RE: زندگیم داره خراب میشه
مرسی که برام نوشتین. من فکر کنم باید میگفتم که ما حدود 2000 کیلومتر از هم دوریم و تقریبا ماهی یه بار همو میبینیم،...میخواستم الان بگم که دعوای اون روزمون سر چی بود اما نمیتونم. الان دارم مثل ابر بهار اشک میریزم، ظهر دعوای خیلی خیلی شدیدی کردیم و آخرش گوشی قطع شد، بعد من یه اس ام زدم که عصبانیت توش بود اما درد دلم رو هم گفته بودم، جواب نداده تا الان و منم دیگه زنگ و اس امی نزدم. همه چی داره خراب میشه، ما اصلاً اینجوری نبودیم...الان نمیدونم باید چیکار کنم، به خدا من یه مدت سعی کردم خوب باشم و صبور اما نشد. از این که داره مغرورتر میشه هر روز، قد تر و لجبازتر، و کمتر به احساس من فکر میکنه ناراحتم. این رفتارش برام انرژی نمیذاره که صبور باشم.
مریم جان میشه خواهش کنم بازم برام بنویسی. حتی تند یا دعوام کنی یا نصیحت اما بنویس.
الان نمیدونم باید بهش زنگ بزنم یا نه. نمیخوام پرروتر و مغرورترش کنم و حدس میزنم چون بعد دلخوری دیشب اون امروز زنگ زد و آخر حرفشم گفت من خیلی خرم که بهت زنگ میزنم و منم گفتم پس دیگه خریت نکن، عوراً دیگه اون زنگ نمیزنه...
دارم خراب میکنم...
RE: زندگیم داره خراب میشه
سلام بهار جان
به نظر من در نظر داشته باش که مردها در دوران نامزدی و یا در مورد شما آشنایی یا دوستی همه هم و غم شون خوشحال کردن آدمه ولی بعدش (بعد عقد) همه چیز تغییر میکنه.
همسر من در دوران نامزدی به من پیشنهاد رفتن به کوه یا تفریحات دو نفره دیگه رو میداد و ناگفته نمونه که من چون محرم نبودیم قبول نمیکردم ولی بعد از عقد از اون پیشنهادها هیچ خبری نیست.تقریبا به جز مسافرتهای کاری توی تمام تفریح و مسافرتها تمایل داره خانوادش باشن.
در مورد همسر من زیاد طول کشید تا من رو به عنوان نفر اول زندگیش پذیرفت(ظاهرا بیشتر مردها اینطوری هستن) ولی مهم اینه که بالاخره پذیرفت .
من هم از اینکه من رو همردیف سایر اعضای خانوادش قرار میداد و جایگاه هر فرد رو براش در نظر نمیگرفت ناراحت بودم (من میخواستم اولین نفر باشم)
گاهی دلم می خواست به عقب برگردم و دیگه باهاش ازدواج نکنم.گاهی هم احساس میکردم چقدر من عروس بدی هستم و از خودم متنفر میشدم ولی بعدا با صحبت با دیگران نتیجه گرفتم که تقریبا همه چنین انتظاری از شوهرشان دارند و برآورده هم نمیشود.
من فقط به روی خودم نمی آوردم و صبوری میکردم و با این احساس خودم مبارزه میکردم گاهی هم در تنهایی گریه میکردم و بعدش آروم میشدم
اگر توی دعوای امروز احساس تقصیر میکنی حتما از دلش در بیار چون از حرفات دقیقا معلوم نیست اشکال از کی هست.
ضمنا اگه انتقادی چیزی داری بذار بیاد حضوری صحبت کنید به نظر من تلفنی خیلی احتمال دلخوری و این جور چیزا زیاد هست.فعلا سعی کن حداقل ظاهرا روابط مسالمت آمیز باشه.
ولی توی صحبت هاتون فقط به نظر میرسید شما یه مقدار حساس و آیده آل گرا هستید.
RE: زندگیم داره خراب میشه
مرسی نگین جان از توجهت.راستش من دقیقاً هم حساسم و هم کمی ایده آل گرا اما خیلی سعی کردم خودم رو تعدیل کنم.
راه درست و غلطم رو گم کردم...
RE: شوهرم خسته از رفتارهام باهام سرده ، زندگیم داره خراب میشه چکار باید بکنم ؟
سلام بهار جان
لطفا کمی منطقی تر و در حد یک خانم عاقل و بالغ رفتار کن...
هربار یه دسته گل تازه ای به آب میدی و میای میگی بازم خراب کردم
مگه ماها غیر از در اختیار گذاشتن تجربه هامون دیگه چه کمکی به تو میتونیم بکنیم؟
ما به شما تئوری میگیم و شما باید به صورت عملی در زندگیت اجرا کنی
نه اینکه بیای اینجا و نوشته ها رو بخونی و بری دقیقا همون کاری رو که میگیم نکن بکنی و بعدش بیای بگی خراب کردم بازم
توجه کن بهار جان همیشه نمیتونی و فرصت نمیکنی بیاد بگی خراب کردم
مراقب رفتارات و اعمالت باش و انقدر نسنجیده عمل نکن
اگر امروز که 2000 کیلومتر ازش فاصله داری این برخوردها رو باهم دارید وای به حال روزی که باهم زیر یه سقف باشید...
کمی بیشتر وراقب رفتار و اعمالت باش و از خدا کمک بگیر
RE: زندگیم داره خراب میشه
نقل قول:
نوشته اصلی توسط bahar_t
ظهر دعوای خیلی خیلی شدیدی کردیم و آخرش گوشی قطع شد، بعد من یه اس ام زدم که عصبانیت توش بود اما درد دلم رو هم گفته بودم، جواب نداده تا الان و منم دیگه زنگ و اس امی نزدم. همه چی داره خراب میشه، ما اصلاً اینجوری نبودیم...الان نمیدونم باید چیکار کنم، به خدا من یه مدت سعی کردم خوب باشم و صبور اما نشد. از این که داره مغرورتر میشه هر روز، قد تر و لجبازتر، و کمتر به احساس من فکر میکنه ناراحتم. این رفتارش برام انرژی نمیذاره که صبور باشم.
نمیخوام پرروتر و مغرورترش کنم و حدس میزنم چون بعد دلخوری دیشب اون امروز زنگ زد و آخر حرفشم گفت من خیلی خرم که بهت زنگ میزنم و منم گفتم پس دیگه خریت نکن، عوراً دیگه اون زنگ نمیزنه...
دارم خراب میکنم...
بهار جان سلام ..
دوس دارم جمله های خودتو یه بار دیگه بخونی ..
اولین اشتباهت : تو عصبانیت بهش اس ام اس زدی و درد دلت رو با حس عصبانیتت یک جا بهش منتقل کردی .. یعنی این عصبانیت باعث شد که درد دلت حتی اگه حق بوده به چشم شوهرت نیاد و حس بدی بهش بده ..
دومین اشتباهت .. تو سعی کردی خوب باشی ولی شوهرت هر روز داره مغرور تر و قد تر و لجباز تر میشه و کمتر به احساست فکر میکنه و همه ی اینا نمیذاره تو انرژی داشته باشی !!! عزیزم به نظرت اگه واقعا تو خوب باشی شوهرت این عکس العمل ها رو نشون میده ؟!!! کسی که برای زندگیش تلاش میکنه با تمام وجودش اینکارو میکنه نه اینکه شما یه جا خوب باشی و جای دیگه تو عصبانیت هر حرفی بزنی .. رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود ..
سومین اشتباهت .. چرا برای انرژی داشتن و شاد بودن به همسرت متکی هستی ؟ حتی اگر همه دنیای تو همسرته باید بهترین استفاده رو از این قضیه بکنی .. به خوبیاش فک کن .. به چیزی که باعث شده دوستش داشته باشی و انتخایش کنی .. اون وقته که انرژی میگیری .. هر چقدر به بدیها فکر کنی ازش دورتر میشی ..
چهارمین اشتباهت .. شما فک میکنی با محبت کردن به همسرت ایشون پررو میشه ؟!! ایشون تو عصبانیت برگشته گفته من خیلی خرم که بهت زنگ میزنم ( با عرض معذرت البته ) و شما گفتی پس دیگه خریت نکن !!! یعنی حرفش رو تائید کردی و غیرمستقیم بهش رسوندی که نباید با من تماس داشته باشی .. به من زنگ نزن ! خریت نکن !
به نظرم از خودت شروع کن ..
از درون خودت ..
سعی کن اول این فکرای منفی و بی اساس رو که همسرت با وجود خوبی تو بده از ذهنت پاک کنی ..