RE: دیگه دلم با زندگیم نیست و فکر جدایی هر روزم رو پر کرده
ممنون جوانه؟؟؟ (امیدوارم به زودی علامت سوالها برداشته بشه و بشه جوانه قطعی)
من خودم هم بهش فکر کردم که شاید به خاطر خارج کشور هست. چون ما هم شدیدا روی هم فوکوس داریم. یعنی تمام نیازهامون رو فقط باید با هم برطرف کنیم و هم اینکه کس دیگه ای نیست که انرژی ما صرف اون هم بشه. مخصوصا من خیلی احتیاج به دوست دارم. دوست التبه هست اما نه دوست صمیمی ای که مثل دوستای ایرانم باشن. شوهرم هم دوستای ایرانش خیلی باهاش خوبن و همدیگه رو دوست دارن. من گاهی میگم چطوری با این روحیش پس اون دوستها را داره.
در مورد خصوصیاتی که پرسیدی هم راستش خیلی سخته گفتنش. چون شوهر من بعضی وقتا خیلی بدبین میشه و فکر میکنه همه دارن سرش رو کلاه میزارن از اون طرف خوب خیلی وقتها هم خوش بینه. گاهی بدبینی هایی داره اما خیلی سریع میتونه بهش غلبه کنه. اعتماد به نفسم توی کار و یک سری چیزها خیلی داره.
اما فکر کنم عیبهای خودش رو می پذیره مخصوصا در رابطه با من.
میدونی مشاور باید شم روانشناسی داشته باشه تا قشنگ بفهمه دردت چیه. من تا حالا همچین مشاوری برای خودم پیدا نکردم که بعدش بخوام با همسرم برم پیشش. فکر نمیکنم شوهرم به دارو نیاز داشته باشه اما خوب دنبال مشاور هستم. در حال حاضر برای خودم خیلی احتیاج دارم.
البته در کل من الان خیلی بهتر از یک هفته پیشم. امیدوارم حمله بعدی ای وجود نداشته باشه و من دوباره نیفتم تو چاهی که ازش اومدم بیرون.
RE: دیگه دلم با زندگیم نیست و فکر جدایی هر روزم رو پر کرده
نگین جون ممنونم برام پیام گذاشتی. از راهنمایتم ممنونم. من بازم بهت سر میزنم.(اینا خصوصیات فردیه که بدبینه اعتماد به نفس نداره عیبهای خودشو نمیپذیره به بیرون نسبت میده آیا همسرت این طوریه؟ یا تو اینطوری میبینیش؟
طرف باید خودش بخواد و به مشار اعتماد کنه تا درمان شه
اصولا اینجو رآدمها چون اعتماد ندارن هر چیم مشاور برن فایده نداه چون مشاورو قبول ندارن
و اینکه نمیدونی چرا تو رابطه موندی؟؟؟ خیلی سخته راحت نمیشه گفت باید خودتو کامل بشناسی ببینی همسرت چی تو درونتو پر کرده که الان نمیتونی رهاش کنی که اگه اونو پیا کنی خیلی راحت میتونی عیبهای همسرتو بپذیری و با خوبی هاش موازنه کنی
مطمئنن همسرت خوبی های بسیار داشته که 7 سال کنارش موندی و اونم با احترام و عشق) این چیزایی که جوانه خانم نوشته دقیقا در مورد شوهر من صدق میکنه.
اتفاقا منم تا حالا یه سفر خوش با شوهر م نداشتم چون همشو بیخودو بیجهت تو دهنم زهر مار کرد.
RE: دیگه دلم با زندگیم نیست و فکر جدایی هر روزم رو پر کرده
نگین جون سلام. منم گاهی وقتا از اینکه طلاق نگرفتم پشیمون میشم به خودم میگم من بی عرضم عرضه ی طلاق گرفتن رو ندارم. راجع به بچه هم با این اخلاقایی که داره اصن نمیتونم فکرشو بکنم. اما خوش بحالت که اعتماد به نفس داری اما من ندارم. تو میفهمی مشکل خود شوهرت اما من همه چیزو به خودم میگیرم. سریع اعتماد به نفسمو موقع ایراد گرفتناش از دس میدم. واقعا فک میکنم اشتباه کردم. اما وقتی به دوستم میگم. میگه شوهرت چقد وسواس داره. و اصلن موضوع مهمی نیس.
خوشبحالت تونستی تا حدودی شوهرت رو کلی تغییر بدی. اما من نتونسم با وجودی که یک سال از زندگی مشترکم میگذره. شوهرم حتی وقتایی که خودشو میگیره. فقط موقتیه بعد از مدتی دوباره میریزه بیرون خودشو و همون و همون کاسه.
RE: دیگه دلم با زندگیم نیست و فکر جدایی هر روزم رو پر کرده
خیلی قهر کردنش طول مکیشه همسرم و من دارم داغون میشم چیکارکنم
RE: دیگه دلم با زندگیم نیست و فکر جدایی هر روزم رو پر کرده
yadeto
یک موضوع درست کن برای این مشکلت و دقیق تر توضیح بده تا اونایی که تجربه دارن بیان کمکت.
RE: دیگه دلم با زندگیم نیست و فکر جدایی هر روزم رو پر کرده
نگين جان سلام
ميشه لطفا بياي و بگي چي كار كردي؟
الان در چه حالي هستي؟
:72:
RE: دیگه دلم با زندگیم نیست و فکر جدایی هر روزم رو پر کرده
سلام گندمزار :72:
من همون طور که نوشتم تصمیم گرفتم فعلا به سلامت خودم بپردازم. به آرامشم. از اون روز که اینو اینجا نوشتم واقعا تصمیم به بی خیالی گرفتم. تو تاپیک دیگم نوشتم چه کارا کردم. الان خیلی همه چیز بهتره. از اون روز تا 3 4 روز پیش واقعا یک بحث کوچیک هم نداشتیم و همه چیز خیلی عالی بود. همسرم هم حالش خیلی خوب بود. پریروز باز سر یک چیزی من ناراحت شدم. یک چیزی که واقعا حقم بود. اما نتیجه دو سه بار صحبت در مورد اون موضوع این بود که باز به خودم بگم ارزشش رو نداره که من خودم رو ناراحت کنم. چون بحث ها تموم میشه. من احساس فهمیده نشدن دارم. باز حالم بد میشه. چرا این کار رو بکنم؟ شوهرم یک چیزهایی رو در ک نمیکنه کلا. یعنی فکر کنم آقایون یک سری از مسائل خانم ها رو تحت هیچ شرایطی درک نمیکنند. خیلی مهربون باشن میگن باشه من ازت قبول میکنم اما باز نمیفهمن چی میگی. ساختار فکری و احساسیشون متفاوته. حالا شما دو تا تربیت خیلی متفاوت رو هم به تفاوت زن و مردی اضافه کن.
یک چیز بدی که این وسط تو رابطه ما وجود داره اینه که شوهرم فوقالعاده از نظر احساسی به من وابستست. منظورم اینه که اگر من حالم بد بشه اونم سریع حالش بد میشه و از خودش ضعف نشون میده. یک جورایی انگار آینه منه. این خوب منو ناراحت میکنه. چون معنیش اینه من همیشه باید قوی بمونم و یا خودم رو قوی نشون بدم. پس کی درد منو بفهمه؟ اما خوب خوبیش هم اینه که نهایتا من میدونم که اگر حالم خوب باشه حال اونم خوبه.
فکر میکنم بعد از چند سال زندگی به یک نتیجه ای رسیدم که داره جواب میده و اون اینه که وقتی مشکلی دارم یا از چیزی ناراحتم شوهرم نمیتونه حال منو خوب کنه و فقط خودم میتونم. وقتی خودم سعی میکنم به خودم کمک کنم خیلی بهتر جواب میگیرم.
البته اون رویه صحبت کردن سرجاشه ها. من خیلی بهش اعتقاد دارم. اما مثلا در مورد این بحث اخیرمون. من فقط باید ناراحتیم رو میگفتم و همون بار اول هم حالا روش بحث میکردیم و تمام. دیگه نباید تو روزهای آینده به دنبال حلش و به امید اینکه درکم کنه و من حالم خوب بشه باز بحث میکردم. باید خودم برای حال بدم کاری میکردم.
شاید بد نباشه که در مورد مسأله خاصی که اینجا نوشته بودم هم بگم. در مورد ماجرای عصبانیتش بعد از اون سفر. بعدش کلی فکر کردم و با همسرم هم صحبت کردم. اون میگفت که علت اون همه عصبانیت کشدار من این بود که تو وقتی من عصبانی بودم طرف من رو نگرفتی. تا حدی بهش حق دادم. یعنی من میتونستم جلوی راننده و بقیه چیزی نگم (البته چیزی نگفتم ها اما خوب معلوم بود که من با شوهرم موافق نیستم تو برخوردش). الان هر وقت می بینم میخواد با کسی عصبانی باشه و بحث کنه من به یک بهانه ای مثل دستشویی محل رو ترک می کنم یا حواسم رو به یک چیز دیگه پرت میکنم و میگم به من چه ... شخصیت خودشه و خودش مسؤوله. جواب داده و راحت تر از قبلم. یعنی کلا وقتی داره بد برخورد میکنه به خودم یادآوری میکنم که شخصیت من و شخصیت اون جداست. اگر اون بد برمیخورد میکنه به پای من نوشته نمیشه. غرغرهای بعدش رو هم سعی میکنم با عوض کردن حرف بهش نشون بدم که خوشم نمیاد.
RE: دیگه دلم با زندگیم نیست و فکر جدایی هر روزم رو پر کرده
امیدوارم این روش ها به دور شدن من از همسرم منجر نشه... فعلا که ظاهر امر خوبه ...
RE: دیگه دلم با زندگیم نیست و فکر جدایی هر روزم رو پر کرده
مثلا چه کار کردی که شوهرت بهتر شده ؟ میشه دقیقا به من هم توضیح بدی؟ یا یه کتاب خوبی بهم معرفی کنی؟