RE: ازدواج خارج از کشور و تردید
سلام
به عنوان كسي كه با تجربه اي كه زير مي نويسم داره دست و پنجه نرم مي كنه بهتون مي گم حالا كه خدا رو شكر اصراري نداريد كه ايشون همسر آيندتون باشه ، سعي كنيد با فردي ازدواج كنيد كه اصلا اين حس رو نداشته باشيد كه خانوادش يا ... از شما سر تر هستند .
يكي از آشنايان بنده فقط به اين دليل كه خانمش فكر ميكنه (توجه كنيد كه فكر ميكنه و حقيقت نداره) كه از نظر مالي و موقعيت شغلي پدر و قيافه سرتر از همسرش هست در استانه جدايي هستند. زندگي اين آقا از ابتدا با غر غر و دعوا و منت و .... گذشته و حالا ايشون بريده..حالا شما فكر كن اگه واقعا ايشون بالاتر از شوهرشون بودن و شوهرشون از ابتدا اين مسئله رو قبول داشت چه ميشد..
من به عنوان يك زن مي گم كه (با توجه به چيزايي كه دورو برم ديدم) ما خانوما يه خورده از نظر جنبه توي اين مورد كم داريم و خيلي به روي همسر مياريم.
اگه تن به اين ازدواج داديد امكان منت ذاشتن و خيلي چيزاي ديگه هست.
مثلا ايراد از رفتار خانوادتون، رفتار خودتونف طرز غذا خوردن و لباس پوشيدن و يه سري رفتارا كه اونا مقيد هستن بهش
RE: ازدواج خارج از کشور و تردید
سلام خدمت برادر گرامی آقای سید
هدف ما ارائه همفکری به دوست محترم هستش.فکر نمیکنم اینجا جای مناسبی باشه که من بخوام موضوع عکس گذاشتن رو برای شما باز کنم و بخوام براتون توضیح بدم.اگر نظر من رو در این زمینه نمیپسندید مشکلی نیست !
آقای همدردی...خیلی خوبه که دارید با عقل و منطق میرید جلو.همین رویه رو ادامه بدید.وقتی احساسات دخیل میشه نا خودآگاه فکر شما بسته میشه
دید هرکسی خیلی مهمه.دخترهایی هستند که در پایین شهر بزرگ شدن و حتی بعضی شبا سر گرسنه زمین گذاشتن اما وقتی ازدواج کردن از طرفشون توقع خونه بالای شهر و سفر دور اروپا خواستن !(اینو دقیقا خودم دیدم)
برعکس دخترایی هم هستند که به قول شما بالا شهر بزرگ شدن اما بسیار افتاده و متواضع هستند.
شما با کمی معاشرت میتونید خیلی چیزا رو بفهمید.نحوه پول خرج کردنشو..مثلا با تاکسی اینور اونور میره یا با ماشین شخصی؟با مترو یا با اتوبوس؟
خلاصه باید زیر نظر داشته باشید ایشونو تا ابهاماتتون رفع بشه
موفق باشید
RE: ازدواج خارج از کشور و تردید
به آقا سید عزیز:
راستش خوب من می تونم
1) الان صبر کنم و چند سال دیگه که تونستم برم ایران ، به خانواده بگم که یک نفر که از خودم به قول شما چند سال کوچکتر و با مدرک پایین تر و زیبا باشند رو پیدا کنند و منم بعد از چند هفته صحبت ازدواج کنم.
2) خودم سعی کنم مورد مناسب رو پیدا کنم و ازدواج کنم. در این حالت :
2-1) به من یک نفر معرفی بشه و من با ایشون آشنا بشم
2-2) از کسانی که خودم میشناسم انتخاب کنم. که به نظر من ایشون تو کسانی که میشناسم از بقیه به ملاک های من نزدیک تره.
به ملاحت خانم:
آخه من تو این همدردی که هر چی مقاله خوندم دیدم خانم ها چقدر با حالن ! بابا طرف تو ناز و نعمت بزرگ شده و حالا شوهره داره کتکش می زنه و خانم دنبال درمان شوهر هست ! من خیلی معدود دیدم تو همدردی که یک خانم مقصر باشه !
البته واسه من خیلی این مهمه و واقعا حرف شما درسته.
ضمناً یک چیزه دیگه هم هست و اونم اینکه من که فعلا نمیخوام ایران زندگی کنم. اینجا هم که باشم خیلی درگیر خونواده نمیشم. بیشتر نگرانی من برای بازدید هایی هست که ممکنه داشته باشیم.
آها یک چیزه دیگه هم هست. این خانم واقعا بنده خدا مغرور به نظر نمیاد باشه. چند بار که من به شوخی گفتم که شما که خیلی وضعتون خوبه گفت نه بابا من بابام لیسانسه و یه مهندس معمولیه. یا بعضی وقتا که بحث درسی می کنیم همش میگه من خیلی خنگم و عذرخواهی می کنه که زود توضیح من رو نمی گیره. منظورم از اینا این بود که مغرور نیست. ولی من هم مثل سید از اینکه بزرگ شده تهران هست و تقریبا تو رفاه بزرگ شده می ترسم.
اما من به یک نکته هم که یکی دیگه از دوستان گفت رسیدم و بهش یقین دارم. هیچ وقت نمیشه یک ازدواج کرد که توش اصلاً مشکل نیست. فقط باید تلاش کرد که اون مشکل حاد نباشه. مثلاً اینکه خانم از آقا 1-2 سال بزرگتر باشه شاید مهم نباشه اما همین موضوع رو تو چند جا دیدم که داره زندگی رو بهم میزنه. یا مثلاً همین زیبایی که به ما همیشه تو کتاب ها می گقتند ملاک 4-5 باشه ، به نظر میاد خیلی مهم باشه. کلا به این نتیجه رسیدم آدم باید ببینه چی واسش مهم هست و به همون عمل کنه.
مثلاً من خودم به شخصه حرف دیگران واسم مهم هست (البته خانوادتا اینجوری هستیم) و خوب داشتن یک خانم که مورد تحسین و تایید فامیل باشه واسم مهمه . در حالی که این مسئله شاید واسه خیلی ها مهم نباشه.
به مرم خانم:
من فعلاً نگران این نیستم که ایشون چقدر قناعت کنه. شکر خدا چند وقت دیگه میرم سر کار و حقوقی که بهم پیشنهاد شده اونقدر هست که فکر کنم زیاد هم باشه. تازه ایشون خودشم هم مطمئنا درآمد خوبی خواهند داشت. منظور من از بالا شهری ، غرورش هست. خوب الان در وجهه یک دوست ، خیلی از من تعریف می کنه ولی معلوم نیست این بعد از ازدواج باقی بمونه.
االبته راجع به وضعیت زندگی کلا حس می کنم تنوع لباس زیادی داره که نشون میده خیلی اهل خرید لباس هست. ولی مثلا یک بار همین طور بحث شد که بعضی دختر ها ازدواج می کنند و مهریه های بالا میذارن ، بعد من گفتم که شما هم مثل اونا خواهی شد ولی اشون گفت که نه من حداکثر 114 میذارم.
کلاً فکر کنم وضعیت زندگی من الان خیلی از ایشون مرفه تر باشه !!:104: واقعاً به نظر نمیاد ولخرج باشه.
یک نکته خوبی که ایشون داره این هست که ایشون رو میزان مذهبی بودن خیلی نزدیک هست به من. من نه خیلی مذهبی هستم که با یک نفر خفن مذهبی بتونم زندگی کنم و نه اونقدر بی خیال هستم که با کسی که مقید نیست بتونم راحت باشم. خوب ایشون حجابش بعد از رفتن به خارج خیلی عوض نشد و تقیدش رو حفظ کرد که این واسم مهم هست ولی در عین حال با زندگی تو خارج سازگاره. من دوستایی دارم که ایران رفتن خواستگاری دختر های مذهبی شدید و اصلا رد شدند با وجودی که پسر های خوبی بودند. موردی هم میشناسم که حتی عقد بود اما خانم اینقدر مذهبی بود که آخر سر به هم خورد.
خلاصه من فعلا بین یک سری مزیت ها و بعضی نگرانی ها در حال شنا کردن هستم !:325:
RE: ازدواج خارج از کشور و تردید
يه ضرب المثلي هست كه ميگه :
دختر نجيب زاده به دست آوردنش سخته ، اما نگه داشتنش راحته
دختر گدا ، به دست آوردنش راحته نگه داشتنش سخته .
و البته منظور از نجيب زاده بودن مال و منال نيست . پولداري داريم كه نجيب نيست و آدم بي مال و مكنتي داريم كه نجيبه .
شما به اين موضوعات دقت كن .
نه روستازاده بودن شما دليل بر پايين بودن شماست نه اهل شهر بودن اون خانوم ملاك بالاتر بودن . اگر فردي كه متولد خانواده مرفهي تو تهران هست به موقعيت x برسه و شما هم به همون موقعيت ، قاعدتا شما بسيار از اون شخص موفق تر هستيد . به اونچه كه هستيد افتخار كنيد . براي من به عنوان يك دختر اعتماد به نفس فرد مقابلم نقش خيلي تاثيرگذاري داره . موفق باشيد و بهترين انتخاب رو بكنيد .
هميشه هم به پدر و مادرتون افتخار كنيد . همينكه الان شما از دختري خوشتون اومده كه دختر يك مهندسه يعني الان موقعيت شما با موقعيت يه دختر مهندس برابره . اين يعني خانواده شما محيطي رو برابر با محيط يك مهندس براي رشد بچشون آماده كردن .
پدر و مادر نعمتي هستند كه برنميگردن ، خودت رو اگه دوست داري قياس كن ، اما اونهارو نه و نگو پدر و مادرم پايينترن يا پيرن . نگو . اگر تو قياس نكني طرفت هم هيچ وقت قياس نميكنه .