چرا من بي خودي منتظر نتيجه گيري تو اين تالارم در حالي كه هيچ كس به خودش زحمت اظهار نظر نميده!!!
نمایش نسخه قابل چاپ
چرا من بي خودي منتظر نتيجه گيري تو اين تالارم در حالي كه هيچ كس به خودش زحمت اظهار نظر نميده!!!
سلام بهار جان
می دونم ناراحت و ازرده ای
ولی اینجا هر کسی به ما کمک می کنه لطفش رو می رسونه.......
صبور باش و کمی بیشتر اطلاعات بده
یه کم از نقاط ضعف و قدرت خودت و همسرت بگو
نقل قول:
نوشته اصلی توسط bahar89
به لفظ هیچ کس با وجود اینکه 6 نفر در همین تاپیک شما را راهنمایی کرده اند توجه کن ، این یکی از خطاهای شناختی هست ، یعنی مبالغه .
.
عزیزم مطمئن هستی اگه به شوهرت اجازه بدی که بهت نزدیک بشه و بهش محبت کنی بازهم غرورتو له میکنه؟؟
ولی من از گفته های خودت فکر نمیکنم اینطوری باشه، وقتی که میگی اجازه میده در محیط کارش وارد بشی یا تلفنهاشو جواب بدی و اس ام اس هاشو جواب بدی و همینطور وقتی میخواد بره ماموریت میگه بیا با هم بریم، یعنی اینکه میخواد اعتماد تورو جلب کنه، یعنی اینکه میخواد زندگیشو حفظ کنه. چرا فکر میکنی همه اینها ظاهری هست؟
عزیزم شوهرت به گفته خودت بعد از زایمانت خیانت کرده ولی دلیل نمیشه این کار را همچنان ادامه بده، شاید فهمیده که اشتباه کرده و با این کاراش میخواد جبران کنه ولی شما اجازه جبران بهش نمی دی.
مگه نمییگی نمیخوام طلاق بگیرم ، پس معلومه دوست داری زندگیتو حفظ کنی، و شوهرت هم با رفتاراش معلومه زندگیشو دوست داری حالا به هر دلیلی یه خطایی کرده شما هم تونستی تا حدودی فراموش کنی ولی مطمئن باش اگه خودتو بهش نزدیک و نزدیک تر کنی، هیچ کمبودی حس نخواهد کرد که دوباره بخواد خیانت کنه.
پس زندگیتو حقظ کن و نزار زندگیتو بی روح سپری بشه، بخاطر روحیه دخترت هم که شده باید عشقو و علاقه بین شما و همسرت روز به روز بیشتر بشه نه کمتر.
جالبه كه فرشته ي مهربان عزيز ميان و فقط دست رو كلمه ي هيچ كس ميزارن و راهنمايي ديگه اي نميكنن و ميرن!! در حالي كه من تو شرايطي روحي نيستم كه به واژه هام توجه ويژه يي كنم!
اما به نظر من 6 نظر در برابر 300 باز ديد كننده هيچ محسوب ميشه هرچند نظر شما اين نباشه
البته حق با اقليما جون هست و راهنمايي كردن ديگرون وظيفه نيست كه بابتش طلب كار باشم اما ديدن كسي كه دچار رنج و مشكله و بي تفاوت گذشتن كمال بي انصافيه نيست؟
من تو شرايط روحي مساعدي نيستم بر خلاف تصورم كه دراين وضعيت جديد اعصاب آرومتري دارم امروز دست به يه ديوونگي زدمو بابتش خودمو نميبخشم و الان از خودم و هر كس كه ميشناسم بيزارم
كارم شده اشك ريختن هاي پنهون از چشم دختر معصومم
با اينكه ورزش ميكنم و هر روز دخترم رو به گردش ميبرم ولي اين تنهايي ها و سردي حاكم بر زندگيم داره از هم ميپاشونتم دارم ديوونه ميشم به خدا خسته م خيلي خسته م
مدام ميام و اين تاپيك رو چك ميكنم احمقانه س ولي اينجا تنها جاييه كه با يكي جز دخترم حرف مي زنم
بهار عزيز
درك مي كنم كه شرايطت بد هست. ولي خدا رو شكر كن كه حداقل دخترت رو داري. سرت رو با اون گرم كن، اينطوري شايد اعصابت آرومتر بگيره.
میشه بگی چی کار کردی؟
بهار جان همه این جا دارند به تو می گن سعی کن فراموش کنی
سعی کن ببخشی
سعی کن روحیه رو به زندگیت بر گردونی
ولی تو فقط گوشاتو گرفتی و فقط حرف خودتو می زنی و دست به کارهای..........
بهار جان تمومش کن
این همه آزاری رو که داری به جسم و روح و قلبت می زنی اصلا نتیجه ای هم داره
چرا باید تنهایی گریه کنی
اول باید سنگاتو با خودت وا بکنی
منی که الان اینجا هستم ودارم برای تو می نویسم 15دقیقه است از ساعت کاریم گذشته و فقط فقط به خاطر تو موندم چون با اینکه نمی شناسمت ولی از ناراحتتیت ناراحتم
پس فکر نکن اینجا افراد می ان می خونند و بی تفاوت می رند
بهار خیلی خیلی خودتو دست کم گرفتی
خیلی وقته خودتو یادت رفته
به خودت بیا و یه کم خودتو زندگیتو جمع و جور کن
همه ایجا دوست دارند مشکل تو حل شه
بهار89،
فرشته ی مهربان میاد و شاه کلید رو بهت میده و تو به جای استفاده ازش، فقط به در بسته نگاه میکنی.
وقتی خوشحال و شاد و خندانیم، همه خوب بلدیم به واژه هامون توجه کنیم. تازه رنگ و بوی عاشقانه و عارفانه هم به خودش میگیره.نقل قول:
من تو شرايطي روحي نيستم كه به واژه هام توجه ويژه يي كنم!
اگه به آدم های موفق نگاه کنی، توشون الگوهای تکراری پیدا میکنی.
یعنی یه چیزهایی هست که توی همشون وجود داره و از رموز موفقیتشونه. یکیش همینه. کنترل واژه ها.
احتمالا این نکته جزو نکاتیه که توی زندگیت هم رعایت نکردی. یعنی وقتی توی شرایط روحی بد بودی، به خودت اجازه دادی به واژه هات توجه نکنی و همین میتونه عاملی باشه برای شروع مشکلات.
می خوایی مشکلاتت حل شه؟ از خودت شروع کن و اشتباهاتت رو بپذیر و حل کن.
بهار جان به نظر من این راهی که شما دارین میرین اشتباهه و آسیب به خودتون و بچه تون میزنه... برای اینکه مردها مثل ما نیستن که عشق و عاطفه و خانواده الزاما حرف اول براشون باشه اون ها سرشون رو با کار و دوستانشون گرم میکنن اینطوری بخودت آسیب میزنی عزیزم... نمیخوام خدای نکرده ته دلتو خالی کنم ولی اکثر طلاق ها تا جایی که من خوندم و اطلاع دارم از همین سردی ای که بین دو طرف بوجود میاد شکل میگیره... حالا شما که خودت قبول داری که الان هم طلاق عاطفی از هم گرفتین... پس دست روی دست نذار و بجای اینکه عمل همسرت رو با عکس العملی مشابه خودش جواب بدی کاری کن که محیط خونه تون گرم بشه...
اگر رابطه جنسی ندارین نگو خداروشکر یه کاری کن دوباره همسرت و خودت برای این کار شوق و ذوق داشته باشین... من فکر میکنم اگر بتونی رابطه جنسی خوبی داشته باشی هم اون و هم خودت رو به زندگی دلگرم میکنی
با همسرت راجع به احساسات و نیازهات صحبت کن تشویقش کن که اونم حرف بزنه ببین شاید از چیزی ناراحت باشه همه چیز رو برای هم مطرح کنید و مرور کنید اونچه که بعد از دنیا اومدن دخترت بهتون گذشته و ریشه یابی کنید که از کجا این سردی بوجود اومده...
شرط اینکه بتونید با هم صحبت کنید و این یخ بینتون آب بشه اینه که یادتون بیاد چقدر همدیگه رو دوست داشتین مثل روزهای اولی که با هم ازدواج کرده بودین برای این یادآوری تو شروع کننده باش و اصلا فکر نکن که غرورت له میشه... هرچیزی بهایی داری ببین اگر زندگی مشترکت و همینطور دخترت ارزش این رو دارن که براشون از خودگذشتگی کنی این کارو بکن تو قدم جلو بذار این کاریه که من فکر میکنم همه مادرها بلد هستن انجام بدن
من مطمئنم که اگر بخوای میتونی خیلی راحت همه چیز رو تغییر بدی :72:
عزیزم اونهایی که میان میخونند و میرن بی تفاوت از کنارت نمیگذرند همه ما از شنیدن ناراحتیت ناراحت میشیم ولی نظر دادن و راهنمایی کردن کار اسونی نیست شاید یه نظر اشتباه مشکل تورو پیچیده تر کنه مثلا خود من تاپیکتو دنبال میکنم و دوست دارم زودتر عشق و آرامش به زندگیت برگرده ولی از اونجایی که خودم تحت مشاوره هستم به خودم اجازه نمیدم نظری تو تاپیک شما بدم دیگران هم مثل من
همانطور که دوستان گفتند همه ما تو زندگیمون مشکل داشتیم رنجش داشتیم ازرده خاطر شدیم حالا هرکی به نحوی ولی اگه زندگیتو دخترتو دوست داری راهش گذشته بازم گذشت و فداکاری
به قول بهار عزیز باید گذشتتو بنویسی رو کاغذ فریاد بزنی خودتو تخلیه کنی خط بزنی بگی بخشیدم کاغذ رو بسوزونی و در اب بریزی تا اروم شی و به زندگیت برگردی
انسانها یا باید گذشته رو فراموش کنند و ببخشند تا ارام شن یا باید با اون گذشته زندگی کنند و عذاب بکشند پس اولی بهتره
به نظر من اگه شیوه محبت به شوهرتو ادامه بدی نتیجه میگیری من درکت میکنم که گاهی شوهرت پشتتو خالی میکنه و حس تنهایی بهت دست میده همه ما دچار این حالات شدیم ولی اگه دیگه محبت نکنی و کلا روابط عاطفیو cut کنی وضعیت از این هم بدتر میشه و اولین کسی که بیشترین ضربه رو میخوره خودت هستی
عزیزم با شوهرت با زندگیت و با روح و روانت آشتی کن و ببخش
من گاهی حس شمارو پیدا میکنم ولی به خودم میگم من بخاطر حس خودم به همسرم محبت میکنم بخاطر اینکه حس عاطفی خودم ارضا شه بخاطر اینکه نیروی عشق خودم ارضا شه حالا بزار اون در حد من به من عشق نورزه همینکه من تخلیه میشم کافیه بخاطر دل خودت عشق بده و بی چشمداشت اگه این کارو بکنی بازخورد خوبش به خودت برمیگرده مطمئن باش عزیزیم
زندگی خیلی کوتاهتر از اون چیزیه که ما فکرشو بکنیم