RE: ناامیدی و اثراتش بر زندگی من لطفا مرا راهنمایی کنید..
وقتی در ذهن خود قوانین و مقرراتی ببافید( که ممکن است به خاطر تجربیات شخصی، تربیت محیط یا .... باشد) آنگاه باورها برای شما مشکل ایجاد می کند
حداقل چند باور غیر منطقی عبارتند از:
1--قبول شدن یک ضرب در دانشگاه
2-قبول شدن در رشته کارشناسی
3--قبول شدن در دانشگاه روزانه
4- بهترین بودن از همه نظر
5- مدام مقایسه کردن تا نکنه از دیگری کمتر باشیم
انسانها به مهارتهای ارتباطی و مهارتهای زندگی بیشتری برای خوشبخت شدن نیاز دارند.
در واقع ، خاصیت ایجاد مشکل از مشکل داشتن حادتر هست. چون اگر مشکل وجود داشته باشد با توصیه ای امکان حلش هست، ولی اگر عادت به مشکل سازی داشته باشید ، هر مشکلی را که حل کنید ، مشکل دیگر بلافاصله خودش را نشان خواهد داد.
کمالگرایی و علاقه به بی عیب و نقص بودن ، اصلا خوب نیست
بهترین بودن اصلا خوب نیست، در واقع نشدنی هست ، چون هرچقدر انسان سعی کند باز هم انسان دیگری هست که بهتر باشد ، پس می بایست قوانین ذهنی مون رو طوری پایه ریزی بکنیم که در مقایسه با خودمون و توانایی هامون بهترین باشیم
مهم این هست که ما از خودمون راضی باشیم
اینکه شما به اندازه توانایی خودت تلاش کنی و به هدف های منطقی و واقع بینانه ات برسی ، هم ارزش پیدا می کند و هم آرامش می یابی
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بالهای صداقت
(6/2/1386)
قوانین سرسختانه زاییده ذهن
یکم:
وقتی ما در ذهن خود قوانینی غیر واقعی ، سخت گیرانه و غیر قابل انعطافی وضع می کنیم و انتظار اجرای آن را در بیرون و زندگی واقعی داریم، معمولا با مشکلاتی روبرو می شویم. این باید ها در مورد تحصیل، پیداکردن شغل، پیدا کردن همسر ، بچه دار شدن و ...، موجب به هم ریختن آرامش ما می شود و ایجاد تنش و اضطراب می کند. شما به جای تمرکز روی نتایج، بهتر است به تلاشهای خود بیندیشید و برنامه ریزی کنید. برای تحصیل، شغل اقدام کنید. این سعی و کوشش شماست که به شما انرژی می دهد. برای ازدواج معیارها و شرایط آنرا فعالان و مجدانه کسب کنید. انسان سالم به « اینجا و اکنون» تمرکز می کند. شما باید همین ثانیه را دریابید و به بهترین شکل بگذرانید. و در جهت آینده صرفا تلاش کنید. نگاه به گذشته افسردگی و نگاه به آینده اضطراب ایجاد می کند، چون نه قادر به تغییر گذشته ایم و نه به آینده آگاهی داریم. لیکن هم اکنون را دریاب و بهترین عملی را که می توانی انجام بده.
دوم:
تمرکز بیش از حد شما بر خودتان و خواسته هایتان ، منجر به خودمحوری شما شده است. دنیای شما به کوچکی خواسته هایتان شده و شما را زندانی کرده است. نیاز است که علائق و دل مشغولی هایت را گسترش دهی. خورشید را حسی کنی، نوازش باد را درک کنی، از تنفس خود لذت ببری، رنج دیگران ( که واقعی است) بفهمی، و توجه به خودت را کاهش دهی تا از « رنج توهم مشکل» رهایی یابی. سعی کن خودشکوفایی را با بیرون جستن از خود حس کنی.
سوم:
البته برای رسیدن به اهداف خود در آینده ، نیاز به ترسیم واقعی اهدف، پی ریزی راهکارها و برنامه ها و اقدام به تلاش در آن مسیر ضروری هست. اما وقتی خیالات منفی در مورد آینده ، جایگرین چنین منطق و تلاشی می شود، مشکلات هیجانی این چنینی هم پیش می آید.
RE: ناامیدی و اثراتش بر زندگی من لطفا مرا راهنمایی کنید..
سلام خیلی از همگی ممنونم دوستان خوبم و دست همگی رو میبوسم.
راستش دیروز ک این پست را گذاشتم فکر نمیکردم که حتی کسی به تاپیک من هم توجهی کند چه برسد پاسخی هم بگذارد،تا این حد خودکم بین شده ام...
تصمیم گرفتم به پیشنهاد بهار جان همین الان برم خاطرات تلخ گذشته رو بنویسم و ببخشم و رها کنم؛فقط نمیدونم چه طوری مقایسه کردن خودم با دیگران رو کنترل کنم چون باز بر میگردونه منو ب حال بدم...
اما یک مساله ای اذیتم میکنه ک بالهای صداقت عزیز خیلی خوب اشاره کردن،من به دلیل اینکه از کودکی خیلی تشویق شده ام و مورد توجه اطرافیان بوده ام کمال گرا شده ام ،همیشه شاگرد اول مدرسه بودم و برداشتم از بزرگ شدن این بود که در اینده اینفدر توانایی پیدا میکنم ک قادر به انجام هر کاری خواهم بود و همین باعث شد با اولین شکستم که در کنکور بود اینقدر خودمو سرزنش کنم که تا 6 سال ادامه داشته باشه،به قول مریم خانم عزیز من بر نگشتم هرگز ببینم مشکل من در کجای کار بوده فقط چون کمال گرا بودم و البته خودمحور که فکر میکردم بی هیچ قید و بندی باید قبول میشدم و من راه درست میرم و هرگز اشتباهی در من وجود نداره!!
شاید باورتون نشه من تاکنون 23 خواستگار رد کرده ام به خاطر کمال گرا بودنم ،مردی که در ذهن خود به عنوان همسر ترسیمش کرده ام وجود خارجی ندارد یا اینکه انگشت شمار هست!! مردی که من انتطارش را میکشم باید طوری باشه که هیچکس از دوستان،فامیل و اقوام نتونن عیبی چه بزرگ و چه کوچک روی اون بگذارن،همسر فریبا نباید هیچ ایرادی نداشته باشه!!!
محض همین تا خواستگاری میاد یا خیلی ها هم اصلا اجازه اومدن بهشون نمیدم سریع خودمو جای دوستام و فامیل میذارم در باره اش نظر میدم و بدیهاشو لیست میکنم و جواب رد نتیجه اش!!!
و این رفتارم به دو دلیل هست یکی اینکه دیدم فامیل و اشناها چه قد روی دامادهای فامیل نظر میدن و عیب میذارن و یکی هم به دلیل کمال گرا بودنم ک پیش خودم میگم همسر فریبا باشه و عیب هم داشته باشه فلانی و فلانی چه فکری میکنن و چه حرفهایی پشت سرم زده میشه و .....
تاپیک می نوش جان هم خیلی برام تکان دهنده بود از این جهت که بالاخره روزی باید از این مسیر ناامیدی برگردم چون بقیه هم سعی در برگشتن دارن و همینجا هم از دوست عزیز مینوش جان تشکر میکنم و ارزوی موفقیت دارم براشون.
فریاد خدا هم گفتن جاهای مختلف و پیش دوستات بازگو کن راستش بازگو کرده ام بدتر شدم همین که تو برخورد بعدی خودمو میزارم جای اون شخص و درباره خودم نظر میدم حالم خراب میشه دوست ندارم کسی به این فکر کنه که من مثلا فلان جا شکست خورده ام،حتی از اینکه شماها میدونید من بیماری منفی گرایی دارم ناراحتم و خجالت میکشم فکر میکنم این هم به کمال گرا بودنم بر میگرده نمیدونم!
سرتون رو درد نیارم دوستان گلم ،ازتون میخوام هر راهکاری به ذهنتون میرسه برای خوب شدنم از من دریغ نکنید و منو راهنمایی کنید .
ممنونم از توجهتون.:72::72:
این رو هم بگم من قبلا تو کارهام توکلم به خدا خیلی زیاد بود اما چند سال هست که نه، فکر میکنم من بزرگ شده ام و قادر به انجام هر کاری هستم و خودم به تنهایی باید از پس مشکلاتم بر بیام و یا اینکه بخوام توکل کنم میگم خب اگر توکل شرط هست پس خدا باید همه کارهای منو درست کنه !!
درک نمیکنم سهم من و خدا چیه ،توکل چیه ؟سهم من از تلاش چقدره؟ !!!
لطفا راهنماییم کنید سپاسگزارم دوستان عزیزم.:72:
RE: ناامیدی و اثراتش بر زندگی من لطفا مرا راهنمایی کنید..
مرحبا فریبا جان که بلاخره تصمیم گرفتی قدم عملی برداری.افرین.
بقیه مراحل هم قدم به قدم باید طی بشه.
نقل قول:
فقط نمیدونم چه طوری مقایسه کردن خودم با دیگران رو کنترل کنم چون باز بر میگردونه منو ب حال بدم...
مردی که من انتطارش را میکشم باید طوری باشه که هیچکس از دوستان،فامیل و اقوام نتونن عیبی چه بزرگ و چه کوچک روی اون بگذارن،همسر فریبا نباید هیچ ایرادی نداشته باشه!!!
فریبای عزیز ایراد کار اینجاست که اون تایید باید توسط کی به تو داده بشه؟بانک احساسی تو با چی پر بشه؟
تا زمانی که بانک احساسی تو با تایید دیگران که لزوما همیشه وجود نداره و لزوما همیشه درست نیست پر بشه این افکار وجود دارن..
بانک احساسی تو باید مستقل از دیگران باشه.یعنی اگه دیگران به تو انرژی مثبت فرستادن چه بهتر و اگه نفرستادن خللی در بانک تو ایجاد نمیکنه..چون تو با حس خوبی میتونی اونو پر کنی..اگه بتونی کم کم مستقل بشی حتی دیدن یه درخت تازه شکوفه داده هم میتونه بانک تو رو پر کنه.
برای اینکار اون عمل بخشایش رو برای تایید نشدنت توسط دیگران هم انجام بده و بعد اون دفترچه یادداشت رو حتما تهیه کن..خیلی خیلی بهت کمک میکنه..وقتی اون نوازش و تایید روحی رو خودت به خودت بدی دیگه روح تو تشنه تایید دنبال نظر دیگران نیست.
در واقع وقتی خودت تایید و نوازش روحی رو ازخودت دریغ کردی روح تو برای جبران به دیگران رو اورده.
از این به بعد هر کار کوچیک مثبتی که انجام میدی حتما حتما تو دفترچه یادداشتت بنویس و از خودت تشکر کن..
سرزنش اصلا و ابدا..در هر حالتی به خودت محبت کن...جلوی اینه برو و به خودت محبت کن و از خدا تشکر کن..تموم نعمتهایی که داری رو یکی یکی بشمار و بابتشون ازخدا تشکر کن.
نقل قول:
فکر میکنم من بزرگ شده ام و قادر به انجام هر کاری هستم و خودم به تنهایی باید از پس مشکلاتم بر بیام و یا اینکه بخوام توکل کنم میگم خب اگر توکل شرط هست پس خدا باید همه کارهای منو درست کنه !!
باید ببینی برداشت تو از توکل چیه؟؟؟اینکه بشینی و خدا برات کارها رو طبق میل تو انجام بده....نه.
فریبا جان..دید ما محدوده..و همینطور تواناییهامون..توکل یعنی از تو حرکت از خدا برکت..یعنی تو تلاشت رو میکنی.افکارت رو در جهت مثبت هدایت میکنی و نتیجه رو به خدا واگذار میکنی و ازش میخوای خواسته ات یا چیزی بهتر رو به تو عطا کنه..و اینجا ممکنه خداوند چیزی خلاف درخواستت برات پیش بیاره چون میخواد روح تو رو بزرگ کنه..به تو رنج میده تا متعالیتر بشی.
یا ممکنه خواسته تو به صلاحت نبوده و چون به خداوند توکل کردی از تو مراقبت کرده و اونچه به صلاحت هست رو پیش اورده.
فریبا جان هدف از زندگی چیه؟
اگه فکر میکنی ما بدنیا اومدیم تا درس بخونیم بهترین دانشگاه قبول شیم ازدواج کنیم کار کنیم و...فقط همین،، اشتباه میکنی..دنیا یه فرصته برای کشف و شهود که خودت رو بشناسی
درباره اون جمله دیگه بزرگ شدم!!!!!!!!! هم باهات حرف دارم اما بعدا.
بازم برات حرف دارم اما فعلا همینا رو انجام بده
موفق باشی
RE: ناامیدی و اثراتش بر زندگی من لطفا مرا راهنمایی کنید..
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بهار66
[color=#0000CD][font=Tahoma]
بانک احساسی تو باید مستقل از دیگران باشه.یعنی اگه دیگران به تو انرژی مثبت فرستادن چه بهتر و اگه نفرستادن خللی در بانک تو ایجاد نمیکنه..چون تو با حس خوبی میتونی اونو پر کنی..اگه بتونی کم کم مستقل بشی حتی دیدن یه درخت تازه شکوفه داده هم میتونه بانک تو رو پر کنه.
برای اینکار اون عمل بخشایش رو برای تایید نشدنت توسط دیگران هم انجام بده و بعد اون دفترچه یادداشت رو حتما تهیه کن..خیلی خیلی بهت کمک میکنه..وقتی اون نوازش و تایید روحی رو خودت به خودت بدی دیگه روح تو تشنه تایید دنبال نظر دیگران نیست.
در واقع وقتی خودت تایید و نوازش روحی رو ازخودت دریغ کردی روح تو برای جبران به دیگران رو اورده.
از این به بعد هر کار کوچیک مثبتی که انجام میدی حتما حتما تو دفترچه یادداشتت بنویس و از خودت تشکر کن..
سرزنش اصلا و ابدا..در هر حالتی به خودت محبت کن...جلوی اینه برو و به خودت محبت کن و از خدا تشکر کن..تموم نعمتهایی که داری رو یکی یکی بشمار و بابتشون ازخدا تشکر کن.
ازتون واقعا ممنونم بهار خانم ک وقت گذاشتید.درسته من تاییدطلب هستم چون با تایید و تشویق افراد بالا اومدم ناخواسته گرفتارش شدم الان داره تاثیر بد میذاره،اما برام راستش معنی نداره چطوری خودم خودمو تایید کنم برام که لذتی نداره پر نمیشم ک دوست خوبم چکار کنم؟؟
فریبا جان هدف از زندگی چیه؟
اگه فکر میکنی ما بدنیا اومدیم تا درس بخونیم بهترین دانشگاه قبول شیم ازدواج کنیم کار کنیم و...فقط همین،، اشتباه میکنی..دنیا یه فرصته برای کشف و شهود که خودت رو بشناسی
کشف شهود؟؟خودمو بشناسم همین؟نگرفتم خوب منظورتون رو توضیح بدید ممنون میشم.:72
RE: ناامیدی و اثراتش بر زندگی من لطفا مرا راهنمایی کنید..
دوباره سلام فریبا جان
پستی که برات ارسال کردم رو خوندی؟
RE: ناامیدی و اثراتش بر زندگی من لطفا مرا راهنمایی کنید..
نقل قول:
اما برام راستش معنی نداره چطوری خودم خودمو تایید کنم برام که لذتی نداره پر نمیشم ک دوست خوبم چکار کنم؟؟
برات معنا پیدا میکنه..پر میشی نگران نباش..بیشتر ازقبل..عمیقتر ازقبل...کودک درون..ذهن ناخوداگاه انسان بیشتر از دیگران تشنه توجه خودته...دقیقا کارایی که دوست داری دیگران برات انجام بدن رو خودت انجام بده..حتما حتما اون نوشتن و سوزوندن رو انجام بده و حتما حتما دفترچه یادداشت رو تهیه کن و توش از خودت تشکر کن...امتحان کن.
خیلی کارا میتونی انجام بدی..برای خودت کادو بخر..برای خودت نامه بنویس...روز تولدت به خودت هدیه بده..هر از گاهی به خودت جایزه بده..لزومی هم نداره بخری.یه اهنگ دوست داشتنی،یه فیلم مورد علاقه،یه نوشیدنی خنک ...وجود تو دوست داشتنیه..باید به خودت بفهمونی چقد خودتو دوست داری...چقد درکش میکنی...
فعلا همینا رو انجام بده.
نقل قول:
کشف شهود؟؟خودمو بشناسم همین؟نگرفتم خوب منظورتون رو توضیح بدید ممنون میشم
بله..کشف و شهود..وقتی خداوند از روح خودش در انسان دمیده یعنی تموم صفات خداوندی در ما هم میتونه وجود داشته باشه..فقط باید پیداشون کنیم..بشناسیمشون..اگه یه صفت بد تو وجودمون پیدا میکنیم نباید ناراحت بشیم..چون بدون تاریکی نور معنا نداره..تا وقتی دروغ نباشه چه میفهمیم صداقت چیه؟؟
هیچ رخدادی اتفاقی نیست..هر اونچه که اتفاق میفته برای اینه که یه گوشه ای از وجودت رو بهت نشون بده..باید خودتو بشناسی و بپذیری..کامل و یکپارچه...نیاز نیست ظاهرا خوب باشی لازمه که خوب و بدت رو در کنار هم بپذیری...
همه چیزمهیاست..کائنات میتونه هر اونچه که انسان طلب میکنه رو در اختیارش بذاره.انسان الکی اشرف مخلوقات نشده...اگه نتونستی به چیزی که دلخواهته برسی تو وجود خودت علتش رو پیدا کن...
همه چی داره سعی میکنه شرایطی پیش بیاره که خودمونو درست بشناسیم..
ازدرون به خواسته های بیرون میشه رسید.
سوالی بود بپرس
موفق باشی
RE: ناامیدی و اثراتش بر زندگی من لطفا مرا راهنمایی کنید..
نقل قول:
نوشته اصلی توسط maryam123
دوباره سلام فریبا جان
پستی که برات ارسال کردم رو خوندی؟
بله دوست عزیز خوندم و ممنونم ازتون.
RE: ناامیدی و اثراتش بر زندگی من لطفا مرا راهنمایی کنید..
سلام.
باز مقایسه کردن سراغم اومده حالم خیلی بد شده،مقایسه ک میاد خودکم بینی هم فعال میشه خیلی ناراحتم نمیدونم چ طوری کنترلش کنم...
RE: ناامیدی و اثراتش بر زندگی من لطفا مرا راهنمایی کنید..
من با نظر همه دوستان موافقم...اما می دونم تهش متقاعد نمیشی و شایدم تا جایی پیش بری که بگی همه بیرون گود وایسادن فقط شعار میدن!
می دونم حسرت خوردن خیلی چیز بدیه...اما یه سوالی..ایا می خوای این وضع ادامه پیدا کنه ؟؟ایا می خوای سال دیگه که 26 سالته هم بشینی و حسرت این یه سالی که به حسرت خوردن گذشتو بخوری؟؟؟
به خودت بگو بسه!! من هر چی که هستم اون قدری هستم که توانایی اینو داشته باشم که یه خط بکشم روی گذشته...چون اسمش رو خودشه...گذشته
بشین و برنامه ریزی کن...بنویس که مثلا تا 1 سال یا دو سال دیگه همین موقع می خوای به چی برسی...خودت داری میگی که می دونی که ادم پتانسیل داری هستی...پس بیا و اول اینو به خودت ثابت کن...من حس میکنم این حتی به خودتم ثابت نشده
من یه جمله هست که 100 درصد بهش اعتقاد دارم...خدا ارزوی هیچ چیزیو به دل بندش نمی اندازه مگه اینکه توانایی بر اورده شدنشو قبلا توش قرار داده باشه...حالا اومده و یه اتفاقی افتاده که توی این 6 سال تو فکر میکنی (ممکنم هست درست فکر نکنی!) در جهت ارزوها و بهره برداری 100 در صد از تواناییهات نبودی!! ایا می خوای همین جور ادامه بدی؟!! پاشو یه کاری بکن...اگه فکر میکنی بدی خوب خودتو تغییر بده...به خودت ثابت کن که می توونی
مثلا به خودت قول بده که تا 1 سال یا 2 سال دیگه ان شالا یه دانشگاه خوب ارشد قبول بشی و براش برنامه ریزی کن و با قدرت برو جلوووووووو:72:
امیدوارم که درست همدردی کرده باشم :46:
RE: ناامیدی و اثراتش بر زندگی من لطفا مرا راهنمایی کنید..
سلام دوستان گل.
همونطور که فرمودین نوشتم و خودمو بخشیدم و هر بار که یادم به گذشته میفته سعی میکنم رو بخششم بمونم!
اما موضوعی که گفتید خودت رو دوست بدار و تایید کن یه خورده برام سخت شده راستش 6 سال زمان کمی نیست که من خودمو سرزنش کردم ضررهای روحی و جسمی زیادی خوردم از جمله تنها شدن بیش از حد از دوستام و دیگه اینکه رنگ پوستم که خیلی گرفته شده و شفافیت قبل رو نداره:302: الان که دارم به خودم نگاه میکنم این موارد خیلی تو چشم میخورن رفتن به دکتر پوست رو اصلا قبول ندارم چون اهل استفاده از کرمهای داروئی و این موارد نیستم (امتحان کردم چند بار جواب نگرفتم)اینم بگم شاید به راهنماییتون کمک کنه خیلی کم از مواد و کرمهای ارایشی استفاده میکنم بیشتر به خاطر افسردگی و داشتن استرس این بلا سر پوستم اومده ممنون میشم راهنمایی دارید از من دریغ نکنید.
باتشکر فراوان.:72: