ممنون که جوابمو میدین..موقعیت زندگیم خوبه و مهندس هستم و شاغل..از این نظرها مشکلی ندارم فقط دلم بچمو میخواد..نمیتونم هیچجوری با این مساله کنار بیام..خیلی دلم براش براش تنگ میشه و فقط یه بچه میتونه این خلع رو پر کنه
نمایش نسخه قابل چاپ
ممنون که جوابمو میدین..موقعیت زندگیم خوبه و مهندس هستم و شاغل..از این نظرها مشکلی ندارم فقط دلم بچمو میخواد..نمیتونم هیچجوری با این مساله کنار بیام..خیلی دلم براش براش تنگ میشه و فقط یه بچه میتونه این خلع رو پر کنه
سلام نادیا جان
من پستت رو توی تاپیک ملینا دیدم.قصد فضولی ندارم ولی قبل 7 سال که حضانت با مادره چرا بچت رو به شوهرت دادی؟
یه سوال دیگه اینکه آیا روی شرایط بچت نظارتی داری اینکه پدرش باهاش چه جوری رفتار میکنه و ... اگر میتونی راهی برای بازگشتش یا حداقل نظارت روی تربیتش داشته باش
به نظر من هر گل بوی خودش رو داره و حتی یک بچه دیگه هم نمیتونه باعث بشه پسرت رو فراموش کنی
البته من از شرایطت خبر ندارم ولی فکر نمیکنم هیچ راهی نباشه
عزیزم جدا شدن ما دلایل زیادی داشت..همچنین اون پسرمو بدون اجازه من برد و در واقع از ایران فرار کرد چون هیچکس اینجا نمیخواستش و همه ازش متنفر بودند حتی خانواده خودش.
قوانین اینجا هم به درد اونجا نمیخوره ولی اگر یه روزی بخوام میتونم برم اونجا و بچمو با راههای قانونی پس بگیرم و برش گردونم ولی نباید اینکارو بکنم.
دلایل توضیح دادنش سخته و زیاده..عکسها و فیلمهاشو میذاره تو سایتش و میتونم ببینمش.اونجا خیلی شاد ه امکانات همه جوره در اختیارش هست..از این بابتها نگران نیستم.
یه چند سال دیگه میرم پیشش..بزرگتر شه و خودش بتونه باهام مستقیم در تماس باشه خیالم راحتتره.
پدر بچم فقط 1 خوبی داشت اونم اینکه عاااااشق پسرمون هست و میپرستتش.حالا واسه همه بد بود عوضش واسه پسرش پدر خوبیه.
لطفا یک طرفه به قاظی نرید دوست عزیز..شما از هیچی خبر ندارید پس قضاوت هم نکنید.
ایشون پدر خوبی برای پسر بودو هست..با اینکه خیلی بلاها سرم اورد ولی همیشه اینو گفتم و میگم در ضمن ایشون پسر منو بدون اجازه و اطلاع من از ایران خارج کرد.
من از حال پسرم اطلاع دارم و در جریان هستم.
[align=justify]سلام دوستان :72:
مطمئنا نادیا خیلی تلاش کرده که بتونه شرایطش رو بپذیره و با وجود دوری از پسرش، باز هم قدر روزها و لحظات عمرش رو بدونه.
این خیلی تحسین برانگیزه که داره تلاش می کنه مادری باشه که پسرش بهت افتخار کنه. خیلی خوبه که به ارتباط همسر سابقش با پسرش اعتماد داره. همین باعث می شه در آینده هم به پسرش انتقال بده که پدر خوبی داره و اونو نسبت به پدرش بدبین نکنه. این باعث آرامش پسر نادیا خواهد بود.
بنابراین:
لطفا دست از تحریک احساسات مادرانش بردارید. اینکار هیچ سودی برای هیچ کدوم از سه طرف این ماجرا نداره.
موفق باشید.:72:[/align]
ممنونم آذرمیدخت عزیز..من خیلی تلاش کردم که روحیم و احساساتم به روال عادی خودش برگرده و بتونم این داغ بزرگ و هضم کنم.
خیلی سخت بود ولی بالاخره با خودم کنار اومدم و به این نتیجه رسیدم که نشستن و غصه خوردن کاری رو درست نمیکنه و باید انقدر قوی بشم که پسرم بهم افتخار کنه.
میدونم که چند وقت دیگه پسرم که بزرگتر شه و اطرافیان براش توضیح بدن که پدرش چجوری بود باهام (حتی خانواده خود پدرش که عاشقم بودن و هستن) میاد سراغم و د وباره در آغوش من جا میگیره.
حق هیچوقت از بین نمیره و ماه پشت ابر نمیمونه.
نادیا جان
ببخشید قصد دخالت نداشتم امیدوارم همسر سابق شما برای پسرت پدری خوب باشه و خوب تربیتش کنه.خوب خدا رو شکر که حداقل به بچه میرسه اگر بتونی یک سری اونجا بری هم برای دلتنگی خودت و برای اینکه بچه ات فکر نکنه ولش کردی بد نیست.البته مسلما خودت شرایطت رو بهتر میدونی و بهتر تصمیم میگیری.
برات بهترینها رو آرزو میکنم:72::72::72::72::72::72::72::72::72::72:
ممنونم عزیزم.
من هر ماه برای پسرم بسته میفرستم.البته نمیدونم پدرش بهش میگه اینا از طرف مادرته یا نه ولی بالاخره همه مدارک هست که من پسرم رو فراموش نکردم.
در رابطه با اینکه اونجا برم میتونم شرایطش رو فراهم کنم ولی نمیتونم فعلااونجا زندگی کنم پس فقط باید برم و بچمو زجر بدم که دوباره برمیگردم این برای روحیه پسرم خوب نیست و بدتر میشه.
چند سال دیگه که بزرگتر شد اینکارو میکنم.
ممنون
موقع طلاق فکر پسرت بودی؟ که قراره پیش کی باشه؟ کی تربیتش کنه و با متد کی بزرگ شه؟
تو یکی از پست هات خودم که شوهرت بعد از جدایی ازت می خواست که برگردی اما تو قبول نکردی برام جالب بود تو که طعم تلخ جدایی از پسرت را چشید ی چرا به خاطر پسرت حاظر نشدی به زندگیت برگردی و اگه قراره تو تلخ زندگی کنی نزاری پسرت تلخ زندگی کنه پسرت همیشه یه علامت سوال از مادر تو ذهنش داره و پدرش با همه توجهی که بهش داره هیچوقت نمیتونه این خلائ را پر کنه و وقتی بزرگ شه میگه پدرم برام زحمت کشید و بهترین امکانات را برام فراهم کرد اون بود که منو بزرگ کرد و مادرم جدا از من و در کنار خانواده خودش بود
یکی از بستگان درجه یک من که با وجود بچه اقدام به طلاق کرده بهش گفتم فکر بچه ات را کردی ؟ گفت اونم خدایی داره من در جوابش گفتم اون با این کارت خدا را نمیشناسد اما مادرش را میشناسد
حرفای من برداشت بد نکنید اما چون خودم مادر هستم و با همه احساسات مادرانه فقط می خوام بدونم که چی میشه که یه مادر حاظر میشه از بچش جدا شه فقط همین هیچ منظور بدی ندارم اگه حرفام تلخ هست معذرت می خوام ومنو بخشش
و از خدا می خوام که سایه پدر و مادر را از سر هیچ بچه ای کم نکنه
با اجازه ناديا من يه صحبت كوتاهي بكنم
ما هيچكدوممون جاي ديگري نيستيم و از اونچه كه سر هر كدوممون اومده حالا چه به عنوان تقدير چه اشتباه يا هرچي كه اسمشو بزاريم خبر نداريم
ما نميدونيم يه زن بايد چقدر سختي كشيده باشه كه مجبور بشه از زندگيش بگذره تا به ارامش برسه
اما همه مون يه چيزو خوب ميدونيم, زن بايد خودش و روحش سالم باشه كه بتونه بچه سالمي تربيت كنه, حالا ناديا ميموند و ميشد يه ادم عصبي و دور از جونش پراز عقده هاي رفتاري اونوقت حتما همه تحسينش ميكردن كه افرين بخاطر بچه اش فداكاري كرد
ميموند و اون بچه هر روز كتك خوردن مادرشو ميديد, رفتاراي پدرشو ميديد, يه مادر خسته و عصبي ميديد, يه محيط ناسالم ميديد حتما خيلي بهتر بود, نه؟؟؟؟؟ اونوقت همه مون كف ميزديم چه مادر نمونه اي!!!!!
حالا بماند كه چه برسر روح و روان اون بچه ميومد
يه وقتايي بايد واقع بين بود. طلاق بد هست اما نه به اندازه موندني كه اسيبش بيشتره
همين كه اين مادر اينقدر ميفهمه كه شخصيت پدر بچه رو براي بچه خراب نكنه و ارامش پسرش واسش مهمتره يه دنيا جاي تحسين داره
يه وقتايي بيرون كشيدن از خفت يك زندگي خيلي شجاعانه تره تا موندن و سوختن و ديگران رو هم اتيش زدن
به نظر من يك اشتباه هرقدر امتداد داده بشه اسيبش بيشتره حالا اون مرد هم بهتر بود به جاي التماس كه برگرد خودش و مشكلشو درمان ميكرد و دلش ميسوخت كه همچين زني رو و مادري رو داره از بچه اش دور ميكنه
ما جاي اون ادم هم نيستيم اما قرار نيست چون زنيم بار يه زندگي رو يه طرفه به دوش بكشيم, مگه مرد تكيه گاه زن نيست؟؟؟؟
ناديا جان ببخش جاي شما نظر دادم فقط بدون براي من قابل احترامي و اميدوارم فرزندت هم تورو درك كنه, درسته ماه پشت ابر نميمونه:72: