RE: تمام کردن رابطه عاشقانه
حمیده !
پست بالا را دوباره بخوان .
ضد و نقیض گویی داری .
ارتباط خودت رو با هر دو نفر قطع کن . بدون هیچ حرف و توضیحی اینکار را انجام بده . دنبال هیچ کدام نباش . خودت را در چنین وضعی قرار بده و واکنش های خودت را طی شش ماه ببین و همینطور واکنش هر کدام از این آقایان را .
برای شش ماه تصمیم بگیر تنها زندگی کنی و فرد جدیدی را به زندگی خودت راه نده تا بتوانی با خودت کنار بیای و مضاف بر اینکه زمان بهترین حلال مشکلات است .
RE: تمام کردن رابطه عاشقانه
ارتباطم با نفر دوم را نمی توانم قطع کنم. چون به خاطر مسائل کاری با هم در ارتباط هستیم. یه جورایی همکاریم. البته همون جور که گفتم احساسی که به این فرد پیدا کردم یه احساس کاملا سطحی، بی هدف و بدون آینده اس و اصلا و ابدا به این فکر نمیکنم که اگه مثلا رابطه ام رو با دوستم قطع کنم می تونم با این آقا رابطه مو به قصد آینده ادامه بدم.
3 سال است که من و این آقا همدیگه رو می شناسیم و با هم در ارتباطیم. حتی قبل از این که دوستم رو ببینم. از اول هم حس خوبی بهش داشتم و ازش خوشم میومد. ولی مسائلی که وجود داشت باعث میشد هیچ وقت به خودم اجازه ندم حسی بیشتر از همکار بودن نسبت بهش داشته باشم. اما دقیقا تو اون زمانی که من از دوستم خیلی رنجیده خاطر بودم و کم توجهی می دیدم، مسائلی پیش اومد که ما رو به هم نزدیک تر کرد و باعث شد ته قلبم به این شخص علاقه پیدا کنم.
الان هم به خاطر مسائل کاری نمیتونم باهاش قطع رابطه کنم.
RE: تمام کردن رابطه عاشقانه
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ani
حمیده !
پست بالا را دوباره بخوان .
ضد و نقیض گویی داری .
ارتباط خودت رو با هر دو نفر قطع کن . بدون هیچ حرف و توضیحی اینکار را انجام بده . دنبال هیچ کدام نباش . خودت را در چنین وضعی قرار بده و واکنش های خودت را طی شش ماه ببین و همینطور واکنش هر کدام از این آقایان را .
برای شش ماه تصمیم بگیر تنها زندگی کنی و فرد جدیدی را به زندگی خودت راه نده تا بتوانی با خودت کنار بیای و مضاف بر اینکه زمان بهترین حلال مشکلات است .
من تقریبا همچین چیزیو از کسیکه 6 سال باهاش بودمو تجربه کردم یکم بدتر که با طرف ازدواج کرد بعد دو ماه پشیمون شده بود، هرکار میخای بکنی عجله نهههههههههه،دور هر دوشونو واسه یمدت خط بکش، وقت بده و اخر تصمیم گیری کن!
RE: تمام کردن رابطه عاشقانه
کاش آدم می تونست روی احساساتش کنترل داشته باشه. واقعا از این که خودم الان دختری شدم که قراره دل یه عاشق رو بشکنم عذاب میکشم. همیشه با شنیدن ماجراهای دوستی افراد مختلف، به همچین آدمایی تو دلم لعنت می فرستادم که دل طرف مقابل رو میشکنن و میرن. اما حالا که خودم جای یکی از اون ها قرار گرفتم میبینم واقعا همیشه همه چیز اون جوری نمیشه که انتظارشو داشتی. الان من به خاطر این که دل دوستم رو نشکنم 6 ماهه که دارم خودم رو عذاب میدم. زجر میدم. اما هیچ چیزی بهتر نشده. وقتی احساس آدم از بین میره، نرفتن و موندن خودش یه جور خیانته به احساس طرف مقابل.
کاش می تونستم کاری کنم که از من بدش بیاد و خودش تموم کنه رابطه رو. اصلا دلم نمی خواد ضربه ای که میخوره باعث بشه رفتار و طرز فکر و پاکی اش تغییر کنه و یه وقت مثل خیلی از پسرایی بشه که ضربه خوردن و حالا به خاطر حس انتقام به دخترا ضربه میزنن.
RE: تمام کردن رابطه عاشقانه
hamideh123 عزیز
من می خوام در مورد خودت بگم نه در مورد چیزی که خواستی بچه ها اینجا کمکت کنن که اگه تصمیم قطعی به جدایی بگیری با شناختی که از دوستت داری خودت بهترین راه حل رو پیدا میکنی.
من فکر می کنم با دست پس میزنی و با پا پیش میکشی کاری که خیلیها میکنن اما این کار درستی نیست .شما اون رو دوست نداشتی یا بهتر بگم واقعا دوستش نداشتی که اگه داشتی با این چیزها از علاقت کم نمیشد بیشتر بنظر یک جذبه ی معمولی یا عشق اتشین بوده.من با این جمله ی داره احساساتم بهش کمتر میشه مشکل دارم،ادم به کی احساس پیدا میکنه به کسی که مطابق معیارهاشه و به این راحتیها هم از بین نمیره!
اصلا امادگی ازدواج نداری یا بهتر بگم یک معیار و چهار چوب مشخصی نداری،اصلا هیچ بهش فکر کردی؟
ظاهرا این داستان دوستیهای بی هدف تا دنیا دنیاست ادامه داره و هیچ وقت هم قرار نیست که کسی از سرنوشت کسانی که این راه و رفتن درس بگیره!ما چرا باید برای فرار از مشکلاتی که مال خودمونه نه بقیه و برای فرار از تنهایی و صرف بودن با یک جنس مخالف کسی رو به خودمون وابسته کنیم؟
دوست من واقعا گفتن اینکه بهش بگی اون رو نمیخوای انقدر سخته؟وقتی فکر میکنی شاید بخواد با گفتن این جمله بعدها از دخترها انتقام بگیره چطور فکر نمیکنی هر روز که گذشته اون رو امیدوارتر و وابسته تر به خودت کردی؟اون فکر میکنه با ابراز علاقه شما رو به خودش علاقهمند میکنه و اونوقت شما از این کار بدت میاد و باز با این حال باهاش ادامه میدی؟!؟!فکر نمیکنی که واقعا دوست داری که اون این کار رو بکنه؟ولی در عین حال بهش میگی نمیخوامت ولی حالا باش چون بودنت بهتر از نبودنته؟!؟!من فکر میکنم ادم به یک انسان دیگه این تعهد رو داره که انسانی باهاش برخورد کنه حالا اگر عشقش نبود یا دوستش هم نبود نباشه.
دوست عزیز شما توی سردرگمی خودت یکی یا شاید 2 تا ادم دیگه رو قاطی کردی،بشین با خودت فکر کن اصلا چی می خوای معیارت چیه ،چه چهار چوبی برای خودت داری (توصیه میکنم حتما پیش روانشناس بری چون تو این قضیه خیلی کمکت میکنه)بعدا ببین این ادم یا هر شخص دیگه ایی توش قرار میگیره یا نه.اینکه من شوخم و اون نمیخنده و اون نازنازیه و من مستقلم و ... اینا بنظرت شد معیار؟دختر 27 ساله به این چیزها توجه میکنه؟هیچ کس کاملا مطابق ایده ال ما نیست اینها مسائلیه که خیلیه کوچیک و جزئیه و با صحبت کردن تا حدود اگر طرفین هم رو بخوان قابل رفعه خیلی چیزهای مهمی هست مثل همین پاکی که گفتی که کم پیدا میشه یا شاید دیگه سر راهت قرار نگیره.کسی که به بلوغ فکری برای ازدواج رسیده باشه میگه این ادم توی معیارهای من نمره ی خوبی میگیره پس می خوامش و کاری نداره که شاید ادم بهتری سر راهش قرار میگره یا نه چون اینطوری باید تا سالها منتظر ادمی که برای خودش ساخته بمونه ادمی که شاید اصلا وجود خارجی نداشته باشه غافل از اینکه فرصتهاش رو هم از دست داده!
ادم می تونه روی احساسش کنترل داشته باشه اگر بتونه روی امیالش پا بگذاره و عقل و احساسش رو یکی بکنه،امیدوارم همه ی ما بتونیم این کار رو بکنیم.
RE: تمام کردن رابطه عاشقانه
من از اون دخترایی نیستم که حتما نیاز داشته باشم با پسری دوست باشم. تو زندگیم هم اکثراً با پیشنهادهای دوستی مخالفت کردم. حتی اگه واقعا پسری که بهم پیشنهاد داده توجهمو جلب کرده باشه. چون کلا می دونم این دوستی ها ناپایداره و چه ضربه هایی به آدم میزنه. این دوستم هم وقتی بهم پیشنهاد داد اول سعی کردم قبول نکنم. چون تا قبل از پیشنهادش اصلا احساسی بهش نداشتم. اما وقتی اصرارهای اون رو دیدم و یه کم بیشتر باهاش حرف زدم و شباهت های بینمون رو دیدم و احساس کردم پسر سالم و صادقیه قبول کردم. البته ناگفته نماند که دوست صمیمی ام هم خیلی ترغیبم کرد که قبول کنم و گفت خیلی پسر آقاییه. چون اون بیشتر از من می شناختش.
در مورد آمادگی ازدواج حرفتونو قبول دارم. من واقعا به ازدواج فکر زیادی نکردم و آمادگیشو ندارم. دقیقا هم نمیدونم از ازدواج چی می خوام. اکثر دخترای تو سن من وقتی مجردن احساس می کنن که باید حتما ازدواج کنن و این ذهنشونو خیلی درگیر میکنه. اما من اصلا این جوری نیستم. و جز در موارد نادر احساسی نیاز به ازدواج پیدا نمی کنم. حتی گاهی پیش خودم فکر میکنم اگه تو یه کشور دیگه با فرهنگ روابط آزاد جنسی زندگی میکردم هیچوقت به سمت ازدواج نمی رفتم. همون جور که قبلا هم گفتم شخصیت خیلی مستقلی دارم و دوست دارم روی پای خودم بایستم و واسه خودم زندگی کنم.
اوایل که دوستم قضیه ازدواج رو مطرح کرد خیلی خوشحال بودم و بر عکس عقاید قبلی ام در مورد ازدواج واقعا دوست داشتم باهاش ازدواج کنم. اما به مرور زمان که به این مسئله عادت کردم و احساساتم از اون حالت آتشین درومد دوباره برگشتم سر خونه اول و به این فکر میکنم که دوست ندارم ازدواج کنم. (من همیشه تو ذهن خودم به این فکر میکنم که اگه یه روز بخوام تصمیم به ازدواج بگیرم، باید حتما به شدت به طرف علاقه پیدا کنم و قبل از این که احساساتم از حالت تازگی و آتشین بودن خارج بشه، مسئله رو جدی کنیم. در غیر این صورت با گذشت زمان ممکنه دوباره از کل قضیه ازدواج منصرف بشم)
در ضمن این جمله هاتون خیلی ناراحتم کرد: "ما چرا باید برای فرار از مشکلاتی که مال خودمونه نه بقیه و برای فرار از تنهایی و صرف بودن با یک جنس مخالف کسی رو به خودمون وابسته کنیم؟
اون فکر میکنه با ابراز علاقه شما رو به خودش علاقهمند میکنه و اونوقت شما از این کار بدت میاد و باز با این حال باهاش ادامه میدی؟!؟!فکر نمیکنی که واقعا دوست داری که اون این کار رو بکنه؟ولی در عین حال بهش میگی نمیخوامت ولی حالا باش چون بودنت بهتر از نبودنته؟!؟!من فکر میکنم ادم به یک انسان دیگه این تعهد رو داره که انسانی باهاش برخورد کنه حالا اگر عشقش نبود یا دوستش هم نبود نباشه."
چون واقعا این طور نبود. من برای فرار از تنهایی باهاش دوست نشدم. اگه به خودم باشه من تنهایی خودم رو ترجیح میدم. و همیشه هم تنهایی رو دوست داشتم. در مورد ابراز علاقه هم این جوری که شما می گید نیست. حتی بهش گفتم که اینقدر ابراز علاقه نکن. خوشم نمیاد همش تکرار کنی. اما اون توجهی به حرف من نداره و چون اخلاقش خیلی رمانتیکه دائم ابراز علاقه میکنه. تا حدی که شنیدن جمله دوستت دارم برام از شنیدن کلمه سلام عادی تر شده و این اصلا خوب نیست. من هیچوقت فکر نکردم رابطمو با اون ادامه بدم چون بودنش از نبودنش بهتره. من رابطمو تو این چند ماه اخیر قطع نکردم به دو دلیل: یکی این که دلم نمی خواست آسیبی بهش بزنم و براش ارزش قائل بودم. دوم این که فکر می کردم شاید دارم تصمیم اشتباهی می گیرم و گذشت زمان ممکنه باعث بشه که بتونم بهتر فکر کنم و تصمیم منطقی تری بگیرم. یا بتونم کاری کنم که احساساتم دوباره برگرده.چون حتی هنوز هم تو تصمیمم برای جدایی مردد هستم و پیش خودم میگم شاید دارم کار اشتباهی می کنم. (و قطعا می دونم که حضور شخص سوم تو این مشکل من بی تأثیر نیست.) به خاطر همینه که تو این چند ماه رابطه رو کش دادم. نه فقط به خاطر فرار از تنهایی و ... . لطفا همه آدم ها رو به یه چشم نگاه نکنید و تا وقتی از چیزی مطمئن نیستید انگشت اتهام رو به سمت آدما دراز نکنید.
در کل از راهنمایی های همگی ممنونم و تصمیمی که الان گرفتم اینه که بهش می گم می خوام رابطه دوستیمون رو قطع کنیم چون من واقعا تو احساساتم و تصمیم گیریم متزلزل شدم و نمیتونم تصمیم بگیرم که چه کاری درسته و چه کاری غلط. به خاطر همین دلم نمی خواد از نظر احساسی به هم وابسته باشیم و این وابستگی هم روی تصمیممون تاثیر بگذاره. بنابراین از هم جدا باشیم. هر وقت خط زندگی هر دومون مشخص شد و از این مرحله گذری که توش هستیم عبور کردیم و تصمیممون برای ازدواج و زندگی آینده قطعی شد، اگه هنوز تمایل داشتی با منطق بیا جلو و منم اون موقع به دور از احساس و با منطق فکر میکنم و جوابتو مثبت یا منفی میدم. چون الان اگه منطقی فکر کنیم نه من آمادگی ازدواج رو دارم و نه تو. تو این مدت هم ازت نمی خوام احساس کنی به من تعهد داری و می خوام با فکر باز راجع به زندگیت تصمیم بگیری. شاید حتی به این نتیجه رسیدی که من مناسب تو نیستم و یا با دختر دیگه ای روبرو شدی که احساس کردی برای تو مناسبتره.
RE: تمام کردن رابطه عاشقانه
hamideh123 عزیز
خوشحالم میدونی که اشتباه کردی،همه ی ادمها اشتباه میکنن این طبیعت بشره!
همونطوری که گفتم اگه واقعا بخوای از این رابطه بیرون بیایی بهتر از هر کس دیگه ایی می دونی که چی باید بگی و بنظر میاد این کلمات کلمات خوبی باشه گرچه اون حتما مقاومت خواهد کردولی مصمم بودن شما قطعا اون رو هم به تصمیم گیری درست هدایت میکنه.
افراد اینجا هستن تا بهم کمک کنن و قرار نیست کسی از نظرات بقیه ناراحت بشه گرچه گاهی پیش میاد من نه شما رو میشناسم نه ایشون رو میشناسم ،تنها ملاک من تجربه ی اندکم و نوع و نحوهی بیان و مطالبیه که اینجا بیان میشه و فکر میکنم همه همینطور هستن.
بنظرم تنهایی رو دوست نداشتی چون ...
بگذریم چون گذشته گذشته و مهم تصمیم خوبیه که گرفتی و از این بابت خوشحالم ولی توصیه میکنم حتما در مورد معیارهات برای زندگی شخصی و ازدواج برای خودت چهار چوبی رو تعریف بکنی و برای اینکار هم حتما پیش روانشناس بری.
نمیدونم یعنی جغرافیا معیارهای ادم رو تغییر میده؟فکر میکنم روانشناسها بهش بگن عدم ثبات!
در هر صورت ارزوی موفقیت برای شما میکنم
RE: تمام کردن رابطه عاشقانه
سلام
تاپیک رو تقریبا مطالعه کردم.
من اینطور برداشت کردم که خانم حمیده تو سن 25 سالگی که شدیدا نیاز به یک همدل و همراه داره با اینکه خودش اظهار میکنه که آدم مستقلی هست و سعی میکنه زیاد احساساتی نشه به این پسره اجازه داده که وارد حریم خصوصی خانم حمیده بشه که در طول این 2 سال یه جورایی وابستگی به همدیگه پیدا کردن. (دیدم دخترایی که تو ظاهر خودشون رو مثل سنگ نفوذ نا پذیر نشون میدن ولی معمولا اینطور افراد بیشتر ازحد معمول درگیر احساسات میشن اونم از نوع short cut ).
الان خانم حمیده میبینه که پسره اونطور که باید جسور باشه و مستقل باشه نیست و همین امر یکی از مهمترین دلایل دلسردیش شده و خیلی سخته که این رابطه دوباره جوش بگیره!
به نظر من شما تا به امروز بطور اساسی نیاز به ازدواج و همسر پیدا نکردین البته با توجه به پست ماقبل آخرتون اینطور که گفتین " اگه تو یه کشور دیگه با فرهنگ روابط آزاد جنسی زندگی میکردم هیچوقت به سمت ازدواج نمی رفتم " این رو میرسونه که نیاز جنسیتون خیلی رو شما تاثیر گذاشته که شاید اولین هدف از ارتباط رو مرتفع کردن این نیاز دونیستین که البته کاملا طبیعیه. یه پیشبینی میکنم که احتمالا در آینده متوجهش خواهید شد اونم اینکه وابستگی شدید عاطفی و احساسیتون نسبت به کسی خواهد بود که اولین رابطه رو باهاش خواهید داشت بطوریکه شاید خیلی از ایراد هاش به چشمتون نیاد.
ولی یه توصیه میتونم برات بکنم اونم اینه که این تجربه رو با کسی که تعهدی نسبت بهش داری و دوستش داری ، تجربه کنی مطمئن باش اون علاقه و صمیمیت بینتون ایجاد خواهد شد.
و طبیعیه که شما به فردی نیاز دارین که مثل کوه پشتتون وایسته بعضی وقتا باهتون مخالفت کنه و بگه حرف اونو گوش کنی و از تجربیات و پختگیش استفاده کنی. معمولا دختر ها این تیپ رفتار رو نشونه مردونگی و اقتدار میدونن. پسر هایی که همیشه میگن "چشم" و "عاشقتم" و ... خیلی بشون نمیچسبه. مطمئنا این آقا پسره خشاب محبتشو تو همین مدت 2 سال خالی کرده دیگه تیر هاش اونطور که باید به شما نمیچسبه ... اینطوره ؟ ;)
و باز هم در آخر معذرت میخوام که اگه جسارتی نسبت به شما شده باشه. هدف راهنمایی بود.
RE: تمام کردن رابطه عاشقانه
من گفتم آدم مستقلی هستم ولی نگفتم احساساتی نیستم. اتفاقا من خیلی آدم احساساتی هستم. ولی در خیلی موارد میتونم روی احساساتم کنترل داشته باشم. اون زمانی هم که دوستم به من پیشنهاد دوستی داشت انقدر درگیر کار و تحصیل بودم که به تنها چیزی که فکر نمی کردم دوستی با پسر و یا ازدواج بود. به جرآت می گم در اون زمان من کوچکترین نیازی به همدم احساس نمی کردم. و همین قضیه که وقتم شبانه روز پر بود باعث شد کلی با دوستم کلنجار برم اول رابطه. حتی قبل از قبول پیشنهادش بهش گفتم فکر نکن من از اون دخترایی هستم که زیاد با تو بیرون میام و هر وقت بخوای میتونی منو ببینی. چون انقدر سرم شلوغه که به زور زمانی برای خودم پیدا می کنم. به همین خاطر بهش گفتم بی خیال من شو. ولی اصرار کرد که با شرایط من راه میاد و خواست که پیشنهاد دوستی اش رو قبول کنم. من متاسفانه (از نظر دور و بری هام) یا خوشبختانه (از نظر خودم) آدمی هستم که کار و تحصیلم تو زندگی اولویت اصلیه. یعنی اطرافیانم میدونن که من حاضرم بهترین تفریحا رو کنسل کنم چون مثلا باید یه کار علمی رو اون روز انجام بدم.
در مورد رابطه جنسی هم خیر. من رابطه رو برای مرتفع کردن این نیاز شروع نکردم. اما منطقی که فکر کنیم نیاز جنسی هم یه نیازه مثل بقیه نیازهای بدن انسان که باید برطرف بشه. همون جور که انسان باید غذا بخوره تا گرسنگی اش برطرف بشه، رابطه جنسی هم برای برای برطرف کردن عطش انسان به این جور روابط لازمه. البته فرهنگ ما که این روابط رو قبل از ازدواج بد میدونه باعث ضربه زیادی به روح و روان ایرانیها شده. دین اسلام میگه این روابط باید با همسر باشه و غیر از همسر گناه کبیره اس. اما اگه دقت کنیم وقتی این احکام صادر میشد دخترا و پسرا تو سن 10-15 سالگی که تازه نیاز جنسی درونشون بیدار میشد ازدواج میکردن. نه 25-35 سالگی. ما یه فرهنگ نصفه و نیمه داریم که از طرفی مثل فرهنگ های غربی سن ازدواج بالاس و از طرفی جلوی برطرف کردن نیاز به این شدیدی گرفته میشه. خب منطقیه که این همه مردم ایران از جهت روحی روانی مشکل دارن.
منظور من این بود که من ممکنه نتونم با فرهنگ ایرانی برای همیشه رو این نیازم سرپوش بذارم و یه وقتی این نیاز بهم غالب بشه و تصمیم به ازدواج بگیرم. اما اگه همین شخصیت و همین طرز فکر الانم رو در شرایطی داشتم که فرهنگ خودم، خانواده و جامعه ام رابطه جنسی و احساسی قبل از ازدواج رو منع نمی کرد، و میتونستم پذیرفته شده این نیاز رو قبل از ازدواج و نه با حس گناه و مخفیانه پاسخ بدم شاید هیچ وقت ازدواج نمی کردم.
چون متاسفانه خیلی وقتها علاقه هایی که ما به طرف مقابل پیدا می کنیم خودمون هم نمیدونم و نمیتونیم تفکیک کنیم که فقط یک جاذبه جنسی ناشی از نیاز سرپوش گذاشته جنسیه یا یک علاقه واقعی به طرف مقابل و شخصیت و اخلاقش. و این میشه که روابط بین آدما حتی بعد از ازدواج خیلی سست میشه و افراد بعد از این که نیاز جنسیشون از این حالت انفجاری خارج شد و حالت نرمال گرفت متوجه میشن که طرف مقابلشون اون قدر ها هم براشون عزیز نیست و جذابیت زیادی نداره.
اما نظراتتون رو در مورد اقتدار مردونه کاملا قبول دارم. من دوست دارم پسری که باهاش میخوام زندگی کنم کسی باشه که بتونه تکیه گاهم باشه. تو مشکلات با من همفکری کنه و در تصمیم گیری کمکم کنه. اگه اشتباه میکنم جلوم وایسته و اراده قوی داشته باشه و پخته باشه. ولی در عین حال بهم علاقه داشته باشه و از نظر عاطفی هم محرومم نذاره. اما نه این که صبح تا شب فقط قربون صدقه من بره و هر اشتباهی که می کنم به راحتی از کنارش بگذره و همه خواسته های حتی منطقی خودشو کنار بذاره و به حرف من گوش کنه، چون به من خیلی علاقه داره!!!
این یکی از مهمترین مسائلیه که باعث میشه من حس کنم این پسر نمیتونه همسر مناسبی برای من باشه. و با وجود تمام وفاداری و محبتش، نسبت بهش سرد بشم.
RE: تمام کردن رابطه عاشقانه
دوست عزیز
بحثهای اعتقادی که مطرح کردین جاش در بحث ازاده فقط اشاره کنم جواب این گونه پرسشها مدتهاست داده شده کافیه به دنبالش برید!این موارد شخصیه.من تصور میکنم همون با دست زدن و با پا پیش کشیدن باشه و شما مدام دارید خودتن رو توجیح میکنید چون بالاخره وارد این رابطه ی اشتباه شدید حالا اینکه اصرار بوده که نشد دلیل!در ضمن تا اونجا که من خبر دارم این گونه روابط از نظر روانشناسان و مشاوران مضره می تونید به نظریات گرداندگان سایت و مشکلات مراجعان رجوع کنید.این مورد که اشاره کردید جزء مشکلات افراد قبل از ازدواجه که بعد از اردواج هم طبیعتا ادامه پیدا میکنه به هر نیازی باید درست جواب داد نه اینکه صرفا جواب داد!که باز هم تصور میکنم جوابش رو روانشناسان به خوبی دادن که باز جاش در این پست نیست.