RE: کمکم کنید از ترس های بیهودم رها بشم!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مسافر زمان
در مورد تاپیکتون:
نقل قول:
میدونم نباید ترسید اما راه غلبه بهشون رو نمیدونم! حرفهای یک زن امیدوار تا حدودی مفید بود اما آیا به ترس هام
نباید فکر کنم؟ چه کار کنم که دیگه بهشون فکر نکنم؟
همه بهم گفتن بهشون بها نده اما فکرش رو چطور میتونم کنترل کنم؟
کتاب بهسوی کامیابی - جلد ۱ از آنتونی رابینزو بخونین. راهکارهای نسبتا مناسبی داره ( البته به نظر من:) )
ببخشید که مطلبو براتون نمینویسم چون حجمش چندین صفحه هست و فکر میکنم بهتر باشه کتابو بخونین تا نتیجهی بهتری بگیرین.
امیدوارم مطالبِ این کتاب کمکتون کنه.
ممنون مسافر زمان عزیز
:72:
رایحه جان
لینک ریلکسیشن آقای sci کجاست؟ میشه برام بگذاری؟
دوستانم
طی یک اقدام مثبت برای غلبه به ترس هام ، یک اقدام عملی کردم خیلی خوشحالم
بهتون گفتم که چند سال پیش مزاحم تلفنی داشتم و بعد از اون چند ساله که دیگه اصلا شماره های ناشناس رو جواب
نمی دادم اما امروز به ترسم غلبه کردم و به یک شماره نا شناس که رو گوشیم افتاد جواب دادم و بعد فهمیدم چقدر
ترسم مسخرس آخه اون مزاحمه بعد چند سال چجوری شماره موبایلمو می خواد پیدا کنه؟ دیگه استرس نگرفتم و
خوب شدم جواب دادم چون یک تماس کاری مهم بود!
خیلی خوشحالم که یکی از تابوهای ترس توی ذهنم شکست :227:
حالا فکر کنین بر می داشتم مزاحم بود :311: اونوقت احتمالا دیگه همینجور ترسم می موند :311: البته اینو شوخی
کردم...اما خوب برای شروع از خودم راضیم :) البته ارز عملکردم راضیم ها نه اینکه از خود راضی باشم :311:
:72:
RE: کمکم کنید از ترس های بیهودم رها بشم!
بهار شادی عزیزم
خوبی؟
راستش حرفی ندارم بزنم، چون شاید چیزی بلد نیستم در این زمینه مشکلت بگم.
اما
اما فقط خواستم به حرمت اون لحظه ایی که به من کمک کردی و همینطور به خیلیای دیگه، باهات همدردی کنم آجی جونم.
امیدوارم مشکلت حل بشه و مطمئنم که تو خیلی قوی و باهوش و عاقل و با شعور هستی و از پسش بر میای.
RE: کمکم کنید از ترس های بیهودم رها بشم!
بهار عزيزم...
در مورد اين كه به ترسهات فكر نكني،،اتفاقا به نظر من بايد به بعضاشون فكر كني .در پست قبلم ديدي كه من يه جورايي ترسهاتو دسته بندي كردم.ترسهاي واقعي(مثل ترس از شكست در كار)،ترسهاي موهوم(مثل ترس از سقوط در كوه)،ترسهاي ناشي از اتفاقات آينده(مثل ترس از آينده)
به نظر من بسته به نوع ترست بايد رويه ي مناسب با اونو در پيش بگيري.اگر چه به شخصه فكر ميكنم پايه واساس خيلي از ترسهات همون اتفاقات ناخوشايند گذشته است،كه چون خوب بهشون فكر نكردي،درست حلاجي نشدن و در نهايت بايگانيشون نكردي حالا دارن خودشون به انواع واقسام روشها نشون ميدن.
پس بازم ميگم:ترساتو بشناس و از ترسهات نترس!
در مورد ترس از ازدواج بازم ميبيني كه خيلياشون برميگرده به تجربه ي ناخوشايند قبليت،مثل ترس از تنهايي وحتي ترس از دوست داشتن!پس ميبيني كه پرونده ي رابطه ي قبلي هنوز تو ذهنت بازه!بهار بايد اين پرونده رو ببندي ونسبت به اقراد جديدي كه باهاشون به قصد ازدواج آشنا ميشي به قول آني عزيز حاضر به اعتماد باشي.
در مورد ترس از رابطه هم فعلا حتي زوده كه بهش مجال بروز بدي!هر وقت به اون مرحله رسيدي(به شرطي كه درست پيش رفته باشي) ميتوني با همسر آينده ات در موردش صحبت كني وحتي به اتفاق پيش دكتر زنان بري وبا شيوه ي درست اولين رابطه هم خودت وهم همسرت آشنا بشيد.پس ار الان لازم نيست راجع بهش بترسي!
در مورد ترسهاي موهوم وبي پايه واساس هم با رايحه جان موافقم از توقف فكر وريلكسيشن استفاده كن.
بهار...گذشته گذشته.همه تجربه هاي بدي از گذشته دارن،خود من انواع واقسام شكستها،تنهاييها،ناراحتيها رو به ياد ميارم،اما ازشون درس گرفتم،پرونده شونو بستم و روح وجانمكو براي تجربه هاي حديد آماده كردم.
سعي كن كه بتوني پرونده ي گذشته رو ببندي وفقط تجربه هاشو نگه داري.
و آخرين نكته اين كه احساس ميكنم خيلي خودتو تحت فشار قرار دادي،كمي آرام باش،
بازم ميگم رابطه اتو با خالق هستي نزديك تر كن...
(دوبار نوشتمو پاك شداين پست خلاصه اي از اون دو نوشته است اميدوارم برات مفيد باشه)
موفق باشي
RE: کمکم کنید از ترس های بیهودم رها بشم!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sci
سعی می کنم یک روش تن ارامی یا ریلکسیشن رو برات بذارم
در این روش باید یک موسیقی اروم گوش کنید... چشمان رو ببندید و تمام وسائلی که ارامش شما رو بر هم می زنه از خودتون دور کنید...
صبر و حوصله داشته باشید تا به حالت ریلکس برسید...
ما هیچ وقت یکباره بدن را شل نمی کنیم؛ این کار، کم تأثیر و تا حدی نادرست است.دقیقاً به همین دلیله که عضلات را به هشت گروه تقسیم کردیم و به طور جداگانه به هر گروه فرمان راحت باش می دیم.
برای این که هم از فرمانهای کلی اجتناب کرده باشیم و هم از آن تمرینهای بسیار جزیی و خسته کننده، پس از قرار گرفتن در وضعیت مطلوب عضلات را در هشت مرحله شل می کنیم. به این ترتیب:
1. پای راست خود را از انگشتان تا کمر در ذهن خود مجسم کنید. آن را احساس کنید و فرمان شل شدن بدهید: " پای راست من، راحت و آرام شو" هر جا که انقباض و تنشی احساس می کنید به طور ارادی آن را شل کنید و به خود تلقین کنید: " پای راست من لحظه به لحظه شل تر و آرامتر می شود" اکنون انبساط و شل بودن و آرام بودن را در پای راست خود حس کنید.
2. پای چپ خود را به همان صورت مجسم و احساس کنید. فرمان دهید: " پای چپ من راحت و آرام شو" به طورارادی پای چپ خود را شل تر و شل تر کنید و به خود تلقین کنید که لحظه به لحظه چنین می شود. پای چپ ِ آرام شده و شل شده ی خود را احساس کنید.
3. اکنون هر دو پایتان در نهایت راحتی و آسودگی است. ذهن خود را متوجه دست راست خود کنید. از انگشتان تا شانه را در ذهن خود ببینید و فرمان دهید: دست راست من منبسط و آرام شو. دست راست خود را شل کنید و به خود بگویید که لحظه به لحظه شل و شل تر می شود.
4. حالا دست چپ خود را به همان صورت مجسم کنید و فرمان دهید: " دست چپ من راحت و آرام شو" ببینید که دست چپ شما هر لحظه آرام تر و شل تر می شود.
5. حالا عضلات شکم، پهلوها، پشت و کمر خود را دور تا دور مجسم کنید و فرمان دهید: " عضلات شکم و پشت من، سنگین و آرام شوید" به خود تلقین کنید که عضلات شکم و پشت شما هر لحظه شل و آرام می شوند و به طور ارادی عضلات شکم و پشت شما هر لحظه شل و آرام می شوند و به طور ارادی عضلات پشت و شکم خود را شل کنید.
6. حالا نوبت به عضلات سینه و پشت کتفها می رسد. مجسم کنید و فرمان ذهنی بدهید و شل کنید.
7. اکنون که بدن شما از گردن به پایین، کاملاً شل و راحت است به عضلات صورت خود فکر کنید. عضلات صورت، بسیار مهم هستند. به خود فرمان دهید: " عضلات صورت من شل، راحت و افتاده شوید" پیشانی را بیندازید. ابروها افتاده باشد. به ویژه دور چشمها را راحت کنید. گونه ها را افتاده و شل کنید و فک پایین را کاملاً شل کنید. به خود تلقین کنید که عضلات شما هر لحظه شل تر و آرامتر می شوند.
8. در مرحله آخر، آرامش را در پوست سر و ذهن خود گسترش دهید. احساس گستردگی، خلأ و انبساط را در ذهن خود به وجود آورید. در این وضعیت، چند دقیقه بمانید. به هیچ چیز به جز آرامش جسمتان فکر نکنید. این بی فکری و خلأ، توانایی تمرکز حواس شما را پس از این به شکل چشمگیری افزایش می دهد.
این برنامه تن ارامی رو را هر روز در برنامه هاتون داشته باشید
بهار جون بالاخره بعد از جستجوی فراوان پیدا کردم برات.امیدوارم موثر باشه
RE: کمکم کنید از ترس های بیهودم رها بشم!
زن امیدوار عزیز
حق با شماست. من ترسهام رو خوب باهاشون مواجهه نکردم! بیشتر علت ترسهای من به دلیل اینه که پدر من
فکر می کنن دختر باید همیشه حامی داشته باشه و خودش به تنهایی نمی تونه گلیمش رو از آب بیرون بکشه!
زیادی همیشه همه چیز برام فراهم بوده و هرگز نذاشتن خطر کردن رو امتحان کنم و حتی شکست بخورم!
تا رسیدم به سن 22 سالگی و خواستم مستقل بشم! البته پدر من همیشه با استقلال مالی زن بسیار موافقه اما
از طرف همیشه نگرانه که دخترهاش تو اجتماع آسیب ببینن! برای همین فضای ذهنی من خیلی ساده دل و پاک بود
تا اینکه وارد جامعه خشن و بیرحم شدم! من برای مقابله با این جامعه چی داشتم؟
من یک دختر بسیار لطیف و شیک و مامانی بودم که نمیدونست چه خبر هست!
من مستقل بودم و بسیار به درس و کارم خانوادم بها می دادن اما بهم یاد ندادن قوی باشم و روی پای خود خودم
بایستم! همیشه یکی حامیم بود!
اما وقتی عاشق شدم و بعد کارآفرینی کردم حس های جدیدی رو تجربه کردم که هیچ کس راجع بهش برام
توضیحی نداده بود!
من پر از انرژی بودم و رویاها و آرمانهای بزرگی تو سر داشتم و دیگه بعد اون خواستم که تنها برم جلو! البته نه اینکه
نخوام از تجربه و حمایت پدرم استفاده نکنم ها نه! بلکه میخواستم پدرم باور کنه که زن ها هم می تونن مثلا وام
بگیرن! می تونن قسط بدن! میتونن کارآفرینی کنن و میتونن گلیمشون رو از آب بیرون بکشن!
من الان حمایت معنوی پدرم رو می خوام و اینکه بهم اعتماد به نفس بده!
اما پدر من تنها بهم پول داده و محبت زیاد! از طرفی دائم بهم گفته تو نباید شکست بخوری و نباید کم بیاری!
خوب من دائم می ترسم که قضاوت بشم دوست عزیز!
اما دیگه میخوام بپذیرم که شکست هم نوعی تجربه برای رشده! دوست دارم پدرم تو این تجربه حمایتم کنه و باز
هم من رو دوست داشته باشه! همیشه ممنونشم بابت زحماتش اما خوب میگه دختر مثل گل هست و اذیت
میشه!
اما من با حفظ تمام روحیات ظریف زنانه دارم فعالیت می کنم محکم و استوار!
این روزها همش به خودم می گم آینده برای همه غیر قابل پیش بینیه! مهم اینه که من با برنامه و توکل به خدا برم
جلو! مثلا پدرم دوست نداره من وام بگیرم میگه خودم بهت می دم! من عزت نفسم میره زیر سوال اگر بهم پول
بده مگه من بچه ام؟ وقتی هم مثلا می گم من قرض میخوام نه پول بلاعوض ناراحت میشه! میدونی چرا پول بلا
عوض نمی خوام؟ چون اگر شکست بخورم پشتش سرکوفت هست و از بین رفتن اعتماد و عزت به نفس!
من عزت نفسم رو دوست دارم! دوست ندارم وابسته باشم! خدا ما رو آزاد و مستقل آفریده!
این مسائل هم باعث شده من بیشتر به ترس هام بها بدم!
مثلا از ترس حرف و سرزنش پدرم ، بدون اطلاع اون وام گرفتم واسه شرکت و برادرم ضامنم شد! قشنگ دارم قسط
میدم اما اگر بابا بفهمه سرزنشم می کنه!
خلاصه عمده مسائل من ریشه در گذشته دارن!
RE: کمکم کنید از ترس های بیهودم رها بشم!
بهار شادي عزيزم...
راستش زياد دوست ندارم حرفهاي كليشه اي بزنم،اما يه وقتايي جواب هاي ما توي همون حرفهاي كليشه اي نهفته است.تا حدودي دركت ميكنم،چون اين حس حامي بودن نسبت به دختر خانمها توي اغلب خانواده ها وجود داره،اما خودت خوب ميدوني كه ما نميتونيم اين حسو تغيير بديم،شايد بشه تعديلش كرد ،كمش كرد اما تقريبا تمام پدرهاي ايراني هم چين حسي رو دارن.پس راهش چيه؟در مبحث مديريت موضوعي هست به نام مديريت بحران وخلاصه ي اون ميشه اين جمله:تبديل تهديدها به فرصت!
يعني بهار بايد بياد وبسنجه چطور از اين حس شديد حمايتگري پدرش در جهت رشد وتعالي خودش واهدافش استفاده كنه.چطور با اين احساس ناخوشايند قضاوت شدن كنار بياد؟چطور از سركوفت نترسه!
ببين بهار...ممكنه پدرت هرگز اون قدري كه تو انتظار داري تواناييهاتو باور نكنه،اين دليل نميشه كه تو انرژيتو از دست بدي!و البته دليل هم نميشه كه ايشون تو رو دوست نداره!اتفاقا اين ناشي از دوست داشتن زياده!چون برات ميترسه،نه چون تو ناتواني،بلكه چون ايشون يه پدره و پدرها هميشه خودشونو مسئول ميدونن.
بهار بايد تلاش كني كه به مرحله اي برسي كه حتي ازقضاوت شدن به وسيله ي پدرت هم نترسي!
سخته...اما لازمه ي يك زندگي موفقه.چون بعدها ممكنه از قضاوت شدن توسط همسرت بترسي،از قضاوت شدن توسط بچه هات!
اين جله ي معرف رو كه همه ي اعضاي تالار صد بار شنيدن:
من خوبم،تو خوبي.
يعني قضاوت نكنيم اما روي ديگه ي سكه هم اينه كه از قضاوت شدن نترسيم چرا؟چون من خوبم!
برات آرزوي موفقيت ميكنم:72:
RE: کمکم کنید از ترس های بیهودم رها بشم!
افرین بهار که در قدم اول خوب پیشرفتی و داری ریشه یکی یکی ترسهات رو پیدا میکنی..میتونی یه گردش دونفره ترتیب بدی..خودت و ترست..ترست رو به یه شکلی تصور کن.نیاز نیست حتما خوشگل باشه.یا ادم باشه..هر شکلی که اون ترس تو ذهنت ایجاد کرده شروع کن باهاش مکالمه مکاتبه ای..ازش بپرس اولین بار کی ایجاد شده؟؟ازت میخواد چیکار براش انجام بدی؟؟و برای تو چه فایده ای داشته؟؟
ذهنت رو جستجو کن.بذار تموم نگرانیهات سرباز کنن و خودشونو بهت نشون بدن و گرنه عین ترمز دستی یهو وسط جاده نگهت میدارن..ترسهای تو ارزشمندن..میتونی برای هر کدوم از ترسهات چندین فایده ای که برات داشتن رو پیدا کنی..
پس بپذیرشون و ازشون فرار نکن..بهت گفتم ما وقتی کامل میشیم که خوب و بدمون کنار هم باشه و همشونو بپذیریم و دوست داشته باشیم.
وقتی ریشه ترسهات رو پیدا کردی میتونی راه حل هم پیدا کنی..میتونی به ترست قول بدی از این به بعد مراقب خودت هستی پس میتونی رهاش کنی..
یه بچه هم وقتی گریه میکنه ادم هر چی بهش بگه هیس گریه نکن فایده نداره تا وقتی نفهمیم علت گریه اش چیه..
نقل قول:
تا احساسم میاد بهش فکر کنه اساسی میزنم
تو پر احساسم که بس نبود 1 سال و نیم عمرت تلف شد؟ دیگه بسته! دیگه نباید اشتباه کنی! در حالیکه به
عشق نیاز دارم ، عشق رو از ترس شکست پس میزنم! تا چه حد احساس رو دخیل کنم خوبه که بهم ضربه نزنه؟
بهار عزیزم هنوز خودتو نبخشیدی..خودتو با کار سرگرم کردی اما ته قلبت هنوز رنجش هست..خودتو ببخش..این اتفاق میتونست با حالت بدتری برات بیفته..انقد تو سر احساست نزن..تحقیرش نکن..بهش نگو اشتباه کرد.خطا کردی.بهش حس گناه نده
بهش بگو درکش میکنی..نو هر شرایطی بهترین تصمیمی که میشد رو گرفتی و دوسش داری و مراقبشی.
روی ترسات تمرکز نکن..این منافاتی با پذیرش ترس نداره
وقتی پذیرفتی رها میکنی..روی اونچه که میخوای تمرکز کن..اگه از پایین اومدن از کوه ترسیدی.تمرکزت رو نذار روی ترس بلکه مرتب به خودت بگو من میخوام این 10 متر رو محکم و با اراده برم.بعد 10 متر بعدی تا اخر..اگه پات لغزید ایرادی نداره..دوباره از نو.
بهارم خودت میدونی منظور از احساس وابسته نشدن قبل ازدواجه نه اینکه مثل ربات بیروح به نظر بیایم..خودت باش بهار..خودتو تو معذوریت نذار..فقط اگه حس کردی احساست داره رو منطقت اثرمیذاره ترمز کن..که اینم نشونه هایی داره.مثلا ادم عیبهای طرفشو نمیبینه..یا توجیه میکنه اینجا باید بفهمی داری تو حست زیاده روی میکنی.
نقل قول:
ترس از خوب نبودن مخاطبم
، ترس از زناشویی ، ترس از شب اول ازدواج ، ترس از مشکلات زندگی مشترک ، ترس از تنهایی در عین داشتن
همسر و ....
بیشتر ترسهات رو اکثر دخترا دارن..مسائل زناشویی واقعا بیشترش مهارت و اگاهیه..چون زنها معمولا اول باید به ارضا عاطفی برسن تا بتونن یه رابطه جسمی خوب داشته باشن..که این اکثرش با اگاه شدن دختر و پسر حله مگه کساییکه واقعا مشکل دارن و دیر یا زود خودشونو نشون میدن.
اینم در گوشی بهت بگم تموم دخترایی که ازدواج کردن بهم گفتن وقتی همسرشون این نکات رو رعایت میکنه به واقع این رابطه برای زن خیلی لذت بخشتر ازمَرده.
و در اخربه نظر من تو اصلا شکست نخوردی که نامزدیت بهم خورد اتفاقا موفق شدی.چون نامزدی دوره شناخته و تو تونستی تو دوره نامزدیت طرفت رو بشناسی کاری که خیلیا از پسش بر نمیان
نقل قول:
حالا فکر کنین بر می داشتم مزاحم بود 311 اونوقت احتمالا دیگه همینجور ترسم می موند
شوخی کردی اما ممکن بود واقعا یه فرد مزاحم باشه و این ایرادی نداره..فوق فوقش مزاحم چیکار میتونست بکنه ؟؟؟هیچی اگه تو ارامشت بخاطر یه مزاحم به هم نخوره
روز اول اموزش رانندگیم یهو یه ماشین پیچید جلوم،من ترسیدم پامو گذاشتم رو ترمز،مربیم گفت اشتباهه چون ممکنه به ماشین جلویی نخوری ولی ماشین بعدی از پشت سر به ماشینت میزنه..یاد گرفتم گاهی باید ایستاد گاهی باید اروم ازکنارش عبور کرد گاهی فقط باید سرعتو کم کرد.
چه طولانی نوشتم!!!
موفق باشی
RE: کمکم کنید از ترس های بیهودم رها بشم!
بهار شادی ما از هیچ چی نمیترسه،
هیچی نمیتونه ناامیدش کنه،
از شکستهاش پل میسازه واسه موفقیتهاش
چون همیشه توکلش به خداست
چون همه دوستانی که کمکشون کرده دعاگوی بهارشادی جونشون هستند.