RE: احساس خطر (عنوان مناسبیه؟)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط tamas
جدیدا اتفاق خاصی توی زندگیتون نیفتاده؟تغییری در نحوه ی زندگیتون ایجاد نشده؟منظور از خطر چه نوع خطریه،خطر از حادثه خطر از اتفاقات طبیعی یا چیزهای دیگه؟قبلا در چه مواقعی همچین حسی داشتین؟
سلام
tamas جدیدا اتفاقی نیفتاده،و تغییری هم تو نحوه زندگیم ایجاد نشده
منظورم از خطر بیشتر خطری مثل مزاحمت و تجاوز و خشونت و قتل هستش.این حسم فقط زمانی دارم که تنهای تنهای باشم یعنی اگر تو تاکسی ی نفر دیگه باشه اصلا ذهنم به این سمت نمی ره...
از حوادث طبیعی یا زلزله نمی ترسم. قبلا هیچ وقت این حس رو نداشتم که کسی بخواد من رو به قتل برسونه یا بدزده......
نقل قول:
نوشته اصلی توسط نقاشي
احساس نا امني اگه خودت ذاتا اينجوري نبودي مطمينا به يه عامل بيروني بستگي داره,يه چيز يا اتفاق كه اعتماد بنفستو كم كرده,يا واست استرس زا بوده,يا يه موقعيت كه تو ذهنت ملكه شده مثلا همين همدردي اگه زياد بري تو بحر اتفاقاي منفيش چي ميشه؟؟
نميدونم تونستم منظورمو بهت برسونم يا نه
اول اون عامل رو پيدا كن,اگه يه اتفاق بوده يا يه ادم يا هر چيز اول اونو از خودت دور كن
شايد هم چيزي بوده كه خودتم نفهميدي اما ذهنتو خراب كرده و ترسوت كرده يه كم بهش فكر كن و پيداش كن مثلا در مورد من وابستگي به يه شخص خاص بود كه منفي بود و من حتا خودمم نفهميدم اما وقتي رفت اينجوري شدم
موفق باشي
ممنون نقاشی
از اینکه تجربه خودت رو گفتی می گم که این حس نا امنی قبلا در من وجود نداشته ولی همیشه دختر محتاطی بودم ولی نه ترسو...قبلا ی مدت موقع خواب الکی می ترسیدم و نمی تونستم راحت بخوابم..بیشتر وقت ها خواب می دیدم ی مرد وحشتناک تو خواب دنبالم هستش یا بختک می افتاد روم،خیلی وقته که دیگه اون خواب هارو نمی بینم ومشکل خوابم کلا برطرف شده و راحت می خوام و گوش شیطون کر :) ببختک هم روم نمی افته...
ولی تازگیا این حس ناامنی رو دارم ...و هی دارم می بینم که داره شدید تر و شدید تر میشه
مثلا من سر کارم تا ساعت 8 شب هم شده مجبور شم بمونم وبه جزمن و حراست ودو سه نفر آقا کسی نبوده باشه تو ساختمون.
ولی الان به محض اینکه حس می کنم اداره داره خلوت میشه و خانما رفتن تو فکرم می اد که الان مسئول حراست می تونه در ساختمون رو قفل کنه و منو اینجا گیر بندازه.بعد این فکر که می اد تو ذهنم ،انگار باورم میشه اونا متجاوزن و سریع وسایلم رو جمع می کنم که برم بیرون،چون یهو تصمیم می گیرم خیلی وقت ها از هولم خروج نمی زنم و یا مثلا مبایلم رو جا میزارم.
اون مشکل که گفتی فردی مثل حامی رو از دست داده باشم ندارم...
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
نازنین جان
دچار استرس شده ای ، اگرتداوم بیابد و همیشگی شود وسواس فکری میشه و اگر شدید شود فوبیا خواهد بود .
بهتره یک چکآپ خونی اول داشته باشی . گاه کمبود آهن زمینه ترس هست . اگر از نظر فیزیولوژی بررسی شد و مشکلی نبود نیاز هست به یک روانشناس مراجعه کنی تا ریشه یابی شود و پیشگیری از بالا رفتن سطح آن صورت گیرد .
.
سلام فرشته مهربون ممنون که اومدی
عزیزم من دیروز پستت رو خوندم و خیلی خیلی خوب شد که این پست رو زدی چون یادم افتاد قرار بود یک ماه بعد از خوردن قرص ها دوباره آزمایش بدم وبرم دکتر،آزمایشم رو نشون بدم،کمبود آهن دارم ....حالا دوباره می رم ببینم بهتر شده.:46:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بهار66
[color=#0000CD][font=Tahoma]نازنین جان خوب یادمه یه زمانی در جواب پست فکر کنم پاییزان بود که ترسیده بود مطلب قشنگی نوشتی...ارجاعت میدم به همون پستت.باید ببینیم اون موقعیتی که توش هستیم واقعا چقد خطر داره..
اتفاقا بهار رفتم تاپیک پاییزان رو خوندم نمی دونم مشکلش بر طرف شد!آره راست می گی ..واقعا با خودم همین حرفا رو می زنم ولی نمی دونم چرا اون لحظه عقلم درست کار نمی کنه...و فکر می کنم واقعا خطرناکه و باید خودمو نجات بدم ولی بعدش به همین حرفایی که می گی می رسم.
بهار ممنون از راهنمایی هات چشم انجام می دم همه اینکارها رو،آزمایش خون هم امروز دادم جوابش بیاد می رم دکتر نشون می دم ببنم کم خونیم بر طرف شده یا نه.قیافم مظلوم نیست زیاد...ولی راست می گی باید ی چهره باجذبه تو این شرایط به خودم بگیرم.:46:
RE: احساس خطر (عنوان مناسبیه؟)
نازنین 1 عزیز
ایا همچین اتفاقی برای دوستان ،اشنایان یا همکاران شما افتاده؟
صفحه ی حوادث روزنامه یا فیلمهایی در این مورد از گذشته تا حالا نگاه می کردین یا می خوندین؟
شما به اینجور مسائل از گذشته تا حالا فکر نمی کردین ؟همکارهای شما چه جور ادمهایی هستن؟
RE: یک احساس نا امنی اغلب با من است ، چرا و چه باید کرد ؟
tamas
همکارام ادمای خوب و قابل اعتمادی هستند ... درظاهر البته
ولی رییسم زیاد آدم قابل اعتماد و متشخصی نیست
راستش اصلا صفحه حوادث رو نمی خونم و این جور حوادث رو هم نمی خونم ولی گاهی خوابش رو می بینم...بیشتر وقت ها هم تو خوابم برای فرار به سمت پشت بام و یا بالکن می رم و از اونجا پرت می شم پایین.
که اون موقع بیدار میشم.
به این جور مسائل در گذشته فکر نمی کردم ولی الان مدتیه که فکر می کنم...
تو خوابم بیشتر کسانی رو می بینم که قیاقشون رو نمی شناسم ولی در خواب این آدم ها که هر دفعه یک شکلی هستند( نه اینکه فقط یک نفر باشه،)... تو خواب همسر منه و اولش باهم خوبیم ولی یهو چاقوشو در می اره ..
ی سوال آیا اسکیزوفرنی علائمی شبیه من داره؟.
RE: یک احساس نا امنی اغلب با من است ، چرا و چه باید کرد ؟
حرفهای نقاشی که اون رو به یک عامل نسبت داده که باید بشناسی و حذفش کنی و فرشته مهربون که این موضوع رو مرتبط به استرس می دونست به نظر من هم کاملا درسته.
یک چند تا سوال دیگم دارم که با توجه به اینکه میگی مشکل دیگه ای نداری حس میکنم شاید بتونه یک دریچه دیگه ای رو برای حل مشکلت باز کنه.
با فرض اینکه مجردی،
آیا در ارتباط راحت با پسرها دچار مشکل هستی؟ منظورم بیشتر قسمت ابراز احساساتش هست و اینکه اگر از کسی خوشت بیاد نتونی درست نشون بدی؟ یک جورایی بترسی که احساست آبروت رو ببره؟
آیا میل جنسیت زیاد هست؟ اگر این طوره آیا به رسمیت می شناسیش؟ کلا آیا با این حس خودت آشنایی داری؟
آیا کسی بوده که این میل رو خیلی بهش داشتی و برای اینکه کلا احساست معلوم نشه به شدت به خودت فشار آوردی ؟ منظورم این نیست که رابطه جنسی نداشتی به خودت فشار آوردی. منظورم اینه که حتی این حس رو در خودت به رسمیت نشناختی و خواسته باشی محوش کنی؟
RE: یک احساس نا امنی اغلب با من است ، چرا و چه باید کرد ؟
سلام نازنين جان
به نظرم حتما برو پيش يه مشاور , همه سوالها و حرفها درسته و ممكنه باعث اين مساله شده باشه اما ما چون كاملا شخصيت شمارو نميشناسيم و درگير ريز مشكلاتت نيستيم شايد نتونيم دقيق بگيم و هر كدوم فقط حدسامونو ميكيم
من هم ذاتا ادم مثبتي بودم اما واضح بگم رفتارهاي ادمي كه به عنوان همسر اومده بود تو زندگيم منو ترسو كرده بود,اينقدر به طور غير مستقيم تحت فشار بودم كه اينجوري خودشو نشون ميداد
بختك يا همون فلج خواب هم بيشتر ناشي از فشار هاي ذهنيه
در ضمن مواد استرس زا رو كم كن از زندگيت.مخصوصا قهوه و كافيين و ...
كم خوني هم موثره
اما برو پيش مشاور و همه حرفاتو بزن و ريشه يابي كن
اما باور كن نبايد سخت بگيري,عاملش كه بره اونم ميره
RE: یک احساس نا امنی اغلب با من است ، چرا و چه باید کرد ؟
نازنین جان نگران نباش اسکیزوفرنی ربطی نداره به شما. چون مربوط می شه به اینکه شخص نمی تونه فرق واقعیت و غیر واقعیت رو از هم تشخیص بده. یعنی آدم هایی رو در بیداری کامل می بینه (نه خواب) که وجود ندارن یا صداهایی رو می شنوه که نیست. یعنی نمی تونه فرق بذاره بین واقعیت و خیال در عین هشیاری کامل.
ولی حتما برو مشاوره چون داره زندگی رو بهت سخت می کنه. واسه اطلاع بیشتر:
http://www.seemorgh.com/health/default.aspx?tabid=2114&conid=28708
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B3%DA%A9%DB%8C%D8%B2%D9%88%D9%81%D8%B1%D 9%86%DB%8C
موفق باشی.
RE: یک احساس نا امنی اغلب با من است ، چرا و چه باید کرد ؟
ببخشید یک سوال مهم دارم
می خوام بدونم آیا بیماری مثل اسکیزوفرنی که می گن در سنین جوانی ایجاد میشه یهو ایجاد میشه؟آیا شبیه این مواردی که من می گم هست؟در مورد این بیماری اطلاعات می خوام
فرشته مهربون هستی؟میشه کمکم کنی؟
من ی مقاله خوندم تو نت در مورد این بیماری یکمی ترسیدم .
مرسی meinoush
:72:
مرسی مینوش جان ممنون این لینک هارو می خونم :72:
RE: یک احساس نا امنی اغلب با من است ، چرا و چه باید کرد ؟
مينوش راست ميكه
اصلا و اصلا علايم اسكيزوفرني اين نيست
دختر داري با خودت چكار ميكني
من بيمار اسكيزوفرني ديدم,نازنين بسه اين همه توهم,اخه كدوم نشونه شو داري؟؟؟؟
نازنين دست بردار ازين افكار,فكرت داره ازارت ميده,شايد منشا ترست همين همزاد پنداريته
نميدونم اما باور كن تو هيچيت نيست
فرشته مهربان يه لينك داره درباره شخصيت ها بخون تو اون شخصيت اسكيزوييد هم هست
RE: یک احساس نا امنی اغلب با من است ، چرا و چه باید کرد ؟
نازنین 1 عزیز
برای تشخیص بیماری اسکیزوفرنی تنها مرجع مطمئن دکتر روانشناس و یا روانپزشکه.این بیماری علائم مختلفی داره که در کتابهای روانشناسی اکسفورد و جدولهای DSM 4 اومده که علائم این بیماری رو در حال حاضر بهتون نمیگم،تنها به عنوان علاقمند به مباحث روانشناسی اظهار نظر میکنم و می گم این مواردی که شما بیان میکنید شباهتی به این بیماری نداره و تشخیص این نوع بیماریها به صرف داشتن یک فاکتور نیست.توصیه میکنم برای ریشه یابی دقیق این موضوع پیش یک روانشناس(باز هم توصیه میکنم روانشناس نه مشاور) برید.
ایا شما فقط به خاطر ترس از موضوع تجاوز اخیرا دچار استرس میشید یا موارد دیگه ایی هم وجود دارن که شما رو دچار استرس میکنن؟دقیقا چند وقته دچار این نوع افکار شدید؟ایا می دونید اولین بار که متوجه این نوع افکار در خودتون شدید کی بوده و اون موقع در چه شرایطی قرار داشتین؟ایا فکر نمیکنید نسبت به اطراف خودتون بد بین شدید؟در دوستان و اشنایانتون مسئله تجاوز اتفاق افتاده؟ایا دوستانتون در ایجاد ترس از این موضوع در شما نقش داشتن؟در گذشته های دور سابقه داشته که برای فرار از چیزی به ارتفاع پناه ببرید حتی در خواب؟
تصور میکنم تا حل شدن این موضوع تمرینهای ریلکسیشن و یوگا رو انجام بدید بد نباشه.
RE: یک احساس نا امنی اغلب با من است ، چرا و چه باید کرد ؟
سلام نازنین جان
حدس میزنم راجب اسکیزوفرن پارانوئید تو نت خونده باشی! عزیزم افراد مبتلا به این نوع اسکیزوفرن احساس می کنند دیگران در موردشون سوءقصد دارن. من موردی رو دیدم که هیچ غذایی نمی خورد چون اعتقاد داشت یه عده میخان اونو بکشن و تو غذاش سم ریختن!
اما نازنین عزیز مشکل تو زمین تا آسمون با این بیماری فرق داره!
این رفتارات بعد به هم خوردن نامزدیت به وجود نیومده؟
نازنین ممکنه به خاطر استرس اون اتفاق باشه.
به نظر من بهتره زیاد رو این موضوع زوم نکنی و حساسیت نشون ندی.