RE: بالاخره من خوب هستم یا بد؟( میشه یه نفر ظاهرش خوب باشه اما در واقع خوب نباشه؟)
جوانه جان
از همین چیزهایی که گفتی من میتونم با قطعیت بهت بگم که تو به اندازه کافی خوب هستی!
من یک قسمت زیادی از عمرم رو کنار یک آدمی بودم که فکر می کردم خیلی قبولش دارم. اما بعد ها فهمیدم قبولش دارم چون تا حالا نقدش نکردم. چون تو رفتار این آدم در برخورد با دیگران دقت نکردم که ببینم بقیه باهاش چطور رفتار میکنند. چون یک جورایی تحت سلطه افکار اون بودم.
اتفاقا اون هم به من میگفت زودرنج، بداخلاق و درکل من تا وقتی که کنار اون آدم بودم نتونستم واقعا خودم رو دوست داشته باشم (هنوزم اون طور که باید ندارم اما الان با خودم خوبم و راحتم).
ممکنه تو حرف مامانت اینا تحقیر باشه، یا نادیده گرفتن ، یا زورگویی باشه و یا هر چیزی از این دست. اون حرف رو و اون برخورد رو با بقیه آدمها هم که بکنند موجب ناراحتی می شه. اما اونا اسم عکس العمل طبیعی تو رو میزارن زود رنجی و تو چون اونا رو قبول داری و نهایتا بیشتر تعاملاتت با خانوادت هست فکر میکنی خوب راست میگن دیگه! اونا با به رسمیت نشناختن احساس تو باعث می شن که تو هم احساس رنجت رو به رسمیت نشناسی و نتیجش میشه پرخاشگری.
بنابراین باید رفتار این آدمها رو تو موقعیت های مختلف و با بقیه آدمها بررسی کنی. نه اینکه رفتار خانوادت رو با عمه و خاله و ... یا رفتار نامزدت رو با خانوادش. چون اینا همشون احتمالا مثل هم هستند. بلکه باید تو اجتماع بزرگتر و با آدمهای مختلف تری بررسیشون کنی.
این ماجرا یک طرف دیگم داره. به قول شمس کسی که انگشتش زخمه هر جا که بزاره دردش میاد و اگر آگاه نباشه فکر میکنه همه جا تیغ داره در حالی که مشکل از انگشت خودشه. خودت رو هم باید توی موقعیت های مختلف رصد کنی تا ببینی که چطوری رفتار میکنی. مثلا آیا با غریبه ها ناراحتیت رو بروز میدی؟ یا میریزی تو خودت و این طوری آروم جلوه میکنی در حالی که ممکنه واقعا آروم نباشی و یا همون طور که مامانت اینا میگن زودرنج باشی. من حدس میزنم که بیشتر مشکل از مامانت ایناست. اما چون تو هم تو اون خونه بزرگ شدی ممکنه یک مشکلاتی پیدا کرده باشی و احساسات خودت رو به خوبی نشناسی که باعث مشکلاتی مثل همین زودرنجی یا پرخاشگری میشه.
این طور که من از نظریه تحلیل رفتار متقابل فهمیدم کسی که آگاه نباشه ممکنه همسرش رو هم مثل همون آدمها انتخاب کنه. درسته که رفتارهای اونا براش آزار دهندست اما چون با اون رفتارها آشناست در کنار کسی که این رفتار ها رو نشون بده احساس آرامش میکنه.
وقتی کل ماجرا رو فهمیدی دیگه وارد بازیشون نمیشی و برخورد باهاشون خیلی راحت تر میشه.
عزیزم این بررسی ها و نگاه کردن همش بارانی هست که داره میباره و به زودی جوانه میزنی. من اسمت رو خیلی دوست دارم به خصوص اگر علامت سوالهاش رو برداری تا شکی توش نباشه. کدوم خاکه که بعد از باران سبز نشده باشه؟ این قانون طبیعته.
RE: بالاخره من خوب هستم یا بد؟( میشه یه نفر ظاهرش خوب باشه اما در واقع خوب نباشه؟)
علامت سوالا رو مدیر گذاشته جلوی اسمم...
مرسی نگین جان و بقیه دوستان راستش الان وارد فاز افسردگی شدید شدم کلا 2 روزه دارم گریه میکنم
من از زمانی که تو خونه هستم 90 درصدشو تو اتاق خودم و تنهام
الانم به دلایلی همش خونه ام ( ورزشها به خاطر آسیب کمرم نمیرم و کارم که دیگه ندارم فقط یه کلاس زبان میرم)
خودم احساس میکنم باید از خونه برم باید تنها زندگی کنم
درسته مخالف فرهنگ خانواده و جامعه است اما واقعا دوست دارم تنها زندگی کنم و این کارو در اولین فرصتی که از نظر مالی تامین باشم میکنم
هم خودم راحت ترم هم بقیه و فکر میکنم این تنها راهیه که گردش رفتار منفی تو خانواده متوقف شه ( حداقل از نظر من چون به نظر همه فقط رفتار من بده)
مشاور باعث میشه آدم به همه چیه زندگیش گیر بده به جای خودش
برعکس محیط اینجا
من وقتی 6 ماه پیش عضو شدم همه بم گیر دادن آنی فرشته مهربون مدیر همه و همه گفتن تو بدی فلانی بهمانی(فقط sci به من گفت تو خوبی اونم که فعلا غیبش زده)
الان بعد این همه مشاور رفتن مشاور میگه اشکال از محیط اطرافته تو هم تاثیر گرفتی
خوب من به تضاد بزرگی رسیدم
من خودم پر از تضاد بودم الانم تضاد درونیم بیشتر شده انگار بین خودم و محیط بیرون شکاف عمیقی ایجاد شده
اصلا نمیدونم چی غلطه چی درست
احساس میکنم مردم و دارم برای خودم سوگواری میکنم
ببین بهار نیا بگو بنویس بسوزون بریز تو سینک به خدا اصلا نمیتونم به جای فوبیای اجتماعی من دچار فوبیای خانوادگیم میترسم از اینکه وارد جمع خانواده شم میترسم که دعوا شه همش میخوام محیط آرووم باشه
مامان بابای من هر کدوم جداگانه تفریحات خاص خودشونو دارن و من تنهام خیلی تنها حتی یه دوستم ندارم
الان که دارم فکر میکنم اعتماد به نامزدمم به خاطر همین تنهاییم بود چون اونم مثل من تنها بود من از آرامش و عشق میخواستم اونم از من اینا رو میخواست اما هیچ کدوممون مناسب هم نبودیم یا لااقل رفتارمون مناسب نبود
یه دوستی داشتم همیشه میگفت خدا مرده
دارم به این نتیجه میرسم که این خدایی که بوده و پیامبر واماما رو آفریده واقعا مرده یا انقدر بدی های دنیا رو دیده سنگدل شده وگرنه من که همش خدا سر لوحه کارهام بود نمیگم خیلی خدایی رفتار میکنم چون توانشو ندارم و ظرفیت پایینه اما همیشه سعی کردم توجهم به خدا باشه این روزهام که از التماس و توبه و گریه گذشته کارم
کلا دارم به باورهای جدیدی میرسم تو زندگیم ! انگار ماها واقعا درگیر خرافاتیم و دین اصلا وجود نداره
RE: بالاخره من خوب هستم یا بد؟( میشه یه نفر ظاهرش خوب باشه اما در واقع خوب نباشه؟)
نقل قول:
ببین بهار نیا بگو بنویس بسوزون بریز تو سینک به خدا اصلا نمیتونم به جای فوبیای اجتماعی من دچار فوبیای خانوادگیم میترسم از اینکه وارد جمع خانواده شم میترسم که دعوا شه همش میخوام محیط آرووم باشه
باشه نمیگم:72:خوبه؟؟؟
فوبیای خانوادگی؟؟بحث خانوادگی...جوانه جان تو که میدونی من رنگ به رنگ مشکلات خونوادگی رو داشتم..تازه اینا یه درصدش بود که اینجا نوشتم.
میدونم چی میگی؟نمیدونم نیاز شدید به محیط اروم یعنی چی؟من این روزا و این حسها رو گذروندم...
جوانه جان پذیرش چیه؟؟؟؟یادته خودت چقد به من میگفتی پدر مادر...خونواده
من میگفتم نمیخوام همه چیزفقط ظاهرش خوب باشه..ماسک خوشی بزنم..هنوزم اعتقادم همونه..اما فهمیدم فقط تا اونجایی که از دستم بر میاد تلاش کنم.بقیشو رها کنم..و قلمرویی که من میتونم تلاش کنم فقط و فقط خودمم...من ناراحت میشم عصبانی میشم حرص می خورم و به خودم حق میدم..حتی اگه بیام اینجا بنویسم که از والدینم دلخورم اما همه بهم بگن وای بهار تو دیگه چرا؟؟برام مهم نیست..من به خودم حق میدم ناراحت بشم..با خودم همدردی میکنم..خودمو دوست دارم...وقتی با خودت همدردی کنی.وقتی برای کودک درونت مادری کنی اروم میشه.اونوقت اگه از والدینت بد ببینی هم به اندازه قبل نمیشکنی.
هنوز تکیه ات به دیگرانه..واسه همین میترسی حرف بزنی..میترسی خونوادت تاییدت نکنن..
هم با خودت همدردی کن..هم برای خودت مادری کن.
و هم کنترل ذهنت رو دستت بگیر..نذار زیادی سوگواری کنه.نذار زیاد از حد جنجال کنه...الان کودکت داره حرف میزنه..داره جلب توجه میکنه.
مادر خودت باش..به خودت محبت کن اما در موقع لزوم خودت رو هم کنترل کن.
در مورد خدا فعلا باهات بحث نمیکنم فقط اینو بدون هر چیزی که اتفاق میفته در جهت اینه که ما اونچه درونمون پنهان کردیم رو بشناسیم
كودك آسيب پذير
كودك خشمگين درون
والد مهرآميز
والد حمايتگر
و یه نکته ای از مدیر همدردی به دلم نشست
نقل قول:
معمولا هرچه هم والدین سخت گیر و لجوج باشند فرزندی که به میل آنها نباشد را طلاق نمی دهند. و این نشان می دهد به هر حال این بستر بسیار زمینه رشد را دارد.
البته اگر والدین بی مهارت باشد و مشکلاتی داشته باشند، رنجها و آسیب هایی ممکن است وجود داشته باشد ، اما بستر تغییر برای فرزندان بیشتر فراهم هست. یعنی هم تغییر کنند و هم تغییر دهند.
برای این منظور مهمترین مسئله بالا بردن آگاهی و کسب مهارت هست.
موفق باشی
RE: بالاخره من خوب هستم یا بد؟( میشه یه نفر ظاهرش خوب باشه اما در واقع خوب نباشه؟)
من میدونم مشکل از خودمه
مشکل اینه که من متفاوتم
تو بچگی همه دوسم داشتن و تا 16 سالگی فوق العاده بودم ..چون ساکت بودم با اینکه مخالف نظر دیگران بودم اما حرفی نمیزدم
وقتی شروع کردم به اظهار نظر بد شدم
من مثل دیگران نیستم
من خانوادمو دوس دارم واقعا معتقدم رفتار و تربیتشون درسته اما شاید نه برای من
اگرم میخوام از خانواده دور شم فقط برای اینه که اونا راحت تر باشن
من اگه بخوام چیزیو بشوزونم و بریزم دووور خودمم ...چون واقعا من نیستم ...اونی که میخوام نیستم
مرسی که راجع به خدا حرف نزدی
به هر حال من هنوز دوسش دارم و ازش میترسم
RE: بالاخره من خوب هستم یا بد؟( میشه یه نفر ظاهرش خوب باشه اما در واقع خوب نباشه؟)
کودک آسیب پذیرم بهتره
روش خوبی بود بهار
البته با توجه به جایی که انتخاب کرد برای گفتگو و آفتاب که بود یکم گرمازده شدم انگار!
فعلا دارم میرم جایی که یکم حالم بهتر شه به امید دیدار!!!
RE: بالاخره من خوب هستم یا بد؟( میشه یه نفر ظاهرش خوب باشه اما در واقع خوب نباشه؟)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط جوانه؟؟؟
تو بچگی همه دوسم داشتن و تا 16 سالگی فوق العاده بودم ..چون ساکت بودم با اینکه مخالف نظر دیگران بودم اما حرفی نمیزدم
وقتی شروع کردم به اظهار نظر بد شدم
من مثل دیگران نیستم
جوانه این حرفت تناقض داره با بقیش انگار میخوای به خودت بقبولونی که تو مشکل داری در حالی که ته دلت معتقدی که نرمال هستی.
آیا تو خوب نیستی چون نظرت رو اعلام میکنی و حرف میزنی؟!!!!!!!!
آیا خانوادت رو از نظر تربینی قبول داری چون اگر کسی حرف نزنه می گن این خوبه؟!!!!
تو متفاوتی چون به احساسات و نظرات خود اهمیت میدی؟
RE: بالاخره من خوب هستم یا بد؟( میشه یه نفر ظاهرش خوب باشه اما در واقع خوب نباشه؟)
جوانه عزيز
همه نوشته هاتو خوندم و راستش يه كم دلم گرفت,حس كردم زيادي خودتو فراموش كردي .زيادي داري به خودت سخت ميگيري و افتادي تو محاكمه خودت
يه چيزي ازت ميخوام,لطفا اين كار رو بكن
بنويس تو از نظر خودت چي هستي,حرفهاي بقيه,دوستان,خانواده و ... رو فراموش كن
باور حقيقيت از خودت نه احساسيت رو بنويس
ميگم حقيقي نه احساسي!!!,نه اينكه الان چون حالت بده بگي من بدم,بداخلاقم ونه اينكه ياد خوبيايي بيفتي كه بهت نسبت ميدن و يا نميدن
جوانه جان همينجا تو هم تاپيك بنويس چي هستي.باور قلبيتو بنويس,حتا اگه به نظر ما خودخواهانه يا اغراق شده بياد
مهم نيست,اگه مهربوني و ميدوني هستي بنويس حتا اگه عالم و ادم بهت ميگن نيستي
دليلي هم كه واسه حرفت داري بنويس نه واسه قانع كردن ما بخاطر خودت
باور كن اينجوري خيلي بهتر به نتيجه ميرسي
اين فاز افسردگي رو همه مون طي كرديم يا ميكنيم يا حتا ممكنه بخاطر pmsباشه يا هزار و يك دليل ديگه
مهم اينه كه به سلامت ردش كنيم و نشه يه خاطره يا واقعه يا تصوير ذهني بد
ببخش اينو مينويسم اما كودك و والد و پخته و نپخته درونتو بريز فعلا دور
اينارو همه مون ميدونيم,با حسهات كنار بيا
روش من تو زندگيم اين بوده و پيشنهاد ميكنم يه بار تو هم ازين راه بري اما اول بايد خودتو بنويسي
فعلا ...
RE: بالاخره من خوب هستم یا بد؟( میشه یه نفر ظاهرش خوب باشه اما در واقع خوب نباشه؟)
با سلام و احترام
همانطور که دوستان اشاره کردند، اینجا بحث خوبی و بدی نیست. خوبی و بدی بر اساس ارزشهای درونی هر فرد و توسط خودش بهتر قابل ارزیابی هست.
مشکلی که شما را به تعارض می اندازد و تحت فشار قرار می دهد. شدت هیجانات و احساسات شماست این احساسات و هیجانات لزوما بد نیستند مثل شادی، عشق، دلسوزی، مهربانی ، اما وقتی مرکز ثقل آدمی و تصمیم گیریهایش به دوش احساسات می افتد جزر و مد های فراوان می گیرد و ثباتش کم می شود.
مدیریت و کنترل احساس چیزی فراتر از آموزش و کسب آگاهی در این مورد هست. و نیاز به تمرین و مهارت دارد.
به همین منظور باید قبل از افزودن به آگاهی ها شرایطی فراهم شود که اوج فشارهای احساسی کاهش یابد. این فشارهای احساس می تواند ناشی از : فشار شوق، شادی، نگرانی، ترس، دلشوره، بدبینی، دلزدگی، خستگی و ملالت، تعجب، حیرت و ... باشد. همه این احساسات و هیجانات خود متاثر از افکارها و باورهای اتوماتیک هستند که ممکن است خود بخود به شما هجوم بیاورند و ساعتها ذهن شما را درگیر کنند.
ما معمولا به مراجعانی که به این شدت تحت فشار از خود یا محیط هستند توصیه می کنیم ابتدا یک دوره دارو درمانی تحت نظر یک روانپزشک مجرب داشته باشند. و بعد از مدتی با یک روانشناس بالینی هماهنگ کنند و شروع به کنترل فکر و احساس خود بکنند و مهارتهای جدیدی را جایگزین روشهای مقابله ای قبلی خود کنند.
مهم در این مرحله عملگرایی تدریجی و مرحله به مرحله هستن.
غالبا چنین مراجعانی بسیار با هوش ، زرنگ و از قدرت بالای ذهنی برخوردارند. و متاسفانه احساسات همه این صفات مثبت را در اختیار و کنترل خود می گیرد و به ضد خود تبدیل می کند. یعنی مراجع از توانمندیهای خود برای توجیه خویشتن و آسیب به خود و دیگران بهره می گیرد. لذا دارو درمانی نخستین+ رواندرمانی پسین می تواند زمینه مناسبی فراهم آورد. معمولا چنین مراجعانی کمبود اطلاعات و آگاهی ندارند و از این نظر از نرم جامعه بالاتر هستند. لذا هر چه که بخواهیم به آنها بگوییم ، آنها قبلا خودشان جستجو کرده و یافته و حتی با زبان و ادبیات بهتری پروریده اند. آنچه که مشکل هست عملگرایی هست که به خاطر دخالت شدید احساسات مانع از این عملگرایی می شود.
خلاصه:
خوب و بد بودن ارزشی هست و معیار قضاوت در خلوت و جلوت خود شما هستید. و اینجا موضوع صحبت ما نیست.
شما آگاهی ها و اطلاعات زیادی دارید که به خاطر قدرت احساسی و هیجانی بالا نسبت به استفاده آنها فعلا با محدودیت روبرو هستید. برای پایین آوردن و کنترل شدت حاد این احساس نخستین گام دارو درمانی تحث نظر یک راوانپزشک و پس از آن بهره برداری از رواندرمانی یک رواننشاس بالینی هست.
به هر حال اکثر تغییرات مثبت شما منوط به عملگرایی هست نه کسب اطلاعات. چون هوش سرشار و قدرت بیان بالا و انگیزه های قوی شما هم اکنون در اختیار احساساتتان هست و ا ین می تواند همه چیز را از مسیر متعادل منطقی به سمت سوی افراط و تفریطی احساسی بکشاند که هر دو اینها ایجاد آسیب و فشار زیادی بر شما خواهد کرد.
RE: بالاخره من خوب هستم یا بد؟( میشه یه نفر ظاهرش خوب باشه اما در واقع خوب نباشه؟)
مرسی نقاشی جان حرفاتو دوس داشتم
اما رابطه با کودک حساس درونم خیلی به کمک کرد
و خوب مجبورم کرد یه سفر 4 روزه بم و حالم خیلی بهتره
مدیر همدردی عزیز...
من پیش مشاور بالینی رفتم و بهم گفت هیچ مشکلی ندارم بم گفت فقط حساسی روحیه حساسی داری که محدودش کردی اگه تاپیک و به دقت خونده باشی و اینو مطرح کردم که من حتی از مشاور خواستم اختلالی اگه دارم بگه و میخوام که درمان شه ( به خاطر تاکید شما و فرشته مهربون من پیش مشاور بالینی رفتم همون اوایل ورودم به همدردی این کارو کردم) اما مشاور ( که sci به من معرفی کرد ) گفت مشکلی ندارم که نیاز به روانپزشک باشه
ممنون از وقتی که گذاشتین !!!
شاید من عنوان تاپیک و بد انتخاب کردم تو این چهار روز خیلی فکر کردم من مشکلم این نیست که خوبم یا بد میدونم یه مشکلی تو زندگیم هست اما نمیدونم این مشکل از منه یا از محیط اطرافم
خانواه اعتقاد داره از من و بد بینی و منفی گراییمه
و مشاور بم گفت از محیط اطرافته ( خانواده و شناخت اطرافیان به تو) ( حتی من اینجا رو و حرفهای شما رو به مشاور گفتم اما گفت اشکال از شناخت اشتباه دیگرانه که منجر به رفتار نادرست میشه)
من آدمیم که دنبال بهتر شدنم و هر کاری حاضرم کنم از تجربه های جدیدم نمیترسم
بازم آقای مدیر اگه دارووی هست که فکر میکنی منو خوب کنه بگو !!! چون فقط شمایی که اعتقاد به نیاز درمان دارویی من داری پس لطفا داروشم بگین
و هیچ پزشکی خارج از محیط مجازی به من نگفت نیاز به دارو دارم ...فقط یه دکتر اعصاب و روان انقدر که بش اصرار کردم بم کلرو دیاز پکساید داد و گفت فقط اگه خوابت نبرد بخورد و حتی هیچ کدوم منو به روان پزشک معرفی نکردن و گفتن لازم نداری با وجود اصرار من
من پیش دکتر ها و مشاورهای زیادی رفتم فقط و فقط به خاطر پیشنهادات شما تو این سایت و اعتماد و جدی گرفتن اینجا واقعا اذیت شدم و خود شما هم میدونی چقدر اذیت شدم اما خوب شما حتی وقت نذاشتی سر تاثیری که رو من گذاشتی کار کنی و جواب ایمیل و پیغاممو بدی فقط گفتی وقت ندارم و به جاش تشکرات پایین پستها رو چک میکردی!
ممنونم از توجهتون
اما یه سوال کلا همه مشاورها و دکترهای اعصاب و روان اشتباه منو شناختن ؟ یا شناخت اینترنتی شما نسبت به من غلطه و یا اینکه شما راجع به من یه ذهنیت و پیش داوری ذهنی داری به خاطر حرفهای دیگران یا...؟
مشاورها و دکتر هایی که به من واقعا آرامش دادن زندگیمو متحول کردن آروومم کردن و منو به شناخت از خودم رسوندن یا کسایی که فقط سرزنشم کردن و قضاوت و داوری کردن و آخرم وقت نداشتن ؟
گاهی شاید آدم اشتباه میکنه
سخته پذیرش اشتباه ....
RE: بالاخره من خوب هستم یا بد؟( میشه یه نفر ظاهرش خوب باشه اما در واقع خوب نباشه؟)
جوانه جان به نظرم بهتره بحثای خارج از محیط تاپیکت رو ادامه ندی.فکر میکنم بیشتر به نفعت باشه.
منم تا حدی با مدیر همدردی موافقم که درصد احساسات در تو بالاست و میزان کنترل کم..
خوب الان که تلنگرهای مختلف و حرفای مختلف ازارت میده چه لزومی داره انقد خودتو در معرض نقد و بازخوردای مختلف بذاری..یا خودتو وارد جنجال بکنی؟؟
مثل اینه که مثلا پوستت بر اثر افتاب بخاطر حساسیت مشکل پیدا کرده در عین حال که باید درمان کنی باید یه مدت هم از افتاب پرهیز کنی..
میدونی چی دارم بهت میگم؟؟؟؟
چون میدونم دلخوریایی داری میگم..میدونی منم اعتراضاتی داشتم و گفتم و باقی ماجرا..اما اون موضوع منو نشکست و من کاملا راضی هستم و درسای بزرگی برام داشت..خوب وقتی میبینی فعلا شکننده هستی باید از خودت مراقبت کنی..یه مدت کنتاکتت رو با اعضای تالار کم کن..اهسته گذر کن.
اصلا قصدم توهین به مدیر نیست..و از چند و چون جریانتون بی خبرم و قضاوتی ندارم..اما فکر میکنم اگه یه مدت اروم باشی به نفعته.
البته من در حد کمی که اطلاع دارم گفتم.
و خوشحالم کودک حساس درون بهت کمک کرد..اگه دیدی برات مفیده میتونی درسای دیگش رو هم ادامه بدی
موفق باشی