کم داشتم بهش علاقمند می شدم ، اما از وقتی این حرفها... رو شروع کرد به زدن ، روز به روز بیشتر از چشمم افتاد و باعث شد بینمون فاصله بیفته . حالا احساس می کنم نمی تونم تحملش کنم ... از خودمم بدم میاد که چرا کاری کردم که انقدر وقیح بشه که اونطوری باهام حرف بزنه . خیلی حس بدی دارم ، حس می کنم اشتباه کردم ، باید بیشتر بررسی می کردم . همسرم هنوز رفتارهای پسرونه داره . مرد زندگی نیست و انتظارات منو برآورده نمی کنه ، بارها هم مستقیم و غیرمستقیم بهش گفتم حداقل محبت کن بهم ! اما چه فایده ، بار زندگی یه جورایی باید روی دوش من باشه ... دیگه نمی تونم به این وضع ادامه بدم . از رابطه جنسی و از مردا حالم بهم می خوره ، دلم می خواد فقط تنها باشم و ببینم چه بلایی داره سرم میاد ... من که همیشه دختر شاد و شنگولی بودم توی همین چند ماهه کلی افسرده شدم از بس که تحقیر شدم . دیگه خودم نیستم . دیگه برام مهم نیست این زندگی چی بشه
RE: همسرم به من بی میل شده
با سلام
مثل اینکه ما هنوز تازه کاریم توو نظر دادن.......ببخشید از دوستان و اساتید و کارشناسان.
aieh خانم چاره کار شما فعلا فقط صبرکردنه.....نمیدونم دوستان گفتن یا نه(وقت نکردم همه رو بخونم،شرمنده،شاید حرفام تکراری باشن)شوهرتون ممکنه هنوز به بلوغ فکری نرسیده باشن ...(برای مردها نسبت به خانم ها سن بلوغ بیشتره خوب)........همونطوری که خودتون هم بهش اشاره کردین ، اینم برمیگرده به تربیت خانوادگیشون..........با همسرتون با آرامش صحبت کنید و راهنمایش کنید(نصیحت گونه صحبت نکنید).....کم محلی و لجبازی رابطه رو بدتر میکنه......کار نشد نداره،زمان میبره،سخته ولی عملیه.البته اینم برمیگرده به صبر و تحمل شما!
با این حرف سابینا هم موافقم:
حیف که ما بیشترمون موقع ازدواج وقت کافی برای شناخت همسر نمی ذاریم و بعد تا مدت ها باید با عواقبش دست و پنجه نرم کنیم .
به هر حال اجازه ندین مسائل ریزوکوچک زندگی شما رو بهم بریزه.
رفتن پیش یک مشاور هم راهکار بدی نمیتونه باشه....تمام سعیتون رو بکنید.
موفق باشید.:72: