RE: بچم سقط شد و الانم خیلی ناراحتم
سلام ترانه جان
میخواستم تو تاپیکی که در مورد خطر طلاق برای زندگیت بود پست بذارم. نتونستم.
گفتم حالا بیام تو این تاپیکت پست بذارم. امیدوارم حرفامو بخونی.
عزیزم ناراحتم و معذرت میخوام اگر به خاطر حرفام تو تاپیک قبلیت از من رنجیدی.
من اگر گفتم مشکلاتت مثل آتیش زیر خاکستره ، خدا میدونه نمیخواستم ناراحتت کنم یا بترسونمت. اما گاهی وقتا ، حرف زدن باید مثل یه سیلی تو گوش آدم باشه ه مهم بودنش مشخص بشه.
اگر از قصاص زن و شوهری تو این دنیام گفتم ، بازم منظور بدی نداشتم که تو برنجی . مریم 123 اومد کلی دعوامون کرد. در صورتی که تو برای ما خیلی عزیزی و از خدا میخوام که زندگیت رو به راه باشه. فدات بشم آبجی جان . بازم معذرت
RE: بچم سقط شد و الانم خیلی ناراحتم
سلام مهربونی عزیز
من از دست هیچ کس ناراحت نیستم، گلم شما هم خانمی کردی که از من معذرت خواهی میکنی
از مریم عریز بسیار ممنونم که هوای بچه هارو تو تالار داره و با اینکه هیچکدوم از مارو اصلا نمیشناسه ولی اینقدر احساس مسئولیت در قبال بچه ها داره
مریم عزیزم برات ارزوی بهترینها رو دارم چرا که مستحق بهترینها هستی
:72::72::72:
RE: بچم سقط شد و الانم خیلی ناراحتم
سلام ترانه جان
یکم از اوضاع خودت بگو
همه چیز خوبه؟
چه قدر تونستی رو خودت کار کنی؟
RE: بچم سقط شد و الانم خیلی ناراحتم
سلام اقلیمای عزیزم
مرسی که به یادمی و پیگیر مشکلاتم هستی
عزیزم دارم رو خودم کار میکنم که به زندگی منطقی و دقیق نگاه کنم چون واقعا زندگی اون داستان رومانی که من یا امثال من تو ذهنمون ساختیم نیست و مردها هم شاهزاده سوار بر اسب نیستند که مارو به آرزوهامون برسونند
واقعیت اینه که همه ادمها یه ایرادهایی دارند و هیچ کس کامل نیست و ذات و طینت مردها و مدل آفرینشون با ما خیلی متفاوته
به قول انی عزیز اون شخصیت خیالیو دارم از ذهنم پاک میکنم و واسه زندگیم خیالپردازی نمیکنم همینی که هست همینه انتظار معجزه هم ندارم سطح توقعاتمو از زندگی و از شوهرم دارم کم میکنم و همینطوری که هست میپذیرمش
حریم های خصوصیو بیشتر رعایت میکنم و عصابینتو پرخاشهای شوهرمو تا جایی که بتونم با رفتارم کنترل میکنم
راستش بعد از اون ماجرا دارم میبینم تو ذات من نیست که بخوام با شوهرم تو دعوا هم نوا بشم و هرچی اون میگه من دنبال یه جمله محکم تر بگردم و بگم که نه تنها این کار شخصیتمو پایین میاره از نظر روحی تخریبم میکنه بلکه زندگیو به میدان جنگ و همسرتو به یه دشمن تبدیل میکنه
با این افکار و روشها تا حدودی آرامش به زندگیمون برگشته و منم از نظر روحی آرومم همسرم هم همینطور یکی از خوبیهای همسرم اینه که خیلی اهل کش دادن دعوا نیست و از قهر کردن و کینه داشتن و انتقام خوشش نمیاد بنابراین اشتباهای گذشتمونو خط زدیم رها کردیم بخشیدیم و سوزوندیم
راهنماییهای شما هم همیشه آویزه گوشم هست و به خودم اومدم اقلیما جون راستی اینم بگم هفته پیش چهارشنبه که همسرم رفته بود بچشو ببینه تا عصر چندین بار بهم تلفن زد و گفت دلش برام تنگ شده بعدشم تا ساعت مقرر یعنی 8 شب تحمل نکرد و زودتر اومد خونه البته من گفتم تا 8 بمون و بچه رو ببر پارک ولی خودش گفت که میخواد زودتر بیاد خونه تو راه که میومد خونه بهم تلفن زد و گفت از دستم ناراحت نیستی گفتم معلومه که نه گفت فکر کن من دوستتم شوهرت نیستم باهام درد و دل کن و هرچی تو دلته بگو
من گفتم مشکلی ندارم عزیزم اگه هم درد و دلی داشته باشم بعنوان شوهرم روت حساب میکنم و باهات درد و دل میکنم خلاصه گفت تاب دوریتو بیشتر از این نداشتم و زود اومدم خونه
منظورم ابن بود که از وقتی که حساسیتهام کمتر شده بازخورد همسرم نسبت به این موضوع بهتر شده
دوستت دارم دوست خوبم میبوسمت:72::43:
RE: بچم سقط شد و الانم خیلی ناراحتم
سلام ترانه عزیز خیلی ناراحت شدم، چون منم 2 بار این اتفاق برام پیش اومده و کاملا درکت می کنم و با اینکه چند ماه از سقط بچه ام گذشته ولی احساس می کنم باز تو زندگیم یه چیزی رو کم دارم؛ سقط شدن بچه ی من به خاطر کتک کاری شوهرم بوده، تو که شوهرت پیشت بوده، همدلت بوده و هست سعی کن درکش کنی تون به عنوان یک پدر باید هم حامی تو باشه هم دخترش، این حقو از اون نگیر به خدا توکل کن، ان شالله همه چی حل میشه
RE: بچم سقط شد و الانم خیلی ناراحتم
sara-1366
لطفا به تاریخ آخرین ارسال نگاه کنید.!!!!