مرسی از نظرات صریحتون. به نظرتون از اونجا بیام بیرون که دیگه اذیت نشم؟؟؟؟؟؟؟؟ :160:یا کلا بی تفاوت باشم، ولی بی تفاوت بودن کامل سخته.
نمایش نسخه قابل چاپ
مرسی از نظرات صریحتون. به نظرتون از اونجا بیام بیرون که دیگه اذیت نشم؟؟؟؟؟؟؟؟ :160:یا کلا بی تفاوت باشم، ولی بی تفاوت بودن کامل سخته.
سلام مجدد به همه دوستان. یه خواهشی ازتون دارم. شما معمولا لحن صحبتتون خیلی تنده. میشه لطفا جواب تاپیک رو با یکم محبت و احترام چاشنی کنید.:46: مرسی دوستان.
تاپیکم که هست، پس تا قبلش رو در جریان هستید. من فکر میکردم قضیه تمام شده است و چون چیزی مستقیما به خوددم گفته نشد، سعی کردم طوری برخورد کنم که انگار در جریان نیستم. و موردی نداشتم ، اما کم کم دیدم این آقا در حضور من مضطرب میشه و اصلا اواخر ساعتی که من قرار بود برم اونجا از اونجا میرفت. طوری که حتی یه بار که رفته بودم و کارم نیاز به این داشت که اون هم حضور داشته باشه ،نبود. و حتی مادرش به حالت خنده برگشت بهم گفت نمیدونم چرا اینطوری شده و بهم گفت تا حالا اینجا بود و بهش زنگ زد، تا خودش بیاد و چقدر اون روز بهم خندید!!!!!!!!!!!!!!!:302:(اینم بگم اصلا نه به خودش و نه به مادرش در این مورد نمیخندم و همچنان در وادی علی چپم)
اما نکته جالبش اینه که چند روز بعد وقتی داشتم میومدم خونه دیدم اون توی کوچه ماست و نمیدونم برای چی بود ولی وقتی منو دید، یه لحظه موند خودش، اما به روی خودم نیاوردم و فقط سلام کردم و رد شدم. اما چیزی که پیش اومده اینه که نمیدونم یعنی داره در موردم فکر میکنه. من تا الان سعی کردم آروم باشم ، چون چیزی نبود. اما الان یه طوریم. دیروز که رفته بودم شرکت، وقتی دیدمش یه جور احساس بدی بهم دست داد، نمیدونم. آدمی بود که خودم از قبل خواستمش، براش زمان گذاشته بودم. از نظر من آدم خوبیه. اما فکر کنم یکم بهم برخورده. و از طرفی هم میگم خب این ادم اگر منو بخواد و داره روم وقت میزاره و تحقیق میکنه، پس مسئله چهره من براش حل شده. اما نمیدونم ممکنه این موضوع بعد برام دردسر شه، بعد منتی سرم باشه؟ وقتی میبینمش ، همش توی این فکرم. اینم بگم هر روز نمیبینمش. نهایت اگر باشه هفته ای 2 3 بار اونم در حد چند دقیقه. حتی اگر کاری باهاش داشته باشم دیگه به مبایلش زنگ نمیزنم، زنگ میزنم شرکت و پیش منشیش پیام میزارم. به نظرتون اگر بخواد واقعا اقدامی کنه، باید بهش بگم میدونم در موردم چی گفته ، باید بهش نه بگم؟ باید عاقلانه فکر کنم و بهش حق انتخاب بدم>؟؟؟؟ خودم هم نمیدونم باید چه حسی داشته باشم. فقط میدونم احساسم مثل قبل نیست، اما طرز نگاه اون صمیمی تر از قبل شده، اما رفتارش کاملا مثل قبله. الان این منم که ازش فرار میکنم.و راستش رو بخواید نمیدونم چطوری میتونم آرامشم رو حفظ کنم و در مورد پیشنهاد احتمالی چه واکنشی نشون بدم. لطفا راهنمایی کنید
من درک نمیکنم. چرا زمانی که آدم احتیاج داره به اینکه راهنمایی کنید،چیزی نمیگید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ من الان نمیدونم باید چطور برخورد کنم. بعد که خرابکاری کردم، برمیگردین شروع میکنید به نصیحت کردن و میگید ولش کن!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!1 چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ آیا این کارتون درسته؟؟؟؟؟؟؟ یعنی هیچ کس مطلب من رو نخونده؟؟؟؟؟؟ فکر کنم بهتره به عقل خودم رفتار کنم، جای اینکه از شما کمک بخوام
دوست عزیز:72:
می دونی به نظر من عیب بزرگ شما اینه که قبل از اینکه اتفاقی بیوفته خیلی شلوغ بازی در می یاری؟!
هنوز هیچ اتفاقی نیوفتاده داری کلی ذهن خوانی می کنی؟؟
فکرکنم مشغله اصلی شما اینه که در مورد این آقا و مادرشون و رفتارها و صحبتهاشون فکر کنی و تجزیه تحلیل کنی؟؟
این کار اصلاً درست نیست و باعث میشه رفتارها و اعمالت بطور غیر ارادی مصنوعی و غیر طبیعی و غیر نرمال بشه.
و اگه هیچ اتفاقی بین شما نیوفتاد شما بخاطر وابستگی که پیدا کردی خیلی اذیت بشی حتی اگه ازدواجی هم صورت بگیره این وابستگی به ضررتون هست.
از من میشنوی شما مثل همیشه عادی و طبیعی رفتار کن.
سعی کن اصلا به ایشون و مادرش و رفتارشون فکر نکنی.
در مورد اون صحبت قبلی ایشون که به دوست مشترکتون گفتند نه حالا و نه هیچوقت دیگه نه فکر کن و نه به زبون
بیار اصلا از کجا معلوم راست و درست نقل قول شده باشه؟! فکر کن یک خواب یا رویا بوده و تمام شده.
اگه ایشون رسماً اقدامی کرد بگو باید فکر کنم و بیا اینجا از دوستان مشاوره بگیر ولی حالا هیچ فکر یا عملی نکن.
موفق باشی.:72:
ایشون ممکنه ته دلشی فکرایی در مورد شما داره ولی از نظر خودش با ظاهرتون هنوز کنار نیامده. راهش اصلا این نیست بخواهید آرایش کنید و کلا هر نوع به قول معروف تابلو بازیی در بیارید چون میفهمه و از چشمش میافتید! بهتره رویه عادی وسیستم خودتون را پیش ببرید و تا خودش نگفته اتفاقات قبل را فراموش کنید، شاید ی روزی یهو ازتون خواستگاری کرد،رفتار جدی توام با احترام شما اونو علاقه مندتر میکنه! از اونجا بیرون اومدنتون هم غیر منطقیه چون شما که از آینده خبر ندارید پس بهتره بذارید فعلا امور رو روال عادیشون پیش برن.:310:
سلام مجدد. میدونم گاهی اوقت دیر جواب میدین. ولی یه مسئله ای پیش اومده، گفتم شاید کسی بتونه اینجا درست راهنمایی کنه.
کسی که در موردش صحبت کردم قبلا، حالا بهم پیشنهاد داده برم پیشش و ثابت باشم. البته این رو مطمئنم که اون کارم رو کاملا قبول داره. اما بهش گفتم باید شرایط رو کامل توضیح بده ، چون دیدم که از دیگران واقعا انتظارات عجیب دارن. اونم گفت به عنوان مدیر شرکت برم، ولی باز هم خواستم صحبت بیشتری بشه. اما یه موردی هست، اون هم اینکه دقیقا از همون روز، رفتار مادرش و پدرش کاملا باهام عوض شده و باهام سرسنگین شدن( دقت کنید که من هنوز جواب مثبت به پیشنهاد ندادم. ) و یه مورد دیگه هم هست، توی این مدت سعی کرده بودم فراموش کنم چنین کسی بوده ، اما اگر قبول کنم، عملا هر روز میبینمش. و تعجبم از رفتار خانواده اشه. به نظر شما، با توجه به وضعیت و واکنش و مخالفت صریح پدرش آیا این درسته که برم برای کار پیشش؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟ نمیدونم . نمیخوام به خاطر یه تصمیم احساسی آینده ام خراب شه و یا اینکه بعد از یه مدت دوباره همون احساس رو پیدا کنم و بعد هیچ چیز. به نظرتون تصمیم درست چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دوست عزیز:72:
به نظر من تا می تونی فاصله ات رو حفظ کن و کاری که هرروز اون آقا را ببینی انجام نده.
چون شما یک دختر هستی و همین الان هم کلی وابستگی فکری و روحی پیدا کردی اگر در شرایط کاری
نزدیکتری قرار بگیری وابسته تر می شی. از طرفی ایشون فعلا مجرده و آقایون اصولاً راحت وابسته نمی شند
واگر هم بشند راحت تر از خانمها دل می کنند ممکنه بزودی ازدواج کنه و ان موقع شرایط کاری برای شما
بسیار دردناک خواهد شد.
من فکر می کنم پیشنهادش را قبول نکنی به نفعت هست هم وابسته تر نمی شی هم آن آقا و خانواده اش
می فهمند که شما زیاد دختر آسانی نیستی. هم آن آقا فکراش را جمع و جور می کنه اگر واقعا خواهان شماست
از راه ازدواج وارد می شود و اگر هم نه می رود پی زندگی خودش و جلو چشم شما ازدواج نمی کند.
ببخشید من و برای صراحت کلام ولی دیگه این قایم موشک بازی را تمام می کند.
موفق باشید.:72:
راستش با خواهرم که صحبت کردم، معتقد بود شاید هنوز نتونسته تصمیم بگیره. و باید بهش فرصت بدم برای اینکار. برای همین میگفت با هر شرایطی که هست برم پیشش برای کار.
راستش اینقدر که مردد بودم استخاره هم کردم که اومده بود خوبه و نباید ترک بشه، برای همین مردد شدم.
سلام
با توجه به تردیدی که در ایشون وجود داره،
رفتار عجیب خونوادش،
و روحیه نامساعد و نااروم شما،
پیشنهاد میکنم رابطه ات رو با این اقا بیشتر از اینی که هست نکنی
تا زمانیکه ایشون قدمی برنداشته شما هم هیچ اقدامی نکن و کاملا تظاهر به بی اطلاعی کن
اگر میبینی این وضعیت رو نمی تونی تحمل کنی، بهتره کارت رو فراموش کنی، نه اینکه سعی کنی ایشون رو مستقیما یا غیر مستقیم، وادار به اقدام جدی تری بکنی
شاید میخواد بررسی بیشتری کنه
بله باید بهش فرصت بدین ولی فکر نمی کنم لازم باشه رابطه کاریتون رو افزایش بدی
اونچه که باید در مورد شما می دونست رو میدونه
اجازه نده وقت و انرژی و احساست بیشتر از این در خطر تلف شدن قرار بگیره
خارپشت عزیز من هیچ وقت نه ایشون و نه هیچ فرد دیگه ای رو وادار به کاری نمیکنم. الان هم، من هیچ کار غیر معقولی باهاش ندارم. در حد لزوم ، بابت کار اضطراری، در غیر اینصورت حتما با منشی شرکت تماس میگیرم. اما واقعا از رفتارش گیج شدم ، گرچه نمیدونم واقعا منظوری در مورد ازدواج داره یا صرفا برای کار تماس میگیره . فقط نمیخوام خودم لطمه ببینم.:300: تصمیم هم گرفتم فقط یه ماه دیگه باهاش کار کنم. دیگه بچه که نیست، مگه هست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟