RE: دل شوهرم برایم تنگ نمی شود
kimya 12 عزیز ، میدونم دلت میخواد همسرت بهت توجه کنه و دلش برات تاپ تاپ بزنه .
من کارشناس نیستم ولی چند تا راه حل دارم فکر میکنم خوب باشه
اولا اصلا اصلا بهش گیر نده که کجایی چرا زنگ نمیزنی یا نمیای به دیدنم. بزار با میل و اراده خودش باشه .
اصلا گله و شکایت نکن تا از ترس این چیزها نخواد بهت زنگ بزنه .ناخرسندی ،شور و نشاط رو از زندگیتون میگیره .
یکى از راه هاى مهرورزى به مرد، این است که زن، دست از شکایت دائمى از زمین و زمان بردارد.
همیشه خودت رو شاد و سرزنده نشون بده .
با عنوانین خیلی قشنگ همسرت رو صداکن .مثل عزیزم ، عزیز دلم ، مهربونم ، ...
حرفاش رو تایید کن .
درکل سعی کن زمانی که با هم تلفنی صحبت میکنید لذت ببره .بگو و بخند و شاد باش .
یکی از کارایی که میتونی انجام بدی اینه که زیاد مشغول و سرگرم باشی و مدام نشینی فکر کنی که کی زنگ میزنه کی زنگ نمیزنه ...
خوب الان دانشجو هستی سعی کن به جای اینکه تو خونه درس بخونی بری دانشگاه و توی کتابخونه درس بخونی و یا کنار دوستان هم رشته خودت باشی و خودت رو سرگرم کار و درس و موفقیت خودت کنی .
و زمان هایی که با همسرت صحبت میکنی یک طور بهش نشون بدی که خیلی کار داری و سرت شلوغه و باید این کارو کنی و اون کارو کنی ... و در عین حال خیلی رفتار مهربونی باهاش داشته باشی
تماس های تلفنیت خیلی بلند مدت نباشه ، اگه دیدی حرفی برای گفتن ندارید تماس رو کوتاه کن .
یک جور راجع به خودت کنجکاوش کن .همیشه در دسترسش نباش ، باید نشون بدی که تو هم خیلی کارو بار داری.
وقتی بهش زنگ میزنی بگو که مثلا خونه خاله ات هستی و دوروبرت شلوغه .یا داری میری تولد یا مهمونی یا خرید یا با دوستات میری کتابخونه درس بخونید ...بهش نشون بده که فقط تو خونه ننشستی که به اون فکر کنی تا اونم خیالش راحت راحت باشه از بابت تو .بزار بدونه که تو خودت هم کارو بار زیاد داری .
زیاد راجع به کارات توضیح نده مگر اینکه خودش بپرسه .
البته در عین حال دوستش داشته باش و بهش محبت کن تا دلش برات زود به زود تنگ بشه .
موفق باشی عزیزم
RE: دل شوهرم برایم تنگ نمی شود
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ستاره درخشان
عزیز دلم منم تقریبا مشکل شما رو دارم . ولی به نوع دیگش چون ما عروسی کردیم .
امیدوارم که مشاور ها راهنمایی های خوبی کنن .
انگار دیگه براشون عادی میشه.البته همه اینطوری نیستن من اطرافم میبینم مردایی که مث پروانه دور زنشون می چرخن.بستگی به سیاست زن داره که من یکی از این نعمت ها محرومم!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط tamanaye man
kimya 12 عزیز ، میدونم دلت میخواد همسرت بهت توجه کنه و دلش برات تاپ تاپ بزنه .
من کارشناس نیستم ولی چند تا راه حل دارم فکر میکنم خوب باشه
اولا اصلا اصلا بهش گیر نده که کجایی چرا زنگ نمیزنی یا نمیای به دیدنم. بزار با میل و اراده خودش باشه .
اصلا گله و شکایت نکن تا از ترس این چیزها نخواد بهت زنگ بزنه .ناخرسندی ،شور و نشاط رو از زندگیتون میگیره .
یکى از راه هاى مهرورزى به مرد، این است که زن، دست از شکایت دائمى از زمین و زمان بردارد.
همیشه خودت رو شاد و سرزنده نشون بده .
با عنوانین خیلی قشنگ همسرت رو صداکن .مثل عزیزم ، عزیز دلم ، مهربونم ، ...
حرفاش رو تایید کن .
درکل سعی کن زمانی که با هم تلفنی صحبت میکنید لذت ببره .بگو و بخند و شاد باش .
یکی از کارایی که میتونی انجام بدی اینه که زیاد مشغول و سرگرم باشی و مدام نشینی فکر کنی که کی زنگ میزنه کی زنگ نمیزنه ...
خوب الان دانشجو هستی سعی کن به جای اینکه تو خونه درس بخونی بری دانشگاه و توی کتابخونه درس بخونی و یا کنار دوستان هم رشته خودت باشی و خودت رو سرگرم کار و درس و موفقیت خودت کنی .
و زمان هایی که با همسرت صحبت میکنی یک طور بهش نشون بدی که خیلی کار داری و سرت شلوغه و باید این کارو کنی و اون کارو کنی ... و در عین حال خیلی رفتار مهربونی باهاش داشته باشی
تماس های تلفنیت خیلی بلند مدت نباشه ، اگه دیدی حرفی برای گفتن ندارید تماس رو کوتاه کن .
یک جور راجع به خودت کنجکاوش کن .همیشه در دسترسش نباش ، باید نشون بدی که تو هم خیلی کارو بار داری.
وقتی بهش زنگ میزنی بگو که مثلا خونه خاله ات هستی و دوروبرت شلوغه .یا داری میری تولد یا مهمونی یا خرید یا با دوستات میری کتابخونه درس بخونید ...بهش نشون بده که فقط تو خونه ننشستی که به اون فکر کنی تا اونم خیالش راحت راحت باشه از بابت تو .بزار بدونه که تو خودت هم کارو بار زیاد داری .
زیاد راجع به کارات توضیح نده مگر اینکه خودش بپرسه .
البته در عین حال دوستش داشته باش و بهش محبت کن تا دلش برات زود به زود تنگ بشه .
موفق باشی عزیزم
من دقیقا به اینجور راهنمایی ها نیاز دارم چون همیشه به قول شما در دسترسم
البته بگم خودش خیلی وقتا جواب اس ام اسمو نمیده اما اگه من جواب ندم شاکی میشه و به سرعت دفعه ی بعدی تلافی میکنه
اینکه میگین نگو بیاد اونوقت اگه یهو 2/3 ماه همو نبینیم چی؟؟یه سوال دیگه از من توقع داره برم اون شهری که اون هست اما خوب ما همه ی خانوادمون اینجان .منم دوست دارم تعطیلیا تو جمع خانواده باشیم اما اون انتظار داره من بهش نگم بیا...خودم برم اونجا هیچی نخوام هیچی نگم...به نظر شما من باید برم یا وظیفه ی مرده تو دوران عقد بیاد خونه ی همسرش؟
RE: دل شوهرم برایم تنگ نمی شود
اگر خانوادتون با رفتن شما برای دیدن ایشون به اون شهر مشکل ندارن، همونقدر که ایشون باید بیاد، شما هم باید برید. اگر این وظیفه مرده که تو دوران عقد هرجا شما هستید بیاد اونجا، بعد از عروسی هم این وظیفه شماست برید جایی که مردتون هست. ولی اگه بخواین به صورت منطقی این مسئله رو حل کنید، باید دو طرفه باشه و با هم به یه تصمیم مشترک برسین و وظیفه من و اون نکنید
در ضمن وقتی شما ازدواج کردین اولویت اول باید همسرتون باشه نه خانواده. اگر از این اخلاق ها داشته باشین که به خانواده وابسته باشین، خیلی زود به مشکل میخورین متاسفانه
RE: دل شوهرم برایم تنگ نمی شود
این مشکل رو من هم داشتم. احسا میکنم هنوز هم کامل رفع نشده
RE: دل شوهرم برایم تنگ نمی شود
اگر من خواستم اونجوری که شما گفتین شاد و سرشلوغ باشم بعد یه کاری کرد که حرصم در اومد و ناراحت شدم چیکارکنم؟مثلا امروز خوب بودیم یه چیزی گفت ناراحت شدم من دارم حرص میخورم اون بیخیال و خوشحاله الان که خوابیده ریلکس بعدم میره مطب و بی خیال من:325:
RE: دل شوهرم برایم تنگ نمی شود
چی گفت عزیزم که ناراحت شدی؟
اگه شما خیلی باهاش خوب و مهربون باشی و اصلا گله نکنی و شاد باشی و یکم صبوری کنی اون اصلا طاقت دوری شما رو نداره و زود به دیدنتون میاد .
عزیزم سعی کن بیشتر در عمل به همسرت نشون بدی که دوستش داری تا با گفتن .مثلا به موقع جواب اس ام اس هاش رو بده .سر وقت بهش زنگ بزن ....خیلی جایی برای گله نزار .اگه گفت به دیدنم بیا خوب برو .چرا نمیری؟ از این لحظات قشنگ دوران نامزدی استفاده کن .با همسرت کیف کن .سعی کن وقتی در کنارش هستی خیلی بهتون خوش بگذره ، کاری کن عاشقت بشه .یک مدت که این کارارو کنی دیگه اون ولت نمیکنه و مرتب زنگ میزنه و می خواد بیاد به دیدنت .
عزیزم باید بپذیری که الان شما مجرد نیستی و باید بیشتر لحظه هاش خوبت در کنار همسرت باشه نه خانوادت .باید بین همسرت و خانوادت همسرت رو انتخاب کنی .اگه می خواستی پیش خانوادت باشی چرا ازدواج کردی پس؟؟؟
عزیزم بهتره بری پیش همسرت و چند روزی که اونجا هستی فکر خانواده رو از سرت بیرون کنی و تمام سعیت این باشه که همسرت خوشحال باشه و 2 تایی خاطرات خوبی و قشنگی با هم بسازید .
اون حرف ها رو بهش میزنی که اون تمایلش به سمت شما کم میشه .عزیزم داری راهت رو خیلی اشتباه میری .با این حرف ها که باید پیش خانواده باشیم و اون نمیاد و من نمیرم و ...زندگیت رو خراب میکنی .روزی میرسه که حسرت این روزها رو می خوری ولی نمیتونی برگردی عقب ... ببین الان کیه که دارم بهت ابن حرف رو میزنم !!!!
وظیفه اینه وظیفه اون هست رو بزار کنار عزیزم ، الان همسرت شاغله و تو اون شهر تنهاست بهتره شما بری پیشش تا اونجا با هم تنها باشین .اونم باید بیاد ، ولی رو این موضوع که کی بره حساسش نکن .یک بار تو برو ، دفعه بعد بگو خیلی دلم میخواد بیام دفعه قبل خیلی خوش گذشت بهمون ولی باید برم استادم رو ببینم یا فلان کار رو دارم ...نمی تونم بیام کاش میشد بیام مثل اون دفعه فلان میکردیم ، بسان میکردیم ( یکم از خاطرات خوب اون دفعه بگو ) ...تا تشویق بشه که بیاد ، ولی اصلا نگو تو بیا ( شاید نتونه بیاد و باز خودت ناراحت بشی ) مگر که خودش بگه .اگه اومد که خوب چه بهتر ولی اگه نیومد دفعه بعد باز تو برو تا حساسیتش به این که کی بره و کی بیاد کم بشه ...
مثلا یک لباس خواب خوشکل بخر ، بگو یک لباس خواب خوشکل خریدم دفعه بعد که دیدمت برات بپوشم ، یا یک غذای جدید یاد گرفتم باید یک بار برات درست کنم خیلی خوشمزست ...به سمت خودت بکشونش ولی حواست رو جمع کن گله نکنی که چرا نمیای حتی اگه ناراحت شدی به روی خودت نیار .
زمونه عجیبی شده دخترایی که شوهر ندارن از خداشونه ازدواج کنن با شوهرشون عشق و حال کنن ، اونایی هم که ازدواج کردن میگن ما میخوایم پیش خانواده باشیم .والا...
RE: دل شوهرم برایم تنگ نمی شود
نقل قول:
نوشته اصلی توسط tamanaye man
چی گفت عزیزم که ناراحت شدی؟
اگه شما خیلی باهاش خوب و مهربون باشی و اصلا گله نکنی و شاد باشی و یکم صبوری کنی اون اصلا طاقت دوری شما رو نداره و زود به دیدنتون میاد .
عزیزم سعی کن بیشتر در عمل به همسرت نشون بدی که دوستش داری تا با گفتن .مثلا به موقع جواب اس ام اس هاش رو بده .سر وقت بهش زنگ بزن ....خیلی جایی برای گله نزار .اگه گفت به دیدنم بیا خوب برو .چرا نمیری؟ از این لحظات قشنگ دوران نامزدی استفاده کن .با همسرت کیف کن .سعی کن وقتی در کنارش هستی خیلی بهتون خوش بگذره ، کاری کن عاشقت بشه .یک مدت که این کارارو کنی دیگه اون ولت نمیکنه و مرتب زنگ میزنه و می خواد بیاد به دیدنت .
عزیزم باید بپذیری که الان شما مجرد نیستی و باید بیشتر لحظه هاش خوبت در کنار همسرت باشه نه خانوادت .باید بین همسرت و خانوادت همسرت رو انتخاب کنی .اگه می خواستی پیش خانوادت باشی چرا ازدواج کردی پس؟؟؟
عزیزم بهتره بری پیش همسرت و چند روزی که اونجا هستی فکر خانواده رو از سرت بیرون کنی و تمام سعیت این باشه که همسرت خوشحال باشه و 2 تایی خاطرات خوبی و قشنگی با هم بسازید .
اون حرف ها رو بهش میزنی که اون تمایلش به سمت شما کم میشه .عزیزم داری راهت رو خیلی اشتباه میری .با این حرف ها که باید پیش خانواده باشیم و اون نمیاد و من نمیرم و ...زندگیت رو خراب میکنی .روزی میرسه که حسرت این روزها رو می خوری ولی نمیتونی برگردی عقب ... ببین الان کیه که دارم بهت ابن حرف رو میزنم !!!!
وظیفه اینه وظیفه اون هست رو بزار کنار عزیزم ، الان همسرت شاغله و تو اون شهر تنهاست بهتره شما بری پیشش تا اونجا با هم تنها باشین .اونم باید بیاد ، ولی رو این موضوع که کی بره حساسش نکن .یک بار تو برو ، دفعه بعد بگو خیلی دلم میخواد بیام دفعه قبل خیلی خوش گذشت بهمون ولی باید برم استادم رو ببینم یا فلان کار رو دارم ...نمی تونم بیام کاش میشد بیام مثل اون دفعه فلان میکردیم ، بسان میکردیم ( یکم از خاطرات خوب اون دفعه بگو ) ...تا تشویق بشه که بیاد ، ولی اصلا نگو تو بیا ( شاید نتونه بیاد و باز خودت ناراحت بشی ) مگر که خودش بگه .اگه اومد که خوب چه بهتر ولی اگه نیومد دفعه بعد باز تو برو تا حساسیتش به این که کی بره و کی بیاد کم بشه ...
مثلا یک لباس خواب خوشکل بخر ، بگو یک لباس خواب خوشکل خریدم دفعه بعد که دیدمت برات بپوشم ، یا یک غذای جدید یاد گرفتم باید یک بار برات درست کنم خیلی خوشمزست ...به سمت خودت بکشونش ولی حواست رو جمع کن گله نکنی که چرا نمیای حتی اگه ناراحت شدی به روی خودت نیار .
زمونه عجیبی شده دخترایی که شوهر ندارن از خداشونه ازدواج کنن با شوهرشون عشق و حال کنن ، اونایی هم که ازدواج کردن میگن ما میخوایم پیش خانواده باشیم .والا...
جواب داد این کارا دارم امتحان میکنم گاهی از دستم درمیره مث قبل میشم