RE: مشکل با شوهر و مادرشوهرم (شوهرم بی تفاوت شده)
سلام دوست عزیز مرسی از همدردید.
ازشوهرم ازطریق اس ام اس خبرمیگیرم.بهم میگه خسته شدم از بس باتلفن حرف زدم.منم قبول کردمو بهش زنگ نمیزنم.ولی میترسم این زنگ نزدنا باعث بشه نسبت بهم سرد بشه.اگه خونه پدرم تهران بودو بیرون میدیدمش.ولی چون ازش دورمو وزنگم دیگه نمیزنم.میترسم از دستش بدم.دست خودم نیست.کارم شده شبا گریه میشینم باخدا دردودل میکنمو وکمک میخوام ازش که مشکلمو حل کنه.
RE: مشکل با شوهر و مادرشوهرم (شوهرم بی تفاوت شده)
سلام دوست عزیز
درسته خیلی سخته که ازش بی خبر باشی و نگرانی که از دستش بدی اما اینو بگم تا وقتی مرتب بهش زنگ بزنی و پاپیچش بشی همسرت این مفهوم رو برداشت نمیکنه که نگرانشی اون برداشت میکنه که ببخشید اویزونشی و برای همین هم رغبت نمیکنه جواب بده
نگران نباش اتفاقی نمیفته دوران عقد همین طوره اما شما میتونی ایشون رو به سمت خودت متمایل کنی در صورتی که مرتب زنگ و اس ندی تا خودش به تو احساس نیاز بیشتری کنه :72:
RE: مشکل با شوهر و مادرشوهرم (شوهرم بی تفاوت شده)
بچه ها کمکم کنید دارم دیونه میشم.
الان دوروزه حتی با اس ام اس هم از شوهرم خبر ندارم.نمیدونم چرا زندگیم یهو آشفته شد.الان که دارم گریه میکنم.حرف دلمو بی هیچ کس نمیتونم بگم.نمیخوام با گفتن دردام به مادر وپدرم اونارم ناراحت کنم.شوهرم عین خیالش نیست.خودش میدونه من خیلی حساسمو وحتی میدونم میدونه این چندروز کارم شده گریه ولی اقدامی نمیکنه زنگ نمیزنه.مادرشم از اون مادرا نیست که پا پیش بزاره ببینه مشکل پسرش چیه با زنش.میدونم انقدر نشسته پشت سر من ازم به شوهرم بد گفته که اونم نسبت بهم سرد شده.مادرشوهرم الان خوشحاله که شوهرم بهم اهمیت نمیده.همیشه کاری کرده که بین ما اختلاف بیفته.شوهرم خودش عید بهم گفت مادرش پشیمونه از این وصلت. به شوهرم میگفته کاش دوسال پیش مانع میشدم.کمکم کنید ذهنم خیلی درگیره.احساس میکنم دیگه شوهرمو از دست دادم هیچ امیدی ندارم.
RE: مشکل با شوهر و مادرشوهرم (شوهرم بی تفاوت شده)
سلام هستی جان
لطفا حرف گوش کن
گفتم انقدر زنگ نزن گوش ندادی و این هم عاقبت کارت.
انقدر زنگ زدی که همسرتو خسته کردی.
نمیشه که همش شما نگران اون باشی.اونم باید یکمی نگران باشه.
جان عزیزت یکم سیاست داشته باش:303:
اگر بهت زنگ زد و تماس گرفت طوری برخورد کن که انگار نه انگار چند روزه ازش بی خبری(البته میدونم که حرف گوش نمیدی و وقتی زنگ زد داد و بی داد و گریه میکنی که چرا اینجوری کردی ..چرا اونجوری کردی)
از تجربه ها استفاده کن
اگر همسرت حساسیتت رو روی این موضوع بفهمه دیگه سر این موضوع خیلی اذیتت میکنه ها....از ما گفتن بود.
اگر دنیا هم پشت سر شما بد بگه به شوهرت اما شما رفتار مناسب و مهربونی و سیاست و درایت داشته باشی(که نداری) در اون تاثیری نمیذاره
دیگه خودت میدونی...
یه نگاهی به نوشته هات بنداز....نهایت خاله زنکیه خانومی...
مادر شوهرم میخواد اختلاف بندازه...
الان خوشحاله که اینجوری شده....
پشت سرم بد میگه....
تو چرا عنان زندگیت رو میدی دست اون؟
چرا با استفاده از مهربانی و مسائل زناشویی همسرتو جلب خودت نمیکنی؟
ندیدی بعضی ازین مردا که ازدواج میکنن زنشون میگن بمیر میمیرن؟فکر کردی چرا اینجوری شدن؟لابد مادر شوهراشون خوبن !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
یکمی منطقی تر برخورد کن..
یه نگاهی به نوشته هات بنداز....نهایت خاله زنکیه خانومی...
مادر شوهرم میخواد اختلاف بندازه...
الان خوشحاله که اینجوری شده....
پشت سرم بد میگه....
تو چرا عنان زندگیت رو میدی دست اون؟
چرا با استفاده از مهربانی و مسائل زناشویی همسرتو جلب خودت نمیکنی؟
ندیدی بعضی ازین مردا که ازدواج میکنن زنشون میگن بمیر میمیرن؟فکر کردی چرا اینجوری شدن؟لابد مادر شوهراشون خوبن !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
یکمی منطقی تر برخورد کن..
RE: مشکل با شوهر و مادرشوهرم (شوهرم بی تفاوت شده)
مریم جان مرسی از راهنماییات تصمیم گرفتم حرفاتو گوش بدم.
دیگه چقدر خودمو عذاب بدم.بیخال میشم.فقط یه مشکلی هست 6اردیبهشت تولدبابامه.چون شوهرم تولدفامیلا یادش نمیمونه هرسال من یادش میندازم که زنگ بزنه تبریک بگه.بنظرت من الان چیکار کنم.نمیخوام اصلابهش زنگ یا اس بدم.از این طرفم نمیخوام پیش بابام ضایع شم.باخودش بگه شوهردخترم نفهمه.چون سالایه پیش شوهرم زنگ میزد تولدشو تبریک میگفت پدر منم درقبالش روز تولد شوهرم زنگ میزد تبریک میگفت.میترسم اگه زنگ نزنه بابا مامانم بفهمن بین من وشوهرم خبراییه.الان بنظرت چکار کنم؟
RE: مشکل با شوهر و مادرشوهرم (شوهرم بی تفاوت شده)
سلام هستی جان
اصلا زنگ نزن..چون بازم کم محلی میکنه و دوباره وضع بدتر میشه
خیلی سربسته اما طوری که پدر مادرت نگران نشن بهشون بگو که کمی از همدیگه دلخوریم.
اونا هم سالیان سال زندگی کردن و این جور مسائل رو چیز وحشتناکی نمیدونن.
اونا هم قطعا خوشبختی و سعادت شما براشون خیلی مهم تر از شنیدن تبریک تولده...
بگو کمی دلخوریم منم ترجیح دادم بهش نگم.
ضمنا دوست من این چه عاداتیه همسرتو میدی؟؟!
تولد فامیل که میشه تو باید یادآوری کنی براش؟؟؟؟؟؟؟اگر بخواد میتونه تولد هرکسی رو که دلش میخواد یادش بمونه.
RE: مشکل با شوهر و مادرشوهرم (شوهرم بی تفاوت شده)
وای هستی تو نگران چی هستی؟
شوهرت تولد باباتو تبریک نگه؟
شوهرتو از دست بدی؟
زندگیت از هم بپاشه؟
مادر شوهرت زندگیتو بگیره دستت؟
شوهرت بت بی توجهی میکنه؟
الویتتو مشخص کن و برای حل یکی یکه مشکلاتت از مهمترین تلاش کن ...کلی مقاله هست تو همین سایت که میتونه کمکت کنه
RE: مشکل با شوهر و مادرشوهرم (شوهرم بی تفاوت شده)
نظر شخصی من:
اصلا به شوهرت زنگ نزن لازم هم نیست تولدو یاداوری کنی
2 حالت داره:
1-همسرت خودش یادش هست و به بابات زنگ میزنه و تبریک میگه که عالی میشه
2-فوقش یادش میره و که باز دو حالت داره یا پدر مادرت اصلا نمیگن فلانی چرا زنگ نزد یا ازت میپرسن که شما هم اصلا از تیرگی روابط چیزی نمیگی و میگی وای ببخشید این روزا خیلی مشغله داره یادش رفته
RE: مشکل با شوهر و مادرشوهرم (شوهرم بی تفاوت شده)
ای بابا هستی جون نگران نباش..
اگه زنگ زد که هیچی ...اگرم نزد که می تونی بگی لابد به خاطر ایام فاطمیه زنگ نزده .....آخه چرا اینهمه نگرانی....
ببین دختر خوب من وقتی میز غذا رو اماده می کردم و همسرم رو صدا می زدم که شام آماده است کلی طول می کشید که بیاد پای میز منم ناراحت می شدم و حتی بعضی اوقات تا بیاد من غذام رو می خوردم ....خلاصه کلی بهش گیر می دادم که چرا صدات می کنم دیر میایی و اصلا اهمیت نمی دی ...انقدر گیر می دادم که فقط خودم رو شاکی می کردم...
و جالب اینکه همه کار می کردم تا اون زودتر بیاد مثلا سفره رو می بردم پیشش پهن می کردم یا انواع غذاها ...و انواع تزئینات...
ولی هیچگونه اثری نداشت....
تا اینکه تصمیم گرفتم نسبت به این موضوع بی اهمیت باشم یعنی خودم رو به خاطرش اذیت نکنم و فقط غذا رو آماده می کنم و حرفی از آماده شدن و میز رو آماده کردن نمی زنم و فقط و فقط منتظر میشم تا خودش بخواد که غذارو بکشم.....
[size=medium]وای وقتی گرسنگی بهش غالب بشه حتی تند تند کمک می کنه وسایل رو بزاره توی سفره!!!:311::311:[/size]
این حرفهارو زدم که بدونی از اینکه بهش زنگ نزنی نترس که از دستش می دی بلکه وقتی دلتنگی کنه حتی یادش می ره که راه دوره :311: .....جای اینکه تو بری پیشش خودش میاد پیشت.....
سیاستی رو که مریم می گه رو قبول دارم چون جواب می ده!