RE: فقط آرامش میخوام (بگید با خانواده همسرم چه کار کنم)
سلام عزیزم، به نظر من خانواده همسرت شدیدا حسود هستن هم از علاقه شوهرت به خودت و هم از اینکه روابط شما با خانواده ات اینقدر خوبه و شاید ارزو دارند شما با اونها هم همینطور باشید ولی به دلیل خود خواهی هایی که دارن نمیشه و از این موضوع هم باز اذیت میشن. حالا چه باید کرد؟ رفت و امد کم، و کوتاه. وقتی کم محلی میکنن شما هم زیاد اونجا نشینید ونشون بده که دلخور شدی اگه باز هم براشون مهم نبود تا یه مدت خیلی طولانی اصلا اونجا نرو تا خودشون زنگ بزنند و بگن بیایید. در ضمن همیشه جواب همه حرف ها را نده ولی بعضی وقت ها با خونسردی و منطقی جواب مودبانه بده. با خواهر شوهرت هم اصلا طرف نشو. تو هم به تاپیک من بیا و نظرت را بگو منتظرم
RE: فقط آرامش میخوام (بگید با خانواده همسرم چه کار کنم)
سلام .منم تازه عضو شدم.کارد به استخونم رسیده و اومدم اینجا کمک بخوام که دیدم کلی مورد مشابه هست.ولی اوضاع من شاید بدتر باشه.بیش از سه ساله که ازدواج کردیم.من موقعیت های ازدواجی خوبی داشتم که تقریبا همگی از نظر خانواده و تحصیلات و مالی از همسرم بهتر بودن.اما من بخاطر علاقه زیاد ی که بهش داشتم باش ازدواج کردم.اختلاف طبقاتی زیادی بین خانواده ما و اونا هست.خانواده همسرم از لحاظ مالی-تحصیلات-موقعیت اجتماعی و سطح فرهنگی و...از خانواده من پایین ترن.ولی مشکل اینجاست که نه من و نه خانوادم هیپوقت این قضیه رو به روشون نیاوردیم.ضمنا پدر شوهرم خیلی ...است.اصلا نمی دونم جای این ... چی بذارم.وقتی پسرشون با من ازدواج کرد هنوز سرباز بود و بیکار.نه خونه ای و نه ماشینی.حتی عروسی هم برا پسرشون نگرفتن.تازه با کمال پررویی میگن چرا عروسیتونو اونجوری گرفتین؟ما با کادوهای عروسی که خونواده خودم دادن تونستیم یه خونه رهن کنیم.خونواده اونا اصلا کادو ندادن.جهیزیم 100بار از جهیزیه دختر خودشون بهتر بود.حتی منو پا گشا هم نکردن.تازه وقتی هم اومدن خونمون نه گل نه شیرینی نیوردن.یه مشت سوغاتی از شهرشون اوردن که سر جمع 10هزار تومن هم نبود ولی من چنان ازشون پذیرایی کردم که به عمر ندیده بودن.تازه پدر شوهر میگه من برا بچه هام زحمت کشیدم خرجشون کردم.در حالیکه همسر من زمان دانشجوییش خودش کار میکرد وخرج تحصیلشو میداد.سرباز هم که شد ماهی 40 تومن حقوق میگرفت که حتی یه بار باباش بهش پول نداد.بعد میگه ما همین که برا بچه هامون دعا کنیم بسه.بعد که همسرم از خونواده من تعریف کرد که چقدر همه جوره هوامونو دارن پدر شوهر میگه "وظیفشونه".شما باشید چیکار می کنید؟وقتی هم میریم خونشون همش حوصلم سر میره چون هیچکی نمیاد بام حرف بزنه و خودشونو سرگرم کار نشون میدن.عمدا هم غذاهایی درست می کنن که من نمی خورم.مثلا سیراب شیردون.گذشته از رفتارای خودشون که اگه بخوام بگم کتاب میشه تو خونشون اصلا راحت نیستم چون اصلا بهداشتو رعایت نمی کنن.حتی روزی یه بار هم دستاشونو نمی شورن.با کهنه کثیف سفره رو پاک می کنن بعد رو همون سفره نون میذارن.با کف پاشون بازی می کنن و بعد با همون دستا چیز میخورن و ظرف میشورن.از ملافه استفاده نمی کنن. چند تا تشک دارن که چه خودشون چه مهموناشون رو همونا میخوابن بی روگش و ملافه.دستشونو تو همه چی می کنن.....واقعا نمی دونم چیکار کنم باشون.هرچند اینا که نوشتم یک هزارمش هم نبود.
RE: فقط آرامش میخوام (بگید با خانواده همسرم چه کار کنم)
دوست عزیزم منم تقریبا مشکل تو رو داشتم اما خدا رو شکر رفته رفته دارن کمرنگ تر میشن. امیدوارم روزی برسه که بهترین زندگی رو داشته باشی.
کمی سیایت زنونه رو وارد ماجرا کن.از همین امروز شروع کن به بهتر شدن رابطه خودت و شوهرت. میدونم انقدر آدم از نظر فکری خسته میشه که گاهی حوصله نداری برای سلام کردن اما اگه میخوای زندگیت رو دستت بگیری باید آستین بالا بزنی و با تمام قوا رو خودت و زندگی دو نفریتون تلاش کنی. سعی کن روز به روز رابطه ت با همسرت قوی و قوی تر بشه و تا یه مدتی اصلا اصلا حرف خانواده همسرت رو جلو نیار. به همسرت هم بگو من تصمیم گرفتم انقدر رابطه مون رو بالا ببرم و قوی کنم که مشکلات کوچیکی مثل حرف اطرافیان ناراحتم نکنه.کمکم میکنی؟
حتی اگه میتونی بعضی از خصلت های خوبی که خانواده همسرت دارن گاهی به همسرت بگی
یه قانونی هست میگه اگه میخوای از کسی انتقاد کنی باید چند تا از ویژگی های خوبشو بگی بعد شروع کنی حرف اصلی رو طوری که فکر نکنه بهش جبهه گرفتی. بگو من خیلی خیلی دلم میخواد رابطه ام با خانواده ات روز به روز بهتر بشه اما اونا بهم راه نمیدن.کم کم (البته مدت میبره )همسرت قانع میشه که تو داری همه سعت رو میکنی و این ذهنیت که تو هم یه طرف ماجرایی از بین میره.
وقتی به این مرحله برسی یعنی 80 درصد راه رو رفتی.مثلا وقتی میری خونه خانواده شوهرت مثلا اگه خواهر شوهرت بهت بی احترامی کرد و و یا جواب سلامت رو نداد خیلی خیلی ملایم و آروم تو شرایط مناسب به همسرت بگو فکزر میکنی چرا فلانی این قدر حالش گرفته ست ؟ اصلا به خودت نگیر بگو نمیدونم چرا جواب سلامم رو هم نمیده؟
یا چند بار شده من رفتم خونه مادر شوهرم دیدم قیافه اش حسابی در همه با اینکه میدونم مشکل کجاست میگم مامان جان چیزی شده؟سرتون درد میکنه حوصله ندارین؟یعنی من اصلا فکر نمیکنم که از من ناراحتین و قیافه گرفتین.
با این رفتار شوهرت رو غیر مستقیم تو ماجرای بی محلی به تو قرار میدی بدون اینکه به سرش غر بزنی
اگه رابطه خوبی با خانواده خودت داری و میدونی اونا ساپورتت میکنن خودت رو بکش طرف خودتون. به طور غیر مستقیم محبت های اونا رو گوشزد کن البته باید خیلی خیلی مراقب باشی حالت منت نداشته باشه چون عکس العمل بدی داره.
مثلا وقتی دارن سرت منت میزارن که ما اینکارا رو برای بچه مون کردیم.خیلی آروم باش و سعی کن قیافه ات رو حفظ کنی.البته این خیلی خیلی خود سازی میخواد.آروم لبخند بزن و بگو دست گلتون درد نکنه مامان جان من همیشه به فلانی(شوهرت ) میگم خدا از پدر و مادرت راضی باشه که همچین پسر گلی رو تربیت کردن سپردنش دست من.
اینجوری وظیفه من سختتر میشه باید بیشتر بهش برسم که به پای شما برسم.اینا رو بگو چون گاهی میخوان ثابت کنن پسرشون همچنان مال اوناست.
سعی کن پیش اونا زیاد صحبت نکنی که حرف جدید باز بشه و فرصتی برای تیکه اندازی. گوشاتو ببند که خیلی حرفا رو نشنوی یعنی حرف هایی که میزنی برام مهم نیست.
مثلا نمیگه کو عروس خوب.....راست میگی مامان اوضاع خیلی بهم ریخته اصلا به خودت نگیر
کم کم فاصله دیدارتون رو کم کن خیلی خیلی آروم . خودشم به شوهرت بگو خیلی دلم میخواد منم بیام اما ببین فلان کار ریخته سرم.یا چرا تنهایی میری منو نمیبری ؟ اما یه موقیت هایی رو پیش بیار که نتونی بری.
میدونم خیلی سخته من خودم با خانواده ای طرف بودم و هستم که ذره ای احترام و ادب ندارن خبلی راحت به همدیگه حرف های بد و فحش میدن خیلی زوزای سخت داشتم و دارم گاهی تا صبح گریه میکنم اما اوضاع خیلی خیلی خیلی بهتر از قبل شده من تا جایی پیش رفته بودم که یه مدت قرص آرام بخش مصرف میکردم اما خدا رو شکر الان با همراهی همسرم خیلی اوضاع بهتره
ببخشید خیلی حرف زدم چون همچین مشکلی داشتم خواستم تجربیاتم رو گفته باشم
RE: فقط آرامش میخوام (بگید با خانواده همسرم چه کار کنم)
[b][color=#000080]سلام
اميدوارم خوب باشي
راستش چند تا مورد كه خواستم بهت بگم
اول اينكه رفتارهاي هر كسي به خودش مربوطه و رفتارهاي پدر و مادر همسرت به همسرت ربطي نداره و منطقي نيست كه اونو مسئول بدوني و تا چيزي ميشه بري بذاري كف دستش چون عملا اون هيچ كارست و كاري هم از دستش بر نمي آد چون اگه بره بهشون تذكر بده كه همه چيز بدتر ميشه چون قطعا خانواده اش ناراحت مي شند كه چرا طرف زنشو مي گيره و هم روابط شما با خانواده همسرت تيره تر ميشه بخاطره گلايه اي كه پيش شوهرت از اونا كردي و اگه نره بگه هم اعصاب خودش بهم مي ريزه
ببين روابط خودت و همسرتو از روابط خودت با خانواده اش سوا كن و اونا را قاطي رابطه ات نكن
دوم اينكه تو نمي توني آدمهايي كه ساليان دراز طرز تفكرشون اين بوده عوض كني و بايد تمام سعيتو براي پذيرش اونا همون طوري كه هستن بكني و خودتو اينقدر حساس نشون ندي
سوم اينكه با حرفهاي مريم عزيز در رابطه با جواب محترمانه خيلي خيلي موافقم اينطوري هم خودت راحت تري و هم اونا كمكم حساب كار مي اد دستشون
و در آخر سعي كن صبورتر باشي و تا مي توني حساسيتتو بذاري كنار و به خودت سوال كن اينا چرا بايد باعث بشند من خوشحال نباشم و من به اونا اجازه نمي دم كه جلوي خوشحالي منو بگيرند و همه حرف و سخناشونو ناديده مي گيرم و به هيچي حساب مي كنم.........
RE: فقط آرامش میخوام (بگید با خانواده همسرم چه کار کنم)
خب یکی هم به من یه جوابی بده.
RE: فقط آرامش میخوام (بگید با خانواده همسرم چه کار کنم)
بچه ها یه لحظه خوشحال شدم که چقدر درد مشترک داریم از خودم خجالت کشیدم ولی خوشحالم که اینجارو پیدا کردم خدا کنه بلاخره همه ی ما بتونیم با این مشکلات کنار بیایم
تینا جان اینقدر خودتو اذیت نکن من معتقدم یه روز ورق بر می گرده فقط باید با صبوری منتظر اون روز بود .ناراحت کمک مالی کردن و نکردنشون نباش حالا بعد 8 سال زندگی مادرشوهرم به من می گه وقتی شوهرت می خواسته شروع به کار کنه من بهش 250 هزارتومان کمک کردم حالا توقع برگردوندن داره فکر کن زمانی که من اصلا نبودم :43:
RE: فقط آرامش میخوام (بگید با خانواده همسرم چه کار کنم)
[size=medium]سلام عزیزم . به نظر من بهتره رابطت رو باهاشون رسمی تر کنی که بفهمن تو عروس اونا هستی و برای خودت عزت و احترامی داری .در مقابل خیلی از حرفایی که میزنن و توهین هست حتما مودبانه جوابشون رو بده .همه چیز رو تو خودت نریز از حقت دفاع کن...ولی تا جایی که میتونی جلوی همسرت جوابشون رو نده وقتی تنها هستن این کارو بکن . باید یکم سر جاشون بشونیشون ولی مودبانه.موفق باشی[/size]
RE: فقط آرامش میخوام (بگید با خانواده همسرم چه کار کنم)
سلام تینا جون اصلا ناراحت نباش وبدون خیلیا از این موضوع رنج میبرن بخصوص خود من.........شوهرم هم طرفدار سرسخت خونوادشه اصلا نمیذاره من یک کلمه در موردشون بد بگم اگه بگم بیچاره ام میکنه. دیگه فهمیدم چطور باهاش رفتار کنم اصلا در موردشون هیچی نمیگم ورفت واومدم رو خیلی کم کردم پسرشون بره خونشون پدر مادرشن من کار دارم ونمیرم حداقل خودم اینجور راحتتر هستم:82::311::305::316:
RE: فقط آرامش میخوام (بگید با خانواده همسرم چه کار کنم)
عزیزم
کاملا تو رو مفهمم چون خودم هم مشکلتو دارم
من هم واقعا بریدم
من هم مدام طعنه و کنایه شنیدم و پدرم آدم مستبدیه
نمیگم اصلا کاری برای ما نکردند اما در مقابل آن چه خانواده من با این همه محدویت امکاناتشون میکنند هیچ بوده و مدام هم با منت زدن و کنایه بوده
من خانواده همسر تو رو نمیشناسم اما خانواده همسرم من به هیچ صراطی مستقیم نیستند
اگر آنها کمی نرمش دارند سعی کن با احترام و ادب باهاشون برخورد کنی
سعی کن فاصله و حرمت رو حفظ کنی و در عین حال بهشون حساس نشی چون مثل خوره روحت رو نابود میکنه
تو سعی کن با شوهرت خوب باشی
مهمترین موضوع اینه
ممنون میشم تاپیک من رو هم ببینی
http://www.hamdardi.net/thread-24517.html
RE: فقط آرامش میخوام (بگید با خانواده همسرم چه کار کنم)
من 2ساله ازدواج کردم 27 سالمه با کلی غم و غصه و بعد از 6سال دوستی ازدواج کردم
اشوهرم 2سال از من کوچیکتره و مادرشوهرم رفتارش با بچه هاش خیلی بچگونست انگار نه انگار که پسراش زن دارن اصلا و ابدا پسرتشو صدا نمیکنه که یه لیوان آب یا مثلا یه چیز کوچیکو بلند کنن با اینکه مادرشوهرم همش پیش ما دوتا عروساش میگه که کمرم و پام درد مینه ولی تا پسراش یه چی بخوان سریع بلند میشه واسه همین اصلا دوس ندارم برم خونشون پدرشوهرمم فقط همون اول که مارو میبینه یه کم باهامون حرف مبزنه ولی بعدش خیلی سرد و حتی از در که میاد تو به زور جواب سلاممو میده
من دوس ندارم به اونا بی احترامی کنم ولی متاسفانه اینقدر حرس میخورم که همش به شوهرم غر میزنم بعضی وقتا هم جواب اونارو میدم
نمیدونم چیکار کنم درمونده شدم مادرشوهرم دوس داره ما دوتا عروسا نوکر دس به کمر پسراش باشیم واسه همین منم اینقد لجم میگیره که شوهرمو جلوی اونا ضایع میکنم توروخدا کمکم کنین
پدرشوهرم خیلی رفتارش سرده و من اصلا نمیتونم تحملش کنم