RE: حسابی گیجم..نمیدونم به چی علاقه دارم.برای همین زندگیم راکد مونده
از پاسخاتون ممنونم.دانوب عزیز و خارپشت عزیز
نقل قول:
من بهار رو تو این کلمات پیدا نمیکنم!!! خودت این وسط کجایی؟
خودم؟؟منظورت علایق خودمه..اگه به چیزی علاقه داشتم که مشکلی نبود...میرفتم دنبال علاقم..مرتب انگیزه میگرفتم.و کم کم هدفهای متعالیتر پیدا میکردم.
نقل قول:
تحصیلات، ازدواج، دوستان، پول و... پله هستن، خیابون اند، مسیرند که قراره به یه جایی ختم بشن==> بزرگ شدن تو، به کمال رسیدن و احساس آرامش...
خوب منم ارامش میخوام دیگه..چه ایرادی داره ادم با کار و زندگیش به ارامش برسه..اخه زندگی چیزی جدای اینا نیست..هست؟؟
راستش دانوب ازقسمت مشکی حرفات چیزی نفهمیدم..:(
اما قسمت رنگی..باور کن همینطوریه..چیزایی که میخوام به گستره همه رشته هاست و هیچ اولویت یا تمرکزی برای هیچ کدومشون ندارم.و اینجاست که من میمونم..
شماها چطوری هدفتونو پیدا کردین؟؟؟؟
RE: حسابی گیجم..نمیدونم به چی علاقه دارم.برای همین زندگیم راکد مونده
سلام بهار
اول یک تشویق بکنم جناب خارپشت رو به خاطر پست خوبش :104: :104: :104: :104:
واقعا هم خندم گرفت پست خارپشت رو خوندم هم بسیار خوشم اومد از جواب خوبش!
نگاه پیچیده تو به زندگی رو خیلی زیبا ساده کرده بود!
آره بهار
من نیومدم بهت بگم چه کار کن! اومدم بگم زندگی به این پیچیدگی هایی که تو فکر می کنی نیست! تو خیلی همه
قضایا رو پیچیده می کنی! خوب ببین عزیز من آدمها تک بعدی که نیستن!
مثلا خودت می دونی که اگر من رشته مورد علاقم رو نمی خوندم می زدم تو خط آشپزی ، اگه اینم نمی شد
می زدم تو خط عکاسی و اگر اینم نمی شد رشته های ورزشی یا گلسازی رو ادامه می دادم! اما الان مدیریت رو دارم
ادامه می دم! به قول خارپشت چارچوب مشخصه! حالا وسیله ها متفاوتن!
مسئله تو اینه که فکر می کنی مردی و باید زیاد پول در بیاری! اگر یکم به درونت گوش بدی می فهمی که چی
می خوای! ممکنه 1 چیز هم نباشه و چند چیز باشه! اولش پول هم نباشه! اما من معتقدم تلاش و جدیت بهت عشق
و علاقه هم میده و در نهایت منجر به پول هم میشه! تو نمی تونی تصور کنی که چه پوستی از من داره کنده میشه
اما به خاطر هدفم و علایقم ادامه میدم به کار! فکر می کنی راحته تا 7 شب کار کنی و 5 شنبه جمعه نداشته باشی؟
فکر می کنی راحته بدهی داشته باشی و به 1000 جون کندن پرداختشون کنی؟
آره عزیزم
کار کردن زحمت داره! اصلا چه اصرار به دانشگاه رفتن داری؟ برو توی یک کلاس مثل دوره های شبکه (که کار تماما
عملی و سخت افزاریه) بشین و چند دوره بگذرون و بعد چند ماه کارآموزی کن و بعد مشغول شو!
یا برو مثلا آشپزیت رو تکمیل کن و برای خودت آشپزخونه بزن! یا گلسازی ، چرم دوزی ، فرش بافتن و 1000 هنر دیگه
هر کدوم که دوست داری رو یاد بگیر!
من خودم چرم دوختن بلدم ، گلسازی کردم ، بازاریابی کردم ، منشی بودم ، عروسک دوختم ، آشپزی کردم ، تدریس
کردم ، کارشناس روابط عمومی بودم ، عکاسی کردم ، فوتبالیست بودم ، تو گروه سرود بودم ، تا رسیدم به آموزش و
اینجایی که داری می بینی! خیلی سختی ها کشیدم! میخوام بدونی باید سختی زیاد بکشی! پوست بندازی تا
بتونی راهت رو پیدا کنی!
تازه الان که برای کارم لازمه میخوام برم فوق بخونم تو یک رشته ! اما فوق لیسانس فکر نکنم بهت چیزی اضافه کنه!
من مدرکش رو واسه مجوزهام میخوام و ارتباطات بیشتر کاری!
پس الکی دور دور نزن! خودتم سردر گم نکن! شروع کن! کم کم می فهمی به چی بیشتر علاقه داری!
من نمی دونم چرا به جوون های ایرانی گفته شده همه موفقیت ها در تحصیلات آکادمیک خلاصه میشه! این همه راه
و هنر و کار و مهارت! مگه بیل گیتس تحصیلات آکادمیک داشت؟ مگه جابز تحصیلات فوق العاده داشت؟
همه که نباید دکتر و مهندس و وکیل و وزیر بشن که خواهر من!
تحصیلات دانشگاهی فقط به آدم دید میده! بعد باید خودت بری دنبالش و زحمت بکشی!
البته من درس خوندن رو خیلی دوست دارم اما ممکنه یکی خوشش نیاد! خدا همه رو که یک جور نیافریده!
پس به جای این همه پیچیده کردن خیلی راحت بدون اینکه به کار و پول و دس فکر کنی بشین فکر کن بهار به چی
علاقه داره! بعد ببین کدوم ها واسه شروع مناسبتره؟ بعد ببین چه متریالی می خواد؟ بعد هم شروع کن!
اینکه دیگه پیچیده نیست!
انقدر هم جز به جز همه چی رو بررسی نکن خانوم کمالگرا!
مهم اینه که کار رو شروع کنی! ممکنه اولش بد عمل کنی ، بخوری زمین یا حتی شکست بخوری اما اینها لازمه کاره!
مهم شروع کردن و تو مسیر افتادنه! بعد دیگه میدونی باید چطور بری جلو!
:72:
RE: حسابی گیجم..نمیدونم به چی علاقه دارم.برای همین زندگیم راکد مونده
نقل قول:
نوشته اصلی توسط خارپشت
سلام
اول، خیلی خوبه که در تاپیکای اخیرت خیلی راحت حرف زدی، احساساتت رو گفتی، نظرت رو راجع به خودت گفتی، خواسته هات و مشکلاتت
اما متاسفانه برعکس پست هایی که برای کمک به دیگران میذاری، پستهای تاپیک های خودت خیلی خام و نپخته هستن
معلومه خارپشت..وقتی حسهای منفی دارم و اینجا مینویسم در واقع اون ازردگیها یکی یکی دارن بیرون میان..برای همین تاپیکام پر از ناراحتیه یا به قول فرشته مهربون از زبان کودک درونم..اما برای دیگران نمیتونم اجازه بدم کودکم صحبت کنه چون در جواب مراجع نباید احساسمو بیارم وسط.
اگه هزار صفحه از خودت بنویسی باز هم هیچکدوم از ما بهار رو به اندازه خودت نمی شناسیم
پس یه توصیه دوستانه: تا دقیقا نفهمیدی مشکلت چیه و حسابی در موردش فکر نکردی، چیزی ننویس
از احساساتت از مشکلات دیگه ات و از مسائلی که بطور مستقیم ربطی به موضوع این تاپیکت نداره، چیزی ننویس
چون بحث رو منحرف میکنه، چون پیچیده اش میکنه، میشه یه معادله چند یا چندین مجهوله و لاینحل، نمی تونیم به نتیجه برسیم، بعد ممکنه حس کنی زندگیت دقیقا عین همین تاپیکت سردرگم و نامنظم و بی نتیجه است، درحالیکه واقعا اینجوری نیست
به عبارت بهتر، سعی کن تا جای ممکن از تاپیک هات انرژی مثبت بگیری نه برعکس
درست میگی..اما همه ی سعی من اینه که اول بفهمم من چمه..ایراد کار کجاست و بعد درمان..خودم تنهایی ازپسش برنیومدم..نتونستم بفهمم ایراد کار چیه..برای همین تاپیک پشت تاپیک..مثل این دکتر و اون دکتر رفتن..ازمایش دادن
دوم، این چه جمله مزخرفیه: "من به هیچی علاقه ندارم! "
حس میکنم داری با یکی، نمی دونم خودت شایدم خونوادت لجبازی میکنی، وقتی این پست هات رو میخونم، حس قهر کردن بهم دست میده، با کی قهری؟!
با هیچکس...باور کن دیگه هیچی برام دلخوشی بالایی نداره..
یه چیز دیگه
من معنی این جمله ات رو هم نمی فهمم:"فلان رشته ارضام نمی کنه"
یعنی چی ارضام نمیکنه، منظورت چیه؟
نمی فهمم!
مگه قراره ما همیشه از همه چی راضی باشیم؟!
همه چی نه..ولی اونایی که عمریه مثل کار و ازدواج و درس نباید راضی باشیم؟؟؟شاید چیزای کوچیک رو بخاطر مصلحت بشه تحمل کرد اما مسائل بزرگ رو نه..میشه؟میشه همه عمر ازکارت یا ازدواجت یا درست ناراضی باشی؟؟؟البته من در مورد رشتم این نارضایتی رو چشیدم.
بار احساسی جملاتت رو کم کن، اصلا برای ما فرقی نمی کنه که تو حالت چقدر بده، و چقدر احساس بدی داری!!
منظورم اینه که اصلا فرقی در راه حل پایانی مشکلت نداره، پس لطفا دیگه اه و ناله نکن!
خــیلی بدی.
وقتی ناراحت یا سردرگمم انرژیهای منفی مثل مواد مذاب اتشفشان فوران میکنن..قبلا با عصبانیت این اتشفشان منفجر میشد..اما انقد تمرین کردم که دیگه به راحتی عصبانی نمیشم.حالا به جاش با ناراحتی و اه و ناله فوران میکنه.
قبول دارم خیلی ازپستهای تاپیکام احساسی بوده چون تو اوج اندوه نوشتم و گاهی عمدی بوده..به نظرم میومد تو تاپیکام اجازه دارم اینکارو کنم و بقیه به دید یه مراجع نه بهار66 باهام برخورد کنن.
سوم، اگر به درس خوندن و مطالعه به هدف دونستن بیشتر(فقط و فقط همین) علاقه نداری
برو سراغ یه رشته ای که بتونی به وسیله اون موقعیت اجتماعی بهتری داشته باشی و پول بیشتری در بیاری، اصلا هم مهم نیست که عاشقش نباشی
واقعا مهم نیست به اون رشته علاقمند باشم؟؟؟
حتی دانشگاه های من دراوردی و نمی دونم غیر انتفاعی و اینا رو هم توصیه میکنم
شما فقط مدرک می خوای، مگه جز اینه؟
یا احتمالا یه موقعیت ازدواج یا موقعیت کاری بهتر؟
ازدواج رو اصلا قاطیش نکن..اصلا..دید من برای ازدواج با بقیه چیزا زمین تا اسمون فرق داره.فقط کار
فکر میکنی چند نفر عاشق رشته های دانشگاهیشون هستن؟
( به حرفای اطرافیانت توجهی نکن، اونی که میگه عاشق رشته اشه حرف مفت میزنه، هممون شب امتحانی بودیم و خاک برسر، مگر یه تعداد معدودی)
هدف شما عاشق و بی قرار یه رشته تحصیلی خاص شدن نیست
هدف شما همون کار و پول و ازدواج و احتمالا وجهه اجتماعیه
هدفت معلومه، مسیرت رو باید درست انتخاب کنی
یه مسیر کوتاه و مطمئن
اونجوری که از حرفات برداشت کردم، خودت تشخیص دادی که این مسیر از دانشگاه میگذره
خب، کدوم رشته؟ کدوم دانشگاه؟ محدوده زمانی که میتونی بهش اختصاص بدی؟
نمیدونم..برای جواب این سوالا از کی یا چی باید کمک بگیرم؟؟؟
باید برای هدفت زجر بکشی
حتی اگر از رشته ات متنفر باشی،
من این زجرو تو دوره کارشناسی کشیدم..افتضاح بود..اگه اینطوره رشته خودم برم ارشد و دکترا.قبولیشم برام راحتتره.ولی حالم از درساش بهم میخوره
بعضی وقتا هدف وسیله رو توجیه میکنه
با توجه به اینکه میگی درامد بیشتر برات اولویت داره، موقعیت کاریت رو از دست نده و در کنارش درست رو ادامه بده
کارکه اره..گفتم بیخیال اون کارشدم..اما بیخیال خودِ کار نشدم
چهارم، با توجه به اینکه توی جامعه امروز ما، از یه زن خیلی انتظار نمیره که درامد چشمگیری داشته باشه، مجبور نیستی خیلی روی این هدفت سرمایه گذاری کنی
خیلی برام مهمه..برای شخص خودم
مورد بعدی اینکه، اهداف ما و به تبع اون عملکرد ما یه شخصیت بیرونی به ما میدن، که دیگران با توجه به اونها با ما ارتباط برقرار میکنن
می خوام بگم، اگر یکی از اصلی ترین امتیازات بهار موقعیت کاری و مالیش باشه، دور از انتظار نیست که مردی بهش متمایل بشه که این مسائل براش خیلی مهم باشه، و اگر بدبینانه نگاه کنیم خیلی مسائل دیگه براش مهم نباشه!
اینجوری هم بهش نگاه کن، این خیر، شر نشه!
گفتم خارپشت ازدواج با بقیه چیزا برام متفاوته..مسلما من همیشه با اونی که از نظر کار و درامد و تحصیلات ازم بالاتره ازدواج میکنم..و صد البته اخلاقش..تو نمیدونی..طرفمو بیچاره میکنم..
ازاین جهت مطمئنم ادمی هیستم که بتونم این موضوع رو تشخیص بدم.طرف مقابلم نباید حتی به اندازه سرسوزنی روی درس و کار و پول من حساب باز کنه..اون فقط برای خودمه که هر وقت دلم خواست میتونم کنار بذارمش ممکنه بعدا بهش کمک کنم اگه دلم خواست اما بعدا و اگه دلم خواست.راستش این نظر شخصیمه اما مردایی که ازم توقعی تو این زمینه ها داشته باشن یا تنهایی نتونن از پس زندگیمون بربیان متاسفانه برام ارزشی ندارن..ممکنه تو زندگی به مشکل بخورن و من ازهمه چیزم حاضرم براش بگذرم واقعا اما اینکه یه توقع همیشگی باشه نه...اونچه که میتونم بهش بدم شخصیت خودمه..و اون اختیار داره بپذیره یا نه.
پنجم، مطمئن باش اگر با هدف دراوردن پول وارد رشته های هنری بشی، به هیچ جا نمی رسی، وقتتو تلف کردی (مگه یه سری کارای تجاری و بازاری)
اره.موافقم
میتونی به عنوان یه تفریح و برای تنوع بری سراغ کارای هنری، احتمالا نتیجه خیلی خوبی میگیری
خییییییییلی حرف زدم:163:
ولی حرفای خوب و متفاوتی بود...اولین کسی بودی که بهم اینجوری گفتی..در حالیکه همه بدنبال پول و ...هستن و براشونم خیلی مهمه اما هی بهم میگن نه اینجوری فکر نکن..انگار خیال میکنیم اینکه بگیم من عاشق پولم بده..نه به نظر من که اصلا بد نیست
ممنونم
[/color]
RE: حسابی گیجم..نمیدونم به چی علاقه دارم.برای همین زندگیم راکد مونده
سلام بهار جان:72::72:
شاید حرفام ربط مستقیمی به موضوع تاپیکت نداشته باشه ولی فکر نکنم خوندنشون مضر باشه.
برداشتی که من از بهار و مسائل مختلفش میکنم اینه که دنبال آرامشه و فکر میکنه اگر خانواده ش یه مدل دیگه بودن یا اگه تو ازدواجش به مرد ایده آلش برسه یا اگه یه شغل پردرآمد با موقعیت اجتماعی خیلی بالا داشته باشه و تحصیلاتش از همه اطرافیانش بیشتر باشه و بتونه از همه چی سر در بیاره اون وقته که میتونه آرامش رو به معنای واقعی تجربه کنه.
منم یه روزی مثل تو فکر میکردم ... اگه فلان کارو انجام بدم دیگه همه چی اوکی هست ... اگه اینو یاد بگیرم دیگه دلم آروم میشه و خیلی اگه های دیگه ...
ولی یه زمانی یه STOP به خودم دادم ، خوب به اطرافم نگاه کردم دیدم خیلی ها که مدرکشون از من بالاتره و درآمدشون از من بیشتره و خانوادشون نسبت به خانواده من استاندارد تره و به عشقشون هم رسیدن هنوز مثل من سردرگمن (دقیقا مثل اسپند رو آتیش جیلیز وولیز میکردم)
چـــــــــــــــــــرا ؟ اینو مدت ها از خودم پرسیدم.
اینو تجربه کردم که من حتی وقتی به هر کدوم از اون تمایلات هم رسیدم بازم آرامشو تجربه نکردم فقط گفتم همین بود اون چیزی که داشتم خودمو واسش خفه میکردم. هیچی ارضام نمیکرد.
یه جای کار مشکل داشت . من میخواستم ارتباط خودم رو با دنیا تغییر بدم موفق هم میشدم ولی هنوز...
به قول آنی عزیز سر دوربین رو برگردوندم به سمت خودم به سمت دلم ...
اصلا من کی هستم ؟ چرا هستم ؟ واقعا اومدم تو این دنیا که چیکار کنم ؟
که بشم دانشمند فلان رشته ، موفق تو فلان ورزش ، یه عاشق واقعی یه معشوق بی نظیر
همه اینا خوبه ... همه اینا قشنگه ... ولی اینا هدف من نبودن ... اگه بودن پس چرا وقتی بهشون نزدیک میشدم آرامشم بیشتر نمیشد ؟؟
کم کم یادگرفتم (البته هنوزم اول راهم (هنوز دچار نوسان میشم)) که اونی که من دنبالش میگردم توی دنیای خارج از من نیست
تو خانواده و پول و شغل و تحصیلات نیست ... درون خودمه ... تلقی خودم از دنیاست ... برداشت من از خالقمه ...
اینکه زود از آدما خسته میشی ... اینکه هیچی رشته ای ارضات نمیکنه ... اینکه میخوای همه چیو تغییر بدی ... اینا همشون نشونه هستن.... سعی کن نشونه رو جدی بگیری ... تو دنیای مادی اطرافت هم دنبال آرامش نگرد.
روزهای زیبایی رو واست آرزو میکنم:43:
RE: حسابی گیجم..نمیدونم به چی علاقه دارم.برای همین زندگیم راکد مونده
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بهار66
خوب منم ارامش میخوام دیگه..چه ایرادی داره ادم با کار و زندگیش به ارامش برسه..اخه زندگی چیزی جدای اینا نیست..هست؟؟
آره بهار هست! زندگی چیزی فراتر از چیزیه که تو تعریفش کردی!
صبا2009 بسیار عالی نوشته واست آفرین بهش :104: :104: :104: پستش ارزش 10 ها رتبه داشت که
فردا که شارژ شد رتبه ام بهش حتما رتبه میدم!
بهار تو نگاهت به زندگی چیه؟
واقعا همسر خوب ، پول ، موقعیت اجتماعی عالی ، خانواده فوق العاده و کار و درس خوب خوبه ولی تنها
جسم تو بخش حیوانی تو رو ارضا می کنه! اما روحت چی بهار؟
یکی از دلایلی که تو تاپیک های قبلیت بهت گفتم شرکت در اعتکاف بود و یا رفتن به مراسم های
سخنرانی "دکتر محمد شجاعی"!!!
بعد از شرکت در مراسم های سخنرانیش بود که فهمیدم من با این همه موقعیت و شرایط تحصیلی و
کاری و اجتماعی خوب هیچی نیستم! روحم حسابی بیمار و گرفتاره!
اونجا بود که دکتر بهم گفت "بهار خانم شما درسته که مهندسی و لیسانس داری اما در کلاس
خودشناسی و معنویت مثل یک بچه 5 ساله هستی!"
باورم نمی شد که اینو بگه! گفتم دکتر من خوب خودم رو می شناسم!
گفت "شما جسمت و نیازهای جسمانیت رو خوب می شناسی نه روحت رو!"
گفت "آیا این سوال برات پیش نیومده که چرا هر چی میرم جلو انگار 1 چیزی کمه و چیزی کامل راضیت
نمی کنه؟"
گفتم چرا همینطوره! همش یک نیرویی من رو به بی نهایت دعوت می کنه!
گفت " اون نیرو نیروی روحته که تو رو به ذاتت که طالب بینهایته - چون روحمون از خداست و نفخه الهی در
ما دمیده شده - دعوت می کنه و یکی شدن با سر منشا ذات و وجودت یعنی خداوند!"
آره بهار عزیزم
منظور دکتر این بود که به قول آنی عزیز :
ای آنکه در رنج و عذابی! تو آنگاه رستگاری که با خویشتن خویش یکی شوی!
جسم ما مرکب روح ماست! ما باید در این دنیا به همه چیز برسیم تا جسممون سالم باشه چون مرکب
میهمان عزیزی به اسم روحمونه!
نهایت همه پول و کار و خانواده و همسر و .... اونم از نوع خوبش میشن یک جسم سالم و ما با عرض
معذرت یک حیوان ایده آل میشیم چون جسم ما فانی و جنبه حیوانی ماست!
اما وقتی از حیوان فراتر میریم که روح ما بینهایت رو طلب می کنه که این بی نهایت میتونه مثبت یا منفی
باشه! دیدی بعضی ها در شهوت و مال حرص زیاد می زنن و سیر نمیشن! چون روحشون رو پلید
کردن و روحشون هی طلب بیشتر و بیشتر می کنه و زود خسته میشه از همه چیز!
برای همین باید در این موارد روح رو درست هدایت کرد که به بیراهه نره چون فاجعه آفرینی می کنه!
اما در جهت درستش که بره مثل علم سودمند ، مثل خود شناسی ، خدا شناسی ، خدمت به خلق خدا
مثل انجام کارهای خیر بی منت ، مثل ارتباط با خالق و خیلی مسائل دیگه و دانستن رازهای کائنات و ...
چیزهایی هستن که روح سرکش ما رو به آرامش میرسونن چون دارن ما رو به خالق (همون سر منشا
ذات و وجود ما) نزدیک میکنن و یکی میشن که همون مقام "محمود" در زیارت عاشورا و
مقام " راضیة مرضیة" در سوره "فجر" در قرآن کریمه!
اون موقع تو لذت هایی رو تجربه می کنی که با لذت های مادی و جسمانی و حیوانی قابل مقایسه
نیستن!
تازه تازه می فهمی که برای چی به این دنیا پا گذاشتی و برای چی گاهی سختی می کشی که روز به
روز روحت بزرگتر شه! چون ما برای بزرگ کردن و ارتقای روحمون آفریده شدیم و یک رسالت الهی نه برای
ازدواج کردن ، کار کردن ، پول در آوردن و ...! اونها وسیله است اما هدف نیست!
فکر کردی ما الکی گل سر سبد آفرینش شدیم؟ (البته اگه به مقام رفیع انسانیت برسیم)
برای همین وجود روح الهی بود که خداوند بعد از خلقت ما گفت "فتبارک الله احسن الخالقین"
از بعد آشنایی با دکتر جریان زندگیم عوض شد! حس می کنم یکی از دلایل بهم خوردن ازدواجم این بود
که این ازدواج غلط ممکن بود روح من رو از مسیر کمال خودش منحرف کنه و برای همین نشد!
ممنون که باعث شدی درس هام رو یادآوری کنم به خودم!
یک توصیه خوب برات دارم بهار!
یا تو کلاسهای دکتر شرکت کن یا برنامه ای که به من داده بود تو اعتکاف رو بهت میدم کتاب هاش و فایل
های سخنرانی هاش (در مورد انسان شناسی و خدا شناسی) رو تهیه کن و شروع کن به خوندن و
گوش دادن!
راستی یکی از دلایل اینکه ازدواج مهمه واسه اینه که هم نسل بشر منقرض نشه و هم در آخرت ما به
شدت اثر گذاره! اگر ما ازدواج نکنیم بهتر از اینه که یک ازدواج بد یا غلط بکنیم!
ازدواج خوب عالیه و ما رو به سمت هدف سوق میده اما انتخاب غلط میتونه ما رو تا عمق جهنم ببره!
میدونی برای همینه که میگم ظاهر و ثروت و مکنت و جاه و جلال خیلی واسم مهم نیست و دنبال ویژگی
های اخلاقی یک مرد تو ازدواج هستن چون میخوام روحم سیراب بشه و روح زیبا میخوام نه جسم زیبا!
تو هم که نگاهت رو عوض کنی حتی ملاک های انتخاب همسرت هم تغییر می کنه!
به قول مامان بزرگم همیشه می گفت : "عقل و دولت قرینه" یعنی تو وقتی به اوج میرسی که با رسول
باطنیت حرکت کنی و بری جلو و روح خودت و آدمها رو ببینی!
جسم و روح باید با هم برن جلو! اما روح باید همیشه سرور باشه و جسم باید حملش کنه!
به قول مولانا :
ما برون را ننگریم و قال را *** ما درون را بنگریم و حال را!!!
حالا ببین بهار تو این زمینه چه ها کرده؟ روحش رو چقدر تغذیه کرده؟
ببخش که انقدر طولانی شد!
:72:
RE: حسابی گیجم..نمیدونم به چی علاقه دارم.برای همین زندگیم راکد مونده
خوب بهار شادی خانوم من ذهنم پیچیده است..کمالگرا هم هستم..دیگه چی؟؟؟!:)حالا دیگه دوست جونتو به خارپشت میفروشی:P:)
ولی موافقم..خارپشت زمینی منو میاره پایین.پاهامو میچسبونه به زمین و بهم میگه روی زمینو نگاه کن.
مگه مردا فقط باید پول زیاد در بیارن؟؟من هر چی پول بیشتر داشته باشم..ارومترم..هر چی کیفم پرتر باشه خوشحالترم.
چرا اینجوری میگین؟؟همه دنبال پول هستن ولی میگن بده..به نظر من پول حلال برای من عالیه..واسه بقیه نمیدونم.
من دختر نازک نارنجی نیستم..اگه پاش بیفته از همه سخت تر میرم جلو..اما من راهو بلد نیستم و هدف ندارم همینطور دور خودم تاب میخورم.
کلاس شبکه به چه دردم میخوره؟؟؟به نظرم واسه پسرا مناسبتره...
من مدرک لازم دارم..نه چون چیزی به من اضافه میکنه..چون لازمه..چون فعلا اوضاع اینطوریاس که باید یه مدرک داشته باشی..چون من که با رتبه خوب دانشگاه دولتی خوندم مهم نیست اما اونی که دانشگاه یالغوز اباد علمی کاربردی پیام نوری خونده فقط به صرف رشتش میتونه جلو بره.البته من تو رشته خودم هم میتونستم برم جلو.اما ازش بدم میاد.بیچاره رشتم.
صبا جان حرفات جالب بود.
اره یه زمانی از بس گفتیم (نه فقط من،من و خواهر برادرم) که خونوادمون فلانند خسته شدم.اون مرد ایده ال رو هم بیچاره شدم تا قالب ذهنیم رو عوض کنم.
نقل قول:
.. درون خودمه ... تلقی خودم از دنیاست ... برداشت من از خالقمه ...
تو دنیای مادی اطرافت هم دنبال آرامش نگرد.
حرف قشنگیه..برای منم این چیزا بسیار بسیار بسیار مهمه اما کافی نیست..
من نمیتونم از دنیا دست بکشم و فقط به درون برگردم..اون بیرونی ها باید فراهم باشن تا با خیال راحت برم به درون..و گرنه عین مرغ سر کنده به این ور و اون ور میزنم.
پول و کار و مدرک و راهی که میرم و ازدواج (ازدواج کمتر)این چیزا برای من شرط کافی نیست.شرط لازمه.
بهار همش یه پله جلوتر مینویسی..الان پست دومت رو دیدم.
بهار شادی بیا یه کاری کنیم..یه دقیقه تعارفات و کلیشه و ها و منم منم ها رو بذاریم کنار..قبوله؟؟؟؟
فرض کن تو جای من باشی...بعد تو بگی وای نمیدونم چیکار کنم..میخوام برم سراغ کار و درس و پیشرفت و یه خط مستقیم از الان تا اخر زندگیم فرض کنم . ...
من بگم..وای نه بهارشادی..برو به درونت..ببین روحت چی میخواد..
واقعا ازاین همه ...عصبی میشم.
یاد اون دختر و پسره میفتم که میگفتن عروسی میکنیم چون عاشقیم..باباش گفت پس پول خونه کار ..گفتن ما عاشقیم..باباهه گفت لابد میخواید عشق هم بخورید و عشق هم بپوشید.
حالا شده حکایت من و شما.
واقعا در مورد من چی فکر میکنید؟؟ قبلا بهت گفتم..منم ادمی نیستم که تو دنیا فکرم بخور و بخواب و کار و ...باشه...منم به اون چیزایی که گفتی فکر میکنم..حالا اینکه پله اولم یا دوم نمیدونم.
اصلا نمیدونم چرا بحث میکنم که پیدا کردن هدفای مادی زندگیم لازمه...لازمه چون لازمه..لازمه چون من میگم.(اینجا کاملا زور بود):43:
RE: حسابی گیجم..نمیدونم به چی علاقه دارم.برای همین زندگیم راکد مونده
نقل قول:
من نمیتونم از دنیا دست بکشم و فقط به درون برگردم..اون بیرونی ها باید فراهم باشن تا با خیال راحت برم به درون..و گرنه عین مرغ سر کنده به این ور و اون ور میزنم.
پول و کار و مدرک و راهی که میرم و ازدواج (ازدواج کمتر)این چیزا برای من شرط کافی نیست.شرط لازمه.
بهار جان کسی نگفته از اینا دست بکشی و بری سراغ درون
ولی تو هر چقدر بیشتر پول پول کنی ولعت بیشتر میشه و آرامشت کمتر ،از این وضعیتی که داری آشفته تر میشی.
قرار نیست ما اول از نظر معنوی یا متا فیزیکی یا هر چیز دیگه ای که دلت میخواد اسمشو بگذاری به آرامش برسیم بعد بریم سراغ مادیات یا برعکس اول از نظر مادی به یه سطحی برسیم بعد بگیم حالا برم دنبال آرامش
هنر بشر اینه که همزمان که نیازهای مادیش و غریزیش و عاطفیش رو برطرف میکنه آرامش رو هم تجربه کنه .
کم نیستن آدمایی که یه عمر دنبال پول و مقام و موقعیت بودن و روزی که خواستن آرامش داشته باشن روز آخر عمرشون بوده ، دیدی این آدما رو ؟
اینکه بری تو غار زندگی کنی و عبادت کنی و ... نه کار سختیه و نه هنر شگرفیه
آخرین حرفم واست اینه که اول هدفت رو از زندگیت مشخص کن .
فرض کن پولدارترین دختر ایرانی ، خب که چی ؟
فرض کن بجای بیل گیتسی ، خب بعدش چی ؟
فرض کن شوهرت باسوادترین فرد تو رشته خودشه و تو رو فقط بخاطر کمالاتت خواسته ، خب بعدش چی ؟
مگه ندیدی آدمایی رو که تو این تالار تا حدودی همین موقعیتا رو دارن ولی هنوز یه گمشده دارن ، هنوزم هر از یه مدت یه تاپیک میزنن که آی نمی دونم چمه ....؟
در این بازار اگر سودیست با درویش خرسندست
خدایـــــــــــا منعمم گردان به درویش و خرسندی
همه درویشای خرسند بیسواد و بی پول نیستن و فقط هدفشون معلومه.
شاد باشی:72:
RE: حسابی گیجم..نمیدونم به چی علاقه دارم.برای همین زندگیم راکد مونده
نقل قول:
قرار نیست ما اول از نظر معنوی یا متا فیزیکی یا هر چیز دیگه ای که دلت میخواد اسمشو بگذاری به آرامش برسیم بعد بریم سراغ مادیات یا برعکس اول از نظر مادی به یه سطحی برسیم بعد بگیم حالا برم دنبال آرامش
ای گل گفتی :104::104::104:
بالام جان..عزیز دل مشکل فعلی منم اون هدفای مادیه..واسه اون تاپیک زدم...اونا رو چطوری پیدا کنم؟چطوری بفهمم چطوری رشته و این چیزای مادی رو پیدا کنم؟؟
RE: حسابی گیجم..نمیدونم به چی علاقه دارم.برای همین زندگیم راکد مونده
نقل قول:
نوشته اصلی توسط bahar.shadi
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بهار66
خوب منم ارامش میخوام دیگه..چه ایرادی داره ادم با کار و زندگیش به ارامش برسه..اخه زندگی چیزی جدای اینا نیست..هست؟؟
آره بهار هست! زندگی چیزی فراتر از چیزیه که تو تعریفش کردی!
راستش لازم دیدم یه توضیحی بدم تا سوءتفاهم پیش نیاد..من ابدا نگفتم زندگی به کار و درس و ازدواج و این چیزا خلاصه میشه..من گفتم زندگی چیزی جدای این مسائل نیست و هنوزم اعتقادم همینه..راه رسیدن به دروازه های شناخت خود و خدا قطعا از همینجا میگذره..حتما اینکه اورده شدیم روی زمین حکمتی داشته . توجه به این مسائل دلیل بر حیوانی نگری نیست و اون چیزی که غلطه تک بعدی نگری هست چه درباره مسائل مادی و چه معنوی.
فکر میکنم بیشتر از این بحث ازاد میشه.
دلم میخواد بهم بگین چطوری رشتتونو انتخاب کردین؟و کار؟چطوری فهمیدین به چی علاقه دارین؟و چطوری سبک سنگین کردین واسه انتخاب؟؟
میدونم جزء بدیهیاته اما متاسفانه من دارم توش درجا میزنم.
ممنونم
موفق باشید
RE: حسابی گیجم..نمیدونم به چی علاقه دارم.برای همین زندگیم راکد مونده
سلام بهار خانوم :72:
اول از همه مبارکه. از اینکه میبینم به دنبال جمع و جور کردن و هدفمند کردن زندگیتون هستین خیلی خوشحالم :72:
نقل قول:
حالم از همه چی داره بهم میخوره..ازخودم از همه چی..ازاینکه حتی یه هدف معمولی ندارم..از اینکه نمیدونم چی میخوام..ازاینکه یه ثبات مشخص نه درباره ادما نه کار و نه علایق ندارم..
خیلی خیلی مبارکه. از این که میبینم به اینجا رسیدین خوشحالم. خدا رو شکر. عصبانی نشین، عرض میکنم خدمتتون :72:
میدونی بهار خانوم، خدا بندههاشو خیلی دوست داره. بعضی اوقات که یکمی ازش دور میشیم، میاد یه تلنگر میزنه میگه بنده خوبم تو بدون من هیچی نیستی، برگرد طرف خودم. و واقعا هیچکدوممون در مقابلش هیچی نیستیم.
قرار هم نیست در مورد مسائل بزرگ به آدم تلنگر بزنه. یه دوستی بود میگفت ما آب میخوریم که سیراب بشیم. اگه خدا بخواد، اون اولش که میخوریم این آب ممکنه بره تو ریه و ... یا حتی ممکنه وقتی میخواد دفع بشه یه سنگ خیلی ریز هم باهاش بیاد و ... :163: حالا این آبیه که مایهی حیاته. اگه بقیهی چیزارو هم نگاه کنیم میفهمیم که ما در برابر خدا عاجز مطلقیم.
بهار خانوم عزیز، توی این مورد عجزو حس کردی. میدونی چرا؟ چون دیدگاهت اشتباهه. چون میخوای بدون داشتن یه منبعِ درست حسابی بیای و با کمک تحلیل و احساساتت یه چیزاییو انتخاب کنی. نمیشه خواهر من.
خدا بندشو که بهار خانوم ما باشه خیلی دوست داره. اومده بهش گفته که بهار، حتی اهداف مادیتو هم نمیتونی بچینی. عجزی که همیشه وجود داشتو این بار، خیلی واضح بهتون چشوند.
بهار خانوم الان سر یه دوراهی هستی. خدا یه سمتش وایساده میگه بیا اینور و با عقلت جلو نرو. اگه بری کلی مشکل کوچیک و بزرگ برات پیش میاد. میگه اگه بیای طرفم این مشکلارو درست میکنم. نه تنها مشکل انتخاب هدفهای مادی، بلکه یه عالمه مشکل دیگرو هم درست میکنم.
الان که عجزتونو درک کردین، فرصت خوبیه که برین و بیشتر از قبل به کسی که همه جلوش هیچن نزدیک بشین. ممکنه بگین راه دیگهای هم هست. در این مورد بهتره گذشته رو به یاد بیارین که بعضی جاها گفتین راه دیگهای هم هست. اما رفتین و دیدین بعد از یه مدتی اون راه مشکلتونو بیشتر کرد و ناتوانیتون در گذروندن این زندگی مادی رو بیشتر فهمیدین...
الان راهتون به سمت خدا مثل بزرگراه شده، الانی که عجزتونو حس کردین بهترین فرصته که راه نجاتو بهتر ببینین. نه به خاطر اون دنیا (که الان بحث ما نیست)، به خاطر این دنیا هم بهتره به خدا نزدیکتر بشین.
نقل قول:
راه رسیدن به دروازه های شناخت خود و خدا قطعا از همینجا میگذره..
شما با فهمیدن عجزت خودتو شناختی، این که فهمیدی ناتوانی. این که فهمیدی به تنهایی هیچکاری از دستت برنمیاد. حالا که خودتو شناختی باید خدا رو بشناسی. باید بشناسی که اگه شما ناتوانی او توانای مطلقه. هروقت این موضوعو وجدان کردی، وجدان خواهی کرد که باید راهی را که خدای توانا به مای ناتوان گفته عمل کنیم. هر موقع عمل کنی این دیدگاهها اصلاح میشن.
بهار خانوم، من هم این دورانو گذروندم. من هم اینگونه مشکلاتو داشتم. من هم سر مشکلی شبیه به مشکل شما ( کاملا مادی بود ) عجزمو فهمیدم.
وقتی به خدا نزدیکتر شدم تغییر نگرش و دیدگاههامو دیدم. برای همینه که راه حل مشکلات شمارو توی این موضوع میبینم... مطمئن باشین که جواب میده.
:72: