RE: دیگه طاقت کارهای شوهرمو ندارم
سلام ماه منیر جان خیلی ناراحت شدم دقیقا و دقیقا زندگی منم همینطوره و حتی کمی شدیدتر و منم تو این شهر غریبم و خانواده خودم دور و خانواده شوهرم... من دوساله پاش وایسادم ولی احساس میکنم هیچ وقت درست نخواهد شد و این وسط خودم بلاتکلیف موندم. تنها کاری که از دستم بر میآد دعا کردنه از خدای بزرگ میخام هر چی مصلحته رو بهت بده...موفق باشی
RE: دیگه طاقت کارهای شوهرمو ندارم
دوستان خوبم سلام
درسته تاپیک مشابهی ایجاد کرده بودم.خانم آنی گفته بود حساس نباشم این یه چیز طبیعیه و همسر من میخواد چیزهای بیشتری رو بدونه!!!
من نمیدونم خانم آنی یا هرکس دیگه ای که چنین راهنمایی ای میکنه اصلا متاهل هست یا نه و میدونه وقتی احساس کنی همسرت از زنهای دیگه بیشتر از تو لذت میبره یعنی چی؟ ااین دستور خداست که دیدن این تصاویر اشکال داره حرف من که نیست!
من حرف دوستان رو اجرا کردم. از تاپیک قبلی تا الآن سه ماه هم هست که به همدردی نیومدم. دیگه ایمیلهاش رو چک نمیکردم بیشتر محبت میکردم و انتقاد و.. خلاصه از هیچ چیز ناراحت کننده ای تو خونه ی ما خبری نبود!
تا این اواخر که مشکلی برای کامپیوتر همسرم تو محل کارش پیش اومد و چند روزی بود که از لپتاپ من برای رفتن به اینترنت استفاده میکرد و اینطور شد که من متوجه شدم همسرم ذره ای تغییر نکرده تنها پسووردهاشو عوض کرده!
یادمه تو برنامه ی گلبرگ کارشناس میگفت: لارم نیست شما کنجکاوی کنین تا مچ همسرتون رو بگیرین، خدا اگه بخواد شما چیزی رو متوجه بشین میشین!
از دیروز رفتم تو اتاق خواب، در رو رو خودم قفل کردم و نیومدم بیرون! میخواستم ببینم طاقت میارم نبینمش یا نه! طاقت آوردم تازه هروقت صداش رو میشنیدم احساس خشم و کینه میکردم!
نمیخوام باهاش دهن به دهن بشم، حرف زدن باهاش بیفایده است!
اگه در این موارد باهاش حرف بزنم فقط پزده ی حرمت بینمون دریده میشه. چند روزی سعی میکنم نبینمش تا کلاسهام تموم بشه، بعد میرم شهرستان مدتی پیش پدر و مادرم شاید بیشتر قدرمو بدونه...
شاید بیشتر احساس آزادی کنه
شاید تا آخر این ناکجا آاباد بره و سرش بخوره به سنگ و بچسبه به زندگیمون
پرستوی مهاجر، متاسفانه همسرم تو محل کار دوستهای خوبی نداره! اکثرشون یا طلاق گرفتن یا زندگی خونوادگش ناآرومی دارن! همه شون هم همسرشون رو مقصر ماجرا میدونن.
چند باری نسبت به این مساله بهش اعتراض کردم که تفکر اونها تو زندگی ما تاثیر میذاره، سر همین موضوع دعوا راه انداخت و گفت حق ندارم تو کارش دخالت کنم!!
متاسفانه توی دوستی برای همسر من فقط معرفت مهمه، اینکه شخص معرفت داشته باشه حالا میخواد هرکاره باشه باشه!!
همونها هم آتیش روشن کردن زیر زندگی ما!!
دوستان خوبم، و (بهار شادی عزیز، که انگار دیگه از راهنمایی کردن من مایوس شدی و حتی با من همدردی هم نمیکنی!) (آقای SCI که احساس میکنم خیلی به راهنماییتون نیاز دارم) به خدا من تو زندگیم کم نمیذارم مشکل از جای دیگه است و همین ناامیدم کرده
باورتون میشه همسرم روز عروسی ما حتی آهنگ نذاشت و تو هر عروسی ای هم که آهنگ بذارن پا میشه میاد بیرون اونوقت تو خلوت خودش هر نوع ترانه ای رو گوش میده؟
یه مدتی تو خونمون ماهواره داشتیم تا پیام بازرگانی میومد سریع به من میگفت کانالو عوض کن دوست ندارم خونمون محیط گناه بشه! اونوقت خوش تو خلوت خودش چیا که نمیبینه!!
یه سی دی گرفته بودم مجموعه فیامهای شهاب حسینی نه بخاطر بازی
رش بلکه بخاطر اینکه فیلمهای مجموعه قشنگ بود و ندیده بودیم، غوغا راه انداخت! اما رفتیم دندون پزشکی میبینم به خواست منشی دکتر که دختر سالمی نیست داره واسش آهنگ بلوتوث میکنه. اعتراض هم که میکنم اسمشو میذاره داری منو محدود میکنی!! بعد از اون ماجرا هم همیشه تنهایی رفته مطب!
حالا متوجه منظور من شدین؟ این تضادشه که داره آزارم میده
RE: دیگه طاقت کارهای شوهرمو ندارم
گفتم که بعد از دعوای بدون علت روز سه شنبه، چون از امتحان کردن همه ی راهکارها و نتیجه نگرفتن ازشون خسته شده بودم و خودم رو در شرف افسردگی میدیدم از دیروز رفتم تو اتاق و در رو رو خودم قفل کردم. نمیخواستم ببینمش.
امروز صبح اس ام اس داد:"میشه تمومش کنی عزیزم. بخدا دلم داره میترکه، این بچه بازیا چیه داری از خودت در میاری؟"
من هم جواب دادم:"من دیگه کاری به کارت ندارم. آزادت گذاشتم ببینم به چی میخوای برسی که نداشتی!عکسهای جدید مهناز افشار قشنگ بود؟ اندام دختران ورزشکار چطور؟! اعتراض چه فایده ای داره وقتی بدتر میکنی!مظلومتر از من گیر نمیاری که وقت عصبانیت خشمتو سرش تخلیه کنی. چند روز تحمل کن اتاقتو پس میدم."
جواب داد:"میشه بگی دیگه چی شده؟دیگه دلت از کجا پره؟! عکسهای شهاب حسینی چطور؟!"(آقا هنوز بابت اون سی دی که خریدم دلش پره!)
جواب ندادم دوباره اس ام اس داد که:"حدس میزنم چی شده!مرده شور اینترنتو ببرم، راستی از کجا فهمیدی مهناز افشار عکس جدید داده! چطور دیدی اگه واست جالب نبوده! واقعا واسه خودم متاسفم!"
فکر نکنم شوهرم خجالت بفهمه یعنی چی!!!
RE: دیگه طاقت کارهای شوهرمو ندارم
سلام ماه منیر عزیزم
باز که گرد و خاک کردی خانوم خانوما :) باز دوست گلم چش شده که انقدر بی تابی می کنه؟
اتفاقا دیروز تاپیکت رو دیدم و میخواستم نظر بدم اما انقدر سر کار در گیر بودم که تا 8 شب شرکت بودم و بعد هم
رسیدم خونه خوابیدم و نشد اما به فکرت بودم گلم....
ماه منیر دیدی چه زود قضاوت می کنی راجع به آدمها و اصلا صبور نیستی؟ بهت ثابت شد؟
جناب sci یک مدته که کمتر تالار میاد چون درگیر کارهاشه و من هم درگیر برگزاری یک سمینار بین المللی...پس زود
قضاوت نکن! می خوام این قضاورت کردنت رو به زندگیت تعمیم بدم!
ماه منیر جان
کی گفته همسرت قلب نداره ، احساس نداره؟ هنوز هم سخت گیری و چیزی در تو عوض نشده!
لا اقل من که در نوشته هات اینطور حس نمی کنم...تو فقط شرایط رو تحمل کردی اونم با توقع جبران! چیزی رو در
خودت درونی نکردی و خودت رو تغییر ندادی! بگذار بهت بگم ماه منیر در این 3 ماه چی فکر می کرده احتمالا!
ماه منیر با خودش می گفته من خیلی خوبم و باید فرشته نجات همسرم باشم و دارم بهش لطف می کنم که بهش
فرصت میدم و اون باید این اخلاقش رو به سرعتی که من دلم می خواد ترک کنه و گناه نکنه!
بابا جان عزیز دل من ، همون خدایی که شما می گی گفته دیدن این تصاویر مضره ، گفته در دین اجباری نیست و
هدایت از گمراهی مشخص شده است! تو خیلی سخت گیری بخدا! مگه خوب بودن به زور و اجباره؟
تو هنوز به شدت آدم سخت گیری هستی و بسیار جدی و کمی هم خشن داری برخورد می کنی! تو زمان زیادی
بهش ندادی! تغییرات در بلند مدت جواب میدن به شرطی که تو خودت هم تغییر کنی! تو واقعا در ذهن خودت هم
رهاش کنی! میدون رو سریع خالی نکن عزیز من! این زندگی حق تو هست و تو نباید عرصه رو خالی کنی!
خیلی زود خسته شدی خانوم خانوما! دیدم درتاپیک خانم niko نوشتی :
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ماه منیر
من هم مثل شما خسته م و راهکارهایی که دوستان ارائه میدن همش برای تغییر رفتار ماست!! اما مشکل از کوتاهی ما نیست از همسرمونه که نمیدونم باید چجوری درمان بشه!!!!
خوب عزیز من ما که به همسر شما دسترسی نداریم که راهنماییش کنیم! بعد هم شما داری راه حل مسئله رو
می پرسی و ما بهت راهکار می گیم! من هرگز نگفتم که همسر تو کار درستی می کنه ماه منیر! اما همسر تو که
از ما نخواسته کمکش کنیم پس ما راهی به تو ارائه می دیم که تو بتونی شرایط رو درک کنی بعد هم تو هم ایرادت
کم نیست! وقتی که آدم فکر کنه هیچ ایرادی نداره مطمئن باش این خودش بزرگترین ایراده!
ما هم نگفتیم کوتاهی کردی در مسائل زناشویی!
کوتاهی شما در سخت گیری های بیش از حد ، حساس بودن زیاد ، کنترلگری بسیارت هست که باعث شده دیگه
همسرت بهت اعتماد نکنه! تو همش داری نهی از منکر می کنی خانوم خانوما!
امروز داشتم به عبارت امر به معروف و نهی از منکر فکر می کردم و اینکه چرا همیشه این دو عبارت با هم میاد!
به یک نتیجه منطقی رسیدم! آدم وقتی کسی رو از چیزی نهی می کنه به جای اون باید بهش یک جایگزین بهتر بده
و دائم فقط نهی نکنه! این جایگزین باید طوری باشه که فکر اون آدم از رفتن به سمت عمل اشتباه اون رو باز بداره به
صورت درونی و بعد انقدر نفسش رو مشغول کنه که دیگه فرصت نداشته باشه مثلا عکس یا فیلم ببینه!
بعد هم تو به خاطر اشتباهش همسرت رو طرد کردی و حتی فکر طلاق به سرت خطور کرد! خوب اونهم خسته شده
از این همه امر و نهی! از این همه کنترلگری و باید و نباید! میدونه کارش بده اما چون عادت کرده و کنجکاو شده و
سخته بدون جایگزین ترک این مسائل!
پس تو باید واقعا در ذهنت هم رهاش کنی و آزادش بگذاری و در عین حال براش بهترین دوست باشی و حتی برای
اوقات فراغتش برنامه بریزی که نره سمت این چیزها! متاسفانه درمان این مسائل صبر می خواد که شما نداری!
باید کتاب های مفید رو تو براش بخری ولی خودت بخونی و بهش نگی که بخون و حتی فیلمهایی که مناسبه رو تو
براش نگیری و برای خودت بگیری و خودت بشینی به تماشا و اصلا هم بهش نگی برای تو گرفتم و خودت بشینی به
تنهایی تماشاشون کنی تا خودش بره یواشکی بشینه فیلم های مناسب تو رو ببینه!
راجع به دوستان نامناسبش هم تو باهاش راه بیا ، رفیق شو و باهاش دوست باش تا بهت اعتماد کنه و اصلا هم از
دوستانش بدگویی نکن پیشش و در کم کم که بهت اعتماد کرد یکی یکی دوستانش رو از اطرافش پراکنده کن و
حتی کاری کن که دیگه وقت نکنه و حتی نخواد که جز تو وقتش رو با کس دیگه بگذرونه!
در عین حال آزادی عملش رو ازش نگیر و بگذار احساس استقلال کنه و حس نکنه با ازدواج کردن دیگه آزاد نیست!
اما جدا روی حساسیت زدایی خودت هم کار کن تا بتونی انقدر حساس نباشی و آرامش داشته باشی تو زندگیت!
صبور باش عزیزم ، صبور!
الصبــــــــــــــر مفـتــــــاح الفـــرج!
پس صبور باش! میدونم عذاب می کشی و درکت می کنم اما با این احساس محوری و ترک خونه و قهر فقط اوضاع
رو پیچیده تر می کنی!
راستی پیش یک روانشناس برای ریشه یابی و درمان این افراد معتاد به پورنو بینی به تنهایی رفتی؟
مسائل زندگیت قابل درمانن فقط باید صبور و خویشتن دار باشی دختر خوب :46:
زندگی بالا داره ، پایین داره! فقط صبر تو در پیگیری درمان خودت و همسرت میتونه بسیار معجزه بخش باشه!
موفق باشی گلم
:72:
RE: دیگه طاقت کارهای شوهرمو ندارم
عزیز من!
مگه خودت نمی گی اون سه ماه که حساسیتت رو کم کرده بودی و کند و کاش نمی کردی در حریم خصوصی همسرت، هیچ چیز ناراحت کننده ای توی خونهتون اتفاق نیفتاد؟
پس چرا ادامه اش نمی دی؟
پانوشت: مایلم این جمله کاملا درست بهار عزیز دوباره روش تاکید بشه:
کوتاهی شما در سخت گیری های بیش از حد ، حساس بودن زیاد ، کنترلگری بسیارت هست که باعث شده دیگه همسرت بهت اعتماد نکنه! تو همش داری نهی از منکر می کنی خانوم خانوما!
RE: دیگه طاقت کارهای شوهرمو ندارم
واااااااااااااااای بهار شادیییییییییییییییی دوستت دارم. درسته که همیشه به من میگی حساسی اما باز هم دوستت دارم.
آویژه جان من نذاشتم همسرم ناراحت بشه اما ایشون خیلی اهل ملاحظه ی من نیست.
بهار شادی، به خدا دست خودم نیست. بشین پای درد و دل زنهایی که همسرشون این مشکل رو دارن ببین چه میکشن. از بیرون مساله رو دیدن و تاکید بر صبور بودن خیلی راحته اما وقتی توی زندگی باشی و احساس کنی با صبوری فقط داری روزهای قشنگ زندگیت رو از دست میدی بغض گلوت رو میگیره و راه نفست بند میاد.
درسته که من 3 ماه صبوری کردم اما نتیجه ش راضی کننده نبود. به قول دوستمون بهار شادی به امید فرج بودم که حاصل نشد! من به عنوان زن، رضایتم مهم نیست؟ فقط باید صبوری کنم؟ پس خودم، احساسم و آرامشم چی میشه؟
میدونی چقدر سخته با کسی زندگی کنی که احساس کنی براش جذاب نیستی! بارها شده به خودم رسیدم اما اون انگار نه انگار. با اینکه همه میگن چهره م خیلی زیباست اما این زیبایی رو همسرم باید ببینه که نمیبینه! اونوقت میره سراغ عکسهای مهناز افشار و ..! واقعا چرا باید اونا برای همسر من جذاب باشن اما من نه!!
بهار شادی من که از اول حساسیت به خرج ندادم به مرور زمان حساس شدم و شکننده تر!
برای سمینارت هم خیلی خوشحال شدم. امیدوارم همیشه موفق باشی خواهر خوبم. خوشحالم که همراهیت رو از من دریغ نمیکنی حتی درحالی که سرت حسابی شلوغه
RE: دیگه طاقت کارهای شوهرمو ندارم
ماه منیر
داری بد می کنی! شدی مثل این بچه ها که پا رو زمین می کوبن تا خواستشون رو اجابت کنی!
چرا تنهاش گذاشتی؟ چرا بازی روانی حالا گیرت آوردم رو راه انداختی؟ چرا با بی تدبیری و زور میخوای مسائلت رو حل
کنی؟ قهر مال بچه هاست! این اس ام بازی های بچه گانه چیه؟ اون واقعا نمیفهمه تو چته! بخدا نمیفهمه!
حس می کنه تو بهش بی اعتمادی! باهات لجبازی می کنه! در رو باز کن و باهاش دوست باش! بخدا همسرت دوستت
داره...دلت میاد کسی و که گرفتاره ترکش کنی؟ بعدا پیش خودت شرمنده نمیشی که زود میدون رو خالی کردم؟
گلم کمی خویشتن دارتر باش آخه! میخوای با قهر و ترک به افراد ناسالم اجازه ورود بدی؟
در رو باز کن و خوب گریه کن تو آغوشش! حتی باهاش درد و دل کن و بهش بگو که دوستش داری اما نرو بگو مهناز
افشار چطوره! تجسس نکن! باهاش صحبت کن و با صحبت آروم تو یک فضای رمانتیک و بدون استرس (نه با امر و نهی
و باید و نباید) باهاش گفتگو کن!
باهاش دوست باش بدون اشاره به این مسائل! دست بردار از ایفای نقش آدم خوبه! اون بد نیست! فقط نیاز به همراه
بودنت تو و صبر و درمان با جایگزین بهتر داره! بهش کمک کن با جلب اعتمادش
:72:
RE: دیگه طاقت کارهای شوهرمو ندارم
بهار میدونی چقدر گریه کردم؟ من از خیلی وقت پیش مشکلش رو میدونستم اما به روش نمیاوردم ، همش غیر مستقیم باهاش حرف میزدم. مثلا وقتی میرفتیم بیرون میدیدم یکی داره به یه خانومی نگاه میکنه میگفتم خدارو شکر همسر من اینطوری نیست! اون هم بجای اینکه شرمنده بشه بادی به غبغبش مینداخت و بیشتر بخ هودش افتار میکرد جالب اینه که اون هیچوقت شرمنده نیست! همیشه مشکلاتشو خواسته به من تعمیم بده و بگه تو هم همینطوری!
یا مثلا براش از دوستهای ساخته ی ذهنم میگفتم که بخاطر اینکه همسرشون از اعتمادشون سو استفاده کرده زندگیشون از هم پاشید!
کسی رو که خوابیده میشه بیدار کرد اما کسی که خودش ر به خواب زده چطور بیدار کنم؟! خداااااااااااا
RE: دیگه طاقت کارهای شوهرمو ندارم
عزیز دلم
اول یک آفرین بهت بگم و یک تشویق جانانه برای تلاشت :46:
:104: :104: :104:
آروم باش خانوم گل :) خویشتن دارتر باش! فکر می کنی من چون مجردم تو زندگیم مسئله نداشتم؟ بخدا داشتم!
حالا نه مسئله تو رو اما مسائلی توی زندگیم داشتم که هیچ کس جز خدا نمیدونه چون معتقدم باید مسائل رو حل کرد
و خود خدا هم کمکم کرد به حل مسائلم...پس نفسم از جای گرم در نمیاد :46:
مشکل ما خانومها میدونی چیه؟
اینکه مستقیما به مردها نمی گیم واقعا چمونه! میخوام بهت یک نکته مهم رو بگم!
مردها اصلا غیر مستقیم نمی فهمن که منظورت چیه! اون واقعا فکر می کرده تو داری ازش تعریف می کنی و اصلا
نفهمیده داری غیر مستقیم بهش تیکه میای و تازه کلی هم به خودش افتخار کرده :311: می بینی چقدر با ما
متفاوت هستند مردها؟ :) پس به جای گریه کمی با مطالعه روحیات مردها رو بشناس!
اصل بعدی اینه که وقتی دقیقا حالت بده با استعاره و ایما و اشاره به مردت نگو که من چمه! مستقیما مسئلت رو
بگو! چون اونها دقیقا متوجه چیزی میشن که مستقیم بهشون میگی!
مردها از کنترل شدن بیزارند! پس با زیرکی بدون اینکه بفهمه ازش درخواست کن ولی هرگز پا به حریم شخصیش
مثل ایمیل ، موبایلش ، دفتر خاطراتش ، جیب کتش و شلوارش و مسائل شخصی دیگش نگذار و بگذار برای خودش
یک حریم خصوصی داشته باشه! مطمئن باش اگر این فضا رو بهش بدی قدر دان توست!
همسرت خودش رو به خواب نزده! فقط تو روحیات مردها رو خوب نمیشناسی!
شاید اگر مردها و خواسته هاشون رو بشناسی بتونی باهاشون مکالمه کنی!
من دارم بهت میگم که اون هنوز نمیدونه تو دقیقا چته...باور کن زیاد هم پیچیده نیست! تو توی ذهنت این مسئله رو
بغرنج کردی!
اینکه اون عادت کرده به دیدن این عکس ها معنیش این نیست که به تو بی توجهه یا تو زیبا نیستی! برعکس از نظر
همسرت تو هم زیبا هستی هم بسیار خوب! اما چون باهاش دوست نیستی و همونجوری که هست نمیخوایش
و میخوای طوری باشه که تو میخوای خسته است! نمیدونه ماه منیر حساس رو چکار کنه؟ مستاصله و سعی داره
بهت بگه که دوستت داره ولی بلد نیست! دلم براش میسوزه ، بنده خدا سعی داره بفهمه چی شده اما تو رفتی
در رو بستی گریه می کنی و اون نمیدونه واقعا چته!
پس بلند شو برو باهاش آشتی کن و باهاش گفتگو کن! گفتگو تو فضای رمانتیک خیلی مسائل رو حل می کنه!
به خدا قهر هرگز تو رو به خواسته ات نمیرسونه!
بهش زمان بده! تو این مدت باهاش دوست باش! همراه باش! همینطور که هست!
مطمئن باش اون کسی رو به همسر زیبای خودش ترجیح نمیده عزیز دلم :46:
:72:
RE: دیگه طاقت کارهای شوهرمو ندارم
بهار نازنینم دنیا محل امتحانه و هرکسی که توی این دنیا زندگی میکنه داره یه جور آزمایش میشه...پس من هرگز فکر نکردم خدای نکرده نفس شما از جای گرم در میاد و همیشه به حرفهات با دقت توجه کردم...
خوشحالم از اینکه اینجا رو برای درد و دل و دوست صبوری مثل شما رو برای هم صحبتی دارم.
ایکاش واقعا همسر من همینقدر مظلوم و بی اطلاع بود که شما میگی!! عزیزم من ابتدا غیر مستقیم و بعد با احترام و مستقیم حرفهامو بهش زدم ... اما اون فقط صورت مساله رو پاک میکنه و به حل موضوع نمی پردازه...اتفاقا اون از دنیای زنونه ی من شناخت نداره. یادمه اول ازدواج واسه هردومون یه سری کتاب برای شناخت طرف مقابل خریدم من همه ی کتابها رو خوندم و ازش میخواستم هرجا که برای اون بیشتر اهمیت داره بهم تذکر بده اما اون تا حالا حتی یک صفحه از کتابهای مربوط به من رو نخونده! دلیلش هم اینه من خودم قبل از ازدواج به اندازه ی کافی در این زمینه اطلاعات کسب کردم!! بگذریم خواهر
همیشه این من بودم که دوست داشتم همیشه باهاش باشم. روزها تا ساعت 7-8 شب چیزی نمیخوردم و منتظر میموندم از سر کار بیاد و با هم نهارمون(در واقع نهار و شام) رو با هم بخوریم.
همیشه صبحها که میخواست بره بیدار میشدم و تا دم در بدرقه ش میکردم و از زیر قرآن ردش میکردم و براش روز خوشی رو آرزو میکردم. نزدیک ساعت اومدنش هم به خودم میرسیدم و به استقبالش میرفتم.
همیشه غذاهای متنوع درست میکردم و همیشه ازش میخواستم اگه چیزی هوس کرده بگه تا براش همونو درست کنم.
همیشه به مناسبتهای مختلف به پدر و مادرش زنگ میزدم و براشون هدیه تهیه میکردم.
این روزها با خودم میگم شاید من خیلی در دسترسش بودم و همین باعث شده آقای شکارچی از صید خودش خسته بشه... شاید برای همینه که دیگران براش جذابترند! میخوام چند روز با خودم و تو خودم باشم!! فعلا به تحصن ادامه میدم... شاید دلش برام تنگ بشه... شاید.... و اگر نشد چیزی رو از دست ندادم، فقط روزهام رو بدون دعوا و گریه سپری کردم!!
بهار از اینکه برام می نویسی احساس میکنم تنها نیستم. توی دنیای مجازی هم میشه مفید و پرانرژی بود، درست مثل شما...
نمیدونم شاید امروز بیاد و اینترنت خونه رو قطع کنه! قبلا هم اینکار رو کرده. وقتی بهش اعتراض کرده بودم مودم رو برداشته بود و با خودش برده بود محل کار.. نمیدونم شاید دوباره اینکار رو بکنه چون از نطر اون این منم که باید تغییر کنم نه اون! و شاید متوچه نیست که هردو باید تغییر کنیم!
اگه نتونستم بیام دلیلش اینه در غیر اینصورت بهار منو تنها نذار
میدونی بهار یادمه یکی از دوستان همدردی(فکر کنم لیلا موفق بود) که تو تاپیک قبلی که زده بودم کلی منو نصیحت میکرد و تا حدودی هم احساس میکردم به من حق نمیداد. پریشانی منو درک نمیکرد و مثل خیلی ها من رو به صبر دعوت میکرد تا اینکه متاسفانه عید امسال خودش متوجه مشکل اینچنینی در همسرش شد و اونوقت بود که دیگه هیچکدوم از راهکارهایی که ارائه میداد براش عملی نبود چون اون حالا توی ماجرا بود و نگاه از بیرون به ماجرا نداشت!
امیدوارم هیچوقت هیچکس توی زندگیش امتحانی نشه که از عهده ی تحملش بر نمیاد. و خدا ما رو به چیزی که طاقت نداریم آزمایش نکنه...