RE: خرید عروسی و اختلاف بین مادرم و همسرم و بالطبع من
سلام عزیزم
خیلی ازت ممنونم
حرف شنوی که نه ...چطور بگم خواهر همسرم اهل دخالت نیست اما اخلاقهای خاصی دارن و البته سعی میکنن خوب باشن و شوهرم هم کمتر دهن بینی میکنن و این حرفها مطمئنم بیشتر حرف های خودشون هستش ....
دیروز مادر همسرم واسه احوال پرسی زنگ میزنه خونمون و مادرمم چون ناراحت بودن بهشون میگن که چرا پسرتون این حرف ها رو زده مگه من چه کم و کاستی گذاشتم اونم عذرخواهی میکنه و میگه جوون بوده شما ببخش و 1چیزایی از من و ناراحتی همسرم میگن. اما من فکر میکردم مادر همسرم و در کل خانواده همسرم از این موضوع مطلع نباشن .... آخه شوهرم همیشه دم از راز داری و تو داری میزنه و به من میگه همه چیز رو به همه نگو و اکثرا بخاطر حرف های معمولی که من به بقیه میزنم ناراحت میشن حتی بخاطر این اخلاقشون من اعتماد به نفس حرف زدن جلوی خانوادش رو از دست دادم که نکنه حرفی بزنم ناراحت شه :163:
حالا من از ایشون دلخورم که چرا این حرف بی ارزش رو به خانوادش گفته
الان که میخوام باشون برم بیرون حس خوبی ندارم..خجالت میکشم
آیا همسرم نمیتونه مسائل خصوصی بینمون رو بین خودمون نگه داره؟واگه اینطوره چه برخوردی باید با ایشون داشته باشم؟
همیشه میگه من به کسی چیزی نمیگم اما تا 1جاهایی میفمم که مادرشون در اطلاع هستن ...کلا بقیه برادرشوهرام هم همینن نمیتونن چیزیو از مادرشون پنهان کنن
چطور جلوی اینکار رو بگیرم؟
RE: خرید عروسی و اختلاف بین مادرم و همسرم و بالطبع من
خوب خواهر شوهرتون هم در جریان این مشکل بوده پس شاید اون راجع به موضوع (برای مشورت یا وساطت و ...) چیزی گفته باشه. معلوم نیست که شوهرت گفته باشه...
البته تقریبا یه جورایی مردها همینطوری هستن. مثلا در زندگی من در مورد مسایل مالی، اگر من چیزی به خانواده ام بگم شوهرم میگه نباید میگفتی بعد میبینم خودش راحت این جور چیزا رو برای خانواده من و خانواده خودش توضیح میده. البته ناگفته نمونه من معمولا مواردی که خیلی مهم نیستن رو به خانوادم میگم (نه چیزهایی که باعث دخالت اونها بشه) ولی اون باز هم زیاد علاقه ای به این کار نداره.
به هر حال همه آدمها یه ایرادهایی دارن.بعد ازدواج یکبار درکمال آرامش باهاش قرار بذار هیچکدومتون از ناراحتیتون به خانواده تان چیزی نگید.بعد سعی کن خودت حتما به این قول عمل کنی و در مواردی که فکر میکنی ایشون به مادرشون چیزی گفتن در تنهایی خودتون با خنده بگی راستی قرار بود از مشکلاتمون به کسی چیزی نگیم واگر گفت منظورت چیه بگو حدس میزنم در این مورد چیزی به مادرت گفتی البته خیلی مهم نیست ولی هم اونها اعصابشون خرد میشه وهم زیر قرارمون زدی! (البته این کار رو بعد عروسی بکن چون الان شاید بعد از این حرفها بره خونه مادرش و چهره ناراحت داشته باشه و مجبور بشه توضیح بده شما چی گفتین و دلخوری پیش بیاد.)
راستی قدر مادر شوهرت رو بدون که بدون جانبداری از پسرش به طور منطقی سعی به حل مشکلات داره.
این مشکلات بعد شروع زندگی مشترک حل میشه...
RE: خرید عروسی و اختلاف بین مادرم و همسرم و بالطبع من
ممنون عزیزم
تا الن با خانواده همسرم بیرون بودم
امروز خیلی سعی کردم همه ان کارهایی رو که خانم امیدوار گفته بودن و همینطور شما انجام بدم
توی راه رفتن به جنگل من و همسرم تنها بودیم که ایشون دوباره از دلخوریاش گفت که این صحبت خانم امیدوار که گفتند فقط بهش بگو درکت میکنم رو گفتم و باورتون نمیشه معجزه کرد همه چی تموم شد و دیگه همسرم حرفی نزدن
امروز بقیه 1طورایی میخواشتن ماجرای دلخوری من رو پیش بکشن ولی من هربار حرف رو عوض کردم:158:
امروز هرکی حرفی در مورد کت و شلوار میزد 4ستون بدنم میلرزید
میترسم زیاد توی 1جمع باشم میترسم حرف من بیاد وسط
الان اومدم خونمون از ترس اینکه مامان و بابام از شوهرم چیزی نگن زود اومدم که مثلا بخوابم
از روز عروسیم و برخورد همسرم با خانوادم میترسم
چی بهش بگم که با خانوادم برخورد خوبی داشته باشه؟امروز میگفت تا عروسیمون دیگه خونمون نمیاد .... خیلی سعی میکنم خوشحال باشم اما به خانوادم که فکر میکنم و اتفاقی که افتاده کلی غصه میاد تو دلم
خجالت میکشم پیش خانوادم از شوهرم حرف بزنم حتی بگم دیدمش .... حتی دیگه شوقی واسه خرید عروسیمم ندارم انگار نه انگار 15 خرداد عروسیمه:302:
آره مادرشوهرم خیلی خوبه منم واسش سعی کردم عروس خوبی باشم
لطفا بهم بگید چی به شوهرم بگم که شب عروسیمو زهر خودش من و خانواده ها نکنه
اگه ببینم به خانوادم محل نمیده مطمئنم زهرم میشه
1چیز دیگه در مورد همسرم من رو خیلی آزار میده ایشون به خاطر محیط خانوادگیشون خیلی داد میزنه و حرص میخوره حتی مهربونی کردنش با حرص و داده طوری که همه تو خانوادش میگن این فقط بلده غر و داد بزنه
اینا خیلی من رو اذیت میکنه چطور از سرش بندازم؟
:325:
چرا افرادی که کمک میکنند محدودند؟
من به کمک احتیاج دارم
RE: خرید عروسی و اختلاف بین مادرم و همسرم و بالطبع من
همتا جان تقریبا از این مشکلات نزدیک عروسی بیشتر افراد دارن.یکبار با شوهرت صحبت کن بگو من نباید مشکلاتمون رو به خانوادم میگفتم البته شما هم نباید خانواده هامون رو در جریان قرار میدادی.من قبول دارم که اشتباه کردم و دیگه این اشتباه رو نمیکنم.ولی به اونها حق بده که نگران باشند و وقتی فکر میکنن ما مشکل داریم بخوان مشکلمون رو حل کنن.به هرحال این روزها خیلی غمگینم که شما خانوادم رو تحویل نمیگیری بالاخره اونها یک عمر زحمت منو کشیدن. به خاطر من سعی کن برخورد عادی داشته باشی و ...
راستی اگر هم نپذیرفت زیاد خودت رو ناراحت نکن.به مرور زمان روش کار کن.
اینکه همسرتون به خاطر محیط زندگیشون داد میزنن رو متوجه نشدم و اینکه با داد زدن مهربونی میکنن!!!!
در این مورد بیشتر توضیح بدید...
RE: خرید عروسی و اختلاف بین مادرم و همسرم و بالطبع من
ایشون توی محیط خانوادگیشون همیشه با صدای بلند باهاشون رفتار شده نه که خانواده بدی داشته باشن اما همیشه ختی اگه بخوان بگن کار نکن پات درد میکنه هم با داد و دعوا میگن و متاسفانه همسر من این روحیه رو پیدا کرده و حتی موقع دلسوزی هم حرص و جوش میخوره..مثلا داد میزنه میگه خانم چرا زیاد راه رفتی پات درد میگیره
امروز همسرم و مادرم نشستن و صحبتهاشون رو کردند و سوء تفاهمات حل شد و ختی مادرم از ایشون عذر خواست و ایشونم از مادرم عذرخواهی کردند و تقریبا آرامش ایجاد شد اما نمیدونم چرا دلم آروم نمیگیره و از چیزی نگرانم فکر میکنم شوهرم به ظاهر مشکلات رو حل شده اعلام کرد اما درونش اینطوری نیست البته به من گفت که همه چی حل شده و به جون من قسم خورد اما من نگرانم ....
دلیل نگرانیم اینه که شوهرهای آبجیای من تحصیلات لیسانس دارند و همسر من دیپلم اوایل عقدمون همسرم خیلی به اینها زنگ میزد و خبرشون رو میگرفت اما اونا به خاطر شرایط کاریشون این تماس ها رو بی پاسخ میذاشتند(اما واقعا منظور دیگه ای نداشتند) ولی دیروز انگار که شوهر خواهرم از شهرستان(خواهرم شهرستان دیگه ای زندگی میکنند) با ایشون تماس گرفته و ایشون متوجه نشدن و شوهر خواهرم بهشون اس ام اس دادن که اگر که نزدیک عروسی کاری دارید روی من هم حساب کنید ولی همسرم چیزی نگفتند و امروز که گفتم نمیخوای جواب آبجی اینا رو بدی ناراحت شد و گفت چرا همش من زنگ بزنم اگه واقعا اینطوره که میگه باید دوباره بزنگه ...... با این دیگه چیکار کنم؟روحیه ام داغونه داغونه
چرا اکثرا میان و میرن بدون هیچ نظری !!! من خیلی به کمک احتیاج دارم
از بس استری دارم ریزش مو ، لرزش دست و گرفتگی عضله پیدا کردم
لطفا هر کمکی از دستتون برمیاد دریغ نکنید
:325:
RE: خرید عروسی و اختلاف بین مادرم و همسرم و بالطبع من
دوست عزيز سلام
شما سر موضوع به اين كوچيكي استرس و لرزش گرفتي !!!!! چه جوري مي خواي وارد زندگي مشترك بشي ؟
تمام فكر و ذكرت در گير رابطه شوهرت با اطرافيانت هست شوهرت مي خوادبه باجناقش زنگ بزنه مي خواد نزنه اين كه ديگه غصه خوردن نداره دست اقاي باجناق درد نكنه كه اس داده ولي خوب شوهرت هم مي گه به عنوان يه داماد سرش الان شلوغه و اگه كسي نيتش واقعا كمك كردنه دوباره بزنگه نه اينكه فقط رفع كوتي يه اس بزنه البته اگه شوهر شما هم با يه اس جواب بده كه چه بهتر و اگر كاري هم انجام نداد خوب نده
خواهشا به اين چيزاي پيش پا افتاده فكر نكن از بس ريزش مو گرفتي مي ترسم يه وقت كچل چي از ريخت و قيافه بيافتيااا؟
نا سلامتي عروسي!
فردا تو زندگي خودت كه رفتي به اندازه كافي فرصت داري كه اول خودت مهارت ها ي لازم جهت ارتباط با ديگران رو ياد بگيري و بعد در كمال خونسردي و بيشتر در عمل(يعني نگه داشتن احترام خانواده همسر زنگ زدن به خواهر شوهر مادر شوهر،سرزدن به اوناو....)اين چيزا رو ياد همسرت هم بدي و بهش بفهموني كه بايد تمام اين ارتباطات دو طرفه باشه
RE: خرید عروسی و اختلاف بین مادرم و همسرم و بالطبع من
همتاي عزيز...
چيزي كه بيش از همه در نوشته هات مشخصه از دست دادن خونسردي وقرار دادن جسم وروحت در شرايط استرس زايي بيش از تحملته.
از كادوي عروسي شروع شد،تا پيك نيك به همراه خانواده ي همسرت،حالا نحوه ي ابراز احساسات همسرت،وآخرش هم جواب دادن يا ندادن تلفن باجناق همسرت توسط ايشون!
عزيز دل...يه كمي آروم بگير.شرايط پيش از ازدواج به خودي خود استرسزا است!ديگه لازم نيست با كنكاش در جزييات و گذشته وحال واينده اين استرس رو مضاعف كني!
نصفه بيشتر چيزهايي كه پرسيدي در پستهاي قبل جواب داده شدن!اما ذهن درگير شما اجازه نميده تا در مغزت حك بشن،وتا وقتي كه نتوني آرامش خودتوحفظ كني وبه خودت بقبولوني كه اين جشن فقط يك روز از ساليان ساليه كه قراره در كنار همسرت باشي وبه هيچ كسي به جز تووهمسرت هم مربوط نيست!وفقط قراره به شما دونفر خوش بگذزه ودر واقع به مذاق شما خوش بياد، وشما مسئول رفتار همسرت نه درقبال خانواده ي خودت ونه در قبال خانواده ي خودش نيستي،وبزرگترين كاري كه ميتنوني بكني اينه كه به نوبه يخودت(وفقط خودت ونه هيچ كس ديگه) درست رفتار كني،وخوش باشي ولذت ببري،حالت همين جوري ميمونه وعوض هم نخواهد شد.
پس:1.سعي كن آرامش داشته باشي.
2.لزومي نداره كه اين روزها همه اش به فكر درست كردن يا نكردنم شكلات ومسائل ريز ودرشتت با همسرت،يا همسرت با خانوادهات يا خانواده اش فكر كني!از ديد يك نفرسوم به وضوح ميبينم كه بسياري از اين حساسيتهاي شما زاييده ي استرس زيادي هست كه داريد.
3.قسمتهاي همدلي واعتبار سازي رو باز هم بخون.همسرت محتاج اين دومورده،اما شما هنوزهم رو به توجيه مياريد.
4.سعي كن اين مدت بيشتر روي نقاط مثبت رابطه تون،خانواده ي همسرت وخانواده ي خودت دقت كني.
5.اگر بازهم سوالي مد نظرت بود ،اول با خودت بشين وفكر كن،يه جورايي كلاه خودتو قاضي كن كه ايا واقعا اين مشكل اين قدر بزرگه كه من حتما نيازبه راهنمايي داشته باشم؟ايا چيزهايي كه تا حالا ياد گرفتم نميتونه كمكم كنه؟وايا اصلا اين موضوع يه مشكله يا ميشه با ديده ي اغماض بهش نگاه كرد؟
عروس خانم:ذهنت به شدت نا آرامه،مواظب باش اين ذهن ناآرام از كاه كوه نسازه!
RE: خرید عروسی و اختلاف بین مادرم و همسرم و بالطبع من
همتا جان با بد بگم خیلی بیخود به خودت استرس وارد میکنی.ظاهرا شوهر شما یه مقدار توقعش از اطرافیانتون زیاده همه چیز رو خودت حل و فصل کن.اگر پیش شوهرخواهرت خجالت میکشی به خواهرت زنگ بزن بگو راستی راجع به اس ام اس شوهرت بهم گفت دسستتون درد نکنه شوهرم اینقدر درگیر کارهای مراسمه که حتی یادش میره جواب اس ام اس بده.
در مورد نحوه صحبت کردن شوهرت هم زیاد نگران نباش اگر سعی کنی بعد ازدواج خودت در برخورد با مسایل آروم برخورد کنی همسرت هم یاد میگیره.من یک زن برادر دارم که خیلی عصبی بود و بعد ازدواج کلی تغییر کرد وهمیشه میگه خیلی خدا رو شکر میکنم که با خانواده آرومی وصلت کردم و اینهمه تغییر کردم. ضمنا در زمانهایی که با لحن نامناسب دلسوزی و محبتش رو (ونه خشمش رو) بیان میکنه بهش بگو از محبتت ممنونم ولی اگر ملایم بهم بگی خیلی بیشتر خوشحال میشم و زمانهایی هم که انتقادهاش رو با این لحن میگه یه کم (فقط یه کم) چهره غمگین به خودت بگیر و وقتی علتش رو پرسید بگو کمی ملایم تر انتقاد کن ...(البته ببین ظرفیت اینجر برخوردی رو داره یا ممکنه عصبانی بشه)
کلا خیلی ایده آل فکر میکنی بالاخره هر کسی در کنار محاسنش معایبی هم داره.راستی هیچوقت بهش نگو شما کل خانوادتون این لحن رو دارن که لجش درنیاد شما فقط شوهر خودت رو تغییر بده کاری به اطرافیانش نداشته باش.
RE: خرید عروسی و اختلاف بین مادرم و همسرم و بالطبع من
نقل قول:
نوشته اصلی توسط Negin A
شما فقط شوهر خودت رو تغییر بده کاری به اطرافیانش نداشته باش.
با عرض پوزش لازم به ذكره:زندگي كه با اين ايده،يعني شوهر خودتو تغيير بده شروع بشه وادامه پيدا كنه،متاسفانه 100%محكوم به شكسته!
RE: خرید عروسی و اختلاف بین مادرم و همسرم و بالطبع من
همتای عزیز
خیلی با دقت پست های یک زن امیدوار را بخون ،
نکنه دیر بشه و در آینده دلت بسوزه که ای کاش اون موقع معنی راهنمایی ها را درک کرده بودم
این را هم بدان که خیلی ها این فرصتی رو که شما الان در بدو ازدواجت داری ، را ندارند
( راهنمایی گرفتن از دیگران ، از نوع تخصصی)
خیلی ها هم بعد از ازدواج وقتی حسابی گره زندگیشون کور شد ، تازه این فرصت رو پیدا می کنند ، وقتی گره ای که با دست باز می شد را با دندان هم دیگه نمیشه باز کرد!!!!!!!!!!!!!!