RE: آيا تنها شدنم دليل بر نا توانيه؟ (احساس طرد شدگي )
البته من اطلاعات زیادی تو این زمینه ندارم ولی در همین حد میدونم که اگر همیشه شما آغاز کننده ارتباط هستید دلیل نمیشه که شما انسان دوست داشتنی نباشید فقط ممکن است علت این باشد که افرادی که اطرافتون هستند هیچکدام اهل این نیستند که آغازگر ارتباط باشند.کلا این جور آدمها کم پیدا میشن و شما باید قدر خودتونو بابت این صفت بدونید.اما اگر همانطور که بهار۶۶ گفتند مشکلی در خود دیدید-که به نظر من احتمال آن بسیار پایین است-سعی در اصلاح آن کنید.
هر انسانی دوست داشتنی است اما شاید هنوز به قول معروف آرام جانتان نرسیده است.
RE: آيا تنها شدنم دليل بر نا توانيه؟ (احساس طرد شدگي )
نقل قول:
منظور شما اینه که تنهایی دلیل بر بی ارزش بودن نیست
منظور من اینه که ما هر طور که هستیم انقد لایق هستیم که به خودمون محبت کنیم خودمونو دوست داشته باشیم...مطمئنا همه ما اونقد ارزشمند هستیم که دنبال این باشیم که بفهمیم درد اصلی و ریشه مشکلمون کجاست؟
شما کاملا ارزشمندی...یادت باشه اون محبت و احترامی که از دیگران توقع داری رو اول خودت باید در حق خودت انجام بدی.تا زمانیکه خودت از خودت محبت و عشق و توجه رو دریغ میکنی چطور انتظار داری دیگران بهت محبت کنن؟
نقل قول:
آخه از شما چه پنهون من ترسهایی دارم
و چون حالا به اونها فکر کردم و همیشه از اتفاق افتادنش ترسیدم میترسم اتفاق بیفته
از شما چه پنهون منم ترسهای خیلی زیاد پنهان و اشکاری داشتم و دارم...تو باید ریشه ترسهات رو پیدا کنی...راهشو بهت میگم.
اما چرا باید ترسهات رو بشناسی؟اولا مخفی کردن ترسها و احساسات منفی تو وجودمون انرژی خیلی زیادی از ادم میگیره و ذهن ادمو مشغول میکنه.مثل اینکه تو بخوای دست یا پاهات رو مخفی کنی جوری که دیگران نبینن...ایا شدنیه؟
ثانیا تمرکز شما روی ترسهات دقیقا پیغامی هست که داری به کائنات میفرستی...
پس بهتره ترسهات رو بشناسی و بپذیریشون..خودت رو کامل بپذیر..یکپارچه...خوب و بد کنار هم...فقط وقتی پذیرفتیشون میتونی تغییرشون بدی
نقل قول:
مثلا تو همون محیط کار ..... ولی وقتی اومدم بیرون گفتم که اینجوری شدم
یعنی همیشه من باید اول اس ام اس بدم به کسی تامثلا حالشو بپرسم اون جواب بده که ........
نمی خوام اینجوری باشم
نه...پستهام رو یه بار دیگه عمیق بخون...
راه پیدا کردن ریشه ترس:باید بخاطر بیاری اولین بار کی اون احساس ترس در تو بوجود اومده؟تو ذهنت تجسم کن با اون ترسِت یه گردش دو نفره داری میری...باهاش صحبت کن..ازش بپرس اولین بار کی و چرا بوجود اومده؟
شاید یاداوری خاطرات برات ازاردهنده باشه..ناراحت و اشفته بشی..اما ایرادی نداره...تو داری درونت رو یه جراحی میکنی کمی درد طبیعیه...کاملا با خودت همدردی کن و احساساتت رو بیرون بریز...
بعد به مرحله پذیرش که توضیح دادم میرسی...برای پذیرش بهتر میتونی به این فکر کنی که اون ترس برات موهبتهایی هم به همراه داشته..مثلا باعث شده تو دقیقتر بشی..حواستو بیشتر جمع کنی و...
یادت باشه درون ادمها اول تشنه توجه خودشون هست بعد دیگران.
موفق باشی
RE: آيا تنها شدنم دليل بر نا توانيه؟ (احساس طرد شدگي )
بهار 66 عزيز
بسيار خوشحالم كه سو سمت نگاه دوستمان را با دريافت هايي معنوي و درست هدايت ميكني
به قول دكتر وين داير تا زماني كه منيت هايي ما پيشتر از مشيت الهي حركت مي كنند اوضاع همين شكل مشابه را دارد
هميشه درگير ترسهاي هستيم كه ازارمان ميدهد.
البته ترس انكار شدني نيست اما با ترس زندگي كردن و جلو رفتن و به حمايت الهي تكيه كردن و از مهارتهاي زندگي به عنوان ابزاري استفاده كردن در اين مسير معنوي(حالا اسمش هر چي ميخواد بشه مهم نيست ...) ارامشي وصف نشدني به ما ميدهد كه وابسته به اوضاع و شرايط بيرون نباشيم
خوشحال ميشم از تاپيكم ديدن كني(البته با عرض معذرت از هوتن عزيز)